zohr-payambarimamhasan139202_0.mp3
4.89M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼 دیگࢪبهــاربیرقوپرچـمتمـاݥشـد....😭
《أَلسَّلاَمُعَلَیْڪَیَاࢪَســـــوُݪاللّہ》
《ٵَلسَّلاَمُعَلَیْڪَیَاڪࢪیمِآݪطـاهـــــٰا》
🎙حاجمیثممطیعے
#حضرتمادر | #روضه | #پیامبر
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مرد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه حرف درگوشی
به شما #دختر #باحجاب؛
یه وقتایی قربون صدقه چادرت برو🙃
یه وقتایی باهاش حرف بزن...
بگو که چه قدر در کنارش احساس امنیت داری!
باعث میشه از خیلی گناها دوری کنی...
چون هرچیزی که تو رو به خدا نزدیک کنه
دوست داشتنیه❤️
درست مثل #چادر❤️
🌱#پيامبر صل الله علیه و آله وسلم:
خداوند عزّوجلّ میفرمايد: جوان معتقد به قضا و قدرم، خشنود به آنچه برايش مقدر كردهام، قانع به روزیام و رهاكننده هوا و هوس به خاطر من، در نزد من مانند يكى از #فرشتگانم است.🌱
📚 كنز العمّال، ح 43107
#تولیدی_کامل
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅هویت والای زن اسلامی
🔺زن ایرانی در ایران اسلامی، باید کوششاش این باشد که هویّت والای زن اسلامی را آنچنان زنده کند که چشم دنیا را به خود جلب کند. این امروز وظیفهایی است بر دوش زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران دانشآموز و دانشجو.
➡️۱۳۷۹/۰۶/۳۰
@Khamenei_Reyhaneh
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🕯#شهادت_حضرت_پیامبر
باور کنید قامت حیدر خمیده است
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است
باور کنید بغض حسن مانده در گلو
خونِ دل حسین به صورت چکیده است
💔
#تولیدی | #پیامبر_اکرم | #امام_حسن
🎓@hejabuni | دانشگاه حجاب🏴
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم حسن یزدانی پس از قهرمانی دنیا، با شبکه سعودی اینترنشنال مصاحبه نکرد 🔹حسن یزدانی پس ا
🔴به روز باشیم(پاسخ به شبهه)
🔆متن شبهه:
"ﻗﺘﻞ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ...
ﻭﻟﯽ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻭ ﮐﻔﺎﺭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻓﺤﺸﺎ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺻﯿﻐﻪ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻘﺪﯼ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﯾﻦ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﺑﺮﻧﺪ ...
ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺯﻥ ﻧﺼﻒ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﺑﺮﻧﺪ ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﯾﺎ ﺯﻥ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺧﻮﻧﺒﻬﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ نمی شود!!!
میخواهند تو ندانی !!!
میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است،
پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت می خواهی اما
پرتابت که کنند، آنجا می روی که آنان می خواهند.
پس پرواز را بیاموز...!!!
پرنده ای که "پرواز" بلد نیست،
به "قفس" می گوید،
"تقدیر" !"
🔆پاسخ شبهه:
1⃣ همردیف قرار دادن "مخالف" و "کافر" ، مغالطه نویسنده است . اسلام جواز به کشتن بی دلیل کسی نداده و حتی در جنگ که بالاترین نماد از حذف طرف مقابل است خداوند در آیه ۱۹۰ سوره بقره دستور به رعایت حدود و پرهیز از تعدی داده است:
http://www.shareh.com/persian/magazine/figh/54/03.htm
2⃣ قوانین دین را خداوند بر مبنای مصالح و مفاسد و نیازهای بشر تعیین نموده و برای پاسخگویی صحیح به این غریزه طبیعی و رشد وکمال فرد ، ازدواج دائم را مشخص نموده و ازدواج موقت نیز تنها در مواردی که معذوریتهایی برای فرد وجود دارد توصیه شده است .
3⃣ ازدواج موقت با فحشا و زنا تفاوت اساسی دارد، از جمله:
* برخلاف زنا در ازدواج موقت امکان آمیزش جنسی دسته جمعی ، گم شدن نسل و ... نیست.
* برخلاف زنا در ازدواج موقت اگر فرزندی متولد شود ،حلال زاده است و ارث می برد و...
* برخلاف زنا در ازدواج موقت زن و مرد شرعا تا زمان اتمام مدت عقد ، محرمند و تکالیفی نسبت بهم دارند.
* برخلاف زنا که طرفین به هیچ حدی پایبند نیستند ، در ازدواج موقت، صیغه عقد بین زن و مرد خوانده می شود و متعهد می شوند كه نسبت به حقوق هم وفادار باشند .
* ازدواج موقت در بعضی از موارد ، زمینه ازدواج دائم می شود ، اما معمولا یک مرد حاضر نیست با زنی که زنا کرده است، پیمان وفاداری ببندد و بر عکس .
http://www.pasokhgoo.ir/node/14981
4⃣ عدم اجبار در دین به آزادی باور و پذیرش قلبی دین مربوط است ، اما ارتداد علنی موضوعی اجتماعیست و ابراز علنی ارتداد ، موجب بر هم خوردن بنیانهای اعتقادی ، اجتماعی و ... می شود . لذا نه فقط در اسلام بلکه درهمه جوامع بشری با تغییر علنی آیین مقابله می شود مانند دین یهود و مسیح که حکم ارتداد مرگ است.
5⃣ مجازات هر مرتدی در اسلام مرگ نیست و از میان چهار نوع مرتد ، تنها "مرتد فطری مرد" آنهم در شرایط خاص و با حصول موارد متعدد مستحق مرگ است .
http://www.pasokhgoo.ir/node/38906
6⃣ در اسلام ، زن در شخصیت و مدارج كمال انسانی با مرد برابر است و نصف بودن ارث او در برخی موارد ، به مسولیت های اقتصادی مرد در خانواده و جامعه باز می گردد . دادن نفقه ، مهر ، دیه عاقله ، شركت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی بر عهده مردان نهاده شده است .
* اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احكام را وضع نموده و مرد تکلیف دارد آنچه ارث می برد را هزینه کند ، اما زن تکلیفی ندارد و می تواند پس انداز کند .
برخلاف ادعای نویسنده ، زنان همیشه نصف مردان ارث نمی برند !
http://www.soalcity.ir/node/151
7⃣ دیه نماد ارزش یک انسان نیست .
مثلا دیه یک شخصیت بزرگ با یک فرد عادی مساویست .
بیشتر بودن دیه مرد ، نشان توجه اسلام به زن است ، چرا که زن دیه مرد خود را دو برابر آنچه همسرش در قبال او دریافت می کند ، می گیرد تا با آسایش و وسعت بیشتری زندگی کند .
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1000
8⃣ انسانها برابرند و بر خلاف ادعای نویسنده برای مرد و زن غیر مسلمان دیه در نظر گرفته می شود .
http://www.ensani.ir/fa/content/92813/default.aspx
9⃣ با استدلالات و استنادات بالا ، مشخص می شود کسی که نویسنده او را پرتابگر نامیده ، خودش است که در پناه الفاظ و آلودن حق و باطل در صدد حبس اندیشه خواننده متن است .
👈قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات👉
🎓@hejabuni | دانشگاه حجاب🏴
#گزارش
#بینالملل
♨️ادعای آزادی پوشش و سیلی خوردن بخاطر حجاب
🔻"بارا بُلات" دختر مسلمان محجبه ساکن ویِنا استرالیا وقتی سوار اتوبوس بود مورد نژاد پرستی قرار می گیره.یک زن شروع می کنه به توهین کردن و به "بارا" میگه به کشور خودت ترکیه برگرد
🔻"بارا" میگه من اهل ترکیه نیستم و به قسمت جلو اتوبوس میره و اعتنایی نمی کنه به حرف هاش اما فرد توهین کننده ادامه داد و به سمتش رفت و بهش سیلی زد.گذشته از بی حرمتی و بی ادبی در این اوضاع کرونایی نباید دستش رو به صورت اون دختر میزد.نکته قابل توجه اینه که هیچ کس واکنشی نشون نداد و به از بارا دفاع نکرد
🔻"بارا" به پلیس مراجعه کرده و خواستار رسیدگی به این موضوع شده.این اتفاق برای زنان مسلمان دیگه هم رخ داده و هیچ نهادی به این موضوع رسیدگی نکرده
🔻"بارا" ماجرای این اتفاقی که براش افتاد رو در فضای مجازی به اشتراک گذاشت و افراد زیادی ابراز همدردی کردن و حمایت خودشون رو اعلام کردن
🌐منبع:https://muslimnews.co.uk/news/islamophobia/austria-muslim-woman-attacked-wearing-hijab/
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_ششم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و م
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
💠 حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مرام پیامبر_5886749095783040861.mp3
3.76M
🌹در مسیر بندگی
✅ معلم یهودی که پیامبر تابهشت بدرقش کرد.
🎵 استاد عالی
#رحمه_للعالمین
#پیامبر
#رحمت
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#حجاب_آمریکایی #آزادی_و_استقلال #قسمت_ششم _ببین من الان میگم اینکه مدام چوب نصیحت و تذکر برداری و ب
#حجاب_آمریکایی
#عمامه_امامحسن_یا_معاویه
#قسمت_هفتم
صبر داشته باشه دختر خوب تا بگم😏
به نظر من شما داری جو میدی به قضیه...😶
شمایی که بدون ذره ای مطالعه داری بر علیه دین و قرآن حرف میزنی😐
اتفاقا خدا تو قرآن اول به مرد ها گفته چشماتون رو از نگاه حرام ببندید😎
بعد به خانم ها گفته
زینت های خود را بپوشانید
تازه در ادامه گفته که این کار برای سلامت جسمی و روحی زن مناسب تر است🙂
و اینکه میگی کی رو جهنمی کردی و کی رو از زن و بچهش دلسرد؟!🤔
مگه حتما همون لحظه باید داد و فریاد راه بندازه و بگه که متوجه شی؟🙄
یه لحظه...فقط یه لحظه خودت رو اینطوری که میگم تصور کن
شما خودت اگه همسرت تو جامعه حضور داشته باشه و هر روز هزار تا زن آنچنانی 👠💄از جلو چشماش عبور کنن دلت نمی لرزه؟
تازه فکر کن که یه درصد شما زیبا هم نباشی و بقیه خانم های تو جامعه عین طاووس بمونن چه حالی بهت دست میده🤦♀
بعدم قطعا همه چی گردن خانم های بی حجاب نیست و آقایون هم مقصرن ولی الان طرف صحبت من شمایی
من الان اینجا آقایی نمیبینم که بخوام از وظایفش بهش بگم
باید شمارو هوشیار کنم...فکر نمیکنی اگه همه بگن اول فلانی انجام بده بعد من انجام میدم چه اتفاقی می افته؟!😩
هرکسی باید وظیفه خودش رو انجام بده
و اینکه خوب خواهر گلم...
شما مطمئنی اون دنیا میتونی جواب گناهای خودت رو بدی؟🤔
(همونطور با ناراحتی بهم نگاه میکرد😒)
_معلومه اون دنیا آدم برای گناه خودش هم میمونه😢چه برسه که یک آقا پسر یا دختر خانم با ظاهر نامناسب و حرف های محرک و زننده بیاد با چشم و دل و گوش هزار نفر دیگه گناه کنه😰
بعدشم کلا بحث من با شما این بود که شما که چادری هستی دیگه چرا آرایش و بی حجابی؟😲
آرایش و زینت های یک خانم زیر چادر پاک نمیشه😥
فقط این شیء ارزشی و میراث دختر پیامبر بی حرمت میشه!
همونطور که باید ببینی کی نشسته زیر عمامه و لباس پیامبر
مثلا امام حسن نشسته یا معاویه؟
باید ببینی زیر لباس زنان اهل بیت کی نشسته و با چه شکلی نشسته
حضرت زهرا یا.....؟🤕
اینکه شما بیای با چادر آرایش کنی و عطر ملیح به لباست بزنی،دستات رو بدون ساق دست در معرض دید قرار بدی و با نگاه عشوه آمیز و مثلا پر از نجابت ،تو ملاء عام راه بری.هم با چشم و گوش بقیه گناه کردی و حق الناس به گردنته😧
هم ارث مادر سادات رو بی حرمت کردی و حق الله ...
⬅️ادامه دارد ...
#تولیدی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴 بایکوت به دلیل وطن پرستی!
✅ اینها معیارشون حجابه، نه نخبه بودن
#مریم_کوچکی_نژاد بانوی نخبهی ایرانی، جزء چهل استاد برتر دنیا به دلیل حمایت از استادان دانشگاه شریف و #حجاب و تعهد نسبت به خاک وطن در بایکوت خبری قرار گرفته است
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🕯#شهادت_امام_رضا
قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و کرمت امام رضا
💔😢
#امام_رضا | #تولیدی | #پروفایل
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #علل_انحرافات_جنسی ❓چه عواملی منجر به بروز انحرافات جنسی در جامعه می شود؟ ♻️قسمت اول
#پرسش_پاسخ
#علل_انحرافات_جنسی
❓چه عواملی باعث افزایش انحرافات جنسی در جامعه میشه؟
♻️قسمت دوم
⏭گفتیم که بی تقوایی نقش مهمی در بروز انحرافات جنسی داره.چراکه فردی که نفسش رو آزاد گذاشته و هیچ تلاشی برای خویشتن داری نمی کنه هرکار اشتباهی ازش سر می زنه
«#تقوا یعنی پرهیز با حرکت نه پرهیز با سکون، یک وقت هست شما در حال سکون پرهیز میکنید، یعنی برو در خانهات بنشین و کاری به کار چیزی نداشته باش؛اسلام این را به شما توصیه نمیکند. بلکه میگوید در سینهی قضایا و واقعیتها با حوادث روبرو بشوید و در عین حال پرهیز کنید۱۳۷۰/۰۷/۲۴»
✨بعضی از اوصاف متقین در نهجالبلاغه
💠دیده هایشان را بر آنچه خداوند تبارک و تعالی حرام کرده می بندند.خداوند در اندیشه آن ها بزرگ و غیر خدا در دیدگانشان کوچک و حقیر هستند.
هماره دل های شان محزون است. مردم از دست و زبانشان در امانند. بدن های شان نحیف و حاجات شان خفیف است و افرادی #عفیف هستند.
⛔️روابط پیش از ازدواج
♨️یکی دیگه از عواملی که منجر به انحرافات جنسی می شه داشتن روابط حرام قبل از ازدواج هست."شهید پاک نژاد" در این باره می فرماید:
«اولین عشق، اثر مخصوصی بر روان دارد و نفوذ خود را در ادامه زندگی؛ چه به صورت خوب و چه بد، از دست نمیدهد. نباید اجازه داد دختر و پسر احساسات و هیجانات موفق خود را جز نزد کسی که باید تا پایان عمر با او شریک زندگیش خواهد بود مصرف نماید. اگر پسر و دختری چیزی را خیلی بیشتر و بهتر از لذت جنسی در زندگی پذیرفته اند؛نباید قبل از ازدواج با هم رفیق و رفیقه باشند»
ادامه دارد...
#تولیدی_کامل #طراحی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. ز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مداحی آنلاین - از شدت شوق عاشقت صد بار جان داد - صابر خراسانی.mp3
1.5M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼
از شدت شوق عاشقت صد بار جان داد
وقتی برایم پرچمت دستی تکان داد
🎤 #صابر_خراسانی
⏳مدت زمان : 1:27
#شهادت_امام_رضا_ع_تسلیت ▪️
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان ▪️
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓