🌸🍃
👌تمام جنگها سر همین #حجاب است.
اگر می گویند #آزادی...
قصدشان این است که حجابت را بردارند...
جنگ امروز اسلحه نمی خواهد.
🌿🌿🌿
#روزها_ی_همیشه_سفید
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
راهکار اشک‼️
#وصیت_شهدا
#شهید_چیتسازیان
#تولیدی
🕊شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
🌸@hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
📚 #معرفی_کتاب
📖#مگر_چشم_تو_دریاست
(روایت خانم جنیدی از شهیدان: محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی)
📝 جواد کلاته عربی
🖇نشر : شهید کاظمی
.
❇️سن و سالی از حاج خانم جنیدی گذشته بود؛ چیزی نزدیک به هشتاد سال.
اما از آن زنهای قدیمی بود که خودش را از دست و پا نینداخته.
🔹نه در امور روزمرهٔ زندگی و نه از مسؤوليتهای اجتماعی و انقلابیاش.
🔹 روزنامه میخوانْد، اخبار گوش میداد و سخنرانیهای #رهبری را به دقت دنبال میکرد. دربارهٔ سخنرانیها و موضعهای رهبری تحلیل داشت، حرف داشت.
🔹 دربارهٔ مسائل مملکتی دغدغهٔ جدی داشت. حرص میخورد، غصه میخورد. خانهاش محل رجوع مردم شهرش بود. برای آنها هم دغدغه داشت و احساس مسئولیت میکرد.
🔰در طول دو سه سالی که برای نوشتن کتاب زندگیاش به خانهاش میرفتم، این چیزها را به چشم خودم میدیدم.
✅میخواهم بگویم این زنِ هشتاد و چند ساله هنوز هم زنده است؛ حتی بیشتر از خیلی میانسالها و جوانها.
✅ میخواهم بگویم این زنِ هشتاد ساله که #چهار_شهید داده و خودش و شوهرش _ رحمتاللهعلیه _ و دخترها و عروسها و برادرها و دامادهایش که سالها در انقلاب و جنگ، حقیقتا مجاهدت کردهاند، هنوز هم احساس میکند به انقلابِ خمینی بدهکار است.
✅میخواهم بگویم #ایستادهتر از این زن، هنوز ندیدهام. هنوز هم که صحبت میکند، انگار سالهای اول انقلاب است؛ پرحرارت و پابهکار.
از حاج خانم جنیدی حرف بسیار دارم...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔸 قطعاً مردم فهیم فرانسه موافق بیاحترامی به پیامبر نیستند 🔸 رئیسجمهور فرانسه در بین
🔴به روز باشیم
▫️ ﷽
❌شبهه
امروزه دانشمندان فواید زیادی برای مصرف شراب یافته اند فقط باید در مصرف آن زیاده روی نشود. اینجاست که آموزه های قرآن زیر سوال میرود.
✅ پاسخ
✍ حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
🔹 در پاسخ به این شبههٔ بی اساس تنها به گزارشی که اخیرا کانال بی بی سی منتشر کرده اکتفا میکنم؛
🔹براساس تحقیق مهمی که بتازگی انجام شده حتی یک نوشیدنی الکلی در روز میتواند باعث کوتاهتر شدن عمر شود.
بررسی ۶۰۰ هزار نفری که هر روز نوشیدنی الکلی مینوشند، نشان داد که مصرف ۵ تا ۱۰ نوشیدنی الکلی در هفته احتمالا عمر شخص را تا شش ماه کوتاه میکند.
براساس این تحقیق، با افزایش مصرف، کاهش عمر بیشتر میشود و کسانی که ۱۸ نوشیدنی الکلی یا بیشتر در هفته مینوشند این کاهش عمر تا ۵ سال خواهد بود.
برای این تحقیق که در نشریه لنست منتشر شده، دانشمندان وضعیت سلامت و عادات مصرف کنندگان الکل در ۱۹ کشور را مقایسه و حساب کردند اگر کسی از چهل سالگی به بعد به همین ترتیب به مصرف الکل ادامه دهد چقدر از عمرش کاسته میشود.
پیش از این تحقیقی که در دانمارک انجام شده نشان داده بود که مصرف سه یا چهار نوبت الکل در هفته می تواند با خطر بروز دیابت نوع دوم مرتبط باشد.
👈به گفته کارشناسان بررسیهای گسترده این ایده را که مصرف متعادل الکل میتواند برای سلامت ما مفید باشد را به چالش کشیده است.
تحقیقات پیشین حاکی از این بود که شراب قرمز ممکن است برای قلب خوب باشد هر چند که برخی از دانشمندان بر این باورند که در فواید الکل بیش از حد اغراق شده است.
تیم چیکو، پروفسور و متخصص قلب در دانشگاه شفیلد که در این تحقیق همکاری نداشته معتقد است که این تحقیق کاملا مشخص کرده که مصرف الکل تاثیر مثبتی بر سلامتی ندارد. پایان.
🔹قرآن کریم با بیان اینکه: شراب ممکن است مقداری فایده داشته باشد، اما به دلیل مضرات آن، به طور مطلق از خوردن شراب نهی میکند؛
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا (بقره/۲۱۹)
بنابراین باز هم اعجاز علمی #قرآن اثبات میشود. این آیه قرآن دقیقا یکی از معجزه های قرآن هست که در هزار و چهارصد سال پیش در بیان حکم شراب به منفعت اندکش اشاره کرد ولی در عین حال حکم قرآن و خداوند به خاطر بسیار بزرگ و عظیم بودن گناهش، حرمت آن است. در منابع روایی ما چنین آمده است که شراب خوار در روز قیامت به شدیدترین عذابها دچار خواهد شد. بنابراین جسم و روح انسان را باید سنجید. اینهمه تاکید روی موضوع شراب و حرام بودنش نشان میدهد که چه ضربه بزرگی بر روح انسان جدای از جسمش میزند حتی اگر یک قطره باشد. و احکام الهی فقط مربوط به جسم انسان نیستند.
ــــــــــــــــ
☑️از کانال پاسخ شبهات فضای مجازی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت چهل و یکم با نگرانی روی صندلی کناری راضیه نشستم و از او پرسیدم : چرا؟ با
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت چهل و دوم
در باز شد. قامت کشیده و بلند یک مرد تنها در راهرو پیدا شد. چشم هایم را نیم بند کردم تا توانایی تحمل هجوم نور از راهرو به سمت انبار کوچکی که در آن بودم را داشته باشم.
صدای بم ستوان ابراهیم تمام اضطرابهایم را درهم شکست: بیا بیرون تبسم.
میخواستم نفس عمیقی بکشم اما به لرزش حنجره ام شکست. بی اختیار گریه کردم. و از انبار بیرون آمدم. در انبار را بست و لبه کلاهش را پایین کشید. انتظار داشتم چیزی در دلداری ام بگوید اما فقط آهسته گفت:
میرسونمت.
سرم را کج کردم و با بهت نگاهش کردم. زیر چشمش تا پایین گونه اش کبود بود. پرسیدم: چی شد؟ خوبی؟
سرش را به نشانه تایید تکان داد و با دست به سمت خروجی اشاره کرد.
بی آنکه از جایم تکان بخورم همانطور روبرویش ایستادم و با نگرانی پرسیدم: اومدن داخل پاسگاه یا رفتی بیرون؟ چطوری درگیر شدین که صورتت اینطور...
فقط خیره خیره به زمین نگاه میکرد. حواسم به حرفهایم نبود. بی حواس و با احساس به جملاتی که برخلاف قبل با ضمیر مفرد به او خطاب میشد ادامه دادم: مگه اسلحه نداشتی؟
آرام لب از لب باز کرد : اسلحه داشتیم ولی حکم تیر نداشتیم.
صدایم را بالابردم: تو این وضعیتم باید از بالادستت اجازه بگیری؟ اصلا نمیدونم چی پرت میکردن به طرف مون که میخورد زمین منفجرمیشد. اگه این وحشیا پاسگاهو میگرفتن و همه مونو نفله میکردن چی؟ اون وقت بالادستت می اومد جواب بده؟
سرش را بالا آورد و از طرز نگاهش دلم ریخت. نگاهم سمت زمین چرخید.چیزی نگفت فقط به طرف خروجی راه افتاد و من دنبالش دویدم. با اضطراب پرسیدم: حالا رفتن که داریم میریم بیرون؟
و با دیدن صحنه بیرون، جواب سوالم را گرفتم. ماشین یگان ویژه پلیس همه اوباش سبزپوش و اغتشاشگر را دست بسته سوار میکرد. با صدای ابرهیم به خودم آمدم.
به خودم آمدم و دیدم دیگر برایم ستوان نیست فقط ابراهیم است. به خودم نهیب زدم که احمق تر از تو هم هست؟ تا یکی پیدا میشه ازت حمایت کنه وابستش میشی؟
اما رنگ نگاه های او فرق داشت. شاید این احساس فقط در تجربه آنی درک شود اما من می گویم که او هم مرا دوست داشت.
در ماشینش نشستم و سرم را به شیشه ماشین تکیه دادم. در راه رسیدن به پرورشگاه سرم پر از فکرهای مختلف بود.
دوباره داشتم به جایی برمیگشتم که مهر بچه بودن را به پیشانی ام میزدند.
در ذهنم آرزو کردم ای کاش آن خیابانها هرگز تمام نشوند یا او از من بخواهد پیاده نشوم. اما زمان درست وقتی که نمی خواهی بیرحمانه تند میگذرد!
نزدیک پرورشگاه که رسیدیم شب بود. عده ای از مردم بی خبر از آنچه گذشته بود، بی هیچ رنگ و شعار خاصی یکجا جمع شده بودند. همانطور خیره خیابان، پرسیدم: اینا دیگه چی میخوان؟
ابراهیم از کنارشان رد شد و گفت: مردمی که فکر میکنن تقلب شده...
سرم را به طرفش برگرداندم و پرسیدم:
چطور دوره قبل فکر نکردن تقلب شده؟ یا دوره قبلش؟! یهو الان تقلب شد؟ از کجا معلوم که تقلب شد اصلا؟
بعد از مدتها لبخندی زد گرچه تلخ! آهسته گفت: میخوای پیاده ات کنم ازشون بپرسی.
پوسخندی زدم و میخواستم چیزی بگویم که تابلوی بزرگ پرورشگاه در آیینه چشمانم افتاد. منتظر شدم ولی چیزی نگفت.
پیاده میشدم که صدا زد: تبسم...ببخش اگه اذیت شدی.
لبخندی زدم و گفتم: تو چرا معذرت خواهی کنی؟!
در ماشین را بستم. ماند تا نگهبانی در را برایم باز کرد. خیلی دلم میخواست برگردم و دستی برایش تکان دهم اما شاید دلدادگی این قلب خسته برایش بد میشد.
سربه زیر تر از همیشه وارد پرورشگاه شدم.
نماز شب را که خواندم شام نخورده رفتم بخوابم که مدیر پرورشگاه آمد جلو، خانم مسن و خنده رویی بود که در این مدت زیاد فرصت آشنایی با او را نداشتم. در اتاق چهار نفره مان کنار تختم نشست. نیم خیز شدم که دستم را گرفت و گفت...
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری
@hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️ تاثیر پدران بر حجاب دختران...
🔺یک دبیرستان دخترانه گوش به حرفم میدن....اما از دوتا دخترهای خودم عاجزم😳
🔷استاد پناهیان
🎵صوتی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
...ادامه ی مبحث انتظار👇👇👇 ⬅️آثار انتظار: ☘ انسان با امید و آرزو توان پیدا میکنه تا گرفتاری و رنج
🍃 بوی نرگس می دهد، هر صبح
انگاری که یار هر سحر
از کوچه دلتنگی ام
رد می شود...🍃
.....................
وظایف منتظران:
4⃣ اصلاح اجتماعی
یکی از وظایف مهم مردم در دوران غیبت کبری، داشتن روحیه اصلاح گری در سطح جامعه ست .
هر فردی باید در برابر دیگران احساس مسؤولیت بکنه و به اصلاح دیگران کمک کنه ، تا جامعه آماده پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی بشه .
اصلاح جامعه از راه امر به معروف و نهی از منکر محقق میشه و قانون امر به معروف و نهی از منکر در متن دین اسلام بسیار مورد تاکید قرار گرفته .👌🏻
✅ امام باقر علیه السلام در بیان وظایف شیعیان در دوران غیبت فرمودند: «توانمندان شما باید به ضعیفانتان کمک کنند و اغنیاء شما باید به فقرایتان مهربانی کنند، هر کس باید برادر [دینی] اش را نصیحت کند، نصیحتی که به نفع برادرش باشد .»
🔅 البته واضحه که امر به معروف و نهی از منکر باید با رعایت شرایط، گفتار خوش، به صورت شخصی و... باشه.
اگر همه مسلمانان خودشون رو موظف به اجرای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی بدونن، قدم های اولیه یک جامعه مطلوب مهدوی برداشته شده.
( بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، عماد الدین طبری الآملی الکنجی، چاپ نجف اشرف، ص 113)
ادامه دارد...
#تولیدی_کامل
#جمعه_های_انتظار
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 قتل مدرن
😔جاهلیت مدرن
🔺خدا یقه اینها رو خواهد چسبید😱
😡وعده شیطان، فقر است🔻
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔔زنگ تفریح
ﻓﻘﻂ تو ﺍﻳﺮﺍنه ﻛﻪ وقتی:
ﺩﺍﺭﻱ ﺯﻳﺮِ ﺑﺎﺭِ ﻣﺸﻜﻼﺗﺖ ﻟﻪ ﻣﻴﺸﻲ ﻣﻴﮕﻦ ﺑﺮﻭ ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﻜﺮ ﻛﻦ ﺳﺎﻟﻤﻲ
ﻣﺮﻳﺾ ﻣﻴﺸﻲ ﻣﻴﮕﻦ ﺧﺪﺍﺭﻭﺷﻜﺮ ﻛﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ
ﻣﻲ ﻣﻴﺮﻱ ﻣﻴﮕﻦ ﺧﺪﺍﺭﻭﺷﻜﺮ ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ 😂😂😂
نکته مهم:
این موضوعات اتفاقا یکی از بهترین شیوه ی روانشناسان برای خوب زندگی کردن و با امید و با نشاط زندگی کردن هست...
حیفه که اینجوری بخوایم این امید داشتن در هر شرایط رو تخریب کنیم.
اصلا انسانهای موفق و شاد اونایی هستن که به سختیهاشون بها نمیدن و بیشتر به داشته هاشون نگاه میکنن.
به قول معروف به نیمه پر لیوان نگاه میکنن.
حالا چون تو ایران این دلداریها و هوای هم رو داشتنها اتفاق میفته بده؟!
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#داستانک
😊لبخند خدا
خیلی گرم بود.آفتاب مستقیم میخورد به چادرم از اون عبور میکرد و میرسید به روسریم و بعد هم گرماش چندبرابر میشد ومیخورد به سرم.😔
به قدمم سرعت دادم و رسیدم به ایستگاه اتوبوس روی یکی از صندلی ها نشستم از بس داغ بود فکر کنم چادرم سایه برداشت.🤨
یکی از دفترامو برداشتمو و مشغول باد زدن خودم شدم که یه دختر خانمی اومد نشست کنارم .👩⚕️
با تمسخر نگاهم کرد و گفت :گرمه نه؟؟؟؟😏
منم لبخندی زدم و سرمو به نشونۀ تایید تکون دادم☺️
_خب اگه گرمه چرا چادر سرت میکنی چیه این عبا گذاشتی رو سرت؟؟؟🧐
همون لحظه یه آقا پسری اومد کنارش نشست👨⚕️
من سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم 😶
دوباره شروع کرد اما این بار صداش رو اورد پایین تر🤫
بزار مردم خوشگلیاتو ببینن!.. نگاه کن محو خوشگلیای من شده .😎
در حال تموم کردن جمله اش بود که اتوبوس اومد رومو به سمتش برگردوندم گفتم🚌
_ما مثل مرواریدیم که باید داخل صدف بمونیم و خوشگلیامونو به هر کسی نشون ندیم .هرکسی لیاقت به دست آوردن مرواردید رو نداره☺️
خواستم سوار شم اما تو دلم گفتم اگه این جمله رو نگم حیفه دوباره به سمتش برگشتمو گفتم 😉
همیشه لبخند خدا رو به لبخند خلق خدا ترجیح بده💚
✍️نویسنده"رقیه علیزاده
#داستان
#تولیدی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️دستگیری زنی که مخالف "ترامپ" هست و او را فاشیست خواند
🔻پلیس آمریکا زنی که از مخالفان ترامپ بوده و ترامپ را فاشیست خوانده دستگیر کرد
📌اینم از رفتار مدعیان حمایت از آزادی
🌐منبع: https://www.dailymail.co.uk/news/article-8916565/Foul-mouthed-anti-Trump-protester-spits-police-officers-face.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت چهل و دوم در باز شد. قامت کشیده و بلند یک مرد تنها در راهرو پیدا شد. چشم
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت چهل و سوم
خانم مدیر دستم را گرفت و گفت:
+راحت باش دخترم
-چیزی شده؟
+نه،فقط...امشب ... ما اینجا هرشب برای یکی از بچه ها تولد میگیریم که در طول سال هرکس یه روز تجربه داشتن تولدو داشته باشه...امشب نوبت به تو رسیده!
-من؟ ولی من...
+بخاطر بچه های دیگه هم که شده بیا این شادیو ازشون نگیر همه منتظرتن
-آخه...خب...
+پس اولین کادوت رو بگیر، از طرف منه بازش کن
-الان باز کنم؟
+آره خواستی بپوش با لباس نو بیای تو تولدت
-ممنون
+پس من میرم زود بیا
به نشانه تایید سرم را تکان دادم و کادو را باز کردم. یک پیرهن حریر صورتی با گلهای رز قرمز...خوشم آمد. پوشیدمش.
بعد از مدتها رفتم جلوی آیینه و موهایی که روزها پیش با غصه و از سر خشم کوتاه کرده بودم را شانه زدم.
رفتم بیرون، در سالن جلوی تلوزیون کلی بادکنک روی زمین بود و یک کیک بزرگ پر از خامه و شکلات و تا چشم کار میکرد دختربچه های بعضا کوچکتر از خودم، دورش حلقه زده بودند.
با دیدنم همه کف زدند.
باورش سخت بود که زندگی بلاخره به رویم در شادی را باز کرده بود. با خودم فکر کردم اگر ابراهیم میدانست که امشب شانزده ساله شدنم را جشن گرفته ایم برمیگشت؟
آن شب حس خوبی داشتم برای ساعتی خودم را فرآموش کردم. آنچه دیده و شنیده بودم تمام عمری که گذشته بود را گذاشتم همان پشت سرم بماند.
کادوهایی که گرفتم هم جالب بود. یک عروسک کوچک، دوتا بادکنک قلبی طلایی، پیرهنی که تنم بود، یک جفت شانه سر سیاه الماس نشان و یک جاکلیدی با طرح هندوانه!
خنده از چهره ام پر کشید. دوباره بال خاطرم در سالها پیش شکست. یک خاطره مثل صاعقه بر سرم خراب شد. خودم را دیدم. کوچک و کم توان.
دستهای مادرم که دکمه های روپوشم را می بست و نگاهم فقط خیره هندوانه ای بود که گوشه آشپزخانه از لای در نیمه باز، خودنمایی میکرد.
از خودم پرسیدم:
راستی چی شد که اینطور شد؟ چطور گمشدم؟چطور پیدا شدم و گُم تر از قبل تمام کودکی ام در خاکروبه های دلارهایی که در جیب گوگو میرفت، دفن شد!
آهی کشیدم و آن شب هم خودش را به دست فردا سپرد.
یک هفته گذشت. کلافه و بی قرار دنبال خبری از دلیل ادامه حیاتم...به دنبال خبر گرفتن از مردی که صدای مردانه اش در من هیاهویی به پا کرده بود،
وارد اتاق مدیر پرورشگاه شدم.
من را که دید لبخندی زد و از امتحانهایم پرسید.
ظاهرا نتیجه درس خواندن راضی اش کرده بود که بدون شنیدن جوابم گفت: عالیه واقعا عجیبه که تو این مدت کم تونستی چند پایه جلو بری!
بلافاصله گفتم: یه خواهشی دارم...
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری
@hejabuni
دانشگاه حجاب
🌸بنامخدا-بیادخدا-برایخدا🌸 سلام مجدد احوال شما؟ خوبین؟ خب دوستای گلم امشب خاطره دوم رو میخونیم ب
🌸بنامخدا-بیادخدا-برایخدا🌸
سلام 😊👋
شب بخیر... خوبین؟
میگم خودمونیما؛ این رمان "خوابهای پریشان" خیلی قشنگه...!! 😍
حالا منم یه خاطره جالب میخوام بذارم براتون 🌟
خاطره سوم 🌙
از روز توزیع بستههای حجاب 🎁
🎊 اون روز همه چیز به صورت عادی گذشت و بستهها رو بین خانومای زیادی توزیع کردیم تا اینکه بالاخره رسید به آخرین بسته...
💌 اصولا بستهی آخر یه بسته خاصه و منم یه کنجکاوی عجیبی تمام ذهنمو درگیر کرده بود که بدونم این آخری روزی کی میشه؟ 🤔
🚶🏻♂همینطور که داشتیم بیهدف راه میرفتیم و دنبال یکی بودیم که وضع حجابش از همه بدتر باشه، یهو نگاهم روی یه نفر قفل شد... 👀
🧖🏼♀یه خانم بدحجاب داشت از دور میومد و دقیقا بهترین کسی بود که میتونست این بسته آخر رو بگیره...
🧕 زود رفتیم جلو و با خوشرویی و خوشزبونی سعی کردیم نگهش داریم و بسته رو بهش بدیم اما اینکه نایستاد بماند، با یه نگاه خیلی بدی هم ازمون گذشت و به دستامون که بسته رو به سمتش گرفته بود بیاعتنایی کرد. ☹️
😔 راستشو بخواید من و دوستم خیلی دلمون شکست ولی چیزی نگفتیم و رفتیم...
😞 دلشکسته وقتی یه مسیر تقریبا طولانیای رو رفتیم، یهو احساس کردم یکی داره میدوه تا برسه بهمون!! 🏃♀
حالا خودش با پای خودش برگشته بود.
نزدیک که شد ازمون چندبار معذرت خواهی کرد و گفت "منو ببخشید بابت رفتارم 🙏 اگه میشه یه بسته بهم بدید"
😃 خیلی خوشحال شدیم.
🎁 زود بسته رو بهش دادیم و اونم کلی تشکر کرد و با خوشحالی رفت.
👤 بسته رو که میدادم یه نگاهی کردم به عکس شهیدش.
آخه بسته آخر یه بسته خاصه...
و دیدم که مخاطبش هم خاصه...
پس لابد شهیدشم باید خاص باشه...
و واقعنم خاص بود:
شهید "احمد مشلب" 😍😍
مطمئنم تاثیر زیادی روی اون خانوم میذاره ✅🔅
ــــــــــــــــــــ
شما هم اگه از ترویج حجاب خاطرهای دارید برامون تعریف کنید:
@panahande
#ف_پناهنده
🎓 @Hejabuni | دانشگاهحجاب 💐
دانشگاه حجاب
تجربه پس از مرگ 🎵جلسه پانزدهم #شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت #براساس واقعیت 🔺تجربه نزدیک
سه دقیقه در قیامت 16.mp3
25.41M
تجربه پس از مرگ
🎵جلسه شانزدهم
#شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت
#براساس واقعیت
🔺تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز #مدافع_حرم
👤استاد امینی خواه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
سبک زندگی اسلامی
( فرزنداوری 1⃣)
فرزند 👶وعشق به او❣یکی از مهمترین نعمتهای خداوند رحمان به انسان خصوصا زنان است .
امروزه رنجهای فراوان زندگی طاقتها را کم کرده😩 ودر این میان عشق به فرزند و پرورش او یکی از مهمترین انگیزه ها برای زندگی وتحمل شرایط سخت است. ☺️
اری
طلوع فرزند بهانه ای بزای زیستن پرنشاط است.👌🌿
#تولیدی_کامل
#افزایش_جمعیت
#فرزندآوری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیوه های امر به معروف و نهی از منکر
جمعیت غالب
#شیوه_ها
#امر_به_معروف
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#دوستانه
اثاث کشی داشتیم...
تموم شد...
چرا نیومدین #کمک؟! 😊
خانم ها باید اثاث ها رو بسته بندی میکردین 🛍 و آقایون توی خاور میذاشتین.🚛
نگید #خبر نداشتیم که عذر بدتر از گناه هست... 😱 مگه نباید احوال پرس #ادمین بهتر از گلتون باشید؟! 😌
حالا عیبی نداره! فدای سرتون💐
ان شاءالله واسه #اثاث_کشی #آخرت ، اثاث های هممون سالم به مقصد برسه و خدایی نکرده اونجا غصه دار نباشیم.🏖
✍️ دور از شوخی : مومن باید از حال و روز برادر مومنش با خبر باشه و هر کاری از دستش بر میاد انجام بده و کوتاهی نکنه. حتی ممکنه این کمک مشورت ، کمک فکری یا اعتقادی باشه. پس ما نسبت به اطرافیانمون ، چه پیر چه جوون ، چه خوب چه بد ، چه #بدحجاب چه #باحجاب مسئولیم.
چند روز دیگه هم "روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه" هست. میدونم ربطی نداشت خواستم پیامم طولانی تر بشه 🙈
#اثاث_کشی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#حجاب_قانونی
#افزایش_بیحجابی
❓آیا قانون حجاب باعث شد که بعد از انقلاب آمار بی حجابی بالا برود؟!
🔰یکی از موضوعات خیلی خنده دار اینه که طرفداران سرسخت بی حجابی وقتی میخوان قانون حجاب رو زیر سوال ببرن می گن: از وقتی در جمهوری اسلامی حجاب قانونی شد بی حجابی هم خیلی زیاد شد در حالیکه قبل از انقلاب وضع حجاب خیلی بهتر بود...
📛خب اگه قانون حجاب باعث بی حجابی شد که نوش جان شما. این که به نفع شما شد. همون چیزی که شبانه روز براش تبلیغ میکنید...
⏪اما اصل قضیه چیز دیگه ایه.وضعیت پوشش زنها در ایران در زمان پهلویها روز به روز به سمت بی بند و باری پیش می رفت از مینی ژوپ پوشی تا انواع بی بند و باری که در شهرنو ها و امثالش به وجود آمده بود...
🔝و اگه همون مسیر بی بند و باری ادامه پیدا میکرد مسلما الان وضعیت حجاب به مراتب از کشورهای غربی هم بدتر بود.
💯اما خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامی و تبلیغات فراوان در این بخش و تقویت عزت نفس زنان و کشاندن زنان به سمت علم و دانش و پیشرفت واقعی در تمامی حوزه ها، تا حد بسیار زیادی مسئله حجاب فراگیر شد.
📡اما دشمن هم بیکار ننشست و از بیرون با استفاده از تکنولوژی روز و برنامه های ماهواره ای و اخیرا با پیجها و کانالهای مختلف با توسل به انواع ترفندها و حیله های رسانه ای بی حیایی و بی حجابی را جزء حقوق و آزادی های زن جا زد تا زن با دست خودش، خودش را حراج چشمهای بی بند و بار کند و از داخل هم با استفاده از ظرفیتهای سیاسی و فرهنگی نفوذی خود، جای ارزش و ضدارزش را عوض کرد.
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ▫️ ﷽ ❌شبهه امروزه دانشمندان فواید زیادی برای مصرف شراب یافته ان
🔴به روز باشیم
سلام علیکم
❄️‼️‼️‼️
این روزها توی کانالها و گروه های مختلف که در ایتا تشکیل میشه چیزایی میبینیم که در شأن هیچ کس نیست.
با توجه به اینکه بسیاری از استفاده کنندگان این نرم افزار طلاب و اقشار مذهبی هستند که میخواستند در تلگرام و نرم افزار های بیگانه فعالیت نکنند، لذا بسیاری از سواستفاده کنندگان و سود جو ها نیز در این نرم افزار اقدام به ایجاد گروه ها و کانال هایی نموده اند که خود شما نیز آنها را مشاهده نموده اید.
📳 کانال طلاب
📳 کانال طلاب استان فلان
⭕️ کانال فیضیه
❗️ کانال استاد فلانی
🛒 کانال بازار طلاب
🤣 شوخی های طلبگی
⚠️ استخدام طلاب
و هزاران کانال دیگه
با یک بررسی و دقت کوچیک متوجه خواهید شد که بسیاری از گرداننده گان این کانال ها نه اصلا طلبه هستند و نه به فکر طلاب.
برخی از این کانال ها اقدام به ایجاد لینک های دروغ و نادرست برای بالابردن کانال های مختلف بعدی خود میکنند
لینکهایی مثل:
📛 آخرین جزئیات شهریه
❌ وام ویژه طلاب
⛔️ استخدام طلاب در فلان دستگاه
و ....
این افراد با نشانه گرفتن نیازهای این قشر در لایه آشکار اقدام به دروغگویی و در لایه های پنهان اقدام به نا امید کردن این قشر و از بین بردن روحیه تلاش و امید در قشر جوان حوزه میکنند.
همچنین در برخی کانال ها اقدام به انتشار مطالبی سخیف نموده اند که شأن حوزه و طلبه را زیر سوال برده اند.
با بالا بردن سطح #سواد_رسانهای خود و خارج شدن از این کانال ها میتوان برخی از اهداف آنها را خنثی کرد.
ان شاالله در پست های بعدی به این مطالب بیشتر خواهیم پرداخت.
از کانال سواد رسانه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#زن_در_غرب
💢بزرگترین تظاهرات در طی چند دهه اخیر در لهستان،تقاضای صدور مجوز سقط جنین
🔻این تظاهرات در حالی برگزار شد که بدلیل شیوع کرونا اجتماع بیش از پنج نفر در لهستان ممنوع است.
🔻دیوان عالی لهستان که بر قوانین و عملکرد دولت نظارت دارد، اعلام کرد که سقط جنین در این کشور، حتی در مواردی چون رشد ناقص جنین نیز بر خلاف قانون اساسی و ممنوع است.
🔻بر اساس حکم دیوان عالی لهستان، سقط جنین در این کشور تنها در مواردی مجاز است که جان مادر در خطر باشد و یا اینکه زن در پی تجاوز جنسی یا ارتباط جنسی با محارم، باردار شده باشد؛ اما حتی اگر جنین ناقص باشد، امکان سقط جنین وجود نخواهد داشت.
🌐منبع: https://www.bbc.com/news/world-europe-54716780
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 قسمت چهل و سوم خانم مدیر دستم را گرفت و گفت: +راحت باش دخترم -چیزی شده؟ +نه،فق
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲
قسمت چهل و چهارم
خانم مدیر لب هایش را با تعجب روی هم فشار دادو ابروهایش را بالا برد بعد از مکث کوتاهی گفت:
+بگو دخترم
-میشه برم ...میشه یه زنگ بزنم؟
+آره حتما، بیا عزیزم شماره کجا رو بگیرم؟
-همون پاسگاهی که چند وقت پیش یه خانمه اومد دنبالم
+چرا؟ مگه....
-میخوام از نتیجه پرونده سوال کنم میخوام ببینم تونستم کمکی بکنم یا نه؟
+آهان، خب من شماره اون پاسگاهو ندارم...ولی خانم عظیمی امروز عصر میخواد بره دنبال یه سری مجوز برای...
-همون پاسگاه؟ میخواد بره همون پاسگاه؟
+نمیدونم... دخترم فرقی نداره فقط باید از اداره پلیس درخواست بدیم که...
-میشه از همون پاسگاه باشه؟ خواهش میکنم من آدرسشو چشمی بلدم...میشه منم برم؟
+خب آره اگه بتونی کمکش کنی خیلی هم خوبه.
انگار با فاصله از زمین روی آسمان راه میرفتم. بی دلیل لبخند میزدم و ته دلم قند آب میشد. دویدم بیرون.
میتوانم بگویم آن روز چند ساعت باقی مانده تا عصر تاجای ممکنه کش آمد. بعد از نماز زیرلب دعا کردم :
خدایا کمکم کن من...میخوام زندگی کنم، خوب ، درست، قشنگ...بیخیال با تو که زیرو رو کشیدن نداریم...دلم عشق میخوااااد!
صدای خانم عظیمی در نمازخانه پیچید: تبسم کجایی پس....تبسم....
سر از سجده برداشتم. بلند شدم و دویدم پیش پایش سلام کردم. ساعتش را نشانم داد و گفت:
+دیره پس کجایی؟
-آخه خانم مدیر گفتن عصر میخواین ...
+با شلوغی و ترافیک این روزا؟ مگه میشه بذاری دم آخر بری به کارامون نمیرسیم.
شانه ای بالا انداختم و گفتم: دو دقیقه دیگه حاضرم.
اخمی کرد و گفت: زنگ میزنم تاکسی پنج دقیقه دیگه بیرون نبودی جات میذارم ها!
همانطور که بیرون میرفتم گفتم: خب فوقش با مترو میریم دو ایستگاه بیشتر نیست.
صدایش را بلند کرد : این روزا مترو فقط ایستگاههایی میبره که تجمع های اعتراضی هست بقیه قطارا خیلی با تأخیر میان یا نمیان اصلا...پنج دقیقه دیگه جلو نگهبانی باشی ها...تبسم!!!
نمیدانم چطور لباس پوشیدم و آمدم جلوی نگهبانی اما آنقدر زود آمده بودم که دهن باز خانم عظیمی گواهی عجله ام باشد.
خیابان ها شلوغ و پر از فریاد بود. شیشه های خانه ها ی اطراف، صندلی های ایستگاه اتوبوس همه شکسته بودند.
جمعیت بیشتر از بار قبلی که بیرون آمده بودم، شده بود. یکصدا بعد از سردسته جمع فریاد میزدند: تقلب، تقلب، ابطال انتخابات!
زیرلب گفتم: بد بخت آدمایی که خونه هاشون اینجاست.
راننده شروع کرد به غر زدن: حق دارن خب رای شونو دزدیدن...
نگاهم را به بیرون دوختم و پرسیدم:
کی دزدیده؟ آدمایی که تو این خونه ها زندگی میکنن؟
راننده دستی به سبیلش کشید و گفت: تو این دنیا یا باید بخوری یا خورده میشی والا...
خانم عظیمی صدایش را بلند کرد: تو روخدا ول کنین آقا، گور بابای سیاست، شما راهتو برو.
راننده دنده را عوض کرد و همانطور که پایش را روی پدال گاز میفشرد گفت:
باشه گور پدر نداشته سیاست!
سکوت دوباره فرصت داد به ابراهیم فکر کنم. به اینکه وقتی رسیدیم به پاسگاه چطور از او خبر بگیرم و اصلا چگونه صدایش کنم؟
ادامه دارد.... "#رمان را هر شب در کانال دنبال کنید"
به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری
@hejabuni