صعبالعبور، داستانی با رگههای رازآمیز است که از ژانر فانتزی_تخیلی بهره گرفته برای بیان موضوعی مذهبی_ دینی.
پیرنگ این داستان فشرده است و از لحاظ ایجاز و اختصار، داستانی مینیمال محسوب میشود ولی از آنجا که مینیمالیسم آخرین جنبش مدرنیستهاست و آنها به مسائل مذهبی رویکردی غالباً تیره و منفی یا حداقل خنثی دارند پس از این جهت داستان مینیمال نیست.
ماجرای اصلی داستان در یکی از مناطق دوراُفتاده یا دور از دسترس ایران میگذرد و مسئله آرامش یافتن به وسیله اعمال عبادی را مطرح میکند.
شاید صعبالعبور به #سبک_داستان_ضعیف نزدیک باشد؛ گونهای از داستان معاصر فارسی.
اینگونه داستانها برای کتابهای سفارشی یا فراخوانهای مذهبی که ساده و روان بودن اثر هنری را ترجیح میدهند و شعارهای کوبنده را از هنرمند آرمانگرا میپسندند، مناسب نیست!
این قبیل داستانها برای مخاطب فرهیخته امروز و فرداها نوشتهشده و جای نگهداری آنها در نوعی موزه هنری مکتوب است که نامش را گذاشتهاند: کتاب مجوعه داستان کوتاه از نویسنده مستقل.
امیدوارم از خواندن داستان صعبالعبور و دیگر داستانهای کتاب قهوه یزدی لذت ببرید ☕️❤️
http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی
👆 میتوانید برای سفارش کتاب قهوه یزدی از طریق لینک بالا اقدام کنید
🌹@herfeyedastan
داستان:"چای سرد و قند شیرین"
نویسنده: زهرا ملک ثابت
_خب ؟
_ خب !
_ موفق باشین
_ شماهم
این را که گفتم داشتیم نیمخیز میشدیم تا بلند شویم و از اتاق بیرون بیاییم ولی همان موقع مادرم با سینی چای وارد شد .
_ چای آوردم
سینی را گرفتم . پذیرایی با چادر رنگی لیز خیلی برایم سخت بود . سریع برداشت و تشکر کرد . فنجان چای را گذاشت کنار فنجان خالی از چای . یادش رفت قند بردارد و من هم چیزی به رویم نیاوردم .
صدای مادرم از اتاق پذیرایی خطاب به مادر و خواهر خواستگار آمد :
_ خوشاومدین
_ خونه امیدمونه
تا چای سردتر شود و خودشان و مادر و خواهرشان بخورند ، بازهم ما دوتا باید _ خب ؟ خب ! _ کنیم .
چادر لیز را روی سرم درست میکنم و میگویم :
_ بفرمایین ، سرد نشه !
کپی مجاز نیست
#داستانک #داستان_کوتاه
#سبک_داستان_ضعیف
#جنبش_داستان_ضعیف
@herfeyedastan
کانال تلگرامی حرفه داستان 👇
https://t.me/herfeyedastan
نام داستان: لبخند سلیمانی
نویسنده: زهرا ملکثابت
اقتباس آزاد از زندگینامه شهید قاسم سلیمانی،
کتاب "من از چیزی نمیترسیدم"
مغز گفت:
_ بفرما، چرا نمیشینی؟
لبخند گفت:
_ ممنون، من به هر صورتی نمیشینم.
مغز با دلخوری پرسید:
_چرا؟
لبخند با مهربانی ولی آمیخته با لحن جدی گفت:
_من فقط در صورتی میشینم که...
مغز به چشم فرمان داد که پشت پلک نازک کند و خودش با تعصب گفت:
_ اَه اَه،چقدر ناز و ادا داری!
لبخند لحنش را تغییر نداد و گفت:
_ ناز دارم ولی نیازم دارم به...
مغز کنجکاوانه پرسید:
_ به من؟
لبخند مشتاقانه و با لحنی که بخواهد قانع کند جواب داد:
_ آره، من مدل لبخند حاج قاسمیام، تو هم باید مثه مدل فکرش مثبت باشی!
مغز با ته اخمی گفت:
_ اون منم که باید، باید و نباید کنم نه تو!
لبخند عمیقتر میشود و قشنگتر. به مغز میگوید:
_ نخیر، من گفتم باید و راه دیگهای هم نیست! ما دوتا باید همدل بشیم اول تا بعد ملتی متحد بشه.
مغز وقتی این جمله را میشنود، فکرش را جمع و جور میکند و جرقههائی روشن میشود.
پایان
"برای شهید قاسم سلیمانی"
@herfeyedastan
#داستان_برای_نقد #سبک_داستان_ضعیف
جواب نویسنده داستان لبخند سلیمانی و چند نکتهای در مورد #سبک_داستان_ضعیف
@zisabet
سلام ، وقت بخیر
تشکر از شما آقای رستمی که نظرتان را ارسال کردید.
خوشبختانه و با یاری خدا سبک داستان ضعیف طرفداران خودش را پیدا کرده و مدام تعداد خوانندگان این نوع داستانها در حال افزایش است.
شبیه حرفهای شما را زیاد شنیدم. حتی با لحن تندتر. حتی از زبان مدیر جوان سابق با لحن خیلی بد! حتی با لحن دلسوزانه برخی از اساتید!
حتی با لحن ترحمانه برخی از همکاران!
ولی از طرف دیگر تشویق برخی از اساتید و پیشکسوتان و دوستانم را برای ادامه این سبک زیاد شنیدم.
همچنین مشوقهای من برای ادامه داستانک پدر و مادرم هستند که هر دو رشته ادبیات فارسی خوندند.
اتفاقا یکی از کارشناسان سازمانهای دولتی چند روز پیش برای یکی از داستانکهایم که در سبک ضعیف نوشته بودم، نوشتند: ماشاالله
اعتراف میکنم که جاخوردم و انتظارش را نداشتم.
من سالهاست روی این سبک کار کردم و تمرین کردم و مطالعه کردم.
به هیچ وجه از این سبک دست برنمیدارم.
گرچه به سبکها و ژانرهای مختلف داستان نوشتم.
البته داستان ضعیف فقط محدود به سبک نیست. از آنجا که برخی از دوستانم در گروه حرفهداستان و برخی از همکاران نویسنده که عمدتا نویسندگان مستقل هستند به این سبک نوشتهاند، حتی میتوانیم نام جنبش را هم بر آن بگذاریم.
داستان هم سه پایه اصلی دارد: شخصیت، ماجرا و تغییر تا پایان.
موفق باشید.
#جنبش_داستان_ضعیف
#ما_میتوانیم
چند نکته در مورد جشنواره ادبی یوسف:
۱. محدودیتی برای تعداد آثار نیست. یعنی هر تعداد که مایلید برای دبیر ارسال کنید.
۲. هم در قالب داستانک و هم در قالب داستانکوتاه میتونید آثارتون را ارسال کنید و محدودیتی در تعداد واژگان نیست.
منم دفعه اول هست که در این جشنواره شرکت میکنم و تا حالا چند داستانک به #سبک_داستان_ضعیف ارسال کردم تا سلیقه داوران را محک بزنم و میزان بهروز بودن دانش اونها را از روایت، ارزیابی کنم 😃
۳. در مورد اطلاعرسانی که مدام انجام میشه ولی باتوجه به نظرات بعضی از دوستان گویا کافی نیست و باید در موردش فکر کنم و چارهاندیشی بشه.
بازهم نظری، پیشنهادی، گلایهای، تشکری، توپی، تشری هست بفرمائید:
@zisabet
🌸🎀🌸🎀🌸
⭕️ جواب: بله، هست.
دور شده از قصهپردازیهای مرسوم
دور شده از روایت علت و معلولی
و یک روایت اندیشهورز است.
@zisabet
#سبک_داستان_ضعیف
#جنبش_داستان_ضعیف
چند مولفه #سبک_داستان_ضعیف
۱. ایجاز، اختصار و پیرنگ فشرده
۲. تاکید بر محتوا و مفهوم داستان
۳. دوری از پیچیده گویی و تکنیک زدگی
۴. دوری از پوچگرایی و آندسته از مفاهیم غربی که مغایر با فرهنگ و عقیده ایرانی است.
۵. موضوعات بومی، ملی، عقاید و جهانبینی ایرانی و همچنین مسائل روز از دیدگاه ایرانی
۶. ارزش دادن به واژه و چیدمان کلمه در جمله. و چیدمان مفهومی جملات در داستان.
۷. احترام گذاشتن به مخاطبان داستان با نگارش داستانهایی که آنان به تفکر و تامل وامیدارد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
پینوشت: از آنجا که #جنبش_داستان_ضعیف درحال شکلگیری و پایهگذاری است، این مولفهها صد در صد قطعی نیست.
ولی باتوجه به آنچه که از اینگونه داستانها تاکنون مشاهده شده این موارد به نظرم رسیده.
زهرا ملکثابت
۳/ خرداد/ ۱۴۰۲
@zisabet
#پیام_مدیر
داستان: مادرِ لالهها
نویسنده: زهرا ملکثابت
یک باغچه که نه، یک باغ هم نه، سه تا باغ پر از لاله نارنجی، قرمز ، زرد، بنفش و صورتی که نه، یک دشت پر از لاله میکارد .
او همان مادری است که دیروز قنداق را لمس می کرد با همان ظرافتِ پیچیده در قدرت زنانگی .
و امروز بازهم باهمان قدرت پیچیده در ظرافت زنانگیاش لاله می کارد .
یک دشت پر از لالههای نارنجی، قرمز، زرد، بنفش و صورتی.
لالهها رنگارنگاند ولی لاله، لاله است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@herfeyedastan
#سبک_داستان_ضعیف
#جنبش_داستان_ضعیف
#ادبیات_مقاومت
من هم حرفی دارم...
نویسنده: زهرا ملک ثابت
من هم حرفی دارم، مثل تو، مثل او، مثل همه مایی که نگذاشتند حرف بزنیم.
" دختر باید سنگین و سکّه باشد"
ما مردمان باید و نبایدیم که نسل به نسل ارث میدهیم و میبریم.
وقتی که مجبور شدیم در سن شش، هفت سالگی پیراهنهای گلگلی و دامنهای چینواچینیمان را کنار بگذاریم و فرم بددوختِ طوسی یا سرمهای رنگ مدرسه را بپوشیم. با مقنعههایی که سر میکردیم کم از خمره نداشتیم.
یادتان هست زمانی که کفش و جوراب رنگی هم ممنوع بود!
یادتان هست یکبار که منصوره کفش قرمز پوشیده بود، معاون سرصف و جلوی همه چطور سرش داد کشید و او تمام ساعات مدرسه را گریه کرد!
راستی شنیدید که معاون مُرد؟
کدامتان به مراسم ختمش رفتید؟
یادتان میآید به خاطر کرم ضد آفتاب و تار برداشته پشت لب چقدر تعهدنامه امضا شد و نمره انضباط کم شد و اضطرابهایی که وارد شد.
من هم از منصوره شنیدهبودم که دخترهای معاون بازیگر سینما و تئاتر شدهاند، و جزو مخالفین حجاب!
#سبک_داستان_ضعیف
#جنبش_داستان_ضعیف
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
این اثر مخصوص چالش کانال حرفهداستان نوشتهشده.
کپی از اثر جایز نیست.
@herfeyedastan
#متن_حرف_من
روایت من از #داستان_ضعیف
ده داستانک بالا، نمونههایی است که به سبک داستان ضعیف نوشتهشده.
در مورد نظریات مربوط به این سبک قبلاً هم نوشتهام اما باپختهتر شدن و تحولات #سبک_داستان_ضعیف بیشتر از آن مینویسم.
به نظر من این سبک اگرچه با داستان مینیمالیسم و داستان کوچک ایرانی شباهتهایی دارد و دارای نقاط تفاوت نیز هست.
برای مثال ایجاز و فشردگی یکی از نقاط اشتراک این سه است.
اما جریان مینیمالیسم آخرین جریان از مدرنیسم است و وابسته به تفکرات مدرنیسم مثل فردگرایی، عقلگرایی محض و ...
در مورد داستان کوچک ایرانی اگرچه اطلاعات کافی دردسترس ندارم و واضعان این نظریه بیشتر باید توضیح دهند ولی آنچه دریافت کردهام نقطه تفاوت بین مینیمالیسم با داستان کوچک ایرانی را معانی و مضامین میدانند و اینکه داستان ایرانی دارای عُمق زیادتر و مضامین غنیتر نسبت به داستان مینیمالیسم است.
باتوجه به تحولات سیاسی و اجتماعی اخیر جهان، داستان معاصر در عرصه جهانی به سمت مضامین غنیتر رفته و میرود و اگر داستان ایرانی را مجزّا بدانیم چندان قابل قبول نیست.
احتمالا بیان این نکته از طرف واضعان قالب داستان کوچک ایرانی به عدم اطلاعات کافی آنها از جریان داستان در جهان برمیگردد.
و امّا سبک داستان ضعیف به تناسب فرم با محتوا اهمیت زیادی میدهد، نه اینکه برای مثال صرفاً داستانک را به زاویه دید سوم شخص محدود بداند.
کمااینکه در دو کتاب "ماهی کور" و "تا شباهتت را به مقتول کم کنی" _مجموعه داستانهای معاصر آمریکا_ زاویه دیدهای مختلف نگاشتهشده.
و در داستانهای سایر ملل حتی در داستان جوامع آفریقایی شاهد مضامین غنیشده هستیم قطعا در داستانهای ایالات متحده و اروپایی و باتوجه به گسترش بیش از پیشِ پَسامدرنیسم شاهد آنیم.
نکته دیگر در سبک ضعیف این باور است که محتوا، فرم را مشخص میکند.
نثر غیراحساسی، احساسی، طنز و یا جدی در داستانک ضعیف باتوجه به نوع سوژه تعیین میشود.
نکته دیگر اینکه یکی از موارد بسیار تجربهشده در سبک داستان ضعیف، منبع تغذیه داستان از طریق فضای مجازی بودهاست که بهعلت گسترش رسانهای این فضا و سرعت تحولات جهان قابل توجه است.
همچنین جلسات روایت ایرانی باتدریس استاد رودگر را که ارائه پژوهشهایی در مورد ادبیات و عرفان اسلامی بود، در تحولات داستان ضعیف موثر میدانم.
یادداشتی از: زهرا ملکثابت
۱۱/ اردیبهشت/ ۱۴۰۳
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
.
💥 انتشار برای نخستین بار
همونطور که میبینین این داستانک در مهر ۱۴۰۱ نوشتهشده و آماده شدهبود برای انتشار در اینستاگرام اما شرایط طوری پیشرفت که نه تنها منتشر نکردم بلکه محل فعالیت مجازی را به ایتا تغییر دادم.
در این #نکته، درس و عبرتی است برای عبرتگیرندگان، انشاالله 🤲
#داستان_ضعیف #داستانک
#سبک_داستان_ضعیف
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
#روایت_من
شقّالقمر کردیم!
تعلیق را اگر حادثه هیجانی بدانیم یا معمایی که باید مخاطب را کنجکاو کند یا نگرانی و دلهره بهخاطر قهرمان بدانیم تعریفی مدرن از تعلیق کردهایم.
داستان در دنیا وارد مرحله پسامدرن شده پس میتوان تعریفی پسامدرن از تعلیق ارائه کرد.
به این نگاه نکنید که از لطف بعضیها داستان در ایران به دوره غارنشینی برگشته.
بهنظرم لحن و زبان هم میتواند ایجاد تعلیق کند و این مسئله در داستانهای امروزی مشهودتر است.
نمونهاش داستان "تا شباهتت را به مقتول کم کنی" اثر اندر مانسان
و قابلتوجه آنها که میگویند "چرا بعضی از آثار با عنوان سبک داستان ضعیف، تعلیق ندارند؟"
حالا که شقّ القمر من اثر نمیکند، خارجکیها عصایی انداختهاند که اژدها شدهاست.
با مطالعه آثار خارجی جدید بیشتر به جواب نزدیک میشوید.
زمانی که گروه حرفهداستان (خدابیامرز و ره ) بودیم، کارگروه طنزی داشتیم.
داستان "تا شباهتت را به نویسنده کم کنی" را به تقلید از داستان اندر مانسان نوشتهبودم و در کانال حرفههنر میگذارم.
و اما قابل توجه بزرگوارانی که هنوز در دوران طنز کلاسیک و ماقبل آن هستند:
اینها نوشته یک نویسنده عصبانی نیست. اینها طنز است.
اگر طنز نیست چرا ما میخندیم یا نیشخند میزنیم؟!
✍️ زهرا ملکثابت
#سبک_داستان_ضعیف
#پسامدرن #طنز #داستان_ضعیف
🔻🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
داستانک "ناتمام"
نویسنده: زهرا ملکثابت
عکسِ من که حوصله آشپزی ندارم، دوستم عاشق آشپزی و کدبانوگریست.
طوری کیک و دسر درست میکند که انگار آخرین کارش در این دنیاست.
اینبار میخواهد برایم قهوه درست کند. آنچنان بووبَرَنگی وامیدارد که قُوه خیال پردازیام را دو؛ نه، سه برابر میکند.
قهوهی تُرک را در فنجان بلور میریزد که تَرک میخورد.
قهوهی ریخته و قُوه خیالم هردو درهم میریزد و کمی بعد ازهم میگریزد.
فنجان بلوری به درون سیاهی کدری میرود و بازهم به تماشای مراسم تهیه قهوه نشستهام.
دوستم عهدی نانوشته با خودش دارد که باید هرکاری را به تمامی برساند.
بَسکه با همان شوق دفعه اول شروع میکند به قهوه درست کردن دلم نمیآید از او بپرسم: "قهوهی شفای عاجلست؟!"
دفعه قبل تقصیر را به گردن نازک فنجان بلور انداختیم اما چرا فنجان سفالی هم شکست؟
پایان
#داستانک
#داستان_ضعیف 😁
#سبک_داستان_ضعیف
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفههنر
کپی ممنوع است⚠️
https://eitaa.com/herfeyehonar