eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
27.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
339 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ------- شب‌ها این موقع که میشود؛ اهل خانه به خواب میروند و زندگی را سکوت دلچسبی فرامیگیرد، دلم میخواهد تکثیر شوم....... . . یک "من"م خودش را ولو کند روی تخت و کم خوابی هایش را جبران کند و هرچه دلش میخواهد خواب ببیند. یک منم بنشیند کنار بچه‌ها و تا صبح نگاهشان کند و دست روی گونه های لطیفشان بکشد و زیر گلویشان را بو کند و موهایشان را نوازش کند. یک منم بدود به آشپزخانه و کارهای عقب افتاده را سامان دهد و نهار فردا را بگذارد. یک منم پناه ببرد به سجاده و عاشقانه های اشک آلودش را تسبیح بیندازد و روح خودش را کمی سیراب کند. یک منم برود جلوی آینه و کرم شب و دورچشم بزند و موهایش را با کمی روغن نارگیل و گلاب ماساژ دهد و ناخن هایش را سوهان بکشد. . یک منم بنشید پای کتاب‌های در نوبت خوانده شدن و زیر نور شیک چراغ مطالعه، کسب دانش و اندیشه ورزی کند. یک منم لم بدهد روی مبل و توی اینستا و گروه های چت و کانال ها بچرخد و فیلم تماشا کند. یک منم لباسهای فردای همسر را اتو کند و تکه های اسباب بازی را از گوشه کنار خانه جمع کند و کتابهای فرش زمین شده را در قفسه بچیند. یک منم هم یک لیوان چای برای خودش بریزد و برود توی بالکن و ماه و چراغ های شهر را نگاه کند.... . . . دریغا که همیشه همین یک منم و انتخابِ بین این، همه..... . . (و گاه ملغمه‌ی سرهم بندی شده‌ی دست چندمی از همه! که زمان و توان محدود است و امیال و آرزوها زیاد...) . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------- بوی نون خونگیِ ماحصلِ قرنطینه اینستا رو پرکرده بود که رمضان شد و حالا شیرینیِ زولبیای ، صفحه ها رو مزه دار کرده😊 یه زمانی بود.... خیلی بیشتر اهل آشپزی فانتزی و کیک و دسر و... بودم الان یکی دوسالی تو اون حال نیستم. اما مسئله مهم ترم اینه که... ناراحتم نیستم! حس اینکه "چرا اون روحیه رو ندارم" "نکنه افسرده شدم" "نکنه بخاطر بچه‌داری از فازش بیرون رفتم" "چرا همه با این حس و حال دارن روزگار میگذرونن اما من مث اونا نیستم" "نکنه من از زنانگی افتادم" "نکنه من مادر توانمندی نیستم" و... رو ندارم به نظرم آدم ها بالا و پایین دارن، فاز دارن، حال و هواشون عوض میشه. لزومی نداره همه خانم ها همیشه‌ی عمر عاشق کدبانوگری و درحال آشپزی و تزئین غذا و دسر و... باشن. میشه یه مدتی جدا از این ها بود بخاطر حس و حال بخاطر وضعیت جسمی بخاطر دغدغه ها بخاطر مشغله ها بخاطر اولویت‌هایی که خیلی ذهن رو مشغول کرده و شاید اجازه نمیده اینها بیاد تو ذهن -و البته که میشه حسابی دغدغه مند و مشغله دار بود و این هنرمندی هارو هم داشت😊 - ولی دوس دارم اینو بگم که اگر بعضی از ما گاهی اصلاً حال این کارها رو نداریم و تو فازش نیستیم، غصه نخوریم! ما هم زن هستیم؛ *یک زن خوب یک زن واقعی* فقط زنی که *" فعلاً "* حوصله یا حس یا وقت شیرینی خانگی پختن و بافتنی و خیاطی و گل سر درست کردن برای دخترهاش رو نداره... چه بسا همین روزها برم تو فازش و کارش اما *"از حال الان خودم ناراحت نیستم"* دوس ندارم در زمانه ای که خیلیها دارن به من - به - فشار میارن، خودم هم با" حس " فشار مضاعف به خودم وارد کنم! باید وقتی همه "کوه توقع" هستن از من، خودم خودم رو درک کنم و یه مدت استراحت در عرصه‌ی "چندبعدیِ کامل بودن" رو بر خودم روا بدونم! حرفم این نیست که ، نادرستی برای زن ه ها من قبولش دارم؛ عاشق این مظاهر زنانگی ام؛ این تراوش هنر از سرانگشتان و آمیختن عشق و خلاقیت و هنرمندی و برنامه ریزی و... اما میگم گاهی خارج از این فاز بودن، به معنای خروج از زنانگی و افت لطافت نیست! حداقل *خودمون، خودمون رو قضاوت نکنیم* همین! پی‌نوشت: ۱- عکس یک اوج هنر این روزای من😁😒 عکس یک، ژله تزریقی، مال وقتی که تو فازش بودم. اون موقعم حالا تحفه ای نبودم😅 من آشپز و بلاگر مِلاگر نیستم که. یه زن معمولی ام + سر سوزن ذوقی! ۲- حالا بحث سوئیت هوم ها و نمایش های اینستایی بماند. که هرگز فالو نکردم گ نخواهم کرد!
گاهی یک اتفاق هایی میفتد که رنگ روزها را، حال ایام را، عوض میکند دیشب بچه‌هایم دورم جمع شدند هرکدام دو بوسه هم حساب کنی، میشود ده تا گل بوسه گرم و عاشقانه و زلال که روی گونه‌ام نه، توی قلبم رویید و حتماً تا ابد همانجا می‌ماند و هروقت لازم باشد، رایحه اش هوای قلبم را پر از شور و مهر و لطافت و امید میکند. اما… همان «تغییر رنگ روزها» که گفتم… فکر کردم به زن هایی که تا سال گذشته، تا ماه گذشته، تا همین دیروز، مادر بودند و حالا آغوششان خالیست گونه آن‌ها بوسه نمی‌خواهد؟ آن ها مادر نیستند؟ زن نیستند؟ زنانی که روی زنانگی را سفید کرده‌اند و برای زنانگی و مادرانگی آبرو خریده‌اند! زنانی چنین نستوه، بزرگ، ستون! ستون خانواده، جامعه، مقاومت! حالا مادرها را باشد، اصلاً بگو تاب می‌آورند؛ کودکانی که بی مادر شده اند چه؟ آنها گونه ای نمی‌خواهند برای بوسیدن؟ آغوشی نمی‌خواهند برای آرام گرفتن؟ شانه ای برای سر گذاشتن؟ می‌گویم «بی مادر» و داغ خودم هم تازه می‌شود. آدم آغوشش برای پنج تا بچه هم که وسعت پیدا کرده باشد، باز هم دلش می‌خواهد خودش را در آغوش مادرش مچاله کند. روی گونه اش ده تا که نه، صدها بوسه مادر فرزندی هم که باشد، باز هم عطشِ «کاشتنِ» بوسه مادر فرزندی دارد. پنج تا نه، ده تا بچه هم که دورش جشن روز مادر گرفته باشند، بچگانه و دلتنگ، قلبش چروک و پشت پلکش داغ می‌شود و «آه» غمبارش را یک جوری جا میدهد وسط جیغ شادی بچه‌ها که متوجه نشوند و توی ذوقشان نخورد. جشن ساده بچه‌ها که تمام می‌شود، می‌روم به سایت https://www.leader.ir/fa/monies و برای آرام کردن دل خودم، یک مبلغی واریز میکنم برای مقاومت. توی دلم تصور میکنم این پول ناچیز می‌شود یک کبوتر شادی و مینشیند روی شانه یک مادر، یک کودک؛ در محفل بی‌رحم آتش و خون و خاکستر. بعد هم تسبیحم را میگیرم دست یک دور صلوات هدیه بدهم به بانوی عالمیان، حضرت زهرای اطهر، به نیابت از مادرم و همه مادرهای پرکشیده، به نیت فرج این هم هدیه نورانی من برای مادرم آغوش و بوسه‌اش هم بماند طلبم… ✍ هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
وقتی هزارتا کار داری ولی دلت میخواد این وسط بری کشوی ادویه و گیاهی ها رو مرتب کنی! چون چندتا قوطی جدید خریدی و ذوق داری یکدست کنی😅 @hejrat_kon