.
یه بارم یه سیال ذهن نوشتم سر کلاس داستان نویسی اینقدر تو ذهن و خاطراتم چرخیده بودم و خاطره فوت پدربزرگم زنده شده بود که سرکلاس موقع خوندش بی اراده زدم زیر گریه و...
.
#دنیای_نویسندگی
.
آخر یه داستان که نوشته بودم یه پسری بعد ۲۵ سال برادرش و همبازیشو میبینه
اونقدر تحت تاثیر بودم و جفتشونو دوست داشتم
اشک میریختم و مینوشتم😅
.
#دنیای_نویسندگی
#یک_تجربه
مرضیه قاسمی:
سلام. راستش من خيلي اين چالش رو دوست داشتم اما خب خاطره ي خاصي ندارم
اگه داشته باشم هم اونقدر غمگين هست كه گفتنش لطفي نداره.
ولي يه چيزي كه براي خودم عجيبه اين بود چند وقت پيش رفته بودم يه مراسمي يكي از اشناهاي قديمي را ديدم به همراه دخترش.
بعد از احوال پرسي، دختركوچولو به مامانش گفت اين همون خانمه كه گفته بودي نويسنده است داستان مي نويسه...
واقعا كه حسي اون لحظه پيدا كردم قابل توصيف نيست. اين كه من يه نسبت با ادبيات دارم و ديگران منو اينطور ميشناسن.
براي خودم شگفت انگيز بود كه من هنوز شادي هاي كوچكي دارم تا خودم رو به زندگي پيوند بزنم
بخش یک تجربه اینجاست و میتونید با سایر تجربهها آشنا بشید
https://eitaa.com/herfeyehonar/2560
.
.
#عکاسی_طبیعت
هنرمند: سید محمدحسین موسوی
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
با عینک بد بینی از چاله به چاه افتاد.
نویسنده: اسحاق فتاحی
عضو گروه حرفههنر
#کاریکلماتور
🔻🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
#معرفی_کتاب
یادداشتی بر رمان "عزرائیل"
نوشته نیما اکبرخانی
یک رمان جاسوسی_جنایی و با هیجان که شخصیتهای جالبی دارد.
شخصیت علیزاده تداعیگر شخصیت داش آکل در داستان داش آکل از صادق هدایت است و همچنین شخصیت لئون در فیلم لئون: حرفهای.
گاهی جزئیات زیاد است. گاهی دیالوگها به شخصیت داستانی چسبانده شدهبود.
گاهی جزئیاتی که منِ مخاطب میخواستم نبود، مثلا خریدن لباس و اسباببازی توسط علیزاده برای دختربچه.
و مثلا خیلی سریع از روی صحنه درگیری و دستگیری در کافه عربی لواسان گذشته.
شباهت اسامی و فامیلها گاهی آزاردهنده میشد.
با همه اینها رمانی جذاب بود و جزء معدود رمانهای ایرانی که دوست داشتم.
این رمان، نگاه انتقادی هم دارد و به برخی رذایل اخلاقی جامعه ایرانی را هم پرداخت کرده.
مسائل آشنائی مثل حسادت و زیرآبزنی در محیط کار تا ترفند کوچک انگاری شخص و...
درواقع این رمان، ارزش مطالعه اجتماعی دارد.
✍️ زهرا ملکثابت
#کتاب_خواندم
#رمان_عزرائیل
🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
.
https://eitaa.com/herfeyehonar/4488
جهت آشنایی بیشتر با حرفههنر روی لینک بالا بزنید. 🪴
.
#روایت_من
صد حیف که آن رفت 😁😉
داخل گوگل سرچ میکنم تا تاریخ دقیق اعمال اُمداوود امسال را پیدا کنم.
باید با همه وجود باورکنم و حظّ ببرم.
هنوز سرِسال نشده، از مراسم پارسال حاجت گرفتهام.
پارسال اینقدر گریهکردم و اشک ریختم که تقریباً برای همه در مجلس سوال شدهبود که چه مشکل بزرگ یا حاجت مهمی دارم.
چیزی شبیه به معجزه شده یا نتیجه آه و سوز مظلوم باعث آن شده؟!
چقدر بابت جلوگیری از رشد و فعالیتهای اجتماعیام آسیب خوردم و ضربه دیدم!
چقدر از بعضی مسئولان و مدیران جوان بابت بداخلاقی و تندخویی و بیاعتنائی ضربه خوردم!
چقدر از رفتار میانسالانشان که از این تندخوهای افراطی حمایت کردهاند، شُکزده شدم!
چقدر بابت مشکلات مالی صدمه دیدم و مشکلات مالی به کسالت و نااُمیدی منجر شد!
آنقدر گریه کردم و صورت سرخشدهام گواهی داده که چقدر از سرِ مظلومیت و از اعماق وجودم نفرین کردهام!
اثر دارد... اثر دارد...
هنوز به سال نرسیده خیلیهایشان تودیع شدهاند. بعضیها همین روزها تودیع میشوند. بعضیهایشان بازنشسته شدهاند.
بعضیها هم طبیعتاً محدود میشوند.
فقط به تلاش و #مطالبهگری نیست، چیزهای دیگری هم در این عالم هست 🪽😇🪽
✍️ زهرا ملکثابت
.
📸 #عکاسی
• مسجد سید اصفهان
عکاس: محمدحسین شاکرین
عضو گروه حرفههنر
_____________
#سبک_سیاه_سفید
📸 @Quds_Graphic •
#داستان
"زندگی زیر سایهی جنگ"
- به نظرم کافیه
- خسته شدی؟
- خسته! نه داغون شدم تا کی باید بین شما دوتا پا در میونی کنم؟
- از اول خودت رو انداختی وسط نه من نه قرمز هیچکدوممون بهت نگفتیم اینکار رو کن.
- چون فکر میکردم میتونم برای شما کاری کنم تو همش عجله و همه ازت خوششون میاد اون قرمز هم گوشه گیر و افسرده شده کسی دوستش نداره چون باعث ترافیک و اعصاب خورد کردن میشه ولی خب زورش بیشتره همه صدم رو گذاشتم تا شماها به تعادل برسید و دوست های خوبی باشید ولی نشد. میرم جایی که بتونم مفید باشم.
- حالا کجا میری؟
- نمیدونم شاید پیش خورشید، زردی خورشید رو دوست دارن.
- ولی اونجا مثل این چراغ راهنمایی نیستشها خیلی گرمه
- خب میرم پیش بیابون گیاههای اونجا همه زرد هستند به رنگ زرد احتیاج دارند.
- اونجا هم پر از خار هست و تمام بدنت همیشه زخمیه.
- خب میرم، میرم.
کمی فکر کرد و آخر گفت:
- مرده شور هم تو هم رنگ قرمز هردو ببرن
و اینگونه بود که رنگ زرد نتوانست دعوای آن دو دوست قدیمی را حل کند و جایی برود.
او ناچار بود همهی عمرش را در یک جنگ ابدی بین آنها سپری کند.
نویسنده: سپنتا بحیرایی
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
#گزارش
۱. از میزان فعالیت گروه حرفههنر راضیام.
با حذف و ترک افراد غیرفعال اتفاقاً میزان فعالیت گروه بیشتر شده.
کاملاً یادم مانده که یکی از اساتید مدیریت میگفتند: "لامپ سوخته را باید عوض کرد"
توضیحشان این بود که وقتی فردی در گروه فعالیت نمیکند، منظم نیست، حاضر به همراهی در برنامهها نیست، بعد از کلی گفتگو بازهم همکاری لازم را نمیکند و انرژی گروه را هم میگیرد، آنوقت دیگر تعلل جایز نیست.
محترمانه خواستم بروند و بعد از آن در پیوی با من بحث نکنند.
۲. در تصاویر چند مورد نظر مثبت و گاهی شاد و شوخ به آثار دیگر اعضا میبینید.
دوتا از پایههای گروه از همان ابتدای تشکیل بر اساس همدلی و شوخی/ طنز بوده و هست.
البته که آموزشها و نقدهای جدی هم سرجایش است و همه قبول داریم نقد برای رشد و پیشرفت است.
اگرچه کسی که اثرش نقد شده، حق دفاع بعد از نقد و نپذیرفتن را هم دارد.
آموزش هنر و فعالیت هنری رُکن #گروه حرفههنر و #فعالیت_گروهی ما است.
✍️ زهرا ملکثابت
۲۲/آبان
.
.
#دلنوشته
کاش ماه ها شماره نداشتند
وقتی میگفتی آبان
دلم برایت قنج میرفت.
نویسنده: فاطمه سادات زارع
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar