eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
💯نام "محمد" در رتبه پنجم نام نوزادان پسر متولد شده در انگلیس و ولز در سال ۲۰۲۰ 🧐همینطور که لابلای سایت های خارجی دنبال سوژه می گشتم با این خبر مواجه شدم که آمار پرطرفدارترین نام های نوزادان در انگلیس رو منتشر کرده بود 📊توی نمودار چشمم به نام "محمد" افتاد.جالبه توی یک کشور غیر مسلمان اونم انگلیسی که انقد علیه اسلام تبلیغ میشه نام "محمد" رتبه پنجم رو داره.تازه در ۴ منطقه نام "محمد" در راس نام های محبوب بود 🌐منبع:https://www.bbc.com/news/uk-58957676 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
emam-sadegh.mp3
527.5K
خوانی 🌺 امام صادق🌺 🎉«مدینه آیینه بندان است / امام باقر امشب شاد است / ملائکه آمدند پا بوسی...» 🎉 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🍃💐💐💐🍃 شما دختر گل و بانوے عفیف ڪه حواست به نو؏ پوشش و نگاه و رفتارت مقابل نامحرم هست امروز یه عیدے ویژه دارے🤩 چہ عیدے اے از این بهتر ⁉️👇 دعای پیامبر نور و رحمت صلی الله علیه و آله ؛پدر مهربان امت ؛ مخصوص خودِ خود شما😍😍😍 ڪه فرمودن☺️👇 🌻پروردگارا! زنانی که خود را پوشیده نگه می دارند، مشمول رحمت و غفران خود بگردان. 📚منبع: مستدرک الوسایل، جلد 3، صفحه 244 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 ماه فروماند، از جمال محمّد(ص) 🎵گویندگی و تدوین : خانم کوه خیل 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
پیامبـرمھربانے↯ حیـــازیبــاســت!🌱 امابرا؎زنان‌،‌زیباتـــر(:😉 (ص) @clad_girl 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
♨️موج جدیدی از نا امنی برای زنان و دختران در انگلیس 🔻میخانه ها در "ناتینگهام" انگلیس به کارمندان زن اجازه می دهد شب سر کار نیایند.در پی افزایش گزارش موارد ناشی از تزریق نوعی ماده به دختران جوان در کافه بارها قرار شده محدودیت هایی اعمال بشه تا سرنخ های لازم رو پیدا کنن 🔻افرادی که مورد آزار قرار گرفتن می گن در میخانه بودند که ناگهان احساس ضعف و بی حالی پیدا کردن و به بیمارستان منتقل شدن،وقتی که سرحال اومدن متوجه جای سوزن و تزریق روی دست یا پاشون شدن که اون ناحیه متورم و کبود شده بود ❓دیگه من چه نمونه‌هایی واستون بیارم که ایمان بیارید تو کشورهای غربی مشکلات ناشی از بی بندوباری بیداد می کنه.پس اینکه میگن اونجا صلح و صفاست دروغه 🌐منبع:https://www.bbc.co.uk/news/uk-england-nottinghamshire-59008604.amp 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 👈مطالبه گری و انقلاب ستیزی 🔹بعضی از دوستان انقلابی فرق این دو را نمی دانند و به جای
🔴به روز باشیم محمد بن علی اردبیلی (محقق اردبیلی) صاحب کتاب "جامع الرواة" ـ قرن یازدهم هجری احمد بن محمد اردبیلی (مقدس اردبیلی) صاحب کتاب "مجمع الفائده و البرهان" پ.ن: مراقب دشمن باشیم که در ارتباط با دولت آیت الله رئیسی با جهل به جنگ با خودی نرویم. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا