eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شور و شوقم را ببین، یاور نمی‌خواهی عمو؟ اکبری، یک ذره کوچکتر نمی‌خواهی عمو؟ تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت قاسمت را پیش خود دیگر نمی‌خواهی عمو؟ گفتم: «احلی من عسل»، در روضه‌های کربلا فصل شیرینی، پر از باور، نمی‌خواهی عمو؟ شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه در میان کربلا محشر نمی‌خواهی عمو؟ چهره‌ی زهرایی‌ام زیباست، اما یک رجز روز آخر، با دم حیدر نمی‌خواهی عمو؟ خون سردار جمل جاری است، در رگهای من مردی از نسل یل خیبر، نمی‌خواهی عمو؟ موقع رفتن، مگر با یاد زهرا مادرت بر فراز نیزه هجده سر نمی‌خواهی عمو؟ پیکرم شاید که نعل اسب‌ها را خسته کرد یک فدایی، این دم آخر نمی‌خواهی عمو؟ ای که سرهای شهیدان را به دامن می‌کشی! روی این دامن، گلی پرپر نمی‌خواهی عمو؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با اشک بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند در گوشم در چشم‌های تو، عمو جان! کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم می‌دانم اکنون در دل پاکت چه غوغایی‌ست قربانیت وقتی که میراث حسن باشد می‌دانم اذنم می‌دهی، اشکت که پایان یافت خط حسن وقتی که در دستان من باشد هم جوشنم شد، هم توانم داد با عطرش شالی که روی شانه‌ام انداختی با عشق شمشیر در دستم چه حیدروار می‌چرخد از من چه مرد بی‌نظیری ساختی! با عشق «احلی...» حدیث چشم‌های مهربانت بود آری تو طعم مرگ را پیشم عسل کردی حتی دهان زخم‌هایم نیز شیرین شد وقتی مرا مثل علی اکبر، بغل کردی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
حسین گفت: برادر! حدیث طوبی را بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان بیا دوباره بگو از شکوه باورمان! از آن درخت که رنگ خزان نخواهد دید به باغبانی ذریه‌ی مطهرمان کجاست مادرمان تا که افتخار کند به شور قاسممان و به نور اکبرمان چه شاعرانه در این خانه نجمه و لیلا گذاشتند دو آیینه در برابرمان بیا دمی به تماشای خویش بنشینیم که جلوه کرده در آیینه نیم دیگرمان قسم به زینب کبری که زینت پدرست علیِ اکبر و قاسم شدند زیورمان زبرجد است و به یاقوت سرخ می‌آید کنار هم چه شکیل‌اند درّ و گوهرمان وضوی عشق به اهل سما می‌آموزند شبیه کودکیِ از خدا سراسرمان... حدیث شوکتشان را کشیده‌ایم به دوش چنانکه دوش نبی بوده است منبرمان پسرعموی هم و بیقرار هم هستند درست مثل پدر پیش جد اطهرمان درست مثل من و تو به پیشگاه علی.... ببین چقدر ادب می‌کنند محضرمان به پشتوانه اولاد خویش مثل پدر چه باک اگر که نباشد زره به پیکرمان من و تو پیش هم انگار مرتضی هستیم چنانکه اکبر و قاسم شُبیر و شبَّرمان به ذوالفقار قسم تیغمان دودم شده است که یاعلی‌ست دم این دوتا دلاورمان دوچشمه‌ای که به تفسیر نور می‌جوشند به کوری همه‌ی دشمنان ابترمان یکی به ناز رسانده به جاممان انگور یکی به شوق، عسل ریخته به ساغرمان ستاره‌های حرم نور چشم عباس‌اند چه عاشقانه رفیق‌اند با برادرمان کنار دست علمدارمان قسم خوردند که تا همیشه بمانند یارو یاورمان و گفته‌اند: که آیین سروری این است غلام فاطمه‌ایم و علی‌ست سرورمان همین که دیدمشان در کنار هم گفتم هزارشکر که آماده است لشکرمان یکی، نقاب شود قامتش برای حرم یکی، رکاب بگیرد برای خواهرمان به فتح قله‌ی احلی من العسل رفته بدون واهمه پَر می‌زند کبوترمان شکسست بغض زمان و شکست قلب زمین حسین گفت رسیده‌ست روز آخرمان و گفت: آه برادر! یکی دوساعتِ بعد بیا به دیدن جسم به خون شناورمان میان اشک من و خط به خطّ نامه‌ی تو رسید رایحه‌ی آشنای مادرمان :: حسین پلک زد و نامه ی حسن را بست... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
باز یل آمده است معنی حیّ علی خیر العمل آمده است او غزال حرم است تا قصیده بشود مثل غزل آمده است نوجوان است ولی ادبش گفت که از روز ازل آمده است شتر سرخ کجاست پسر صف شکن جنگ جمل آمده است هدفش ازرق بود در پی کشتن این حداقل آمده است به خدا با رزمش طرز جنگیدن سقا به مَثل آمده است یک نفر جنگیده نعره‌ی حیدری از چند محل آمده است لشکر از خواب پرید بی مهابا همه گفتند اجل آمده است همه در حیرت او عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او سپرش را برداشت آمد عمامه‌ی سبز پدرش را برداشت حرز یا فاطمه داشت یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت از عمو بوسه گرفت خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت گریه می کرد ولی دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت از همه دل می‌کَند تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت چون نهال است تنش از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت وای از این رفتن او زرهی نیست که اندازه شود بر تن او خیمه غوغا شده است نامه ی رفتنش انگار که امضا شده است ای عمو زود بیا نوجوانی وسط معرکه تنها شده است نجمه چشمش روشن چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است چه حنابندانی صورت غرقه به خون تو چه زیبا شده است زیر و رو شد بدنت چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است تو که قاسم بودی از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است بد کشیدن تو را قدت انگار که اندازه‌ی سقا شده است چکمه‌ها جای خودش نعل‌ها نیز برای تو مهیا شده است وای از این هلهله‌ها سر عمامه‌ات انگار که دعوا شده است نوه‌ی فاطمه‌ای چند تا کوچه برای زدنت وا شده است چه گریزی زده‌ای سینه‌ات مقتلی از روضه‌ی زهرا شده است میخ در نیست ولی تیر هر قدر که می‌شد به تنت جا شده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
پیش نگاه مضطر من دست و پا مزن در موج خون، کبوتر من! دست و پا مزن ای قد کشیده زیر سم اسب! داغ تو تیغی‌ست روی حنجر من، دست و پا مزن عطر مدینه می‌وزد از زخم‌های تو آیینه‌ی برادر من دست و پا مزن اینسان عمو مگو که کار از عمو گذشت ای بسمل برابر من! دست و پا مزن خون می‌چکد ز پهلو و بازو و سینه‌ات زخمی‌ترین چو مادر من دست و پا مزن دشمن دوباره دید که من گریه می‌کنم ای وای علیِ اکبر من دست و پا مزن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
آمدم جان عمو درک منای تو کنم خویش را لایق به دیدار خدای تو کنم پدرم کرده وصیت که به قربانگه عشق جان ناقابل خود را به فدای تو کنم من که بهتر نِیَم از اکبر گلگون کفَنت اذن جنگم بده تا جلب رضای تو کنم سیزده سال نشستم به اُمیدی که سرم برسر نیزه علمدار لوای تو کنم من یتیمم ز محبّت دل قاسم مشکن چه شود گر که مَنم سعی صفای تو کنم گر تنم زیر سم اسب، لگدکوب شود بِه از آن است به پا بزم عزای تو کنم رو سپیدم به برِ فاطمه کن جان عمو تا که در نزد پدر حمد و ثنای تو کنم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای گدایان! رو کنید امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه‌ریز کاسه‌ی ما قاسم است یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم ذکر کاشی‌های باب المجتبی یا قاسم است از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه‌زن‌های حسن با قاسم است این کریمان به نگاه خود گره وا می‌کنند آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است روی ابرویش اگر تحت الحنک بسته حسین در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم وارث شیر جمل، شاگرد سقا قاسم است مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا سایه‌ی روی سر مادر به هر جا قاسم است زیر سم اسب‌ها با هر نفس قد می‌کشید گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است! نعل‌های خاک خورده دنده‌هایش را شکست مثل مادر این تنی که می‌خورد پا قاسم است چونکه قاسم بود، بین گرگ‌ها تقسیم شد یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌آمد و عمامه‌‌ی بابا به سرش بود آماده‌ جنگیدنِ با صد نفرش بود ‌ می‌آمد و رخساره برافروخته از عشق یک خیمه دلِ غم‌زده در دور و برش بود پروانه‌ای از شوق پریده‌ست به میدان آن چیز که می‌سوخت در او بال و پرش بود ‌ می‌خواست بگوید بِأَبِي أَنْتَ‏ وَ أُمِّي لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود این شیر، علی اکبر او نه، ولی انگار باید بنویسیم که قاسم پسرش بود سنجیدن شیرینی قاسم به عسل نیست اصلا عسل از ساخته‌های شکرش بود گیرم زره اندازه‌ی او نیست، نباشد حرزی که عمو داده به شال کمرش بود بغض جمل از حد تصور زده بیرون یک دشت پر از تیغ، به دنبال سرش بود در روضه‌ی بابای غریبش جگری سوخت چیزی که از او ریخت به میدان، جگرش بود در زیر سم اسب چه می‌مانَد از این جسم چیزی که به جا ماند ز قاسم اثرش بود در خیمه نشستند پریشان که بیاید چیزی که از او زودتر آمد، خبرش بود 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اشک‌های حسن از چشم ترت می‌ریزد ناله‌ی اهل حرم دور و برت می‌ریزد پسرم! با رجزت لرزه به میدان افتاد هیبت لشگری از این جگرت می‌ریزد گرچه با باقی عمامه رُخَت را بستم جذبه‌ی حیدری‌ات از نظرت می‌ریزد از تماشای تو یک دشت به تکبیر افتاد جلوه‌ی ذات خدا از شجرت می‌ریزد حمله‌ای سوی عدو کردی و سرها می‌ریخت لشگر ابرهه با یک گذرت می‌ریزد دور تا دور تو خار است، گلم زود بیا پای این منظره قلب پدرت می‌ریزد ناله‌ات را که شنیدم نفسم بند آمد دیدم ای وای تن مختصرت می‌ریزد بکشم روی زمین پیکر تو می‌پاشد! ببرم بر سر دوشم کمرت می‌ریزد! کاش می‌شد به عبایی ببرم جسمت را دست سویت ببرم بیشترت می‌ریزد شاخ شمشاد من از سم فرس سرو شدی که به هر جای بیابان خبرت می‌ریزد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(ابیاتی از یک غزل) شاخِ شمشاد حسن از دور تا معلوم شد قامتش زخمیِ تیرِ چشم‌های شوم شد قد او کوتاه اما نیزه کوتاهی نکرد که بلند از این مصیبت ناله‌ی معصوم شد‌ نامه‌اش وقتی به دست نعل مرکب‌ها رسید پیکرش از پشت و رو، هم مُهر شد، هم موم شد در میان هلهله کوفه حنابندان گرفت بند بندش وا شد و رنگ حنا معلوم شد رنجِ قدّی که به زیر سم مرکب‌ها کشید باعث رنجیدن هر چارده معصوم شد بین حرفش لشگر دشمن دویده بود که ناله‌ی «من را عمو دریاب» نامفهوم شد لحظه‌ی آخر در آغوش عمویش جان سپرد آن‌که یک‌عمری از آغوش پدر محروم شد داغ او در کربلا داغ حسن را زنده کرد در مدینه باز انگاری حسن مسموم شد از همان روزی که زهرا ناله زد فضه بیا کشتن معصوم زیر دست‌وپا مرسوم شد صورتش وقت به میدان رفتنش معلوم بود وقت برگشتن به دارالحرب نامعلوم شد پیکرش آورده شد خیمه کنار پیکری که به‌سختی تکه‌تکه در عبا منظوم شد... ✍️ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت دیده‌اش اشک لایزالی داشت دائماً از خودش سؤالی داشت: دیشب او مژده‌ی وصالی داشت پس چرا راهِ رفتنم سد شد؟ التماس پریدنم رد شد؟ من که از عاشقان او هستم دست پرورده‌ی عمو هستم حال که غرق آرزو هستم تشنه‌ی جنگ با عدو هستم کاش می‌شد مرا خطاب کند روی جانبازی‌ام حساب کند کنج بستر که جای ماندن نیست می‌زنم پَر که جای ماندن نیست خیمه دیگر که جای ماندن نیست بعد اکبر که جای ماندن نیست گر بمانم ز غصه می‌میرم آخر اذن جهاد می‌گیرم دست خطی اگر که رو بشود... از برادر که گفت و گو بشود... ذکر مادر که پیش او بشود... زیر و رو سینه‌ی عمو بشود آه، انگار پَر در آوردم من هم از عشق سر درآوردم وقت، وقت فدا شدن شده است نوبتِ جنگِ تن به تن شده است وقت رزم یلِ حسن شده است دشمن انگشت بر دهن شده است جای جوشن به تن کفن دارم ارث بسیار از حسن دارم گفته بابا به من که قاسم جان گرچه من نیستم ولی تو بمان پیش پای عمو برو میدان جان خود کن برای او قربان سینه‌ات را سپر برایش کن هرچه را داشتی فدایش کن گفت اگر نیزه خورد پهلویت زیر سم‌ها شکست ابرویت یا اگر خون گرفت گیسویت جان که دیگر نداشت زانویت زیر لب روضه‌ی مدینه بخوان روضه‌ای از شکسته‌سینه بخوان آه عمو! وقت خواهش آمده است تیغ و نیزه به بارش آمده است لحظه‌های نوازش آمده است مست "احلی من العسل" هستم تشنه‌ی جرعه‌ای بغل هستم ناله‌اش در هوارها گم شد بین گرد و غبارها گم شد وسط نیزه‌دارها گم شد زیر سمّ سوارها گم شد مقتلش روضه‌ی مگو شده است قدش اندازه‌ی عمو شده است نیزه‌ها بر تنش مقیم شدند سبب روضه‌ای عظیم شدند همه از سفره‌اش سهیم شدند قاتل زاده‌ی کریم شدند پیکرش دشت را معطر کرد کربلا را بقیعِ دیگر کرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند کار دستت داد آخر ضربه‌هایی که زدی استخوان سینه‌ات می‌گفت اینجایم عمو خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت این به جای بوسه‌هایِ بر عبایی که زدی سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می‌کشم در إزای سیزده جام بلایی که زدی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای جگر پارۀ امام حسن وی ز سر تا به پا تمام حسن تیرها بر جگر زده گرهت زخم‌ها بر بدن شده زرهت گرگ‌ها بر تن تو چنگ زدند دلشان سنگ بود و سنگ زدند ای در آغوش من فتاده ز تاب یک عمو جان بگو دوباره بخواب جگر تشنه‌ات کبابم کرد داغ تو مثل شمع آبم کرد تو که دریا به چشم من داری موج خون از چه در دهن داری گل خونین من! گلاب شدی پای تا سر ز خون خضاب شدی زخم‌هایت چو لاله در گلشن بدنت مثل حلقه‌ی جوشن ای مرا کشته دست و پا زدنت جگرم پاره پاره‌تر ز تنت من عموی غریب تو هستم کم بزن دست و پا روی دستم سوره‌ی نور گشته پیکر تو آیه آیه‌ست پای تا سر تو بعد اکبر تو اکبرم بودی بلکه عباس دیگرم بودی خجلم از لبان عطشانت جگرم سوخت از عمو جانت شهد مرگ از کف اجل خوردی از دم تیغ‌ها عسل خوردی بس که دلداده‌ی خدا بودی بس که از خویشتن جدا بودی تلخی مرگ از دم خنجر از عسل گشت بر تو شیرین‌تر زخم تن آیه‌های نور شده پایمال سم ستور شده لاله بودی و پرپرت کردند پاره پاره، چو اکبرت کردند لاله‌ی پرپرم، عزیز دلم تا صف محشر از حسن خجلم نشود تا ابد فراموشم قاسمش داد جان در آغوشم تا که خیزد شفا ز خاک رهت اشک "میثم" نثار قتلگهت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من برایت پدرم، پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب‌های مناجات حسن می‌افتم می‌وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه‌ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره‌ای، نه سپری من از آنجا که به موسایی‌ات ایمان دارم می‌فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می‌شود این دنده تکانت بدهم وای عجب دردسری، وای عجب دردسری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
.. به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت ندیده بود مدینه شبیه او پسری علاوه بر "جگر" مجتبی، "سخاوت" داشت حسن سرشت، حسن صورت و حسن سیرت چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند به دوست نه! به بیگانه هم محبت داشت جزامیان مدینه دعاش می‌کردند به همنشینی با هرکدام عادت داشت رسید کرببلا و نشان عالم داد حسین با حسنش دائماً شراکت داشت ز بسکه از لبش احلی من العسل‌ها ریخت همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت عمو عمامه‌ی خود را بر او کفن کرده مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت! نه جوشن و نه زره، نه حمایل و نه سپر برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت به پیش ناقه‌سواران چو یل به میدان رفت شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت تمام لشکر کفار را ز پا انداخت گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود چقدر ولوله در این برو بیا انداخت زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید چه رعشه‌ای به اراضی کربلا انداخت به سبک و شیوه‌ی جنگ عمو ابوالفضلش چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت علی علی به لبش بود و یک تنه تنها چهار تک یل سردار شام را انداخت شکار بعدی ان شیر بیشه، ازرق بود سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت نگاهی از حسد آن قوم بی حیا انداخت به یک اشاره رسیدند و دوره‌اش کردند یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت نفس میان دو پهلوی او به تنگ آمد به چشمِ تر نظری سوی خیمه‌ها انداخت چه شد در آن وسط معرکه نفهمیدند که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد و با دهان شکسته عمو عمو سر داد میان دشت گل نجمه بود، پرپر شد ز بوی یاس تنش، کربلا معطر شد عبا نبود به داد دل عمو برسد دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد کبود شد همه‌ی پیکرش سپس سبب گریز دیگر من سوی روضه‌ی "در" شد چه سینه‌ها نشکستند در طی تاریخ چه ظلم‌ها که به این خاندان مکرر شد به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله دو سایه‌ی سر از آخر نصیب مادر شد چه بر سر حسن بن الحسن مگر آمد صدای ناله‌ی زهرا بلندتر آمد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از تنم چند تن درست کنید بی سر و بی ‌بدن درست کنید سنگ را بر تنم تراش دهید تا عقیق یمن درست کنید زره‌ای تن نکرده‌ام تا خوب از لباسم کفن درست کنید از پرِ تیرهای چله‌ نشین بر تنم پیرهن درست کنید سیزده مرتبه مرا بُکشید سیزده تا حسن درست کنید آن قدر قد کشیده‌ام که نشد کفنی قد من درست کنید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن حور که در کوچه شکستند پرش را آن خانه که آتش زده بودند درش را آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را پس داد پس از این همه ماتم جگرش را از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت تن شعله کشید و همه‌ی پیرهنش سوخت تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت پس گفت به او علت چشمان ترش را شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم در شعله‌ی غم تشنه دویدند و شنیدیم بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم بخشید علی از تن خود بیشترش را مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد چون تیر که بی‌‌طاقت از آغوش کمان شد دانست که هنگام سپر کردن جان شد تغییر ندادند نظرها نظرش را مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست آورد به یاد همه رزم پدرش را بگذار نپرسم چه شده در دل میدان بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان بگذار نگویم که حسین است پریشان شیر حسنش مانده و انبوه شغالان رد می‌شوم از آنچه به هم ریخت سرش را رد می‌شوم و می‌رسم آنجا که علمدار هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار: هی تیر پس از تیر سپس نیزه‌ی بسیار... بی دست زمین خورده و در خنده‌ی اغیار سکان سماوات گرفته کمرش را رد می‌شوم و می‌رسم آنجا که شتابان شمشیر به دستند همه‌ نامه نویسان آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان سوغات برای همه آورده به میدان دست و سر و پا و تن ایثارگرش را ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد تقدیم عمو کرد تمام جگرش را آن حور نظر کرد تن بی کفنی را سلطان زمین خورده‌ی دور از وطنی را در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را بی سر تن سادات حسینی حسنی را آن حور که در کوچه شکستند پرش را پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را با ناله‌ی جانسوز صدا زد پسرش را ای کاش کسی آب بریزد جگرش را پایان بدهد منتقم او سفرش را باید که بیارند به زودی خبرش را... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زره اندازه نشد، پس کفنش را دادند کم‌ترین سهمیه از سهم تنش را دادند قاسم انگار در آن لحظه "انا الهو" شده بود سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند تا که حرز حسنی همره قاسم باشد عمه‌ها تکه‌ای از پیرهنش را دادند داشت مجذوب کلیم اللهی خود می‌شد سنگ‌ها نیز جواب سخنش را دادند داشت با ریختنش پاي عمو کم شد چه قدر خوب زکات بدنش را دادند گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید گفت یعقوب، ولی پیرهنش را دادند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چشم‌هایش همه را یاد مسیحا انداخت در حرم زلزله‌ی شور تماشا انداخت هیچ چیزی که نمی‌گفت، فقط با گریه جلوی پای عمو بود خودش را انداخت با تعجب همه دیدند غم بدرقه‌اش کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت نیزه‌ای از بغل آمد، زد و او را انداخت اسب‌ها تاخته و تاخته و تاخته‌اند پس طبیعی‌ست چه چیزی به تنش جا انداخت با عمو گفتن خود، جان عمو را برده آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نام اعظم نه فقط، عشق مسلّم حسن است بهترین زمزمه‌ها نغمه‌ی جانم حسن است آنکه تا آمده بخشیده و از روز ازل شده آقای کریم همه عالم، حسن است بعد یا فاطمه اول ز علی دم بزنید بعد یا حیدر کرار، مُقدّم حسن است سر این سفره چه خوب است، نشستن دارد آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است اولین گریه کن خون خدا فاطمه است دومین گریه کن ماه محرم حسن است ششمین شب شده و سائل دست حسنم حَسَنیه‌ست حُسینیه و ذکرم حسن است 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عشق را در بر کشید از جگر آهی برای غربت دلبر کشید از کف پای عمو سرمه‌ای برداشت و روی دو چشم تر کشید گفت احلی من عسل شربت عشق حسین بن علی را سر کشید روضه‌ام آغاز شد بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید مرکبی با نعل خود قد او را چون عمو عباس آب‌ آور کشید داغ فرزند حسن دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید قصه را از سر گرفت پهلوی قاسم شکست و روضه‌ی مادر گرفت حرمت حیدر شکست عاقبت از ساقه‌ی خود غنچه‌ای پرپر شکست بار شیشه داشت و سنگی آمد آه! بار شیشه‌اش آخر شکست خورد پیشانی به در آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست چادرش آتش گرفت مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست در میان شعله‌ها یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا هم بدن سالم نماند هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند با حساب تیرها پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند با حساب نیزه‌ها آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند با حساب تیغ‌ها چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند با حساب سنگ‌ها چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند با حساب نعل‌ها هیچ یک از استخوان‌های بدن سالم نماند پیکری باقی نماند خووود روی سر نبوده، پس سری باقی نماند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری و از نهالِ قامتِ خودت ثمر درآوری امانتی به مادرِ تو داده بود مجتبی سپرده است نامه را دَمِ سفر درآوری همین که از عمویِ خود گرفتی اذنِ رزم را نمانده بود اندکی، ز شوق پَر درآوری سَرِ نترس داری و پدربزرگِ تو علی‌ست عجیب نیست از تنت، زره اگر درآوری نداشت قلعه کربلا، وگرنه که برایِ تو نداشت کار تا ز چارچوب در درآوری رجز بخوان و خاندانِ خویش را به رخ بکش که کفرِ این سپاهِ کفر، بیشتر درآوری نشد حریف تو کسی و می‌كنند دوره‌ات خدا کند که جان سالم از خطر درآوری ز اسب سرنگون شدی به شوقِ شیشۀ عسل چگونه از میان خاک‌ها شکر درآوری؟! هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند تو لخته لخته از دهان خود گُهَر درآوری سبک نمی‌شود مصیبتِ تو با دو قطره اشک تو گریۀ حسین نَه، از او جگر درآوری از این به بعد هم‌قَدِ پسر عموت می‌شوی برو که روی نیزه‌ها ز عشق سردرآوری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدم‌های تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر_ باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل_ آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آن‌قدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند_ جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته‌ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند :: در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده‌ی سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که این‌گونه به دل‌ها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سپرده‌ام غزلم را به اختیار حسن پریده مرغ دلم باز در مدار حسن زبان چگونه بگوید فضائل او را چگونه وصف شود حُسن بی‌شمار حسن؟! کریم اگر که تو باشی، همه گدا هستیم خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن و همنشینیِ او با جزامیان یعنی که خارها همه گل می‌شود کنار حسن کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافی‌ست که بین معرکه هر کس شود شکار حسن فدای همت مردانه‌اش که افتاده جمل به زیر قدم‌های استوار حسن برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی که آمدند به میدان دو یادگار حسن دو بال لشکر او قاسم‌اند و عبدالله به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن پسر به زیر لب "احلی من العسل" می‌گفت به قلب معرکه می‌رفت با شعار حسن که ناگهان همه‌ی دشت از حسن پر شد هجا هجا شد فرزند نامدار حسن :: روایت است به محشر نمی‌شود غمگین هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن که بر صراط، قدم‌های او نمی‌لرزد کسی که رفته به پابوسی مزار حسن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدم‌های تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر_ باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل_ آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آن‌قدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند_ جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته‌ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند :: در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده‌ی سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که این‌گونه به دل‌ها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e