🪞 اعلام برگزیده چالش #متن_آینه
همه متنها زیبا و خواندنی بودند و نویسندگان زحمت کشیدند بابت نگارش این متون😊
از آنجا که معیار این چالش را نزدیکی به مفاهیم ایرانی_اسلامی قرار داده بودیم و معیار فن و تکنیک هم طبیعتاً برای حرفهداستان، معیار ثابت است و البته باتوجه به نظرات مخاطبان گرامی در نقد ، یک اثر را برگزیده اعلام میکنیم:
متن آینه از خانم هدی عدالتی فرد ⭐️💫
جایزهای در حد بضاعت حرفهداستان و جهت تشویق نویسندگان به داستاننویسی تقدیمشان شد
🌹🌹🌹🌹🌹🎁
گروه ادبی حرفه داستان
@herfeyedastan
🌹🌹🌹🌹🌹🎁
سند (11)قوطی زنگ زده.pdf
حجم:
96.8K
داستان: قوطی زنگ زده
نویسنده: محبوبه میرزایی
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
#شهر_روستای_من
✅️ این اثر برای چالش حرفهداستان نوشته شده و در گروه بانوان حرفهداستان نقد شده
❎️ کپی و تقلید جایز نیست
#متن_آینه
🖋 عباس بمانی
هنوز هوا روشن نشده بود، از پشت پنجره به داخل خانه سرکی کشید، پرده توری حریر سفید رنگ پشت پنجره مانع دیدش بود. هنوز صاحب خانه اجازه داخل شدن نداده بود، نمی توانست به درستی داخل اتاق را ببیند، کور سویی بیش نبود و پشت شیشه مانده بود، کمی گذشت هوا روشن تر شد، به پهنای شیشه خود را چسباند, کم کمَک از آن عبور کرد، اما پشت پرده مانده بود، جست و خیزان، کنجکاوانه به داخل نگاهی می انداخت، پرده مانع دیدش بود، خورشید بالاتر آمد، قدرت تابشش بیشتر شد، از سوراخ های ریز پرده عبور کرد، اولین چیزی که توجه اش را جلب کرده بود، قاب آینه شکسته بود، نگاهی به اطراف انداخت، چیز قابل توجه دیگری نبود، کمی به طاقچه اتاق نزدیک تر شده بود، ناگهان متوجه آینه شد، از تلاءلو نور خورشید بیدار شده بود، محزون و دل شکسته. از او پرسید چرا نگرانی؟ با صدایی نازک و غم آلود گفت: من را به خاطر زشت بودنم کنار طاقچه اتاق گذاشته اند، پیش از این در جایی بهتر، جای داشتم، خودش را کشان کشان به نزدیکی آینه رساند، آرام به او گفت: تو هنوز هم زیبایی. آینه گفت: من هم دِلَم شکسته، هم خودم. دیگر زیبایی در من معنایی ندارد، آن موقع زیبا بودم که دخترک خانه، روی خود را در من می دید و گیسوانش را با من شانه می زد و مسرور از زیبایی خود، من را هم زیبا جلوه می نمود. نور که نزدیک آینه شده بود، منتظر چرخش خورشید شد تا خود را در قاب آینه
🟨🟨🟨🟨🟨🟨
حرفه داستان
@herfeyedastan
🟨🟨🟨🟨🟨🟨
ادامه متن
تا خود را در قاب آینه بياندازد، کمی صبر کرد و جواب آینه را نداد. مدتی نگذشت که تابش نور در قاب آینه جای گرفت، از هر تکه آینه نوری متصاعد شد و همچون منشور رنگین کمانی در گوشه و کنار اتاق تابید، بعد رو به آینه کرد و گفت، ببین، من در دل شکسته تو، این چنین زیبا شده ام، پس تو هنوز هم زیبایی که این چنین زیبایی را خلق می کنی.
🖋 عباس بمانی
@herfeyedastan
📌فراخوان پنجمین جشنواره ملی فیلم بسیج منتشر شد
🌀 فراخوان این جشنواره در بخش های مختلف منتشر شد و در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
🔻برای مشاهده جزئیات کامل 👇
🔗لینک خبر 🔗
#بسیج_هنرمندان
#جشنواره_ملی_فیلم_بسیج
🔷@Basijnewsir
نویسنده هر روز باید بنویسید 🖋🍃
هر روز بنویسید، حتی به اندازه یکی دو جمله هم که شده بنویسید. گاهی یادداشتهای پراکنده یک نویسنده، منبع ایده یا بخشی از یک اثر او میشود.
@herfeyedastan
♥️ داستان کوتاهِ طنز " پیوند گلها"
🖋 نویسنده: زهرا ملکثابت
📚 از کتاب: شوقِ رشتن
حجم داستان کوتاه "پیوند گلها"، سیزده صفحه است و با زبان طنز نگارش شده.
این داستان در کتاب چندنویسندگی "شوق رستن" و در کنار داستانهای سایر اعضای گروه ادبی حرفهداستان منتشر شده است.
لینک کتاب شوق رستن – انتشارات شاولد
https://shavaladpub.ir/product/%d8%b4%d9%88%d9%82-%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d9%86
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_مشترک #پیوند_گلها #شوق_رستن
#داستان_طنز #زهرا_ملکثابت
معرفی داستان کوتاه طنز برای اقتباس سینمایی و تئاتر صحنهای 🎬🎭
داستان کوتاه "پیوند گلها" با مضمون ازدواج/عشق نوشته شده و به علت مولفههایی که دارد برای انواع اقتباس پیشنهاد میشود.
این داستان دو محور طنزِ موقعیت و طنزِ کلامی را در بطن ماجرای دراماتیک دارد و به علت مولفههای بصری، قابلیت اقتباس برای آثار سینمایی را دارا میباشد.
این داستان کوتاه که در کتاب شوق رستن و توسط انتشارات شاولد منتشر شده، قابلیت تبدیل شدن به متن نمایشنامه و اجرای صحنهای را دارد.
ماجرای داستان، روایت ازدواج دو زوج از دو نسل متفاوت است که با زبان طنز و لحنی شوخ طبعانه همراه شده.
زهرا ملکثابت، نویسنده داستان کوتاه پیوند گلها است که مجموعه داستان کوتاه قهوه یزدی را هم در سابقه ادبیاش دارد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#اقتباس #اقتباس_ادبی #سینما #تئاتر