eitaa logo
حسینیه مقتل
5.8هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
463 ویدیو
100 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
باید جواب ابرهه سجیل باشد باید هدف‌ها قلب اسرائیل باشد@hosseinieh_net
🔹حرم پیامبر خدا صلوات ‌الله ‌علیه را آوردند تا از دروازه‌ای به نام "توما" وارد دمشق کردند وسپس آنها را آوردند تا بر راه‌پله‌ء درِ مسجد، آن‌جا که اسیران را نگاه می‌دارند، ایستادند. 📚شهادت نامه امام حسین‌علیه‌السلام ص۵۱۹ به نقل از کتب: ▪️الفتوح ج۵ ص۱۲۹ ▪️مقتل الحسین‌علیه‌السلام،خوارزمی ج۲ ص۶۱ @hosenih_maghtal
✅گفتگوی امام زین‌العابدین علیه‌السلام و مرد شامی 🔹به نقل از دربان عبیدالله ابن زیاد، در یاد کردِ آوردن اسیران _: 🔸آنان را بر راه پله‌ء مسجد ، آن‌جا که اسیران را نگاه می‌دارند، نگاه داشتند و علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام هم که در آن روزگار، جوانی تازه سال بود، میان آنان بود. پیرمردی از شامیان، نزد آنان آمد و به آنان گفت: ستایش، خدایی را که شما را کشت وهلاکتان کرد و شاخ فتنه را بُرید. 🔹آن‌گاه، از دشنامگویی به آنان، چیزی فرو ننهاد. 🔸هنگامی که سخنش به پایان رسید، علی‌بن‌الحسین به او فرمود: ▪️آیا کتاب خدای‌ عزوجل را خوانده‌ای؟ ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آیا این آیه را خوانده‌ای*بگو بر آن رسالت، اجری از شما نمی‌طلبم، جز دوستی با نزدیکانم*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. ▪️سپس فرمود:《 آیا خوانده‌ای:*وحق نزدیکان را به آنها بده*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. ▪️سپس فرمود:《آیا این آیه را خوانده‌ای:*خداوند، اراده‌ء آن دارد که آلودگی را تنها از شما اهل بیت بزُداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند*؟》. ▪️گفت: آری. ▪️فرمود:《آنان،ما هستیم》. 😭مرد شامی، دستش را به سوی آسمان، بالا برد و آنگاه سه بار گفت: خدا! من توبه می‌کنم. 🔹سپس گفت: خدایا! من از دشمنان خاندان محمد، به سوی تو بیزاری می‌جویم و نیز از قاتلان اهل بیت محمد. من قرآن را خوانده بودم؛ اما تا امروز، به این، پی نبرده بودم. 📚شهادت نامه امام حسین علیه‌السلام ص۵۲۴ به نقل از کتب: ▪️الامالی،صدوق ص۲۳۰ ح۲۴۲ ▪️روضه الواعظین ص۲۱۰ @hosenih_maghtal
در بیان اصحاب رسول خدا(ص) 🔹سهل بن سعد می‏گوید: به سوی بیت‏ المقدس رفتیم تا اینکه در شام به شهری رسیدیم با نهرهای فراوان و درختان انبوه، پرده ‏های دیبا آویخته و شادمان بودند و به یکدیگر تبریک می‏گفتند؛ و زنان با دف و طبل می‏زدند. 🔸با خودم گفتم: شاید مردم شام عیدی دارند که ما نمی‏دانیم. در همین حال گروهی را سرگرم گفت و گو دیدم. 🔹از آنان پرسیدم، آقایان! در شام عید است و ما نمی‏دانیم؟ 🔸گفتند: ای پیرمرد، غریب به نظر می‏آیی! گفتم: من سهل بن سعد هستم. 🔹رسول خدا (ص) را دیده و سینه‏ ای پر از حدیث وی دارم. گفتند: ای سعد! آیا در شگفت نیستی که چرا آسمان خون نمی‏بارد و زمین ساکنانش را فرو نمی‏بلعد؟ 🔸گفتم: چرا؟ گفتند: سر حسین، فرزند رسول خدا (ص) را از عراق به شام فرستاده‏ اند و هم اینک می‏رسد...». [1] . 🔹در نقل دیگری آمده است که یکی از تابعان با فضیلت، پس از مشاهده‏ی سر حسین (ع) مدت یک ماه از انظار پنهان شد. پس از آنکه وی را دیدند و دلیلش را از او پرسیدند گفت: 🔸آیا نمی‏بینید که چه بر ما نازل شده است؟ و آن‏گاه این شعر را خواند: ▪️ای پسر دختر محمد (ص)! سرت را در حالی آوردند که سخت به خونش آغشته بود؛ ▪️ای پسر دختر محمد (ص)! گویی که با کشتن تو، به عمد و آشکارا پیامبری را کشته‏اند؛ تو را تشنه کشتند و در کشتن تو ملاحظه هیچ تأویل و تنزیلی را نکردند؛ ▪️به خاطر کشتن تو تکبیر می‏گویند و حال آنکه به تحقیق با کشتن تو تکبیر و تهلیل را کشتند؛ ▪️آی آن که اگر عزاداری برای کسی نیکو باشد، گریستن بر او خوب و زیبا است؛ ▪️پس، جان ابرها بامدادان و جان بادها شبانگاهان گریست. [2] . 📚پی نوشت ها: ▪️[1] مقتل خوارزمی، ج 2، ص 60. ▪️[2] تسلیة المجالس، ج 2، ص 382؛ (این مطلب را سید محمد بن ابی‏طالب در ضمن رویدادهای شام آورده است). ع @hosenih_maghtal
✅ کاروان اسرا در شام فقط خاندان ابوطالب بود... 🔹خانواده های آن دسته از از یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام که از خاندان ابوطالب نبودند در کوفه باقی ماندند ، زیرا وقتی آنها به کوفه رسیدند ، نزدیکان قبیله آنان ، نزد ابن زیاد وساطت کرده و آنها را از اسیران جدا کردند ، ولی اسرای خاندان ابوطالب به شام برده شدند. 📚کتاب شریف فی انصار الحسین علیه السلام ✳️ پ.ن: 1⃣اینکه امام سجاد علیه السلام فرمودند : الشام الشام الشام شاید یکی از دلایلش همین باشد. در شام از کاروان اسرای حسینی فقط اهل بیت پیامبر ص مانده بودند و این بر شدت مصیبت میافزاید. 2⃣ تا کوفه عده ای حداقل به خاطر بازماندگان یاران امام که افرادی سرشناس و محترم بودند احترام نگه میداشتند اما جدا شدن آنها از کاروان باعث شد دشمنان آل الله و امیرالمومنین ع بی پروا تر از قبل با اسرا برخورد کنند.و این در حالی است که همه ی عالم ریزه خوار سفره ی لطف و کرم این بزرگوارانند. 3⃣ وقتی جمعیت این کاروان کم میشود یعنی کسانی که ماندند بیشتر ضربه میخورند ، سنگهای بیشتری میخورند ، بیشتر دیده میشوند😭 بیشتر بهشان توهین میشود و... 4⃣ اینجا معلوم میشود که غربت اسرا در شام چند برابر شده است. 🔹علی لعتنه الله علی القوم الظالمین ع س ✅ @hosenih_maghtal
✅ورود کاروان به شام در روز اول ماه صفر 61 (هـ.ق.) 🔻به نقل مشهور، کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت ✳️ سریع و بی‌وقفه و با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، سرانجام در روز اول ماه صفر 61 هجری قمری وارد شام شدند. 🔹 بنابراین از نوزدهم محرم که از کوفه حرکت کردند تا اول ماه صفر، بین کوفه و شام در راه بودند. 🔸 تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی در پایان قرن نهم هجری در کتاب «المصباح» خویش و شیخ بهایی و حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال نوشته‌اند: ▪️«روز اول ماه صفر اهل بیت(ع) و سر بریده امام حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا را وارد دمشق کردند.» برخی از مورخان تاریخ امامت و تشیع و روزنگاران تاریخ کربلا و عاشورا از سفر اجباری کاروان اهل بیت(ع) به شام سخن گفته‌اند، اما در ارتباط با تاریخ رسیدن به شام یا اظهار نظری ندارند یا زمانهایی غیر از اول ماه صفر سال 61 هجری قمری را ذکر کرده‌اند. ✳️اما  قول مشهور همین اول ماه صفر سال 61 است. @hosenih_maghtal
✅ورود اهل بیت به شام 🔹مؤلف گوید: صاحب کامل بهایی خبر سهل بن سعد را مختصرتر آورده است و در آن گوید: 🔻دیدم سرها را بر نیزه ها و سر عباس بن علی علیهماالسلام در پیش آن ها بود نیک در آن نگریستم گویی می خندید و سر امام علیه السلام پشت همه سرها و جلوی زنان بود آن را هیبتی عظیم بود ، روشن و تابان ، محاسنش مدور با اندکی سفیدی و به رنگ خضاب شده گشاده چشم ابروها باریک و کشیده، پیشانی باز و میان بینی اندکی بر آمده، لبخند زنان، دیدگانش گویی سمت افق می نگریست به سوی آسمان و باد در محاسن او افتاده به راست و چپ می برد گویی امیرالمؤمنین علیه السلام است.😭 🔸در کامل بهایی است، اهل بیت را سه روز بر دروازه شام بداشتند تا شهر را آیین بستند هر چه تمامتر و بهر زیور و آرایش و آئینه که بود بیاراستند چنان که هیچ چشم مانند آن ندیده بود و آن گاه از مردم شام به اندازه ✳️ مرد و زنان دف زنان بیرون آمدند و امیران با دف و صنج و شیپور با هزاران مرد و زن و 😭جوانان می رقصیدند و دف و صنج می زدند و طنبور می نواختند و مردم شام به انواع جامه ها و سرمه و خضاب خویش را آراسته بودند و بیرون شهر از بسیاری مردم مانند عرصه محشر شده بود جمعیت درهم موج می زدند و چون روز بلند شد سرها را به شهر در آورند و چون وقت زوال شد به در خانه یزید بن معاویه رسیدند از بسیاری ازدحام کوفته و مانده و برای یزید تختی نهاده بودند گوهرنشان و سرای او را به هر گونه زیور آراسته و بر گرد تخت او کرسی های زرین و سیمین نهاده و دربانان یزید بیرون آمدند و آن ها را که حامل سر بودند به سرای او در آوردند چون داخل شدند. گفتند: به عزت امیر قسم که ✳️ را به تمامی کشتیم و برانداختیم و بر کندیم و شرح حال بگفتند و سرها پیش او گذاشتند و در این مدت که اهل بیت در دست آن ها اسیر بودند هیچکس نتوانست بر آن ها سلام کند 🔻ناگهان در این روز پیرمردی از مردم شام نزدیک علی بن الحسین علیهماالسلام آمد و گفت: الحمدلله الذی قتلکم. 🔸شیخ صدوق در امالی روایت کرده است از دربان ابن زیاد که پس از آن گوید: مژده به اطراف بلاد فرستاد و اسرا و سر امام علیه السلام را روانه شام کرد و جماعتی از آن ها را که همراه ایشان رفتند برای من گفتند: که نوحه جن را تا صبح می شنیدند و گفتند: 🔻چون زنان و اسیران را به دمشق داخل کردیم روز بود سنگدلان و درشتخویان اهل شام می گفتند 😭ما اسیرانی زیباتر از این ها ندیدیم شما کیستید. 😭سکینه دختر امام حسین علیه السلام گفت: ما اسیران آل محمدیم پس آن ها را بر پله کانهای مسجد که همیشه جای اسیران بود برپای داشتند و علی بن الحسین علیهماالسلام با ایشان بود جوان بود و پیرمردی شامی نزد ایشان آمد و گفت: ▪️الحمدلله الذی قتلکم و اهلکم و قطع قرون الفتنه. ▪️سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک ساخت و شاخ فتنه را ببرید و از ناسزا گفتن چیزی فرو نگذارد. 🔹چون سخن او به آخر رسید علی بن الحسین علیهماالسلام با او گفت: آیا کتاب خدا را خوانده ای؟ گفت: چرا خوانده ام. فرمود: این آیه را نخوانده ای که: ▪️قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ▪️یعنی از شما مزد رسالت نخواهم مگر خویشان و نزدیکان مرا دوست دارید. پیرمرد گفت: خوانده ام. امام فرمود: ما همانهاییم باز فرمود: آیا این آیه نخوانده ای: ▪️انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. گفت: چرا پس آن شامی دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا سوی تو بازگشتم و از دشمن آل محمد و کشندگان آن ها سوی تو بیزاری می جویم قرآن را خواندم و تا امروز متوجه این آیه ها نشدم. 📚منبع: 📘کتاب شریف شیخ عباس قمی رحمه الله علیه ع ع ع س @hosenih_maghtal
✅ بخشی از مقتل دروازه شام 🔻اهل بیت سيدالشهداء عليهم‌السلام را روز اول ماه صفر همراه سرهای شهدا، همچون اسیران کفار و ترک و دیلم، با دستانی بسته و صورت‌های باز سوار بر مرکب‌های بدون جهاز از دروازه «توما» يا دروازه «ساعات» وارد شام (دمشق) كردند و از بازار عبورشان دادند؛ به نحوی که اهل ذمه نیز بر ایشان اهانت می‌کردند و بر پله‌های مسجد جامع که جایگاه اسرا بود، نگاهشان داشتند. ✳️ذكر اين نكته ضروري است كه در كوفه، اهل بيت علیهم‌السلام را می‌شناختند و به فضايلشان آگاه بودند. بنابراین مردم، گريان و پشيمان بودند، اما در شام كه اسلامشان اموی بود، به دليل عدم شناخت اسلام راستين و اهل بيت و تبليغات بنی‌اميه، برخورد مردم به گونه‌ای توهين‌آميز و زشت بود كه بسيار به اهل بيت سخت گذشت. 🔸امام صادق از امام باقر و ایشان از امام سجاد علیهم‌السلام نقل می‌فرمایند که فرمود: ▪️«مرا بر شتری لَنگ و بی‌جهاز سوار کردند و سر پدرم بر عَلَمی بود و زنان ما پشت سر من بر استران بدون پالان سوار بودند. نگهبانان پشت سر و اطراف ما با نیزه ما را احاطه کرده بودند و هرگاه کسی از ما گريه می‌کرد با نیزه بر سرش می‌زدند. تا اینکه وارد شام شدیم و منادی ندا می‌داد: 😭«ای مردم شام! اینان اسیران اهل بیت ملعون هستند.» حضرت سلام‌الله عليها از شمر ملعون خواست که آنان را از دروازه‌ای ببرد که جمعیت کم‌تری دارد و سرها را از آنان دور کند؛ چرا که خاندان آل‌الله از فرط نگاه نامحرمان خوار شده بودند. اما آن نانجیب، دقیقا برعکس خواسته ایشان عمل کرد و اهل‌بیت را از شلوغ‌ترين دروازه، در حالی كه سرهای مقدس شهدا در ميان ايشان بود، وارد شهر كرد. 🔸سهل بن سعد ساعدی نقل می‌کند که در سفر زیارت بیت‌المقدس به شام رسیدم. دیدم همه جا آذین بسته و مردم شادند و زنان با دف و طبل پایکوبی می‌کنند. پرسیدم مگر شاميان عيدی دارند كه ما از آن اطلاع نداريم؟ گفتند: گويا تو غريبه‌ای. خود را معرفی كردم. گفتند: آيا تعجب نمی‌كنی چرا آسمان خون نمی‌بارد و زمين اهلش را فرو نمی‌برد؟ گفتم مگر چه شده؟ گفتند که سر حسین را به همراه اهل بیت اسیرش از دروازه ساعات وارد می‌کنند. به آنجا رفته و دیدم سر امام حسین بر نیزه شکسته‌ای به دست اسب‌سواری است و در پی آن، زنانی بر شتران بی‌جهاز وارد شدند. به یکی از بانوان نزدیک شدم و گفتم: که هستی؟ گفت: من سکینه بنت‌الحسینم. گفتم: من صحابی رسول خدا هستم و از ايشان حديث شنيده‌ام. آیا خواسته‌ای داری؟ 😭فرمود: به حامل سر بگو سر را از ما جلوتر ببرد تا مردم به دیدن سر مشغول شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم رسول خداییم. من 400 دينار به نيزه‌دار دادم و او جلوتر رفت. پیرمردی از اهل شام آمد و زبان به ناسزا گشود و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و بلاد اسلامی را از شرتان ایمن ساخت و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.» امام سجاد فرمود: «ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده‌ای؟» عرض کرد: بلی. فرمود: «آیا این آیه را می‌شناسی که می‌فرماید: ▪️ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؟» عرض کرد: بلی. ▪️فرمود: «و آیا خوانده‌ای که و آتی ذی القربی حقه». عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.» باز فرمود: «این آیه را خوانده‌ای که ▪️می‌فرماید: «واعلمو انما غنمتم من شیئ فان لله خمسه و لرسول و لذی القربی؟» گفت: آری. فرمود: «آن نزدیکان ما هستیم.» و باز ▪️فرمود: «آیا خوانده‌ای که انما یریدالله لیذهب عنکم‌الرجس اهل‌البیت و یطهرکم تطهیرا؟» عرض کرد: بله. فرمود: «ما اهل بیت هستیم که خداوند آیه طهارت را مخصوص ما نازل کرد.» پیرمرد ساکت و پشیمان شد و تاملی کرد و گفت: تو را به خدا شما آنان هستید؟ فرمود: «بلی به خدا سوگند و بدون شک، ما همان‌ها هستیم و به‌حق جدمان رسول خدا ما همان‌ها هستیم.» پیرمرد گریست و عمامه‌اش را بر زمین کوبید و گفت: «خدایا! ما از دشمن آل محمد چه از جن باشد و چه انسان بيزاريم.» سپس گفت: «آیا می‌توانم توبه کنم؟» 🔺امام سجاد فرمود: «آری اگر توبه کنی خدا قبول می‌کند و تو با ما خواهی بود.» برخی گفته‌اند خبر به یزید رسید و او را کشت. 🔹منهال بن عمرو نقل می‌كند: در شهر شام به امام سجاد علیه‌السلام عرض كردم: 🔸يابن رسول‌الله! احوال شما چگونه است؟ فرمود: «اوضاع ما مانند بنی‌اسراييل است در ميان فرعونيان كه پسرانشان را سر می‌بريدند و زنان آن‌ها را زنده نگاه می‌داشتند. روزی عرب بر ديگران فخر می‌كرد كه محمد صلی‌الله علیه و آله عرب است و قريش بر عرب فخر می‌كرد كه محمد از قريش است و ما خاندان او هستيم كه حق ما غصب شده و گرفتار و كشته و آواره‌ايم. 📚 منابع: بحارالانوار ج 45/ علامه مجلسی ج 2/ خوارزمی / سید بن طاوس / شيخ عباس قمی ع س س @hosenih_maghtal
🔹در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. 🔸 دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. 🔹مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. 🔸نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]  🔸واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. ✳️سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است. ✳️وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. 😭دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.  -------------------------------------------------- 📚[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372. [10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374. [11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385. [12] . ابومخنف، پیشین، ص 387. ع س ✅ @hosenih_maghtal