سلام بر ابراهیم
💠آیت الله بهجت (ره) ⚜خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خیر بنویسد و خود را شریک گرداند؛ زیرا فر
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزانی که پاسپورت و ویزا دارن و یا در راه کربلا هستن و مشکلات مالی... دارن حتما اطلاع بدن.
التماس دعا
فرازی از وصیت نامه 📜
#شهید_مدافع_حرم_سجادطاهرنیا
محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه ی #حضرت_رقیه (س) به من هستید.
با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای #کمک_خواستن بچه های شیعیان را می شنیدم🎧 و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها جواب ندهم.
@hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠دوقلوها
#آشیخ_نورالله
📜خاطره ای از جانباز دفاع مقدس و پسر خاله
شهید مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی درباره نحوه تشخیص دوقلوها
⚜شهيدبزرگوارحميد سياهکالي مرادی وقتی متولد شد #دوقلو بودند دوقلوي شبیه به هم👬 خاله بزرگوارم فرمودند این #سعید و دیگری حمید
⚜چندروزبعدکه به دیدارشان رفتم #خاله ام فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی⁉️ گفتم این حمید این سعید
⚜برای خاله ام جای سوال بود که من چطور میشناختم⁉️ وقتی حميد #شربت_شهادت نوشیدند این راز راگفتم
⚜وقتی قلوها را بغل کردم در گوششان👂 #اذان بگويم نوری 💫در بالای ابروی حميداقا ديدم که تا زمان #شهادتش هیچگاه برادران را اشتباه صدا نزدم🚫
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه مرداب خشکیده ام ..
اما !!
منم یه زمانی مثل شماها زلال و جاری بودم
پاااک بودم!
کنارتون بودم!
عزیزتون بودم!
اگه همه ی اینا نبودم
بابا !!
#نوکرتون که بودم ..
#التماس_دعا
💔 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💢ماه رمضان سال ۷۷ #مصطفے هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده بود براے #سحرے بلند شدیم اما مصطفے را بیدار نڪردم.
💢خودش موقع #اذان بیدار شد، وقتي دید اذان مے گویند .بغض ڪرد و با ناراحتے گفت: « #چرا منو بیدار نڪردید⁉️»
💢دستے روے موهایش ڪشیدم و گفتم: «عزیزم شما هنوز به #سن_تڪلیف نرسیدے »
اخم هایش را درهم ڪشید و با دلخورےگفت:
💢«از این بہ بعد هر ڪسے بہ سن تڪلیف رسیده بره نون بخره، #آشغال ها رو بذاره دم در،من #بچہ_ام و هنور بہ سن تڪلیف نرسیدم »
💢ناگفتہ نماند ڪہ آن روز، بدون سحرے #روزه گرفت، براے من هم درس شد ڪہ تمام ماه رمضان براے #سحر بیدارش ڪنم .
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
💠 @hemmat_hadi
🌸✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم ✨🌸
🔶لیست تهیه کتاب سلام بر ابراهیم برای پیاده رویی زائرین امام رضا علیه السلام
🔸97/8/1
🌹کمک هزینه تهیه کتاب سلام برابراهیم
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
💠✨ به نیابت از:
1- #شهید_هادی🌷 45تومن (ده جلد)
2- #شهید_هادی1🌷45تومن (ده جلد)
3- #شهید_حاج_حسین_خرازی50تومن🌷(11جلد)
4- #شهید_ابراهیم_هادی🌷45تومن(ده ج)
5- #شهید_هادی_ذوالفقاری و #شهید_محسن_حججی🌷 100تومن(22جلد)
6- #شهید_فرهمند🌷45تومن (10جلد)
7- #شهید_بابایی🌷50تومن (11ج)
8- #شهید_خرازی🌷50تومن(11ج)
9- #شهید_مجتبی_علمدار🌷30تومن(7)
10- #شهیدان_میرزایی🌷45تومن(10ج)
11- #شهیدگمنام🌷9تومن (2ج)
12- #شهید_ابراهیم_هادی🌷 45تومن (10ج)
13- #علیرضا_امی_حسینی 🌷27تومن
14- #شهیدگمنام🌷15تومن
15- #شهیدخسرو_رفیعی 🌷100تومن
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
🌹مجموع:
🌷701
ایدی ادمین🔰🔰
🆔 @shahid_hadi
✅ #برای_شهدا_رسانه_باشیم
لطفا این طرح رو به دوستان معرفی کنید❤️
🔹 #طرح_شهید_ابراهیم_هادی
🔷 @TarhHadi313
💠 @hemmat_hadi
🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#خاطرات_شهدا🌷
💢می گفت مهم نیست چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد.
💢هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از #خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از #بهترینها بود.
💢دو شب قبل از #شهادت زنگ زد.#مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم #میریم_کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه.
💢شب بود همه جمع نشسته بودیم، داشتیم شوخی می کردیم، گفت: بچه ها امشب کمتر #شوخی کنید. تعجب کردم، گفتم جواد نکنه داری #شهید می شوی گفت: آره نزدیکه.
💢هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه در لحظاتی در سکوت رفتند. یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. گفت: باشه. نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فردایش #جواد_شهید_شد.
💢شهید همیشه #دائم_الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود.یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما #شرط داره.شرطش اینه که همیشه با #وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز #20بار وضـــــو میگرفت.
روی انگشتر نوشته بود #علی_مع_الحق و روی دیگش #الحق_مع_علی
#شهید_جواد_الله_کرم
❤️ @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه شهادت
به روایت #همرزم_شهید
🔰امین در سوریه به عنوان #مسئول_تخریب و انفجارات آمده بود. قرار نبود که در عملیات #محرم با نیروها وارد عمل شود اما با اصرارهای #امین قبول کردند که او هم شرکت کند.
🔰به منطقه که اعزام شدیم در حین #درگیری یکی از نیروها تیری به پایش اصابت کرد. امین مشغول #مداوایش بود تا او را به عقب بیاورد.
🔰در اوج درگیری متوجه شدیم که تعداد نیروهای #دشمن بیشتر شده است. امین در حالی که از کوله پشتیاش #تجهیزاتی که همراهش بود را خارج میکرد، دشمن با رگبار به سمتش شلیک کرد💥 و امین به #شهادت رسید.
🔰من هم که #مجروح شده بودم خودم را به امین رساندم و سرم را بر #سینه_اش گذاشتم. از فرط خستگی سرم را بر سینه اش گذاشتم و چند ساعت خوابیدم.
🔰منطقه که آرام شد و دشمن عقب نشینی کرد، #نیروهای_خودی به سمتمان آمدند. پیکر امین بعد از سه روز به #حلب و از آنجا به دمشق منتقل شد🌷.
#شهید_امین_کریمی🌷
❤️ @hemmat_hadi
سلام بر ابراهیم
🌸✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم ✨🌸 🔶لیست تهیه کتاب سلام بر ابراهیم برای پیاده رویی زائرین
♥️با سلام
💠دوستان بزرگوار همکارامون از گروه فرهنگی سلام برابراهیم اطلاع دادند که قیمت کتابها افزایش پیدا کرده با این شرایط مانمیتونیم تعداد مورد نظر "کتاب سلام برابراهیم" تهیه کنیم لطفا عزیزان برای کمک به طرح و مشارکت هرچه زودتر اقدام کنند...
💠 برای گرفتن شماره حساب یا هرگونه سوال وتوضیح... به ایدی زیر مراجعه کنید 👇👇
@shahid_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰 #حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم #درس_ومدرسه را هم فراموش نکن❌, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
🔰 #مرحمت به اردبیل بازگشت، ⚡️اما برخلاف دیروز که از اردبیل به تهران رفته بود، دلگرفته💔 و غمزده نبود🚫؛ از خوشحالی در پوست نمیگنجید، دلش برای اینکه زودتر برسد، پر می کشید, شهید بالازاده با نشان دادن #مجوزآقا، وارد #تیپ_عاشورا شد.
🔰کمتر از سه روز بعد، فرمانده #سپاه اردبیل، شهید بالازاده را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد, میتوانست باز هم #شهیدبالازاده را سر بدواند ولی مطمئن بود که میرود و این بار از خود امام خمینی (ره)حکم میآورد📃, گفت اسمش را نوشتند 📝و مرحمت بالازاده رفت درلیست #بسیجیان لشکر 31 عاشورا.
🔰یک بچه #13ساله روستایی که فارسی هم درست نمیتوانست صحبت کند، دستش به کجا میرسید⁉️ مجبور بود بیخیال شود اما فقط #سه_روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشته و با این مجوز وارد تیپ عاشورا شد و در عملیات های بسیار #جانفشانی کرد.
🔰شهید بالازاده حدود #سه_سال در جبهههای جنگ حق علیه باطل با دشمن جنگید💥 و خیلی کم به خانه🏡 و نزد خانواده اش میآمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی میآمد، در #مساجد و منابر و مجالس، روز و شب به تبلیغ و #جذب_نیروی داوطلب بسیجی برای اعزام به جبهه میپرداخت.
🔰وی حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه #مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن نحیف و ظریفش شوند شبها🌙 در کنار پدر و مادر با #لباس_رزم میخوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتیها و آثار مجروحیت او شوند⭕️.
🔰شجاعت 💪و درایت را با هم داشت و همه در #حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های تیپ عاشورا چهره #مهربان و جدی شهید بالازاده را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار #فرماندهاش شهید «مهدی باکری🌷» دیده می شد.
🔰سرانجام مرحمت بالازاده روز21 اسفند 1363 در جزیره مجنون در #عملیات_بدر، با فاصله بسیار کمی از شهادت🌷 مرادش یعنی #شهید_مهدی_باکری، بال در بال ملائک گشود🕊 و میهمان سفره #حضرت_قاسم (ع) شد.
#شهید_مرحمت_بالازاده
#شهید13ساله
🌹 @hemmat_hadi
سلام بر ابراهیم
میخوام برم #امام_رضا💔 #مرحوم_آغاسی روحش شاد🌺 التماس دعا 💔 ❤️ @hemmat_hadi
🏴ارتباط با #حضرت_رضا (علیه السلام) را بايد در طول مدت نگه داشت. انسان باید #پیوسته حضرت را ياد كند و اداي احترام كند.
🏴 اين هاست كه در #برزخ مي ماند و عنايت و محبت حضرت را نگه می دارد.گاهی ما بعد از #زیارت حضرت به شهر خودمان که بر می گردیم حضرت فراموشمان مي شود
🏴يا منتظريم #سال_آينده پيش بيايد تا دوباره خدمت حضرت برسیم و #حضرت را یاد کنیم.
❤️ @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا🌷
💠▫️یک روز ما از سمت واحد خود به #ماموریت اعزام شدیم و به علت طولانی شدن زمان آن که با یک شب زمستانی سرد همزمان شده بود مجبور شدیم که هنگام برگشت از ماموریت به علت نماز و گرسنگی به یگان خدمتیه بابک برویم.
💠▫️ #بابک آن شب نگهبان بود با خشم گفتیم بابا کجا بودی اخه یخ کردیم پشت در، لبخندی زد و ما را به داخل ساختمان راهنمایی کرد وارد اتاقش که شدیم با #سجاده ای رو به رو شدیم که به سمت قبله و روی آن کلام #الله مجید و زیارت عاشورا بود
💠▫️ تعجب کردم گفتم بابک نماز می خوندی با خنده گفت همینجوری میگن. یه نگاهی که به روی تختش انداختیم با کتاب های #مذهبی و درسی زیادی رو به رو شدیم من هم از سر کنجکاوی در حال ورق زدن آن کتاب ها بودم که احساس کردم بابک نیست، بعد از چند دقیقه با سفره، نان و مقداری غذا امد
💠▫️گفت شما خیلی خسته اید تا یکم شام میخورید منم #نمازم را تمام میکنم.ما به خوردن شام مشغول شدیم و #بابک هم به ما ملحق شد اما شام نمی خورد میگفت شما بخورید من میلی ندارم و دیرتر شام میخورم
💠▫️تا آنجایی که مثل #پروانه دور ما می چرخید و پذیرایی می کرد خلاصه شام که تمام شد نماز را خواندیم و آماده ی رفتن به ادامه مسیر که چشممان به #آشپزخانه افتاد و با خنده گفتیم: کلک خان برای خودت چی کنار گذاشتی که شام نمیخوری بابک خنده ی ارامی کرد و میخواست مانع رفتن ما به آشپزخانه شود.
💠▫️ما هم که اصرار او را دیدیم بیشتر برای رفتن به آشپزخانه #تحریک می شدیم.خلاصه نتوانست جلوی ما را بگیرد و ما وارد شدم و دیدیم که در آشپزخانه و کابینت چیزی نیست در یخچال را باز کردیم و چیزی جز بطری #آب نیافتیم نگاهم به سمت بابک رفت که کمی گونه و گوشهایش سرخ شده بودو خندهاش را از ما می دزدید.
💠▫️این جا بود که متوجه شدیم بابک همان شام را که #سهمیه خودش بود برای ما حاضر کرده است.
راوی:سجاد جعفری
#شهید_بابک_نوری_هریس
❤️ @hemmat_hadi