eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
478 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
144 ویدیو
91 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet
مشاهده در ایتا
دانلود
درود به حرفه‌داستانی‌ها و همراهان گرامی کانال از امروز کتاب روی سایت قرارگرفته گوارای‌تان! امیدوارم از خوردنش لذت ببرید‌😁 ☕️☕️☕️ @zisabet
کتاب قهوه یزدی شامل هفت داستان کوتاه هست❤️ سعی می‌کنم در کانال ایتای حرفه‌داستان هم این کتاب را بیشتر معرفی کنم 📚 ✅️✅️ @zisabet
📕قهوه یزدی 🌹اثر نویسنده: زهرا ملک‌‌ثابت 👈🏻بخشی از کتاب: در میان عبور تیتروار روزمرگی‌‌ها، دغدغه هویت، کشف حقیقت و چگونگی عبور از موانع، ناگهان ذهنم تصویری عجیب از آن زهرا در کشور بیگانه می‌‌بافد. چیزی شبیه به نقاشی زنان کوزه به سر آفریقایی در خوابگاه دختران دانشجوی هنرِ ایران. قطعاً آن زهرا درک دگرگونه‌‌ای از قهوه یزدی خواهد داشت ... 👈🏻شما می‌‌توانید از طریق لینک زیر؛ برای خرید کتاب اقدام کنید! shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی @herfeyedastan @shavaladpub
اولین داستانی که به معنای واقعی نوشتم، آخرین داستانی است که در کتاب قهوه یزدی منتشرشده. گریه‌ای به قدر یک حسینیه، داستانی بومی در منطقه کویری ایران است. تاریخ دقیق نگارش را به خاطر ندارم. بین سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰ بود. بعدها که توانستم بر موانع ریز و درشت غلبه کنم و به صورت حرفه‌ای وارد دنیای نویسندگی بشوم، این داستان را بارها بازنویسی کردم. سال ۱۳۹۶ آغاز ورود جدی من به عرصه داستان‌نویسی بود. روز اولی که در کلاس داستان‌نویسی شرکت کردم این داستان را همراه داشتم. وقتی که خواندم یکی از دوستانم که حالا خودش هم کتاب چاپ کرده گفت: " تو یک نویسنده‌ای، مطمئنم!" ایده داستان گریه‌ای به قدر یک حسینیه از یک رویای در خواب زده شد. از آنجا که به مقوله رویا در خواب ارزش می‌دهم، بسیار از آن در هنرم بهره می‌برم. خواب دیدم، کودک شده‌ام و در حدود هشت‌سالگی‌ام هستم. با دستمالی سر و صورتم را پوشانده‌ام و به قسمت مردانه حسینیه رفته‌ام. مسئله‌ای غریب بود! البته ریشه آن برمی‌گردد به آنچه که در ضمیرناخودآگاهم وجود دارد. من از همان کودکی به مسائل انسانی علاقه‌مند و کنجکاو بودم. همیشه این پرسش برایم مطرح بود که چرا مردان در قسمت بزرگ و خنک حسینیه می‌نشینند و حتی پذیرایی می‌شوند ولی این همه زن و کودک مجبورند در صفّه‌ها و اتاقک‌های کوچک حسینیه بیخ در بیخ هم بنشینند آنهم در هوای گرم و خشک یزد؟ امیدوارم از خواندن داستان گریه‌ای به قدر یک حسینیه و دیگر داستان‌های کتاب لذت ببرید.☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 جهت سفارش کتاب می‌توانید از طریق لینک بالا اقدام کنید 🌹@herfeyedastan
صعب‌العبور، داستانی با رگه‌های رازآمیز است که از ژانر فانتزی_تخیلی بهره گرفته برای بیان موضوعی مذهبی_ دینی. پیرنگ این داستان فشرده است و از لحاظ ایجاز و اختصار، داستانی مینی‌مال محسوب می‌شود ولی از آنجا که مینی‌مالیسم آخرین جنبش مدرنیست‌هاست و آنها به مسائل مذهبی رویکردی غالباً تیره و منفی یا حداقل خنثی دارند پس از این جهت داستان مینی‌مال نیست. ماجرای اصلی داستان در یکی از مناطق دوراُفتاده یا دور از دسترس ایران می‌گذرد و مسئله آرامش یافتن به وسیله اعمال عبادی را مطرح می‌کند. شاید صعب‌العبور به نزدیک‌ باشد؛ گونه‌ای از داستان معاصر فارسی. اینگونه داستان‌ها برای کتابهای سفارشی یا فراخوان‌های مذهبی که ساده و روان بودن اثر هنری را ترجیح می‌دهند و شعارهای کوبنده را از هنرمند آرمان‌گرا می‌پسندند، مناسب نیست! این قبیل داستان‌ها برای مخاطب فرهیخته امروز و فرداها نوشته‌شده و جای نگهداری آن‌ها در نوعی موزه‌ هنری مکتوب است که نامش را گذاشته‌اند: کتاب مجوعه داستان کوتاه از نویسنده مستقل. امیدوارم از خواندن داستان صعب‌العبور و دیگر داستان‌های کتاب قهوه یزدی لذت ببرید ☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 می‌توانید برای سفارش کتاب قهوه یزدی از طریق لینک بالا اقدام کنید 🌹@herfeyedastan
یکی از اینا را بردارین 🔴🟠🟡🟢🔵🟣 جایزه همه‌تونه هم اونایی که داستانای قشنگ می‌فرستین هم اونایی که داستانای قشنگو می‌خونین دارم مقدمه می‌چینم واسه اعلام برگزیده چالش متن مشق 👌 🟣🔵🟢🟡🟠🔴 @herfeyedastan
پیش‌گوی اعظم وارد می‌شود 🔮 اینم نمونه‌اش 😁🍓 @zisabet
اعلام برگزیده چالش ادبی 🪄 همه داستان‌های ارسالی زیبا و خواندنی بودند. هرکدام حس و حال و شیوه خاصی داشتند که نشان‌دهنده تنوع قلم و جسارت نویسندگان عزیز هست ولی همون طور که در فراخوان توضیح دادم این سری برای چالش چند شرط گذاشته شده بود و باتوجه به آنها امتیاز داده شده😊 البته قبول دارم که گذاشتن شرط، محدودیت ایجاد می‌کند در زمینه خلاقیت نویسنده ✋️ در چالش قبلی براساس قرعه‌کشی برنده را اعلام کردیم اما عده‌ای نظرشان این بود که داستان‌شان بررسی شود و امتیاز بگیرد 🖋 آرزوی موفقیت دارم برای همگی 🍎🍎 @zisabet
عشق من، رُز قرمز داستانی عاشقانه، با نثر قاجاری و به شیوه نامه‌نویسی است. رگه‌های طنز و شوخی در سراسر داستان جریان دارد. راوی زنی است در زمان معاصر که شخصیتی منتقد دارد، نه شخصیتی منفعل. اینکه آیا در پایان این داستان عاشقانه زن و شوهر از لحاظ فکری و عاطفی بهم نزدیک می‌شوند، چیزی است که شایسته است مخاطبان در زیرمتنِ این داستان جستجو کنند. جامعه ما، درکل جامعه گفتگومحوری نیست! نامه‌نویسی روشی است که خودم بارها تجربه کرده‌ام در برابر انسان‌هایی که بلد نیستند درست مکالمه کنند و بلد نیستند که درست بشنوند. البته اینکه نامه بتواند قالب جایگزینی برای رسیدن به تفاهم با اینگونه افراد باشد مطمئن نیستم ولی اینکه نویسنده می‌تواند کمتر در معرض بلاهت و سفاهت آن‌ها قرار بگیرد، احتمالش وجود دارد زیرا نامه مکالمه غیرمستقیم است و انسان فرصت تراش دادن کلمات و ارسال و فرار را هم دارد. به گمانم کسی که بلد نیست مکالمه بیانی کند، بلد هم نیست مکالمه نوشتاری کند، پس جواب آنها سند است برای زمان دلخواه! جواب ندادن نامه هم انفعال است و انفعال، نوعی اعتراف به ضعف است! و اما ایده داستان، الهام گرفته‌شده از تجارب زیسته‌ مستقیم و بادقت گوش دادن به تجارب زیسته دیگران است. عشق من، رُز قرمز در پس ماجرای عاشقانه‌اش به وضعیت انسان معاصر و جامعه معاصر، انتقاد می‌کند. امیدوارم از خواندن داستان عشق من، رُز قرمز و دیگر داستان‌های کتاب قهوه یزدی لذت ببرید☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 جهت سفارش کتاب قهوه یزدی می‌توانید از سایت انتشارات شاولد با لمس این لینک، اقدام نمایید. 🌹@herfeyedastan
سلام و خدا قوت داشتم مطالب کانالتون رو می‌خوندم و آخرین پیامی که گذاشتید در مورد جامعه فعلی که گفتگو محور نیست. درد جامعه و رکود و عدم پیشرفت همین نکته ست که واقعا وقتی مشکلات فرهنگی و اجتماعی و ...بررسی کنیم میشه همین.یعنی عدم گفتگو و یا مکالمه ایی که نحوه ی بیان اون رو بلد نیستیم. یاداشت تون قابل تامل بود. ✍ جامعه ما، درکل جامعه گفتگومحوری نیست،انسان‌هایی که بلد نیستند درست مکالمه کنند و بلد نیستند که درست بشنوند. به گمانم کسی که بلد نیست مکالمه بیانی کند، بلد هم نیست مکالمه نوشتاری کند. این کلید واژه ها جالب بود. @herfeyedastan
🔵 خانم سپیده سادات میرزابابایی دبیرجشنواره ره‌آورد سرزمین نور و از اعضای گروه ادبی حرفه‌داستان شما را به اختتامیه این جشنواره دعوت می‌کنند: 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
سلام دوستان👋👋ا ✅قابل توجه شرکت کنندگان عزیز در دومین جشنواره ره آورد سرزمین نور استان یزد 🔴به اطلاع می رساند جنابعالی دعوتیدبه شرکت در مراسم اختتامیه جشنواره استانی سرزمین ره آورد نور 📺 همراه باپخش زنده تلویزیون صدا و سیما مرکزیزد 🔶 با حضور شخصیت های لشکری وکشوری ☘️باحضور سبزتان مراسمی در خور و شایسته شهدای دفاع مقدس رقم بزنید. 🎁لازم بذکر است مراسم اختتامیه جشنواره علاوه بر اهدای جوایز ارزنده به برندگان جشنواره به قید قرعه به نفرات حاضر در جشنواره که اثر ارسال کرده اند طبق لیست ثبتی اثرشان هدایایی تقدیم میگردد. 🎥ضمنأ اثار ارسالی شما عزیزان به نمایش گذاشته می‌شود. 🗓️زمان :۱۴۰۲/۳/۱ 🏡مکان :سالن اجتماعات شهید عباسپور جنب پارک شادی یزد ⏰ساعت شروع مراسم اختتامیه جشنواره ؛ از ساعت ۱۶الی ۱۹ به امید دیدار👋 🌹🌹🌹🌹🌹 @herfeyedastan
نوشیدن قهوه یزدی بعد از خوردن پلو و قُرمه سبزی، داستانی است در هفده صفحه. اولین داستان در کتاب قهوه یزدی است و نام کتاب هم از این داستان کوتاه گرفته‌شده. زمانی که این داستان را نوشتم و عنوانش را در صفحه شخصی‌ام منتشر کردم، یک نفر نظری نسبت به عنوانش داشت. او گفت که ما یزدی‌ها نمی‌گوییم، قرمه سبزی بلکه رایج است که می‌گوییم، خورشت سبزی. حرف ایشان درست است ولی ماجرا مربوط می‌شود به زهرایی که تا هفت سالگی در تهران بوده. بعد با خانواده به یزد آمده و دوران نوجوانی و جوانی‌اش در شهر اجدادی‌اش طی شده. به غیر از زهرای اول، زهرای دومی هم در داستان هست. دوستان بسیار صمیمی دوران کودکی تا قبل از مهاجرت زهرای اول و خانواده‌اش به یزد. هردو در ماجرای داستان با شباهت‌ها و تفاوت‌هایشان تعریف می‌شوند. دغدغه اصلی این داستان روند تغییر هویت، حفظ هویت و چیستی هویت است. این داستان حفظ هویت بومی در حین تلاش برای حفظ هویت ملی را مطرح کند. این داستان یک پرسش اساسی را در درونش مستتر دارد. آیا راهی برای حفظ هردو هویت هست بدون آنکه یکی بر دیگری سایه بیاندازد؟ نقش مهاجرت‌های داخلی و خارجی در حفظ ، تغییر یا استحاله فرهنگ و خرده‌فرهنگ‌ها چقدر است؟ و در آخر اینکه آیا نوشیدن قهوه یزدی بعد از خوردن پلو و قرمه سبزی داستان است یا تخیل یا چند درصد آن داستان است یا نیست، به عهده خوانندگان و منتقدان می‌گذارم. امیدوارم از خواندن این داستان و دیگر داستان‌های کتاب قهوه یزدی، لذت ببرید☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 لطفاً جهت سفارش کتاب قهوه یزدی از سایت شاولد روی لینک بالا بزنید. 🌹@herfeyedastan
💎 سلام، چالش ادبی جدید حرفه‌داستان را موضوع آزاد بگذاریم؟ چون در خصوصی متن‌های کوتاه‌تون با موضوعات مختلف را می‌فرستید به نظرم چالش هفته آینده با موضوع آزاد باشه 🖋 پس بهترین متن کوتاه‌ داستانی‌تون را بنویسید و بفرستید. هر نفر فقط یک اثرش در کانال قرار می‌گیره از حالا روی متن‌های قبلی‌تون کار کنید و بازنویسی کنید. تنها شرطی که هست مسئله "همذات‌پنداری" را باید رعایت کنید که آموزش این مورد را براتون می‌گذارم. لطفا با کانال همراه باشید تا آموزش‌های رایگان را از دست ندید. داستان‌تون عنوان هم داشته باشه حتما از روز شنبه تا جمعه داستانها در کانال قرار می‌گیره ولی فقط از امروز تا پایان دوشنبه هفته بعد مهلت دارید برای ارسال اثرتون. لطفا تاریخ‌ها و زمان‌ها را دقت کنید ⏰️🗓 🏆جوایز این چالش: نفر اول/ تخفیف پنجاه درصدی بسته تحلیل فیلم کوتاه نفر دوم/ تخفیف سی درصدی بسته تحلیل فیلم کوتاه نفر سوم/ تخفیف پانزده درصدی بسته تحلیل فیلم کوتاه اعلام برگزیدگان همزمان با ولادت حضرت معصومه و روز دختر در کانال حرفه‌داستان آثار را به این آیدی بفرستید: @ziasbet 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این داستان باب طبع خیلی‌ها نیست! البته می‌خواهم به آن حق بدهم. قرن‌هاست از زنان دنیا و زنان ایرانی انتظار می‌رفته جنس لطیف، ظریف و ضعیف باشد. حالا گویا در عرصه حرفه‌ نویسندگی هم انتظار می‌رود که زنان نویسنده، ظریف و لطیف و شیرین بنویسند. متاسفانه یا خوشبختانه من سعی کرده‌ام آن کسی نباشم که زن منفعل یا جنس ضعیف شناخته‌می‌شود، پس برخی از داستانهایم مورد پسند جامعه مردسالار نیست! مواد اولیه این داستان طی زمان طولانی جمع‌آوری شد زیرا به مطالعات وسیع در زمینه روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نیاز داشتم. بعد از نگارش نسخه اولیه داستان و خواندن در جمع نویسندگان، من سرخوشانه توقع تشویق و استقبال را داشتم اما با این کلمه بدرقه شدم: فمنیست. البته این قضیه مربوط به سالها پیش است. با پیشروی جنبش اجتماعی، فرهنگی، علمی و اقتصادی زنان ایران در جبهه مقابل شاهد انعطاف‌هایی هستیم. به شخصه نمی‌دانم تعریف دقیق کلمه فمنیست چیست ولی هدفم از داستان‌های انتقادی بیان ناعدالتی‌ها و تبعیض‌هاست، به امید بهبودی و تغییر شرایط. داستان "خانه جغدها چراغ نمی‌خواهد" به شیوه فُرمالیسم گرایش دارد. راوی آن نامتعارف است. یک روح سرگردان که شاهد اتفاقات مرموز و شومی در لایه‌های زیرین جامعه است. داستان به شیوه موازی روایت می‌شود و روح سرگردان بین مکان‌ها و زمان‌ها درحال سیر کردن و روایت‌گری است. پیاده کردن این شیوه در داستان کوتاه کار سخت و نفس‌گیری بود. امیدوارم از خواندن داستان‌های کتاب قهوه یزدی لذت ببرید ☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 جهت سفارش کتاب قهوه یزدی این لینک را لمس بفرمائید. 🌹@herfeyedastan
سلام، خسته نباشید 🍋 طبق وعده قبلی نکته آموزشی "همذات پنداری" را در کانال حرفه‌داستان می‌گذارم. جمعه هم یک نمونه داستان‌کوتاه می‌گذارم 🥰 همگی موفق باشید 🍋
همذات پنداری، یکی از جوانب شخصیت است. اینکه مخاطبان داستان یا فیلم این جمله را در مورد شخصیت داستانی بیان کنند یا در ذهن‌شان بیاورند: " این شخصیت آشناست، ما او را می‌شناسیم" همذات پنداری یعنی، مخاطبان با شخصیت داستانی همدلی کنند، در مواقع خطر نگران او شوند، باموفقیت‌های او خوشحال شوند با شکست خوردن او ناراحت شوند. اگرچه مخاطبان بیشتر مایلند شخصیت‌های داستانی خوب و دوست‌داشتنی باشند ولی بیشتر از آن مایلند با شخصیت‌داستانی ارتباط برقرار کنند. این برقراری ارتباط نامش هست: "همذات پنداری" هنر نویسنده در این است که با استفاده از عناصر و تکنیک‌ها، شخصیت‌هایی را خلق کند که مخاطبان با آنان همذات‌پنداری کنند. زهرا ملک‌ثابت @zisabet مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان مدرس فیلنامه‌نویسی، داستان‌نویسی و طنزنویسی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @herfeyedastan
میزانِ نقش فقرا و حاشیه‌نشینان در زمینه فقر و فلاکتشان چیست؟ این داستان از زاویه‌ای کمتر پرداخته شده به مسئله فقر می‌پردازد. در قسمت پژوهش‌های "چسبندگی" باید تشکر کنم از دوست جامعه‌شناسم، خانم دکتر سمانه رنجبری بابت همکفری‌ها و راهنمایی‌هایی که به من کردند. همچنین تشکر از آقای اصغر ایزدی‌جیران، مدیر هسته پژوهشی مردم‌شناسی فرهنگی دانشگاه تبریز. ایشان سال‌ها تحقیقات میدانی داشتند در زمینه مسائل حاشیه‌نشینان که در وبیناری عصاره تحقیقات‌شان را ارائه دادند. من در وبینار ایشان با نام " روستائیان حاشیه‌نشین" شرکت کردم و در پرداخت پیرنگ داستان "چسبندگی" از صحبتهای ایشان بهره‌بردم. ایده داستان در ضمیر ناخودآگاهم بود. یک سالی که در پاکستان بودیم، صاحب‌خانه ما پیرزن نسبتاً پولداری بود. راننده‌اش جوان خامی بود به نام احمد که شب‌ها نقش نگهبان را داشت. هرشب در گرمای شرجی و شبهای سرد لاهور روی یک تختخواب فلزی جلوی در خانه پیرزن تا صبح می‌خوابید. زن احمد شبانه‌روز داخل آلونکی دلگیر در گوشه حیاط پشتی به سر می‌برد. زن جوانی که فقط در تمام این مدت دو یا سه بار دیده بودمش. زندگی این زن برایم معما بود. همیشه می‌خواستم بدانم با این همه تنهایی و گوشه‌نشینی و بدون فرزند چگونه این زندگی سخت را سپری می‌کند. تاکید داستان "چسبندگی" به روی زبان است که از طریق واگویه‌های دختر حاشیه‌نشین و با لحن خاصش ، برای خوانندگان ایجاد همذات‌پنداری می‌کند. از خواندن کتاب اثر زهرا ملک‌ثابت لذت ببرید ☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆 سفارش کتاب از طریق این لینک 🌹@herfeyedastan
چی شده؟ چرا؟ 😄😍👆 داستان‌هاتون را بفرستید اینجا 👇 اینجا جائیکه خونده میشه و همه مشتاق داستان کوتاهند👇 از شنبه گذاشته میشه توی کانال و چالش جایزه‌دارم هست 🏆 @zisabet
سلام، آدینه بخیر و خوشی 🫖☕️ ادامه با ذکر یک داستان معروف بخونید بادقت و لذت ببرید 😊 @zisabet
گیله مرد.docx
38.4K
: گیله مرد : بزرگ علوی نمونه داستان مبتنی بر پیرنگ و مناسب برای درک مسئله همذات‌پنداری 🌹@herfeyedastan
چی بهتر از این که مشتاق یادگیری و یاددادن بهم دیگه باشیم 😊 اگر برای سوال ایشان جوابی دارید ارسال کنید لینک ناشناس کانال حرفه داستان 👇 https://harfeto.timefriend.net/16822797119363 ارتباط مستقیم با مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان @zisabet
یک جواب برای سوال قبلی 🌱 ممنون از جواب ساده و خوبی که دادند 🌱🌱🌱
آیا حرف ایشان درسته؟ 🥴 اونم باتوجه به نکته آموزشی همذات‌پنداری که در کانال گذاشتم و کامل توضیح دادم 🙄 اگر به آموزش‌های بیشتر و بامثال بیشتر احتیاج دارید فایل‌های تحلیل هفت فیلم‌کوتاه را پیشنهاد می‌کنم براتون @zisabet
او کیست؟ به کجا می‌رود؟ چرا این چمدان را با خود می‌کشد؟ " چمدان تمام فلزی" داستانی است که ایده آن با دیدن و تامل کردن در یک نقاشی به ذهنم رسید. این داستان در گونه داستان واقع‌گرای نمادین قرار دارد. در داستان واقع‌گرای نمادین، شخصیت‌ها، اعمال و ریزه‌کاری‌ها واقعی و طبیعی هستند و جزئیات و توصیفات به قصد آن ارائه شده‌اند که معنای خاصی از واقعیت‌های عادی و روزمره به دست بدهند. از میان همین جزئیات و توصیفات و اعمال شخصیت‌ها ظاهر می‌شوند. در داستان چمدان تمام فلزی و این نوع نمادها جزء طبیعی واقعیت‌ها هستند و با آن‌ها درآمیخته‌اند اما در عین حال معنای دیگری غیر از معنای ظاهری داستان به آن می‌بخشند و مفهوم داستان را تقویت کرده و غنی‌تر می‌کنند. نمونه بارز چنین آثاری را می‌توان درمیان داستان‌های کوتاه و رمان‌های جیمز جویس نویسنده ایرلندی و ارنست همینگوی نویسنده آمریکایی پیدا کرد. در نمونه‌های ایرانی آن داستان کوتاه قفس از صادق چوبک و داستان کوتاه گیله مرد از بزرگ علوی را می‌توان مثال زد. نمونه اخیر و معاصر از داستان واقع‌گرای نمادین، داستان کوتاه است از کتاب مجموعه داستان کوتاه امیدوارم از خواندن این داستان و دیگر داستان‌های کتاب قهوه یزدی، اثر لذت ببرید ☕️❤️ http://shavaladpub.ir/product/قهوه-یزدی 👆جهت سفارش می‌توانید از سایت انتشارات شاولد با این لینک اقدام کنید 🌹@herfeyedastan با سپاس از یادآوری دوستان این کتابِ کودک نیست! در سایت انتشارات اشتباه نوشته شده