eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚میانبر📚📚 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/278 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/459 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/527 رمان عشق ودیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/626 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/703 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/893 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1060 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1160 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1520 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1661 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1745 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1813 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1881 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/1975 رمان عشق و دیگر هیچ🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2052 رمان عشق و دیگر هیچ 🇮🇷 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3297 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3383 رمان عشق و دیگر https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3436 📒💍رمان ازدواج صوری رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2305 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2357 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2443 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2487 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2547 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2593 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2649 رمان ازدواج صوری❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2710 رمان ازدواج صوری ❤️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2733 رمان راهنمای سعادت📕📖 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2772 رمان راهنمای سعادت💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2796 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2844 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2888 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2923 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/2968 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3021 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3073 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3138 رمان راهنمای سعادت 💞 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3201 رمان آدم وحوا فصل اول📚📗 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3539 رمان آدم وحوا 💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3623 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3670 رمان آدم وحوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3694 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3768 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3802 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3849 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3914 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/3952 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4002 رمان آدم و حوا💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem/4064
( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 فصل باران ۱۱ سروش يك جزوه ميگذارد مقابلم و ميگويد: من تموم كردم ماموريتم رو! بقيهاش وظيفة توست. و با رذالت ميخندد. جزوه را باز ميكنم تا بخوانم؛ كنت لوكا گائتاني لاواتلي. پدرش مالك كارخانة توليد مشروبات الكلي بوده در ايتاليا. اسم كارخونه هم مونتالچينو! ١٩٥٥ هم به دنيا اومده! ١٩٨٨ اومده ايران شيعه شده! ٢٠٠٧دوم آوريل هم شهيد شده! ساعت ٢ نيمه شب ١٣ فروردين ١٣٨٦ ! محل شهادت زير پل گاريبالدي، حاشية رودخانة تراستوره، شهر رم! ٥٧ ساله! پدر دو تا پسر و يك دختر! كنت لوكا با ادواردو اومده بوده ايران، قبلش مدتها ادواردو راجع به اسلام باهاش صحبت كرده بوده، وقتي مياد تهران آقاي قديري ابيانه كاردار ايران در ايتاليا با كنت در هتل آزادي صحبت نهايي رو ميكنه و سوالات كنت رو جواب ميدهد و بعد كنت ميخواهد كه به اسلام مشرف بشود، همراه آقاي ابيانه ميروند منزل آقاي سيد علي گلپايگاني و بلند زمزمه ميكند: اشهدان لا اله الا االله. اشهد ان محمد رسولاالله. اشهد ان عليا ولياالله. كنت لوكا براي تلويزيون ملي ايتاليا مستند ميساخته، براي چند تا شبكة خصوصي هم كار ميكرده، ادواردو هم كمكش ميكرده، اصلاً با ادواردو مثل برادر بودند و ادواردو پدر تعميدي پسرش ريموند هم بوده... اينم مثل ادواردو وقتي اعلام ميكنه شيعه شده پدرشو در ميارن... خاك بر سر من كه توي كشور شيعي با اين همه عزت و احترام مثل آدم زندگي نميکنم. ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من - دعام کن . و این باعث شد کامل به سمتم برگرده . امیرمهدي - هر دفعه که شما رو می بینم یکی از معادلاتم رو به هم می زنین . فکر نمی کردم آدمی مثل شما به دعا کردن اعتقاد داشته باشه . جوابش فقط سکوت بود . تو دلم گفتم " تو هم همه ي معادلات من رو به هم زدي . کی فکر می کرد مارال به خاطر یه پسر نماز بخونه وقتی رفتن ، وقتی همه با هم پا گذاشتیم تو حیاط ، وقتی همه یه جورایی سکوت کرده و تو فکر بودن ، وقتی در رو بستم ؛ تو دلم به خدا التماس کردم که سهم نگاهش رو ازم نگیره . که من از نگاه امیرمهدي به عرشش دل بستم . مثل ملکوتی که سوار بر بالش عرش رو به لرزه در اورده بود . راست می گفت . من از آیتی که در امیرمهدي دیده بودم به خدا رسیدم . براي من شناخت امیرمهدي و درك حرفاش همون خداشناسی بود . چقدر هنرمندانه من رو از این رو به اون رو کرد . چقدر زیبا دریچه ي غبار گرفته ي دلم رو پاك و به سمت خورشید باز کرد .............. وارد خونه که شدیم همه در سکوت شروع کردن به جمع کردن ظرفا و وسائل باقی مونده . هم وسائل سفره باقی مونده بود و هم ظرفاي شام روي میز . گهگاهی کسی چیزي می پرسید که " این رو کجا بذارم " یا " جاي این کجاست " ولی حرف دیگه اي در میون نبود . معنی سکوت هیچ کس رو نمی فهمیدم . ولی سکوت خودم ناشی از تفکر درباره ي حرفاي امیرمهدي بود . راجع به " خداشناسیش " ، " به هم خوردن معادلاتش " ، " با عقل " انتخاب کردن و با دل جلو رفتنش " و با دل انتخاب کردن و با عقل جلو رفتنش " که این آخري بدجور ذهنم رو مشغول کرده بود . از این آدم با دل انتخاب کردن بعید بود ! خیلی دلم می خواست بدونم چی رو با دل انتخاب کرده و حالا ناچاره با عقل جلو بره . و وقتی خوب فکر کردم دیدم راست می گه که سخته با عقل جلو رفتن . چرا که من هم به همین درد مبتلا شدم. . یکیش انتخاب پویا بود که وقتی حرفاي منطقی امیرمهدي رو شنیدم و با عقل بهش فکر کردم ، تردید رو به جونم انداخت . و یکی هم انتخاب امیرمهدي بود که به قول مهرداد هیچ وجه تشابهی با من نداشت . و این با عقل جلو رفتن آدم رو بیچاره می کرد . ..... سرم تو کاسه ي پر از گوجه سبزم بود . بی نفس دونه به دونه ش رو می خوردم . با نمک فراوون . بابا و مامان هم کنار هم در حال خوردن هندوانه ي قرمزي بودن که بابا تازه خریده بود . معلوم بود باید شیرین و رسیده باشه . چون چنان با ولع می خوردن که دهن آدم آب می افتاد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 سرم رو تكون دادم و گفتم: -چرا .. بودم. -خب .. من جوابش رو براتون آوردم. در حالي که به ماشینش اشاره کرد ادامه داد: -بفرمایید . تو راه براتون مي گم. کابوسي که در طول چهار روز گذشته ازش فراری بودم ، بر سرم نازل شد. برای اولین بار حسرت بار تو دلم گفتم "که کاش اونجوری نذر نكرده بودم .. کاش نذری مي کردم که بتونم از پسش بر بیام ... "کسي در درونم بانگ زد که مگه برگشت امیرمهدی ارزش اون نذر رو نداشت ؟ چرا داشت ... حتي بیشتر از اون هم ارزش داشت . یه لحظه یاد اون روز و حالي که این نذر رو کردم ، افتادم. اون روز حتي حاضر بودم جونم رو هم بدم اما امیرمهدی سالم برگرده ، زنده برگرده. نگاهي به محمدمهدی انداختم تا شاید بتونم بفهمم قراره چي بشنوم . خوب یا بد ! اما چهره ی خنثي ای که داشت مانع بزرگي برای برداشتم بود. یعني ممكن بود که خوش خبر نباشه ؟ ممكن بود به خاطر بدی خبر ترجیح دادن از زبون محمدمهدی همه چیز رو بشنوم ؟ کسي که نزدیك ترین دوست و یار شوهرم بود ؟ دلشوره ی شنیدن نتیجه ی اون نذر ، دلم رو زیر و رو کرد . دست کشیدن از امیرمهدی آسون نبود و من قول داده بودم به خاطر بیداریش هم شده اگر لازم بود ازش دست بكشم. احساس کسي رو داشتم که تو فضای یك متری زندانیش کردن و اون چاره ای نداره غیر از تحمل و ادامه ی زندگیش مي دونستم که برای امیرمهدی هر کاری مي کنم ... هر کاری... فقط نمي دونستم اگر قرار باشه جای خودم رو به کسي بدم چه طور مي تونم حضورش رو کنار امیرمهدی تحمل کنم! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem