بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مجتبی_خرسندی
▶️
من یتیمم ولی پدر دارم
دست لطف عمو به سر دارم
رفته میدان عمو و از دوریش
دل خون و دو چشم تر دارم
دست من را رها کن ای عمه
به خدا نیت سفر دارم
@hosenih
نگرانم نباش من مَردَم
من کجا ترس از خطر دارم؟
در رگم خون فاتح جمل است
نوه ی شیرم و جگر دارم
میروم تا فدای او بشوم
من برای عمو سپر دارم
@hosenih
سمت میدان دوید اما , آه...
لشکر بی حیا و عبدالله
دید در انتهای یک گودال
گوییا رفته است عمو از حال
آمد و بر سر عمو افتاد
رجز عاشقانه ای سر داد
@hosenih
این عموی من است , بی کس نیست
می زنیدش , مگر گناهش چیست؟
برد پیش امام دستش را
تیغ یک بی مرام دستش را...
باز دستی شکست , یاالله
روضه را برد جای دیگر , آه ...
@hosenih
مادری در مصاف یک نامرد
دست مادر , غلاف یک نامرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#هادی_ملک_پور
▶️
سرخوش از جرات پروانه شدن داشتنم
سخت حیرت زده ی روح به تن داشتنم
زیر تیغی و مرا اذن هواداری نیست
خجل از کنیه فرزند حسن داشتنم
@hosenih
شده یاد آور آن شیر جمل نعرۀ من
لال شد خصم به "فریاد نزن" داشتنم
به خداوند که فارق ز عمویم نشوم
لشگری خیره به این فن سخن داشتنم
پیکرت روی زمین پیرهنی نیست تنت
چه کنم پیش تو با شرم کفن داشتنم
بازویم شد سپر تیغ عدو گرچه هنوز
شرمسار از تو و از سر به بدن داشتنم
@hosenih
استخوان های تنم را به تنت دوخته اند
مثل گیسوی تو شد چین و شکن داشتنم
جرم این است که من یاد ز مادر کردم
نیزه در سینه و تیری به دهن داشتنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#سیدحسن_رستگار
▶️
لا حول ولا قوه الا بالله
آمد به عمو کمک کند مرگ آگاه
@hosenih
از خیل برادران خود جا مانده
باید برسد به پایشان عبدالله
***
چون عمه ی خود غیور و پر احساس است
یعنی به عموش بیشتر حساس است
@hosenih
در وقت شهادتش بدونِ دست است
اینجا چِقدر شبیه به عباس است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مجتبی_خرسندی
▶️
من یتیمم ولی پدر دارم
دست لطف عمو به سر دارم
رفته میدان عمو و از دوریش
دل خون و دو چشم تر دارم
@hosenih
دست من را رها کن ای عمه
به خدا نیت سفر دارم
نگرانم نباش من مَردَم
من کجا ترسِ از خطر دارم?
در رگم خون فاتح جمل است
نوه ی شیرم و جگر دارم
میروم تا فدای او بشوم
من برای عمو سپر دارم
سمت میدان دوید اما ، آه...
لشکر بی حیا و عبدالله
دید در انتهای یک گودال
گوییا رفته است عمو از حال
آمد و بر سر عمو افتاد
رجز عاشقانه ای سر داد
این عموی من است ، بی کس نیست
می زنیدش ، مگر گناهش چیست?
بُرد پیش امام دستش را
تیغ یک بی مرام دستش را...
@hosenih
باز دستی شکست , یاالله
روضه را برد جای دیگر ، آه ...
مادری در مصاف یک نامرد
دست مادر ، غلاف یک نامرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت ، #بحر_طویل
#امیر_عظیمی
▶️
صدای مادرم همواره در ذهن است
صدای مادری دلواپس فرزند: ای فرزند! اگر داری برادر- خواهرت را می بری در کوچه و بازار محکم دست او را در میان دست بگذاری مبادا آشنایی را ببیند بی هوا از تو جدا گردد به سمت حادثه ...
@hosenih
آری همیشه فکر می کردم چرا از ذهن من این توصیه از او فراموشم نشد تا که شبی در مقتل ابن مقرم دست طفلی را میان دست های مهربان عمه اش دیدم. به روی تل کنار کودک و عمه زدم زانو چه دیدم قتلگاهی را، سپاهی را و شاهی را، حسین بن علی در گودی گودال افتاده دورش نیزه و شمشیر افتاده. یکی تیری به روی تیر می زد دیگری شمشیر جای ضربه ی شمشیر و یک نامرد با نیزه به پهلو دیگری با سنگ بر روی و ... توان عمه زینب، عمه ی سادات، کوه صبر از دیدن این صحنه از کف رفت و از کف رفت عبدالله.
@hosenih
رها شد از کفِ عمه به سمت حادثه- سمت عموی خود- عمو تنها نه او را این عمو مثل پدر بوده یتیم مجتبی خود را در آغوش حسین افکند و هی فریاد می زد بر سر دشمن"نزن دیگر عموی مهربانم را و جانم را ببین که عمه ام بالای تل جان داد."
بمیرم طفل معصوم حسن می دید مردی آمده بالاسر ارباب ما شمشیر را آورده بالا تا بکوبد ضربه ای بر پیکرش، فریاد زد عبدالله : ای ابن خبیثه! از چه داری می کُشی آخر عمویم را؟ بمیرم دست های کوچک خود را سپر چون کرد شمشیر آمد و از تن جدا شد دست عبدالله و ناله از غریب مجتبی برخواست یاعَمّاه و اُمّاه و یااُمّاه یعنی فاطمه! مادر! ببین دست مرا هم مثل دست تو ...
امان از روضه های دست
دستی بسته ی کینه و دست همسری مجروح دستِ تازیانه، دردمند بازو و سینه و دست دیگری در علقمه شرمنده ی قولی که داده بر سکینه
@hosenih
امان از روضه های دست
همواره صدای مادرم در ذهن خواهد ماند: ای فرزند! مبادا طفل از دستت رها گردد به سمت حادثه از تو جدا گردد.
رقیّه... ای رقیّه... ای رقیّه...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#محمود_اسدی
▶️
شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد
سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد
بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم
دست مرا نذر غریب کربلا کرد
@hosenih
عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن
جسم عمویم را چگونه جابجا کرد
دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند
عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد
عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه
برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد
عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا
زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد
شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم
آن بی حیا موی عمویم را رها کرد
@hosenih
دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم
دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد
دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم
بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت ، #حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع
#علی_اکبر_لطیفیان
▶️
اين قبيله صفات ذوالمنن اند
گر چه عبداللهند، رب من اند
کرم اين حرم موقت نيست
دم به دم ميدهند، دائما اند
@hosenih
سيزده ساله هايشان على اند
يازده ساله هايشان حسن اند
قاسم عبداللهى ست در تقسيم
اين دو يک روح در دوتا بدن اند
حسنى صولتند، بى خود نيست
عاشق جنگهاى تن به تن اند
قاسم و دو على و عبدالله
چهار تن از مثال پنج تن اند
ميوۀ عرشى اند، مشغول
زير پاى حسين ريختن اند
مال قاسم پى زره بودند
مال عبداللهش پى کفن اند
آنقدر سنگ و سم به اين دو زدند
روى دست عمو چو پيرهن اند
@hosenih
خبرش هم دهان دهان چرخيد
چون کليم اند نيزه بر دهن اند
نه فقط عبد او، که او شده اند
بسکه فانى در عمو شده اند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت ، #دودمه
#حسن_لطفی
▶️
من ابالفضلی ام و تیغ به من می آید
من حسینِ حسنم
@hosenih
صبر کن در ته گودال حسن می آید
من حسینِ حسنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
دارد این ماه محرم سفره داری بی نظیر
که شده روز و شب ما روزگاری بی نظیر
ما امام مجتبی داریم یاری بی نظیر
قافله دارد از او دو یادگاری بی نظیر
امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود
دست ما بر دامن شاخه نباتش میرود
@hosenih
نامش عبدلله ست یعنی هم حسین و هم حسن
گشته یک عالم حسینو گشته یک عالم حسن
میشود با یاحسینِ او دلش محکم حسن
هرچه میگویم حسینو هرچه میگویم حسن...
در وجود نوجوان خیمه ها معنا شده
سن و سالش را نبین آقای آقاها شده
@hosenih
موقع ظهر است یعنی لحظه های آخر است
کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است
یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است
باز انگاری حسن دستش به دست مادر است
کوچه ای اینجا ندارد باشد اما تل که هست
باز هم انسیه ای درگیر یک معضل که هست
@hosenih
دید از بالا عمو جان را به نیزه میزنند
عده ای سیراب، عطشان را به نیزه میزنند
بی وضو آیات قران را به نیزه میزنند
یوسفِ افتاده بی جان را به نیزه میزنند
چشمها را بست مشغول دویدن شد سریع
بیخیال نیزه و شمشیر و جوشن شد سریع
@hosenih
وارد گودال شد که داستان را خوب دید
جسم آقا را ندید اما سنان را خوب دید
ازدحام خنجر و خنجر زنان را خوب دید
چکمه های خورده بر روی دهان را خوب دید
دید یک عده عجب مهمان نوازی میکنند
روی پهلوی عمویش نیزه بازی میکند
@hosenih
دست خود آورد دستش را زدند و گفت آه
پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت آه
تیرها را بر تنش یکجا زدند و گفت آه
هرچه را که داشت با دعوا زدند و گفت آه
خواست تا لب وا کند اما لب آیینه سوخت
تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
دیدنی میشد اگر یار میآمد امروز
روشنیبخش شب تار میآمد امروز
خبر از یوسف گمگشتهی این شهر نداشت
هرکسی بر سر بازار میآمد امروز
چشم بر راهم و عمرم به سر آمد، ای کاش
خبر از موعد دیدار میآمد امروز
یار من آنقدر آقاست اگر میآمد
دیدن عبد گرفتار میآمد امروز
من اگر میثم تمار رکابش بودم
پسر حیدر کرار میآمد امروز
من که شرمندهام از محضرش آدم نشدم
مسلم و حر نشدم، عابس و اسلم نشدم
سعی دارم پس از این طالب عرفان باشم
خالی از کبر و ریا، مملو از ایمان باشم
جای حرف و سخن خویش عمل عرضه کنم
با کفن هم که شده عازم میدان باشم
روزبه هستم و از "من" به ستوه آمدهام
تا که "منا"شده و حضرت سلمان باشم
امر کردند "اطیعوا "و اطاعت کردم
به اولی الامر قسم پیرو قرآن باشم
من که از دار جهان هیچ ندارم از خود
روز و شب ریزه خور خوان کریمان باشم
قاسمش قاسم الارزاق من است و باید
در این خانه فقط دست به دامان باشم
سفرهدار اند شبیه حسن اولاد حسن
چه شکوه و چه جلالی به حرم داده حسن
به سرش فکر "به میدان بروم" زد قاسم
دم به دم از پسر فاطمه دم زد قاسم
گوئیا شیر جمل باز به میدان زده بود
در دل معرکه وقتی که قدم زد قاسم
با تعجب همه دیدند که بی خوود و زره
محشری در وسط دشت رقم زد قاسم
ازرق و لشگر او نیز حریفش نشدند
ضربهای سخت به اصحاب ستم زد قاسم
صف به صف نظم سپاه اموی را تنها
تیغ در دست علی گونه به هم زد قاسم
دل به دریا زد و دل از همه لذّات برید
در دل مادر خود خیمهی غم زد قاسم
با صدای به زمین خوردن خود از مرکب
آتشی بر جگر اهل حرم زد قاسم
ترسی از هوهوی تیغ و رجز تیر نداشت
جوشنی بر تنش از نیزه و شمشیر گذاشت
از سر زین به گواهی روایت افتاد
سیزده جام پر از شهد ولایت افتاد
همه دیدند چگونه حسن کرببلا
وسط لشگر دشمن به اسارت افتاد
فرقهی سنگزن کوفه سراغش آمد
پسر شیر جمل باز به زحمت افتاد
کوچهای وا شد و یک قوم هجوم آوردند
تیغ و سرنیزه رسید و به مشقت افتاد
پیکرش ضربهی سنگین عمودی کم داشت
وسط معرکه از فرط جراحت افتاد
نسل شورای سقیفه همگی خندیدند
نوهی فاطمه وقتی که به صورت افتاد
رد چندین سم مرکب به تنش پیدا شد
به سر غارت دستار سرش دعوا شد
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت ، #دودمه
#محمدحسن_بیات_لو
▶️
مشو راضی به حرم ماندن و پرپر زدنم
من یتیم حسنم
@hosenih
می شود در ته گودال لباسم کفنم
من یتیم حسنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#محمدحسن_بیات_لو
▶️
نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود
ازاینهمه غم و اندوه بی تو خسته شود
@hosenih
چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا
جلوی چشم ترم دست عمه بسته شود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih