هو
🔸
⭕️ اَسرار حق را به اغیار نباید گفت.
وصیّت میکنیم یاران را که: چون شما را عَروسانِ معنی در باطن روی نمایند و اَسرار کشف گردد، هان و هان، تا آن را به اغیار نگویید و شرح نکنید و این سخنِ ما را که میشنوید، به هر کس مگویید که: لا تُعْطُوا الْحِکْمَةَ لِغَیْرِ اَهْلِهَا فَتَظْلِمُوْهَا وَ لَا تَمْنَعُوْهَا عَنْ اَهْلِهَا فَتَظْلِمُوْهُمْ[۱].
تو را اگر شاهدی یا مَعشوقهای به دست آید و در خانهی تو پنهان شود که: «مَرا به کس مَنمای که من از آنِ توأم»، هرگز رَوا باشد و سزد که او را در بازارها گردانی و هر کس را گویی که: بیا این خوب را ببین؟! آن مَعشوقه را هرگز این خوش آید؟ برِ ایشان نرود و از تو، خود خَشم گیرد. حق تعالی این سخنها را بر ایشان حَرام کرده است.
#مولانا
#فیه_ما_فیه
[۱] حکمت را به نااهلش مدهید که بدان حکمت ستم میکنید، و حکمت را از اهلش دریغ ندارید چرا که بدانان ظلم خواهید کرد.
(منسوب به حضرت عیسی علیه السلام)
@sarire_kelk
هو
ای فقیه،
از بهرِ لله علمِ عشق آموز تو
زآنکه بعد از مرگ،
حِلّ و حرمت و ایجاب کو
#مولانا
@sarire_kelk
هو
منم که عاشق دیدار یار خود باشم
منم که والهٔ زلف نگار خود باشم
منم که سیدم و بندهٔ خداوندم
منم که دانه و دام شکار خود باشم
منم چو پرده و جانم امیر پرده نشین
منم که میر خود و پرده دار خود باشم
به هر کنار که باشم از این میان به یقین
چو نیک بنگرم اندر کنار خود باشم
به گرد کوه و بیابان دگر نخواهم گشت
به کنج دل روم و یار غار خود باشم
چرا جفا کشم از هر کسی درین غربت
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
به غیر عشق مرا نیست کاری و باری
از آن مدام پی کار و بار خود باشم
از آنکه عاشق و معشوق نعمةاللهم
به گرد کار خود و کردگار خود باشم
حضرت شاه نعمتالله ولی
هو
از حال چه می جوئی و از قال چه پرسی
مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است
#شاہ_نعمت_اللہ_ولی
هو
زلیخا همتی در عرصهی عالم نمیبینم !
وگرنه جنس یوسف، کاروان در کاروان دارم
[[[[جناب صائب تبریزی]]]]
هو
نه هر که راه دید، در راه برفت و نه هر که رفت، به مقصد رسید.
#خواجه_عبدالله_انصاری
هو
اگر با مردمان بینفاق دمی میزنی، بر تو دگر سلام مسلمانی نکنند.
اول و آخر من با یاران طریق راستی میخواستم که بورزم بینفاق، که آن همه واقعه شد.
شمس الدین محمد تبریزی
هو
گر بمیری ز خود بقا یابی
ور کشی زحمتی عطا یابی
هر که مرد او دگر نخواهد مرد
گر بمیری ز خود بقا یابی
#شاه_نعمت_الله_ولی
هو
پس پاهایش را ببریدند ، تبسمی کرد و گفت :
" بدین پای سفر خاکی میکردم ، قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید ."
ذکر حسین حلاج
تذکره الاولیا عطار