eitaa logo
[ هُرنو ]
942 دنبال‌کننده
833 عکس
54 ویدیو
117 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه یه معلم بتونه نوجوونای پسر رو به نقاشی علاقمند کنه واقعا هنرمندی اون آدمه! یه‌کم زیبایی ببینید از هنرمندی هفتمی‌هام و معلم‌شون. و البته که: غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی جاودانه نیست... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بچه‌جان! امروز اولین روضهٔ عمرت رو رفتی. منظورم از عمر، عمریه که در این یک‌ماه کنار مایی. وگرنه که روضهٔ شب‌های قدر و روضه‌های قبل‌ترش که آن بالاها پَر می‌زدی هم حسابه. امروز که عمومجتبات داشت روضهٔ امام صادق می‌خوند، شروع کردم واگویه که: «من روم سیاهه آقا. روم سیاهه که شما رو درست حسابی نمی‌شناسم...» بعد یه مکثی کردم و اصلاح کردم که: «روم سیاهه که شما رو اصلا نمی‌شناسم. ما اسما شیعهٔ شماییم ولی رسما، اوضاع خیطه! ولی این بچه، روضهٔ اولش، روضهٔ شماست. تربیتش هم با خودتون لطفا. منم نوکر شمام دربست. من که هنوز نشناختم‌تون، ولی شما یه لطفی کنید این بچه و باقی شیعه‌زاده‌ها، شماشناس باشند.» بعدترش که عمومجتبات، به خاطر تو شروع کرد به خوندنِ روضهٔ علی‌اصغر دیگه حرفم بریده شد... هِق شدم... بابا! از خدا می‌خوام شیعهٔ درست‌درمونِ آدم‌حسابی بشی ان‌شاءالله. راستی ریزه‌خانوم! تو چرا انقدر زود یه‌ماهه شدی؟! یه‌کم آروم بگیر بچه‌جان. می‌ترسم. می‌ترسم که ازت عقب بمونم... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
این، چندمین یادداشت محمدحسین در روزنامه ایران است. برای محمدحسین و پرهام و محمدطه و علی و باقی رفقایشان خوشحالم. خوشحالم که در ۱۵-۱۶ سالگی در حال زیستنِ یک تجربهٔ حرفه‌ای هستند. در کنار یک تیم کاردرست و حرفه‌ای یادداشت‌هایشان چاپ می‌شود، دستمزد می‌گیرند، خوانده می‌شوند و از همه مهم‌تر، رشید می‌شوند... من به آیندهٔ ایرانی که این بچه‌ها می‌سازند امیدوارم. خیلی زیاد! روزنامه ایران https://irannewspaper.ir/sp-193/9/18380 کاش تاریخی وجود نداشت به احترام دخترکانی که زندگی نکردند دانش‌آموز پایه دهم متوسطه پسرانه از وقتی پای اینترنت و فضای مجازی به زندگی ما باز شده است، تاریخ جور دیگری بیان شده و بیشتر در قد و قواره اطلاعات عمومی یا دانستنی‌ها مرورش می‌کنیم. ولی همیشه هم همین‌قدر ژیگول و جذاب نیست. تاریخ به عنوان داستان زندگی بشر بالا و پایین دارد و نمی‌شود فقط در یک قاب نگاهش کرد. مخصوصاً اتفاقات تلخ و ناگوارش اثر دیگری بر ما می‌گذارد و می‌تواند نگاه ما را تغییر دهد. «لالایی برای دختر مرده» روایت اتفاقی عجیب و ناملموس در سال‌های دور از ما و در اثنای تاریخ است. زمانی که خانواده‌ها برای پرداخت مالیات و گذراندن امور زندگی‌شان مجبور به فروختن دختران خردسال و عزیزشان می‌شوند. آنها را می‌فروشند و به دست مأموران ترکمن می‌سپارند تا سرنوشتشان در جای دیگری رقم بخورد. حکیمه یکی از همین دختران است که بعد از فروخته شدن اتفاقات ناخوشی را سپری می‌کند و حالا از آن زمان‌ها به شهرک ارغوان آمده است. شهرک ارغوان در حوالی تهران است و حالا اوضاع چندان مطلوبی ندارد وفقط چند ساختمانش از خانوار تکمیل شده. زهره ومینا هم در مدرسه مختص به همین شهرک درس می‌خوانند و در همینجا ساکن‌اند. روح حکیمه به سراغ زهره می‌رود و زندگی تلخش را برای او می‌گوید. زهره هم در مواجهه با او عوض می‌شود. اول کمی احساس ترس می‌کند اما پای صحبت‌های حکیمه که می‌نشیند جذب زندگی‌اش می‌شود. وقتی هم که در مدرسه برای مینا تعریفش می‌کند، مینا و البته بقیه بچه‌ها فکر می‌کنند خیالاتی شده است. داستان حکیمه و زهره و مینا به همینجا ختم نمی‌شود و زهره و مینا درگیر ماجرا می‌شوند. کتاب «لالایی برای دختر مرده» صفحه جدیدی در روایت کردن تاریخ است. به گونه‌ای که هم به صحت تاریخ پرداخته شده و هم داستان رنگ و لعاب دارد. شخصیت‌های داستان به درستی ایفای نقش کرده‌اند و پیامی را که باید انتقال می‌دهند. سیر داستان هم با عبور کردن هر بخش از زبان هر شخصیت تکمیل می‌شود و در آخر با یک پایان‌بندی قوی و قابل اعتنا‌، هنر نویسنده را نشان می‌دهد. آقای شاه‌آبادی که تجربه خوب و پر ثمره‌ای در حوزه داستان‌ها و رمان‌های تاریخی دارند، به خوبی از عهده این داستان برآمده‌اند و حق مطلب را ادا کرده‌اند. در آخر، رمان «لالایی برای دختر مرده» را به تاریخ دوستان پیشنهادش می‌کنم با اینکه غم دارد. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
الا ای پدران و مادران بزرگوار و دغدغه‌مند؛ مطالعهٔ متن زیر را بسیار توصیه می‌کنم. باشگاه کتابخوانی خانوادگی حدود ۸ سالی است که در یک کتابخانه کودک و نوجوان در مرکز شهر مشغول به کار هستم. در این مدت با کودکان و نوجوانان زیادی آشنا و هم‌کلام شده‌ام. گاهی والدین نوجوانان هم به کتابخانه ما مراجعه می‌کنند. علاوه بر گفت‌و‌گو‌های شیرین با کودکان و نوجوانان، اغلب سر درد‌دل مادرها هم با کتابدارها باز می‌شود. از لابه‌لای گفت‌و‌گوهایم با آنها متوجه شده‌ام که چقدر نگران رابطه خود با فرزند نوجوان‌شان هستند. با مادرهای درمانده‌ای مواجه‌ام که احساس می‌کنند فرزند نوجوان‌شان را از دست داده‌اند. گمان می‌کنند فرزندشان به یک جزیره که اتاقش باشد، پناهنده شده و قصد ارتباط با آنها را ندارد. پس از گوش سپردن به درد دل‌هایشان من معمولاً یک رمان نوجوان را به آنها پیشنهاد می‌دهم تا با یکدیگر بخوانند. کتاب بهانه خوبی است تا به واسطه آن سر صحبت را با فرزند خود باز کنند. با این روش می‌توانند اولین قدم را در راه شناخت نوجوان خود بردارند. اگر آنها به سمت نوجوان خود بروند و باب گفت‌و‌گو را باز کنند، بهتر می‌توانند از احساسات و عواطف فرزندشان نسبت به موضوع‌های مختلف مطلع شوند. پیشنهاد من بعد از بازخورد مثبت از کتابخوانی فرزندشان ایجاد یک باشگاه کتابخوانی در خانواده است. ادامه متن و پیشنهادهای بسیار ساده و کاربردی را در لینک زیر بخوانید👇 https://irannewspaper.ir/sp-193/16/18391 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یازدهمین کتاب ۰۲ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.1M
؛ قسمت ۵۴ صفحات ۲۱۲ تا ۲۱۴ 🔷 پذیره. [ پ َ رَ / رِ ] ( اِمص ) استقبال. پیشواز. (برهان) 🔷 جمله. [ ج ُ ل َ ] ( ع اِ ) همگی چیزی. (منتهی الارب) 🔷 صنادید: مهتران؛ بزرگان. 🔷 فرقت. [ف ُ ق َ ] (ع اِمص ) فرقة. جدایی و مفارقت. (ناظم الاطباء). مقابل وصل. 🔷 کراهیت: [ ک َ ی َ / ک َ هی ی َ ] (ع اِمص ) کراهیة. ناپسندی. (از غیاث اللغات ) (آنندراج). بیزاری. (یادداشت مؤلف). نفرت. بی‌میلی. (فرهنگ فارسی معین) 🔷 التفات. [ اِ ت ِ ] (ع مص) وانگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برگشته نگریستن. بگوشه چشم نگریستن. (غیاث اللغات) 🔷 هرزه. [ هََ زَ / زِ ] (ص) بیهوده. (غیاث) (آنندراج). خیره. (صحاح الفرس). یاوه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
من، مجمع‌الجزایر عادات و اخلاق نهی‌شده هستم! یکی از آنها حسادت. سال‌هاست که به هشتگی و صاحبانش حسادت می‌کردم. (به قول اهل ادب، غبطه می‌خوردم!) اما ۳۷روز است که من هم می‌توانم از آن هشتگ استفاده کنم :) دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف