eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 امیرمهدي – اگه از نسل آدمم که باید تاوان گناه خودم و حوام رو پس بدم . تاوان اون صیغه اي که تو کوه خوندم بدون اجازه‌ی پدرتون در حالی که راه بهتري هم بود ، تاوان اون دروغی که به خاطر ترس از من گفتین و بدتر از همه تاوان اینکه بدون تحقیق و دونستن این که متعلق به مرد دیگه اي هستین یا نه دل باختتون شدم . حرفاي نامزد قبلیتون رو هم می ذارم به پاي اینکه قرار بود زنش بشین و من یه دفعه اي اومدم وسط راهتون . که به خدا قسم از قصد نبود . وقت گریه بود ؟ وقت اینکه بگم مرد رو به روم با مردي همه چیزرو براي خودش توجیه کرده بود ؟ و میترسیدم این توجیه ها یه روز کار دستمون بده . براي همین با صداي لرزونی گفتم . من – اینا همش توجیه . امیرمهدي – اینا حرف دل منه که فک نکنید من میدونستم و وارد زندگیتون شدم من – حرف دلت سکوتی بود که در مقابل عموت کردي ! امیرمهدي – حرف دلم اونه که الان می ریم تو خونه و به حاج عموم می گم دختري که براي یه عمر انتخاب کردم شمایین . تو سکوت نگاهش کردم . امیرمهدي – سه شبه چشم رو هم نذاشتم . گفته بودم حسودم ! و این حسادت بدجور آرامشم رو به هم زده . بهم بگید بازم برا این ازدواج راضی هستید تا آروم بشم؟ من کم جنبه شده بودم یا عشق امیرمهدي ظرفیت بالاتري می خواست . من – اگه قرار باشه عموتون هر دفعه حکم بدن وصیتی سر نگیره بهتره. چشماش رو بست و دستاش مشت شدن امیرمهدي – میرم به عموم میگم شما قراره با من ازدواج کنید و اجازه دخالت بهشون نمیدم. از ته قلبم از این بابت خوشحال بودم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 حس می کردم دارم خواب می بینم . امیرمهدي – خدا بالاتر از عشق آفریده ؟ گنگ نگاهش کردم . نمیتونستم تمرکز کنم تا بخوام فکر کنم چه جوابی در مقابل سوالش باید بدم . چشم هاش رو باز کرد . امرمهدي – چرا اینجوری نگاهم‌میکنی؟ نه ...واقعا یا من یه چیزیم شده بود یا امیرمهدی . دلم می خواست جیغ بکشم و همه ي هیجان ناشی از حرفا و کارهاش رو یه جا خالی کنم . انگار می دونست چه حالیم! اومد حرفی بزنه که با صداي " هین " ي هر دو به طرف پله هاي حیاط برگشتیم . ملیکا ناباورانه نگاهمون می کرد ! منم ناباورانه نگاهش می کردم . چشم هاي اون میخ ما دوتا بود که داشتیم حرف میزدیم و کیفی که الان تو دستای امیرمهدي بود. امیرمهدي به سمت من برگشته بود و نگاهش نمی کرد . و این من رو آروم می کرد . چون بهم حس اطمینان می‌داد که خیلی هم براش مهم نبوده اینکه بقیه بفهمن یا شاید ملیکا چندان آدم مهمی نبوده براي برملا شدن اینکه من قراره همسر امیرمهدی بشم نگاه ملیکا خصمانه به من دوخته شد . انگار من امیرمهدي رو ازش دزدیده بودم . انگار که مالک امیرمهدي بوده . حس می کردم با نگاهش آماده ست من رو از وسط به دو نیم کنه . تیرهاي با انرژي منفی رو از نگاهش دریافت می کردم . و می ترسیدم همونجا با داد و هوار کردن همه رو بکشونه تو حیاط . البته فقط خانواده حاج عمو نمیدونستند من تنها عروس این خونه‌م‌ انقباض فک ملیکا رو می دیدم . حس می کردم الانه که از شدت فشار فکش ، دندوناش خرد شه و بیرون بریزه 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 دندوناش خرد شه و بیرون بریزه با کشیده شدن آستین مانتوم نگاهم رو به سمت امیرمهدی برگردوندم. امیرمهدي – نترس چیزي نمی شه ! نگران خودم نبودم . من که موضعم مشخص بود . نهایتش چند تا متلک دیگه از خان عموش نوش جان میکردم . ولی امیرمهدي .... نمی خواستم جلوي خونواده ش وجه ش خراب بشه . مثل خودش آروم گفتم . من – آبروت می ره . لبخندي زد . امیرمهدي – نگران نباش . من – اگه داد و هوار کنه ؟ امیرمهدي – چیزي نمی شه ! مطمئن بود ! چرا ؟ ... چی تو ذهنش بود که انقدر با آرامش حرف می زد ؟ من – مطمئنی ؟ امیرمهدي – خدا رو فراموش کردي ؟ با تردید پرسیدم . من – یعنی چی ؟ امیرمهدي – هر کارش یه حکمتی داره ! پلک رو هم گذاشتم . من – یادم رفته بود . صداي قدم هایی باعث شد دوباره برگردیم سمت پاگرد حیاط . ملیکا داشت از پله ها بالا می رفت . پر حرص قدم بر می داشت و انکار با قصد پاش رو روي پله ها می کوبید . نگران ، رو کردم به امیرمهدي . من – الان همه رو می کشونه اینجا . نگاهم کرد و لبخند زد . امیرمهدی_حتما یه حکمتیه که الزمه همه بیان زیر این آفتاب سوزان مرداد ماه ، ما رو ببینن . نگاهی به آسمون انداختم . خورشید وسطاي آسمون ، با شدت همه ي گرماش رو به زمین هدیه می داد . شاید اگر وقت دیگه اي بود از شدت گرما یک لحظه هم زیر تابش نورش نمی موندم . اما کنار امیرمهدي ، انگار قابل تحمل شده بود . امیرمهدي – گرمت نیست ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
جبرانی یک شب تقدیم نگاهتون😍 جبرانی دیشب رو هم تا ظهر میزاریم😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💍❤️💍❤️ ❤️💍❤️ 💍❤️ ❤️ 💍✨ 😍 ◾️در جلسه چگونه رفتار کنیم؟ ✔️۱۵توصیه برای جلسه خواستگاری 👌🏻۱- گفت و گو پس از انجام خواستگارى رسمى از طرف ها و تحقیق و آگاهى از بعضى شرایط كه در مرحله تفحص به دست مى آید، انجام گیرد نه در ابتداى . به عبارت دیگر، در واپسین مراحل تحقیق و قبل از مراسم باید گفت و گو تحقق یابد. 👌🏻۲- گفت و گو باید خونسردانه و با آمادگى قبلى و در فضایى آرام و بدون خوف و فشار از طرف دیگران صورت گیرد. 👌🏻۳- شیك، تمیز و معطر باشید. زمانی كه به خواستگاری می روید، زیباترین لباسهایتان را به تن كنید و پوششی شیك و مناسب داشته باشید. اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می مانند. عده ای با لباس های نامناسب و نه چندان تمیز به خواستگاری می روند و تصورشان این است كه این شخص باید وضعیت مرا بداند در صورتی كه این وضعیت خاطره خوشی به جا نمی گذارد. 👌🏻۴- اگر در تحقیقات خود قبل از مراسم خواستگاری به علایق دخترخانم در مورد رنگ، عطر یا گل پی برده اید، او را با آنها مجذوب كنید. البته افراط نكنید تا شخصیتی وابسته از خود نشان ندهید. 👌🏻۵- خودتان باشید. در هنگام صحبت كردن با فرد مورد نظر در اولین جلسه بنا را بر صداقت و یكرنگی بگذارید و متعهد شوید كه آنچه می گوئید كاملاً از سر صدق و صفا باشد و به این تعهد خود نیز پای بند شوید. سعی كنید مجسمه نباشید و تا حدی راحت بنشینید. صداقت در رفتار و گفتار، اضطراب شما را به شدت كاهش خواهد داد. 👌🏻۶- متین باشید. در تمام طول مراسم خواستگاری متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود و رفتارهای نامناسب و جلف، ذهنیت های بدی را رقم می زنند. جلف بازی، شما را بانشاط، سرزنده و اجتماعی نشان نمی دهد! 👌🏻۷- چشم چرانی ممنوع. اجازه ندهید احساس كند چشمانتان مانند یك شكارچی، او را خیره وار وارسی می كند. گاهی (فقط گاهی) كه احساس می كنید به شما نگاه می كند به او نگاه كنید تا احساس كند برای زیبائی او ارزش قائلید. 👌🏻۸- حد و مرز خود را حفظ كنید. چه از لحاظ شرعی و چه از لحاظ اجتماعی نباید تا زمانی كه با همسر آینده خود محرم نشده اید او را لمس نمایید. سعی نكنید دست او را بگیرید و یا چسبیده به او بنشینید. 👈🏻 ادامه دارد ... ❤️💍❤️💍❤️💍❤️💍❤️💍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگی خوبه، دوست داشتن هم خوبه، ولی بنظرم هر چیزی هم یه حدی داره، بنظر من رسیدن به زندگی و ارامش مهم تره، پس کارایی که دوس داریو انجام بده و به زندگیت برس عقب نمونی، اونی که بخوادت و قسمت باشه میاد...❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
مهم ترین قانون زندگی ؛ کاری رو انجام‌ بده که حالت رو خوب میکنه https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
لبخندبزن...🍓 مطمئن باش یه روز همه چیز درست میشه☘🍯 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem