🔶️ گزارش مختصری از کارگروههای حرفهداستان:
🔸️ ۱. کارگروه فلسطین
تاکنون بیش از ۱۸۰ قطعه داستانک فلسطین در این کارگروه تولیدشده.
این کارگروه همچنان فعال است.
تشکر میکنم از همه نویسندگان حرفهداستان که برای فلسطین نوشتهاند
تشکر ویژه از کسانی در نقد داستانها یاری کردند:
خانم فاطمهسادات زارع و خانم مهری جلالوند و خانم زهره باغستانی میبدی
🔸️۲. کارگروه حضرت فاطمه (س)
این کارگروه به همت خانم شهناز گرجیزاده برگزار شد و همچنان فعال است.
برخی از تولیدات این کارگروه را در کانال حرفهداستان میخوانید.
🔸️ ۳ .کارگروه یلدا
این کارگروه در ۲۰/ آذر به کار خود پایان داد.
برخی از تولیدات این کارگروه را در کانال اصلی حرفهداستان قرار گرفتهاست. بقیه آثار تا پایان آذرماه بارگذاری میشود.
تشکر میکنم از همه نویسندگان کارگروه یلدای حرفهداستان.
تشکر ویژه میکنم از کسانی که در نقد یاری کردند:
خانم شقایق دهقاننیری، خانم زینتسادات قاضی و خانم هما ایرانپور
🔸️ ۴. کارگروه هویت زن
این کارگروه به همت خانم محدثه امامینیا و بامحوریت جایگاه و مسائل زنان تشکیل شدهاست.
این کارگروه فعال است و تمرکز فعلی آن بر روی مسئله "زنان و مشاغل است.
نویسندگان درحال نوشتن با موضوعات زیر هستند:
زنان و شغل خانهداری/ مادری
زنان و مشاغل خانگی
زنان و مشاغل خارج از محیط خانه
زنان و مشاغل رسانهای
زنان و فعالیتهای فرهنگی
🔸️ ۵. کارگروه طنزنویسی
باتوجه به علاقه جمعی از نویسندگان به طنز و طنزنویسی، این کارگروه بهتازگی و باهمت خانم جمیله فلاحی تشکیل شدهاست.
🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
گروه ادبی حرفهیداستان
@herfeyedastan
🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
#گزارش
حِرفِهی هُنَر
🎧 داستان "یلدای فاطمی"
نویسنده و گوینده: تلما میرزائی
🏴🏴🏴🏴
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🏴🏴🏴🏴
#داستان_فاطمی #فاطمیه #داستان_صوتی
خلاصه نویسی از صوت سیر حرفه ای شدن نویسنده
استاد مهدی حجوانی
خلاصهنویسی: زینب قاسمی
اختصاصی برای کانال حرفهیداستان
@herfeyedastan
🌹🖋🌹🖋🌹🖋
حرفه ای شدن یعنی نوشتن به صورت شغل دربیاید. چیزی که فکر و ذهن تو را مدام مشغول کند.
نکته مهم در حرفه ای بودن این است که حرفه ای بودن یک مجموعه است. صرفا یک رفتار خاص نیست. نمیشود بگوییم که ما مینویسیم و تمام است. فقط تولید کردن کافی نیست. امروزه هنر دو مرحله دارد: اول اینکه اثر تولید شود. و دوم اینکه به مخاطبان ارائه شود.
حرفه ای بودن را میتوان از جهات مختلف باید بررسی کرد؛
ما یک خودشناسی حرفه ای داریم.
یک زیست حرفه ای داریم.
یک انتشار حرفه ای داریم.
خودشناسی حرفه ای: از حرفه ای ترین رفتار ها در حوزه نویسندگی، این است که درک کنیم آیا واقعا برای این کار ساخته شدیم؟ برای جواب این سوال باید این 4 مرحله تکمیل باشد: استعداد . علاقه . تمرین و اعتماد به نفس.
مثلا علاقه ی تنها کافی نیست. اصلا هر کدام نباشد، کافی نیست.
اینها را باید خودشناسی کنیم و در خود پیدا کنیم.
اگر استعداد را یافتیم و علاقه وجود داشت، یادمان باشد که دانش هنری مان از جوهر هنری جلوتر نزد. اینطور نباشد که مدام تئوری های ادبی بخوانیم و همه فنون را بخوانیم اما در نوشتن کم کاری کنیم. اینطور نباشد که از سر این آموزش بسیار مدام خودمان را نقد کنیم و اصلا متن را پیش نبریم.
گاهی اوقات ادم هایی که خیلی وارد مباحث تئوری نشده اند با جسارت و شجاعت بیشتری می نویسند و روان تر و فطری تر. ممکنه ایراداتی هم باشد که قابل رفع است.
آنقدر دانش مان از نوشتن بالا نرود که باعث شود از نوشتن باز بمانیم. در این صورت فقط منتقد خوبی خواهیم بود.
زیست حرفه ای: از حدیث حضرت علی علیه السلام بهره میگیرم: در میان مردم باش ولی با آنها نباش.
یعنی در میان مردم باش و تلاش کن و زندگی کن ولی توانایی این را هم داشته باش که فاصله بگیری و از بیرون هم بتوانی ببینی. در حین اینکه یک قضیه را تجربه می کنید، نگاه داستانی آن را هم بتوانید پیدا کنید. داستانی زندگی کنیم. هر کس تجربه ای دارد. مهم این ست که از تجربه ها بنویسیم. گفته شده بهتر است نویسنده ها اول از تجربه های خود بنویسند. بشرط اینکه نگاه ما نگاه سوژه یاب باشد. از کنار پدیده ها در حین اینکه که تجربه شان می کنیم، فاصله بگیریم و ژرف و عمیق و داستانی بنگریم.
انتشار حرفه ای: زیستن در شهرهای بزرگ خیلی کمک می کند تا با آدم های مهم نشست و برخاست کنیم و کار بهتری بنویسیم. در حوض شنا کردن باعث نمیشه ما غرق بشیم ولی شناگر ماهر هم نخواهیم شد. تهران و شهرهای بزرگ هم موقعیت های بزرگ را به شما میدهد و هم ممکن است که شما را غرق کند.
🌹🖋🌹🖋🌹🖋
گروه ادبی حرفهیداستان
@herfeyedastan
🌹🖋🌹🖋🌹🖋
#کارگاه_داستان #حرفهای_شدن
حِرفِهی هُنَر
🔶️ گزارش مختصری از کارگروههای حرفهداستان: 🔸️ ۱. کارگروه فلسطین تاکنون بیش از ۱۸۰ قطعه داستانک فلس
❓️ سوال شما:
آیا غیر از اعضای حرفه داستان دیگران هم میتوانند داستان ارسال کنند؟
🔻 جواب مدیر گروه:
بله، میتوانند با موضوع دیماه حرفهیداستان یعنی، "مشاغل زنان" داستان بنویسند و ارسال کنند.
همچنین گونه طنز با موضوع آزاد، همچنان در برنامه حرفهیداستان قراردارد. پس میتوانید داستانهای طنزتان را ارسال بفرمائید:
@zisabet
❓️سوال شما:
آیا داستانها و مطالب داخل این کانال قابلفروش است؟
🔻 جواب مدیرگروه:
بله، در کانال حرفهیداستان متونادبی و داستانهایکوتاه زیادی قراردارد. موضوعات بسیار متنوع است. شما میتوانید داستان یا متنادبی مورد نظرتان را جهت تهیه پادکست، موشنگرافی، چاپ در کتاب، تهیه فیلم و... انتخاب کنید. سپس مطلب موردنظرتان را به مدیرگروه ارسال کنید تا به نویسنده موردنظرتان جهت توافقات مادی و معنوی اثر، مرتبط شوید.
@zisabet
🦋 " در به در "
🖋 الهام آبادهای
موهای ژولیده اش را زیر کلاه قهوه ای گلوله کرد . پالتوی صورتی که به تنش زار میزد را محکم تر به دورش پیچپید . دستان کوچک را که خون به زحمت درونشان جریان داشت را "ها " کرد .
چشمان تیله ایش التماس میکرد : " سردمه ننه ! "
آهی کشید و به روی خودش نیاورد :
_ " پا تند کن ننه وگرنه هندوی یلدا رو باید میون برف و بارون بخوریم . "
سودی خودش را به ننه نزدیک کرد ، شاید از سوز تازیانه ی باد پناهی بگیرد . چند نفری دور حلبی آتش جمع بودند و دود سیگارشان در دود تخته های گر گرفته گم میشد . مرد درشت اندام شالگردنش را روی قوز بینی اش کشید و داد زد :
_ " آخرش این بچه رو با اون آت و آشغالایی که جمع میکنی به کشتن میدی ."
ننه بدون اینکه نگاهش را برگرداند ، سودی را به پهلویش چسباند .
مرد صدایش را بالاتر برد : " هوووی ، با توام صغی در به در! میشنفی ، هااااااا ؟ "
ننه خم شد و تکه برف یخ زده ای را برداشت و با نیمه نایی که داشت پرتاب کرد : " خر کی باشی ناصر کله خر ؟ ! دربه درم هفت جد و آبادته !"
پاهایش کرخت شده بود . چشمش به چکمه های قرمز سودی که افتاد ، لبخندی روی لبهای داغ بسته اش نقش بست . گاهی کسی با هدیه ای برای سودی ، قند در دلش آب میکرد .
در زنگ خورده ی بیغوله اش ختم میشد به اتاقکی که سوراخ و سنبه هایش ، تنها گذری برای سرما نبود و دالانی برای تاخت و تاز موشها مهیا میکرد . نایی در انگشتانش نداشت و در باز را به حال خودش رها کرد . از بین خرت و پرتهایی که روی حیاط انبار کرده بود ، رد شد و به اتاق رسید ، سودی را بین لحافهای لکه و نمور جا داد و لپهای گلی سردش را کشید :
_ " تا گرم شی ، منم هندونه رو قاچ میکنم ."
سودی نفس عمیقی کشید : " عجب بویی داره ! زود باش دلم خواست ."
گاز اول را به قاچ هندوانه زد که صدایی از حیاط به گوشش خورد . چوب دستی گوشه ی اتاق را برداشت و بیرون رفت . سودی آب هندوانه را با زبان از دور دهانش پاک کرد . قاچ دیگری برداشت . نگاهش روی زن و مرد غریبه ای قفل شد که ننه با چوبدستی تهدیدشا ن میکرد :
_ " نزدیکش بشین ، میزنم ! "
مرد با تحکم سرش داد زد : " ماموریم و معذور ! به اینم میگن زندگی ؟! "
سودی پشت ننه قایم شد . نفس نفس میزد . دنیا دور سرش در حال دوران بود : " نذار ببرنم ننه ! "
مرد چوبدستی را گرفت و ننه را هول داد . زن دستان سودی را از ژاکت سیاه عودی شده ی ننه جدا کرد و او را بغل زد . سودی دست و پا میزد و التماس میکرد . ننه پیِشان دوید :
_ " نبرین بچه اموووووو ؟"
مرد به زور سودی را بین بازوانش مهار کرد : " اونجا براش بهتره ."
اشکهای داغ و مزاحم را از گونه های یخ زده اش گرفت و آهسته گفت : " کی میدونه کجا بهتره ؟! "
ناصر آن طرف خیابان تماشایش میکرد . نوک پایش را زیر کُپه ی برف زد و دودی از سیگارش گرفت : " اینجوری نگام نکن ، نمیخوام مثل من بزرگ شه ."
پاورقی:
*لب داغ بسته : لبی که زخمی تاول مانند دارد
🦋🦋🦋
گروه ادبی حرفهیداستان
@herfeyedastan
🦋🦋🦋
#داستان_یلدا
حِرفِهی هُنَر
🏴 سیبِ مهمانی 🖋 محدثه محمودآبادی کلید را که روی در انداختم. صدا زد:« تویی مادر؟ اومدی؟!یه ظرف سیب ا
🍎 داستان کوتاه "سیب مهمانی" اثر "محدثه محمودآبادی" در نظرسنجی کارگروه فاطمیه ( س) وابسته به گروه ادبی حرفهی داستان، برگزیده شد.
از طرف بانو شهناز گرجیزاده، مسئول کارگروه حضرت فاطمه ( سلاماللهعلیها)، بُن خرید کتاب به نویسنده برگزیده اهدا میشود 😊
🍎🍎🍎🍎
گروه ادبیحرفهداستان
@herfeyedastan
🍎🍎🍎🍎
#فعالیت_اعضا
#فعالیت_فرهنگی_سالم