#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
🏴خروج کاروان از کوفه به سمت شام🏴
سکوت بودم و بانگِ بُکای من برگشت
در این حسینیه حال و هوای من برگشت
گرفته بود گلویم..،میان روضه ی تو
چقدر داد زدم تا صدای من برگشت
عروج آهِ مرا بال جبرئیل نداشت
دمی که ناله به غار حرای من برگشت
کمال معرفتِ روح،کوششِ گریه است
همین که "سعی" نمودم،"صفای" من برگشت
@hosenih
غذای رخوت دنیا سر دلم که نشست
لبی به اشک زدم اشتهای من برگشت
فقیرِ عافیت اندیش،نسخه اش اشک است
دو قطره خوردم و نبضِ گدای من برگشت
لبم توان تکلم نداشت..،لال شدم
همین که نام تو بردم،قوای من برگشت
همین که فاطمه می رفت..،شور آخر بود...
دم حسین گرفتم..،برای من برگشت
@hosenih
حصیر کهنه ی خود را به روضهخانه که داد...
چقدر فرش به این روستای من برگشت
▪️
▪️
خدابخیر کند..،کاروان به راه افتاد...
ز ترس لرزه به این دست و پای من برگشت
میان آن همه سر..،دختری به زینب گفت:
ببین،ببین..،پدر دلربای من برگشت!
خبر رسید به زینب رباب غش کرده...
دوباره حرمله_آه ای خدای من_برگشت
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_سجاد_ع_مصائب
چهل سال است مانوسم به گریه
طبیب درد افسوسم به گریه
همان پیراهنی را که ربودند
چهل سال است میبوسم به گریه
*
چهل سال از جگر آهم درآمد
که جوشن از تن شاهم درآمد
فراموشم نخواهد شد همان شب
که روی نیزه ها ماهم درآمد
*
قرار قلب زارم گریه بوده
همه دارو ندارم گریه بوده
نپرسید از چه پلکم زخم برداشت
چهل سال است کارم گریه بوده
*
همین که در دلم آشوب افتاد
به پای گریه ام یعقوب افتاد
چنان ضربه به لبهای پدر خورد
که رنگ خون لب بر چوب افتاد
*
گلوی دلبر دلخواه زخم است
میان سینه حتی آه زخم است
دلیل گریه ی چل ساله ی من
هزارو نهصدو پنجاه زخم است
*
به سر میریخت آتش از روی بام
امان از تشت زر ای وای از جام
تمام روضه ی های من همین است
نپرسید از دلم الشام الشام...
شاعر: #محمدعلی_بقایی
@dobeity_robaey
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_مدح
مرد میدان، مرد میدان است بی شمشیر هم
وارث شیر خدا شیر است در زنجیر هم
کار دشواریست بین سلسله حیدر شدن
یا علی گویان چهل جا فاتح خیبر شدن
خطبه ی پرشور خواندن با کلام آتشین
خطبه از جنس رجز های امیرالمومنین
پیشوای غم، بزرگ روضه خوانان، پیر اشک
کاخ را با خاک یکسان کرد با شمشیر اشک
بال و پر بسته، پریدن را به عالم یاد داد
دودمان شام را با آه خود بر باد داد
شاعر: #مجید_تال
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
#امام_سجاد_ع_شهادت
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز
شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز
کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود
از غم لبهای خشکش چشم تر دارم هنوز
@hosenih
با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام
دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز
حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار
با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز
کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند
یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز
گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را
در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز
باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت
یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز
دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را
داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز
از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام
یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز
@hosenih
دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند
روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز
پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام
کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
سی سال شهر مادریت را قدم زدی
با هر قدم حسینیه ،بیرق ، علم زدی
سی سال بزم روضه سراپانمودی و
در هر گذر که مرثیه خواندی حرم زدی
@hosenih
زخمت عمیق بود و دم از خود نمیزدی
اما همیشه از غم بابات دم زدی
طبخ غذای روضه فقط یک بهانه بود
آشی برای آل امیه بهم زدی
روزی اشک گریه کنان حسین را
در سجده های نیمه شب خود رقم زدی
اما همینکه بغض تو را کربلا شکست
الشام را تو با مژه ی تر قلم زدی
@hosenih
داغی بزن به سینه ی این روضه خوان خود
داغی که قبل از این به دل محتشم زدی
این حس و حال قافیه را از غزل بگیر
آن صید دست و پازده را در بغل بگیر...
شاعر: #محمدمهدی_خیامیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
آه برخیز و غرور خواهرت را پس بگیر
قامت اکبر گلوی اصغرت را پس بگیر
کل اعضای تنت را پخش کردی بینشان
لااقل انگشت یا انگشترت را پس بگیر
@hosenih
عمه روی عزت این یک قلم حساس بود
تا ندیده، یادگار مادرت را پس بگیر
آه بابا جان بیا و این النگو را بده
جاش مشک پاره آب آورت را پس بگیر
باد دارد می رود از سمت گودال ای پدر
گر میسر بود موی دخترت را پس بگیر
@hosenih
بالش زیر سرت پای رسول الله بود
خواهشاً برخیز و از خولی سرت را پس بگیر
نانجیبی رو به..... کرد و با تحقیر گفت
راست می گویی بیا و معجرت را پس بگیر
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روز رفت و دوباره شب برگشت
در حرم باز تاب و تب برگشت
دستِ قاتل به سمتِ سر، چرخید
دستِ زینب، به سوی رب برگشت
تشنهلب رفت، تشنهلب جنگید
بر سَرِ نیزه، تشنهلب برگشت
از دلِ قتلگاه، تا خیمه
آه، زینب، عقبعقب. برگشت
شاعر: #عادل_حسین_قربان
@hosenih
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#امام_سجاد_ع_مصائب
چهل سال است دارد اشک ممتد
غمی که از نگاهش شعله می زد
شروع گریه اش حتمی ست وقتی
که چشمش بر حصیری کهنه افتد
*
الهی خسته ی غربت نباشد
بزرگ دهر بی عزت نباشد
الهی لحظه ای اهل و عیالت
اسیر دست بی غیرت نباشد
*
به شهر شام بغضش در گلو ریخت
چه سنگی بر سر آنها فرو ریخت
دو دستش بسته بود و دید آتش
به روی چادر ناموس او ریخت
*
الهی بی برادر ها نباشی
کنار نیزه ی سر ها نباشی
الهی بین یک عده حرامی
دچار داغ معجر ها نباشی
شاعر: #حسن_کردی
@dobeity_robaey
#امام_حسین_ع_مناجات
به امید نابودی #ویروس_کرونا
درد همه دوا میشه تو روضه ی امام حسین
حاجت ما روا میشه تو روضه ی امام حسین
قطره رو دریا میکنه نوکرو آقا میکنه
دلا چی باصفا میشه تو روضه ی امام حسین
@hosenih
روضه شده بهشت ما تموم سرنوشت ما
آدم چی باخدا میشه تو روضه ی امام حسین
از دلا غم رو میبره هرچی بیاری میخره
خاک بیاری طلا میشه تو روضه ی امام حسین
دیگه مارو آی آدما نترسونید از «کرونا»
دفع بلا ز ما میشه تو روضه ی امام حسین
@hosenih
حرف امام صادقه هر نوکری که عاشقه
زائر کربلا میشه تو روضه ی امام حسین
تا حرف خیزرون میشه یاد رقیه جون میشه
قیامتی به پا میشه تو روضه ی امام حسین
شاعر: #سیدمجتبی_شجاع
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
بعد چهل سال گریه و آشوب
کور شد یوسف از غم یعقوب
پلکها زخم چشم ها مرطوب
سینه زد پای صبر من ایوب
ابر از چشم من خجل میشد
خاک از گریه هام گل میشد
@hosenih
همه جا دیده ی تر آوردم
بین هرکوچه منبر آوردم
آنقدر حرف خنجر آوردم
اشک قصاب را درآوردم
ذبح یک گوسفند را دیدم
به لب خویش مشت کوبیدم
خاطرم هست تا غضب میکرد
شمر توهین بی سبب میکرد
خنجر کهنه ای طلب میکرد
نوک آن را فرو به لب میکرد
سر نمیشد جدا و لج میکرد
صورتت را به خیمه کج میکرد
بی تو خورشید از آسمان افتاد
آب دیگر ز چشممان افتاد
به حرم چکمه سنان افتاد
زجر دنبال کودکان افتاد
بین عباس وخیمه فاصله بود
پاسبان خیام حرمله بود
به سکینه نگاه تا کردیم
یاد بازار شام را کردیم
با کنیران چه گریه ها کردیم
چادری را به گریه تا کردیم
چادری کهرقیه بر سر داشت
زجر بازور از سرش برداشت
@hosenih
زخم قلبم بدون تسکین بود
کاخ شوم یزید آزین بود
جای ما بین کاخ پایین بود
خیزرانش عجیب سنگین بود
به لبی که پیمبرش بوسید
مست میکرد و چوب میکوبید
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
وضو گرفته ای از خون سلسله هر روز
شده است بزم بکائت چو نافله هر روز
چه روضه ها که ندیدی امیر لشکر اشک
چه آه ها که کشیدی ز "کَربَله" هر روز
@hosenih
هنوز گوشه ی گودال بی رمق ماندی
ز کربلا نگرفتی تو فاصله هر روز
نبود جای شما در خرابه ها هر شب
و زیر تابش خورشید در دلِ هر روز
بلند مرتبه رأس حسین تا افتاد
ز نیزه دار، تو کردی به دل گِله هر روز
هزار مرتبه جان تو رفت تا دیدی
به پای خواهر خود، خون و آبله هر روز
تو دیده ای که چگونه رباب می شد آب
به پای خنده ی بدجور حرمله هر روز
تو خواستی سپر عمه باشی اما حیف
نداشتی تو توان مقابله هر روز
بگو نگاه پلید سنان و خولی و شمر
کجا و زینب پاک و مجلله هر روز؟!
هزار روضه ی مکشوفه ات سه بار "الشام"
چه ها کشیده ای ای مرد قافله هر روز
دلیل آرزوی مرگ تو چه بوده به شام
چگونه بگذری از شرّ مسأله هر روز
چه کرده با دل تو خیزران و مِی عمری
چه کرده با دل تو یاد هلهله هر روز
بگو چگونه سپردی رقیه را تو به خاک
که قلب خاک شود غرق ولوله هر روز
@hosenih
تو ای عزیز نبودی اسیر، بلکه عدو
ز خطبه های تو افتاد در تله هر روز
هنوز پایه ی کاخ یزید می لرزد
که از کلام تو برپاست زلزله هر روز
شاعر: #علی_بیرقدار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش
خورشید شعله ور شد در آسمان برایش
زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند
زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش
@hosenih
دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک
هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش
در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار
در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش
یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد
با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش
میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا
از دست پیرمردی افتاد تا عصایش
یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک
آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش
یادِ محاسنی که خون می چکید از آن
یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش
@hosenih
لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه
لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش
تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت
یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e