eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ، ▶️ یک نفس آمدم از خیمه کنار بدنت پسرت هستم عمو @hosenih بعد اکبر شده دلخسته یتیم حسنت پسرت هستم عمو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛@hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دیدم که زمین خورده ای و ترسیدم تنهایی و غربت تو را فهمیدم از تل که به گودال سرازیر شدم دعوا به سرِ عمامه ات را دیدم @hosenih دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده موی سرت از خون سرت رنگ شده یک عده می آمدند و می دیدم که دامانِ لباسشان پر از سنگ شده @hosenih دیدم که چطور پشت پا میخوردی تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی @hosenih در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود انگار سرِ کشتن تو دعوا بود یک لحظه به پشت سر نگاهم افتاد ای وای که عمه زینبم تنها بود @hosenih قربان نگاه تو که حُر را حُر کرد سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد دستم که عمو به پوست آویزان شد بوی حسنت کرببلا را پُر کرد @hosenih در راهِ تو سر به تیغ بُرّان بدهم مانند تو جان با لب عطشان بدهم مانند علیِ اصغرت قسمت شد من هم به روی سینۀ تو جان بدهم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شبیهِ زُلفِ شما روز و حالِ ما شده است ببین چقدر پریشان خیال ما شده است خراب بی تو شدیم و نشد که برخیزیم خراب تر چقدر ماه و سال ما شده است پرِ پریدنِ ما را دوباره پس بدهید عجیب شانه ی خالی وَبالِ ما شده است @hosenih بیا به خیمه یِ ما با شما نفس بکشیم بس است اینکه"کجایی"سوال ما شده است مریض بودم و از چای روضه نوشیدم که چایِ روضه شرابِ حلالِ ما شده است فقط برای شفاعت به حال ما کافی است کتیبه های سیاهی که شال ما شده است @hosenih بخوان به سنگ مزارم حسین زنده شوم حسین راه خدا تا کمالِ ما شده است خدا کند در این خانه زندگی بکنیم نه اینکه نام شما قیل و قال ما شده است گَهی به سمتِ حسین و گَهی به سمتِ حسن هوایِ این دو حرم رزقِ بالِ ما شده است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شبیهِ زُلفِ شما روز و حالِ ما شده است ببین چقدر پریشان خیال ما شده است خراب بی تو شدیم و نشد که برخیزیم خراب تر چقدر ماه و سال ما شده است پرِ پریدنِ ما را دوباره پس بدهید عجیب شانه ی خالی وَبالِ ما شده است @hosenih بیا به خیمه یِ ما با شما نفس بکشیم بس است اینکه"کجایی"سوال ما شده است مریض بودم و از چای روضه نوشیدم که چایِ روضه شرابِ حلالِ ما شده است فقط برای شفاعت به حال ما کافی است کتیبه های سیاهی که شال ما شده است @hosenih بخوان به سنگ مزارم حسین زنده شوم حسین راه خدا تا کمالِ ما شده است خدا کند در این خانه زندگی بکنیم نه اینکه نام شما قیل و قال ما شده است گَهی به سمتِ حسین و گَهی به سمتِ حسن هوایِ این دو حرم رزقِ بالِ ما شده است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ كاش سردیِ زمستان بگذرد تلخیِ شب‌هایِ هجران بگذرد دستِ ما كوتاه و خرما بر نخیل وای اگر آن سبز دامان بگذرد @hosenih دیدمش در روضه خاک‌آلود‌روی با همان زلفِ پریشان بگذرد اشک‌هایم را ز چشمم می‌برد باد وقتی از خراسان بگذرد می‌شود ای مردِ صحرا گردِ من؟ محملت از این بیابان بگذرد عید ما، جان‌دادنِ ما، جان بگیر پیش از آنكه عید قربان بگذرد @hosenih كاش می‌مُردیم در این چند شب تا مگر شامِ غریبان بگذرد می‌كشی از سینه وقتی یا حسین كارم از چاک ِ گریبان بگذرد می‌روی و گریه می‌آید مرا اندكی بنشین كه باران بگذرد @hosenih مادرت می‌آید امشب باز هم از لبم تا یک حسن‌جان بگذرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما باز گم كردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم @hosenih می چكد از دستمالِ گریه ات خون آبه تا مادرت از هوش رفت از های هایت سوختیم چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هایت خاكیند یك دهه شرمنده از حالِ عزایت سوختیم كربلا یك روز ما را قسمتِ خود می كند كربلا دیدی كه از طفلی به پایت سوختیم دست هامان را گرفته دست های یك یتیم باز هم با روضه های مجتبایت سوختیم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ در هوای کربلایش آهِ حسرت می‌کشیم ناز اگر دارد، خریداریم، منت می‌کشیم @hosenih چارده قرن است بارِ نوکری بر دوش ماست از ازل تا به ابد، بارِ امانت می‌کشیم زندگی معنا ندارد بی حسین بن علی ما نَفَس از لطفِ ثارالله، راحت می‌کشیم گریه در روضه به ما احساسِ عزت می‌دهد زیر "این" پرچم کرامت، ورنه ذلت می‌کشیم مزدِ هیأت‌داریِ عشاق، دست فاطمه‌ست با هزار امّید در یک گوشه زحمت می‌کشیم @hosenih گریه بر مظلومِ عالم، تشنه‌کامِ کربلا باطناً نور است، در ظاهر مصیبت می‌کشیم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ ناله هایت می رسد تا مشقِ زینب می‌کنم اشکهایت می چکد تا گریه هرشب می‌کنم @hosenih دستمالِ گریه ات را رویِ چشمم می کشی؟ تا ببینی چشم خود از خون لبالب می‌کنم عشق هم از جانبِ لیلاست مجنون شهره شد دوست می‌میرد برایم من فقط تب می‌کنم می‌زنی رویِ سرت تا یاد آن سَر می‌کنی می‌زنم روی لبم تا یاد آن لب می‌کنم بر کفن هِی می نویسم دوستت دارم حسین این لباسِ عشق را غرق مُرَکَب می‌کنم می‌رسم در روضه ها و چای می‌ریزم فقط گرچه بی چیزم خودم را اهلِ منصب می‌کنم مجلسِ روضه گره از زندگی وا می کند بچه هایم را در این روضه مودب می‌کنم @hosenih بر گلو شام غریبان دست دارد می کشد گفت رگهای گلویت را مرتب می‌کنم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریه ی هیئت ز برکت حسن است تمام ماه محرم روایت حسن است حسینیه حسنیه ست خانۀ دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست @hosenih سپرده دست حسینش اگر پسرها را برای معرکه ها نذر کرده سرها را چه بهتر است نبندند این گذرها را که شرمسار نسازند خون جگرها را به دست های عقیله ست دست عبدالله امید کل قبیله ست دست عبدلله @hosenih به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خلاصه ای ز کرامات پنج تن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کفن برای چه وقتی که پیرهن دارد نگاه میکند از تل تمام قائله را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را @hosenih دوید و دید به مقتل سروصدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پنجاه زخم جا مانده چقدر میزند او را سنان وامانده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است @hosenih کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگ های حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نشد حسین نفس های آخری بکشد رسید سینه زنان لا افارق العمی سپاه کوفه بدان لا افارق العمی @hosenih کشید دست خودش را سپر درست کند سپر برای عمو نه پدر درست کند پناه بر بدنی محتضر درست کند به گریه مرهم چشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یتیم را به روی سینۀ پدر جا کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دیدم که زمین خورده ای و ترسیدم تنهایی و غربت تو را فهمیدم از تل که به گودال سرازیر شدم دعوا به سرِ عمامه ات را دیدم @hosenih دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده موی سرت از خون سرت رنگ شده یک عده می آمدند و می دیدم که دامانِ لباسشان پر از سنگ شده @hosenih دیدم که چطور پشت پا میخوردی تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی @hosenih در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود انگار سرِ کشتن تو دعوا بود یک لحظه به پشت سر نگاهم افتاد ای وای که عمه زینبم تنها بود @hosenih قربان نگاه تو که حُر را حُر کرد سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد دستم که عمو به پوست آویزان شد بوی حسنت کرببلا را پُر کرد @hosenih در راهِ تو سر به تیغ بُرّان بدهم مانند تو جان با لب عطشان بدهم مانند علیِ اصغرت قسمت شد من هم به روی سینۀ تو جان بدهم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هستم از راه و چاه ها آگاه پیرو راه والِ مَن والاه بنده ای عاشقم، سخن کوتاه هست نامم همیشه عبدالله فخر دارم، کریم زاده شدم پاسبان حریم، زاده شدم @hosenih شور پرواز، از ازل دارم کفن خویش در بغل دارم میل برچیدن هُبَل دارم ارث از فاتح جمل دارم عمه دستم مگیر، صف شکنم یازده ساله ام ولی حسنم @hosenih بین لشگر عمو اسیر شده لب خشکش چنان کویر شده بهر قتلش کسی اجیر شده جان عمه ببین که دیر شده من چگونه فقط نظاره کنم؟! بگذار عمه فکر چاره کنم @hosenih عمویم سنگ بر جبینش خورد بر زمین، چهره ی مبینش خورد آتشی بر دل حزینش خورد ضربه بر چشم نازنینش خورد بنشینم که دست و پا بزند؟! تشنه لب، آب را صدا بزند؟! @hosenih تا ته قتلگاه و گودالش می روند این قبیله دنبالش غرق خون است جسم بی حالش نکند تا کنند پامالش عرش حق روضه خوان و گریان شد شمر با خنجرش نمایان شد @hosenih آه عمه دگر رهایم کن جان فدای عمو، صدایم کن نذری شاه کربلایم کن می روم عمه جان دعایم کن تا شوم من هم از سپاه حسین می روم تشنه، قتلگاه حسین @hosenih عاشقی را من از پدر دارم همچنان فاطمه جگر دارم زرهی نیست؟! بال و پر دارم بازویی همچنان سپر دارم من نمردم به او لگد بزنند نیزه با کینه و حسد بزنند @hosenih آه از روی عرش برخیزید نیزه داران از او بپرهیزید دست من را به پوست آویزید جسم و جان مرا فرو ریزید عمویم را به خاک و خون نکشید از تنش کهنه پیرهن نبرید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سنگدل !تیغ کشیدی که سرش را ببری هر قدر سهم تو شد بال و پرش را ببری @hosenih دست و پا می زند و آخر کارش شده است پاک وحشی شده ای تا جگرش را ببری باوجودی که ندارم زره و تیغ مگر مرده باشم بگذارم که سرش را ببری همه ی عمر به چشم پسرش دیده مرا سعی کن از سر راهت پسرش را ببری سپر افتاده ز دستش ،سپرش می گردم باید اول بزنی تا سپرش را ببری @hosenih در خورش نیست اگر بازوی آویز به پوست جان ناقابل من هدیه ی ناچیز عموست ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ رویِ دشتی از خون رویِ تَلی از خاک ایستاده به تماشایِ عمو می‌وزد باد و رُخِ سوخته‌ای می‌سوزد می‌وزد باد و ترک‌هایِ لبش شعله‌ور است ولی انگار خبر از عطش و تشنگی‌اش هیچ نداشت ولی انگار زِ خود یا زِ حرم بی خبر است چه قدر مِیلِ پریدن دارد ولی افسوس که بالش بسته است دستِ او دستِ بزرگِ حرم بی عَلَم است دست زینب ای وای @hosenih می‌وزد باد و تبِ خاطره‌ها می‌آید پرده‌ها می‌اُفتد باز در خلوتِ شهر یثرب باز در تنگ غروب سمت یک قُبه‌ی نور سمتِ دیوار بقیع دست در دست برادر می‌رفت زائرانی کوچک که بزرگی زِ قد و قامتشان می‌بارید دو مَهِ بدرِ تمام دو پرستویِ یتیم فاتحه می‌خوانند سرِ قبر بابا زیر لب می‌گویند جای خالی تو اینجاست ولی پُر شده است چه عمویی داریم مهربان‌تر از همه سایه‌اش از سرِ ما کاشکی کم نشود گفت قاسم که بیا برخیزیم که عمو چشم به راهِ من و توست نکند دیر شود ایستاده به درِ خانه که ما را بیند جانِ من عبدالله نرود از یادت که اگر با تو نبودم روزی نَفَسی دور نگردی از او و چنین شد عمریست که دامان عمو بالش اوست شانه‌اش پنجه‌ی او جای خوابش آغوش به سرش دستِ نوازش هر روز گاه می‌گفت عمو ، گاه پدر ولی ارباب فقط ، جان پدر می‌گفتش —- به خودش آمد و دید همه رفتند و کسی نیست ، کسی غیر از او قاسم از دستش رفت یا علمدار که رفت به حرم پای جسارت وا شد به خودش آمد و دید پیش رویش همه‌ی لشکرِ دشمن جمعند همه در یک نقطه دشتی از لشکر و از نیزه و تیغ و شمشیر دشنه و سنگ و عمود و آهن همه در یک گودی متراکم شده‌اند جان به لبهایش بود نَفَسش بند آمد چشم هایش شد تار گرد و خاک سرخی از افق تا به افق می پیچد مُردن آسان اما ماندن اینجا چقدر دشوار است —- دست لرزانش را عمه با دستی که سر و پا می‌لرزید می‌فشرد از سرِ احساسِ امانت داری دید هر قدر که بشتابد زود باز هم دیر شده —- تشنه‌ای می‌سوزد خواهری می‌نالد طاقت از دستش رفت گاه بر پنجه‌ی پا قامتش می.کشد و می‌بیند گاه بر رویِ زمین می‌اُفتد و به دستی که هنوز آزاد است به سر و سینه‌ی خود می‌کوبید ناله‌اش گم می‌شد بسکه فریاد و صدا می‌آمد هلهله می‌پیچید @hosenih گوئیا ناله‌ی او سمتِ عمو ، نه که به زینب حتی نرسید و گُم شد آن طرف زخم زنان این طرف لطمه زنان آن طرف بارش زخم این طرف ناله و آه وای عمه به نگاهی دریاب اولین جاست که در پیش عمو نیستم و می‌مانم چه قدر سنگین است غمِ این لحظه‌ی تلخ جای هر لحظه که بر پیکر او می‌آمد زخم سرخی به رخش جا می‌کرد —- هرچه جان داشت به دستانش داد دست خود را طرفی بُرد و رها شد از بند آستین پاره‌ای از او به کفِ زینب ماند یادگاری یتیمی تنها گوئیا عمه‌ی سادات صدایِ حسنش را بشنید خواهرم ممنونم بگذار او برود بگذار او بپرد که گر اینجا ندهد جان دَمِ آتش زدن و سوختنِ اهل حرم می‌میرد لحظه‌ای که تو و طفلان همگی شعله‌ورید چادری نیست که بر سر گیرید @hosenih —- غیرتش را بنگر بگذار او برود می‌دَود ناله کنان تشنه‌تر عبدالله جانبِ قربانگاه پیش رویش همه‌ی لشکر دشمن جمعند همه در یک نقطه می‌رود می‌بیند آنچه را که نتوانست ببیند ، جبریل مادرش می‌بیند — ذوالجناحش سرخ است نیزه‌ها رو به زمین تیغ‌ها رو به هوا باز فواره‌ی خون یک نفر خود زِ سر می‌دزدد یک نفر می خواهد زره از تن بکشد ناکسی بر بدنش نیزه را می‌شکند مادرش می‌بیند لب او خشک شده سنگ پیشانیِ او می‌شکند یک نفر نیت انگشتری اش را دارد دشنه‌ای می‌چرخد باز فواره‌ی خون @hosenih من مگر مرده‌ام اینجا که به او می‌تازید به سرش می‌چرخید چکمه پوشی آمد تیغ خود بالا برد آخرین ضربه‌ی خود را آورد دید چشمان حسین سپری را پیشش دستهای کوچک که به مویی بند است باز هم مثل قدیم سر عبدالله است رویِ دستان عمو باز هم مثل قدیم خنده‌ای زد به رُخَش کودک آرام گرفت لحظه‌ی آخر گفت ای عمو اما باز لب ارباب بهم خورد و شنید از لبش جان پدر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ چسبیده است سینه به سینه به دلبرش اُفتاده است پیکرِ او رویِ پیکرش رویِ هزار و نُهصد و پنجاه زخم بود از تیغ و داس و نیزه و خنجر سراسرش @hosenih اُفتاد و نیزه ها همه رفتند در تَنَش بیرون زدند یک یکش از سمت دیگرش یک بال که جدا شده اُفتاده یک طرف یک بال هم که سخت شکسته است با پرش در گوشِ او عمو چقدر گفت جان من او هم جواب داد عمو جان با سرش اُفتاده است رویِ عمو،باز می‌زنند درهم کنند تا دو بدن را در آخرش اینبار هم سه شعبه و ای وای حرمله نزدیک شد درست زَنَد زیرِ حنجرش پاشید خونِ گرمِ گلو وای بر عمو می‌ریخت از محاسنِ سرخِ مطهرش از سمت پا گرفت کسی طفل را کشید از سمت سر نشست حرامی،به خنجرش @hosenih تا که حسین زجر کِشَد پیشِ چشم او اول زدند و بعد نشستند بر سرش —--- فهمیده اند مادرِ او بین خیمه هاست سر را گرفت و رفت به دنبال مادرش ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ حسین ، خسته و بی تاب بین گودال است ز فرط تشنگی و آفتاب بی حال است @hosenih نهاد دشمن او پای داخل گودال رسید روضه به اینجا.... زبان من لال است دوید از وسط خیمه کودکی بیرون حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است آهای وارث جنگ جمل بترس از او تجسم حسن است این اگرچه کم سال است بدون تیغ و سپر هیبت علی دارد که گفته میوه ی این باغ و بوستان کال است؟ رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است * هنوز بیشه ی این دشت شیر نر دارد درست مثل علی اکبرش جگر دارد گرفته اید علی های خیمه را اما حسین کرببلا باز هم پسر دارد گرفت دست خودش را مقابل شمشیر توان اگرچه ندارد عمو ، سپر دارد کشید روضه به اینجا ؛ حسین تنها شد هنوز در تن خود جان مختصر دارد @hosenih رسید چکمه ی دشمن به آخر گودال حسین ، ساعت دیگر به نیزه سردارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس من را بزرگ کرده برای همین نفس با آخرین توانم و تا آخرین نفس باید به سر روم پسر او که میشوم گیرم نمی‌شوم سپر او که میشوم @hosenih عمریست که به غیر عمویم نداشتم تا بود دامنش نفسش غم نداشتم بابا نداشتم عوض اش کم نداشتم اشکم نوشت تا نفس آخرم حسین ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین @hosenih بگذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم تا نعره‌ی امیرِ جمل را نشان دهم شمشیرِ بی‌نظیرِ جمل را نشان دهم عمه به روم سن کَمَم را نیاوری عباس می‌شوم عَلمَم را بیاوری @hosenih در جنگِ تن به تن به زمین تن نمی‌دهم گر صد سپاه تیغ دهد من نمی‌دهم فرصت مقابلِ تو به دشمن نمی‌دهم فریاد میزنم عَلَمِ زینب توام بابا مدافعِ حرمِ زینب توام @hosenih صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند سرنیزه را روی جگر من گذاشتند با تیغ و تیر سر به سرِ من گذاشتند عمه تمامِ پیکر من درد می‌کند او را زدند و حنجر من درد می‌کند @hosenih گودال را نبین آه که او خورد بر زمین هُل داد نیزه‌ای و عمو خورد بر زمین با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین گرچه نخواست ، خم شد و اُفتاد با سرش از سمت راست خم‌ شد و اُفتاد با سرش @hosenih عمه گریست اینهمه پرپر نزن نشد ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد حرف برادر است به خواهر نزن نشد با دستِ بسته سنگ به آئینه‌ات نکوب اینگونه پیشِ من به رویِ سینه‌ات نکوب @hosenih زینب اگرچه دست پسر را مهارکرد از بسکه داد زد زِ بسکه هوار کرد دستش کشید سمت عمویش فرار کرد وقتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت جای عموش نیزه‌ی شامی به او گرفت @hosenih اُفتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت از بینِ چکمه‌ها پسرش را بغل گرفت بر سینه‌اش همینکه سرش را بغل گرفت بوسید تا حسین گلویش یکی شدند چسبیده بود او به عمویش یکی شدند @hosenih نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد پایین گرفت زیر گلو را نشانه کرد تیرِ سه‌شعبه قلبِ عمو را درست زد ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بر رویِ خاک بال و پَرِ خویش می‌زند دارد دوباره او به سرِ خویش می‌زند طفلِ یتیم حسِ یتیمی نداشته حالا عجیب بر جگرِ خویش می‌زند @hosenih جانِ عمو نه،جانِ پدر او شنیده بود خود را به خاطرِ پدرِ خویش می زند عمه رها نمی‌کند و طفل دائما بوسه به دستِ همسفرِ خویش می‌زند عمه هم از حرارتِ او داد می‌کشید از آتشش به دور و بَرِ خویش می‌زند با التماس گفت ببین خورد بر زمین دارد به خاکها کمرِ خویش می‌زند صیاد آمده است و با هرچه نیزه هست بر رویِ صیدِ محتضر خویش می‌زند از هر قبیله طایفه ای ریخت بر سرش یک پیرمرد با پسر خویش می‌زند عمه نگاه کن چقدر روی صورتش یک نانجیب با سپرِ خویش می‌زند @hosenih عمه حریفِ بی کسی او نمی شود از بسکه ناله از جگرِ خویش می‌زند — از دور دید دست سپر شد ولی کسی دارد به دست او تبرِ خویش می‌زند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ آمدم زنده کنم خاطرۀ رزم پدر مددی یا حیدر @hosenih حسن کوچک این دشت منم ای لشگر مددی یا حیدر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ حرامیان بی حیا چند نفر به یک نفر عمو فتاده از نوا چند نفر به یک نفر @hosenih شمر لعین به روی سینه ی عمو نشسته است پنجه به مو شد آشنا چند نفر به یک نفر فقط نه اینکه بر تنش تیر زدند ناکسان مانده به زیر دست و پا چند نفر به یک نفر به مثل فاطمه که بین کوچه اش کتک زدند زدند ضربه بی هوا چند نفر به یک نفر @hosenih نفس کشیدن عمو حسینِ من سخت شده نیزه به حلقش شده جا چند نفر به یک نفر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ یوسفِ گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام شمعم و در خویش میریزم شبی بارانی‌ام آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر من به دنبالِ توام بس نیست سر گردانی‌ام @hosenih چند روزی مثلِ تو صبح و شبِ ما گریه شد چند چین اُفتاده مانندِ تو در پیشانی‌ام من که ارزان میفروشم تو گرانش میخری می‌شود با هِق هِقی شش گوشه ای ارزانی‌ام خانه ات آباد با گریه خرابم می‌کنی من خرابِ روضه هستم تشنه‌ی ویرانی‌ام آب می نوشم ولی انگار آتش می شوم آب می نوشم ولی با آب می سوزانی‌ام @hosenih شیعَتی مَهما شَرِبتُم ماءَ عَذب وای من یاد لبهایش فقط یک عمر می‌گریانی‌ام یک حسن جانم بگو ماهم گریبان می‌دریم شب شبِ درد یتیمی شد اگر طوفانی‌ام ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ اشکهای ما به دامان کریمی می‌سد نامه‌ی حاجات ما با یاکریمی می‌رسد @hosenih هرکه در این روضه می‌آید برای معرفت پایش آخر بر صراطِ مستقیمی می‌رسد هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی می‌رسد پرده‌ها اُفتاد تا چیزی نفهمیم از غمت ما نمی‌میریم چون لطفِ عظیمی می‌رسد بوی تربت می‌رسد از آن محاسن از حرم هر کجایی بویِ سیبت با نسیمی می‌رسد رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد حتم دارم بر سرم دستِ رحیمی می‌رسد @hosenih این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد این دو شب با مادری مردِ کریمی می‌رسد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هستم از راه و چاه ها آگاه پیرو راه والِ مَن والاه بنده ای عاشقم، سخن کوتاه هست نامم همیشه عبدالله @hosenih فخر دارم، کریم زاده شدم پاسبان حریم، زاده شدم شور پرواز، از ازل دارم کفن خویش در بغل دارم میل برچیدن هُبَل دارم ارث از فاتح جمل دارم عمه دستم مگیر، صف شکنم یازده ساله ام ولی حسنم بین لشگر عمو اسیر شده لب خشکش چنان کویر شده بهر قتلش کسی اجیر شده جان عمه ببین که دیر شده من چگونه فقط نظاره کنم؟! بگذار عمه فکر چاره کنم عمویم سنگ بر جبینش خورد بر زمین، چهره ی مبینش خورد آتشی بر دل حزینش خورد ضربه بر چشم نازنینش خورد بنشینم که دست و پا بزند؟! تشنه لب، آب را صدا بزند؟! تا ته قتلگاه و گودالش می روند این قبیله دنبالش غرق خون است جسم بی حالش نکند تا کنند پامالش عرش حق روضه خوان و گریان شد شمر با خنجرش نمایان شد آه عمه دگر رهایم کن جان فدای عمو، صدایم کن نذری شاه کربلایم کن می روم عمه جان دعایم کن تا شوم من هم از سپاه حسین می روم تشنه، قتلگاه حسین عاشقی را من از پدر دارم همچنان فاطمه جگر دارم زرهی نیست؟! بال و پر دارم بازویی همچنان سپر دارم من نمردم به او لگد بزنند نیزه با کینه و حسد بزنند آه از روی عرش برخیزید نیزه داران از او بپرهیزید @hosenih دست من را به پوست آویزید جسم و جان مرا فرو ریزید عمویم را به خاک و خون نکشید از تنش کهنه پیرهن نبرید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ چیزی نمانده از بدن او حیا کنید دست مرا به جای سر او جدا کنید @hosenih خواهر تمام دار و ندارش برادر است تا جان نداده عمه ، عمو را رها کنید من مثل مجتبی و عمو مثل فاطمه گودال هم مدینه شده ، کوچه وا کنید ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید ای پیرمردهای کوفه ، مبادا که بعد من بی حرمتی به پیکر او با عصا کنید باید که این جهاد علی اصغری شود پس زود ِ زود حرمله را هم صدا کنید تا عمه را غریب تر از این ندیده ام جان مرا ازین قفس تن رها کنید @hosenih خیلی برای عمه دلم شور می زند ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ وقتی که از حال عمویش با خبر شد آتش وجودش راگرفت وشعله ور شد @hosenih ازدستهای عمه دست خود کشید و فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد آمد میان گودی گودال و با دست جان عموی نیمه جانش را سپر شد تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد دستش برید وطفلکی بی بال وپرشد @hosenih بادست آویزان شده بر پوست میگفت: حالا زمان دیدن روی پدر شد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود ازاینهمه غم و اندوه بی تو خسته شود @hosenih چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا به پیش چشم ترم دست عمه بسته شود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih