eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
341 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 به روایت 💟🌷 و هر ثانیه زندگی مشترک ما پر از محبت و عشقـ و یاد‌ خدا بود. هر دو عاشق بودیم و نمود آن در زندگی ما خودنمایی می کرد. 💟🌷ناراحتی ما از هم به ثانیه هم نمی رسید. هر وقت بیرون می رفت و چیزی هرچند کوچک مثل شیرینی یا بیسکویت را به ایشان تعارف می کردند، نمی خورد و به می آورد و می گفت بیا بخوریم. 💟🌷هردوی ما دانشجو بودیم و بخشی از زمان خود را در به سر می‌بردیم، از سوی دیگر رشد کردن در خانواده‌های مذهبی به ما آموخته بود که باید زکات دانش خود را به هر شکل ممکن بپردازیم و از همین رو در به آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختیم. 💟🌷روزهایی از هفته را نیز در باشگاه نزد پدرم به ورزش می‌پرداخت، وی همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود و هر هفته در پایگاه جلسه داشت. 💟🌷در روزهای نزدیک به عید که زمان شست‌وشوی موکت‌های بود، همسرم به سربازان کمک می‌کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران خود لذت ببرند. 💟🌷همسرم علاوه بر انجام وظایف و شرکت در رزمایش‌ها و مأموریت‌های کاری، در خیمه‌العباس نیز فعالیت داشت و پنجشنبه هر هفته در آن حضور می‌یافت؛ ضمن اینکه جلساتی نیز به‌صورت متفرقه در هیئت برگزار می‌شد اما در مجموع فکر نمی‌کردیم عمرزندگی‌ ما تا این اندازه باشد. 💟🌷 بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام. 🌸 💟 @hemmat_hadi
🌷 🔹شغل امیر طوری بود که به عنوان حفاظتی کشتی‌ها به مأموریت‌های برون مرزی می‌رفت. همیشه احتمال بود اما هیچ وقت از شهید شدن🕊 با من حرفی نمی‌زد 🔸اما چند ماه گاهی حرف‌هایی می‌زد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبه‌رو می‌شد. چند باری که گفت دوست دارد شود من دلخور می‌شدم و می‌گفتم حق نداری زودتر از من بروی. 🔹وقتی بی‌تابی من را می‌دید، می‌گفت: بسیار خب! لیاقت می‌خواهد، پس خودت را ناراحت نکن🚫. سرش را خم می‌کرد و می‌گفت اصلاً شهید می‌شویم و می‌خندید. 🔸من خیلی به امیر وابسته بودم و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاب می‌کرد، بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت می‌رفت امکان نداشت دو ساعت⌚️ از هم بی‌خبر باشیم. همیشه یا زنگ می‌زد یا پیام می‌داد که خوب است و نگرانش نباشم. 🌾من ماندم  با همه 🎤همسر شهید ♥️ @hemmat_hadi
#عاشقانه‌شهـــدا❤️ 🔸 #ظرف های شام دو تا بشقاب🍽 و یک قابلمه بود . رفتم سر ظرف شویی 🔹گفت :انتخاب کن ، یا #تو بشور من آب بکشم ، یا #من میشورم تو آب بکش 🔸گفتم :مگه چقدر ظرف هست⁉️ گفت :هر چی هست ، انتخاب کن #باهم انجام میدیم. راوے:همسرشهید❤️ #شهید_مهدے_زین‌الدین🌷 شبتون شهدایی عزیزان 💟 @hemmat_hadi
💞 #عاشقانه_شهدا🕊 🔸روسری قرمز 🔰هنوز ازدواج نکرده بودیم. تو یکی از سفراش همراش بودم. تو ماشین یه هدیه بهم داد! #اولین_هدیه‌ ش به من بود. خیلی خوشحال شدم. همونجا بازش کردم، روسری بود. یه روسری قرمز با گلای درشت جا خورده بودم با لبخند و شیرین گفت: "بچه‌ها دوست دارن با_روسری ببیننت" 🔰می‌دونستم که بهش ایراد میگیرن که چرا خانومی رو که بی_حجابه با خودت میاری! خیلی سعی میکرد منو به بچه‌ها نزدیک کنه. می گفت: "ایشون خیلی #خوبن اینطور که شما فکر می‌کنید نیست به خاطر شما میان اینجا و میخوان از شما یاد بگیرن. ان‌شاءالله #خودمون یادش میدیم " 🔰نگفت این ,حجابش درست نیست, نگفت مثه ما نیست !نگفت فامیلش چنین و چنان هستن,. این‌ رفتارش خیلی روم #اثر گذاشت. اون منو مثه یه بچه‌ی کوچیک قدم به قدم جلو برد و به #اسلام آورد. نُه ماهِ زیبا #باهم داشتیم ... راوی: خانم غاده جابر (همسر لبنانی شهید) #شهید_مصطفی_چمران🌷 #سالروز_شهادت ❤️ @hemmat_hadi
خوشا با هــم بلند آوازتان بہ ياد آريد ما را هــم در آن ڪردن هـا کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi