بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
آخر عشـق تو مرا اهل سحــر خواهد کرد
چشم خشکیده ام از مهر تو تر خواهد کرد
بنده ی خوب شدن بسته به یک غمزه ی توست
گوشه چشمت دل ما زیر و زبر خواهد کرد
@hosenih
حب تـو گـر بنشــیند بـه نهـــانخــانه ی دل
حب دنیــا دگر از ســینه به در خواهد کرد
دلـم از فرط گنــه سنـگ شده کــاری کن
که نفس های تو در سنگ اثـر خواهد کرد
دسـت بـالا ببـر و جــانم از آتـش بِرَهــان
که خـدا محض تو از بنـده گذر خواهد کرد
کیمیـایی است عجب تعزیـه داری شما
که نصیـب دل عشــاق گهر خواهد کرد
عــاقبت نوکـرتـــان بـا نظــر مـادرتــان
به سوی کرب وبلای تو سفر خواهد کرد
تـا علـمـــدار بُوَد ، اهــل حــرم آرامـنـــد
که نثــار ره تـو دیــده و ســر خواهد کرد
@hosenih
طفل شش ماهه تان نیز خودش عباسی است
گوش تا گوش سر خویش سپر خواهد کرد
وای از آن لحظه که با رو به روی خاک اُفتی
پیش چشـمان همه بـا تن صد چاک افتی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
می روی و می بری همراه خود جان مرا
صبر کن بابا ببین حال پریشان مرا
در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست
می بری با خود دل خیمه نشینان مرا
@hosenih
ای عصای پیری ام، داری هلالم می کنی
بعد تو دشمن ببیند حال حیران مرا
قبل رفتن اندکی پیش دو چشمم راه رو
پر کن از قد رسایت قاب چشمان مرا
در جواب تشنگی شد عایدم شرمندگی
گر چه دیدی با زبانت کام عطشان مرا
@hosenih
از فرس افتاده، سوی تو خودم را می کشم
آه بابا جان ، ببین زانوی لرزان مرا
سوره های پیکرت پاشیده از هم وای من
پخش صحرا کرده اند آیات قرآن مرا
عده ای کل می کشند و عده ای کف می زنند
تا شنیده دشمنت آوای افغان مرا
@hosenih
تا صدایش می کنم یک دشت پاسخ می رسد
زینبم، بنگر علی های فراوان مرا
خون او را در تمام دشت جاری کرده اند
کربلا را با تنش آئینه کاری کرده اند
⏹
©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختن بال و پرت را ببرم
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یا جگرت یا که سرت را ببرم؟
@hosenih
مثل مادر وسط کوچه گرفتار شدی
تن پامال شده در گذرت را ببرم
ولدی لب بزن و نام مرا باز ببر
تا به همراه نسیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است
چونکه باید بدن مختصرت را ببرم
@hosenih
میوه های لب تو روی زمین ریخته است
با عبا آمده ام تا ثمرت را ببرم
بت شکن بودی وپیش از همه مبعوث شدی
حالیا آمده ام تا تبرت را ببرم
شبه پیغمبر من معجزه ها داری، حیف!
قسمت من شده شق القمرت را ببرم
@hosenih
سفره ات پهن شده در همهء دشت ، کریم!
سهم من هم شده سوز سحرت را ببرم
لشگر روبرویت "آکلة الاکباد" است
کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم
بدنی نیست که تشییع کنم ، مجبــورم
تکه تکه تنی از دور و برت را ببرم
@hosenih
عمه ات آمده بالای سرت می گوید :
تو که رفتــی بگُذار این پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگُذار این پدر محتضرت را ببرم
مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!
عطر گیسوی تو از این سفرت را ببرم
⏹
©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشیده بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو
@hosenih
بالای پیکر تو تمام حسین ریخت
چیزی نمانده است ز بابا بدون تو
اینکه دوباره قامت او راست می شود
افتاده بین شاید و اما بدون تو
وقتی توان حرف زدن در گلوت نیست
ای اُف به هر چه نغمه و آوا بدون تو
@hosenih
از بسکه نیزه روی نیزه به پهلوت خورده است
افتاده یاد پهلوی زهرا بدون تو
با نعل تازه جسم تو را پخش کرده اند
جایی نمانده است به صحرا بدون تو
تو می روی و باد سراسیمه می وزد
در خیمه سوی چادر زنها بدون تو
@hosenih
قبل از غروب بود سرش روی نیزه رفت
طاقت نداشت مأذنه ات را بدون تو
⏹
©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#استکبار_ستیزی
#مرگ_بر_آمریکا
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
همواره میــان "حقّ" و "باطل" جنگ است
بی بغض عـدو ، پایهی ایمان لنـگ است
@hosenih
مصداق "یزیـد" عصــر ما "آمریکا"ست
با "دشمن اهل بیت"، "سازش" ننگ است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#شب_سوم
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
شکر خدا که فیض فراوان به ما رسید
یعنی عزای شاه شهیدان به ما رسید
ما وارثان مکتب حفظ شعائریم
وقتی اقامه ی غم جانان به ما رسید
@hosenih
روز الست، موقع تقسیم رزق ها
منت گذاشت، دیده گریان به ما رسید
منت خدای را که ز اسباب روزگار
رخت سیاه پاره گریبان به ما رسید
گریه برای ماتم تو اصل دین ماست
با اشک در عزای تو ایمان به ما رسید
دنبال وعده های دروغین نمی رویم
تا زیر خیمه های تو عرفان به ما رسید
محتاج هیچ کسی به غیر از تو نیستیم
از سفره های پاک شما نان به ما رسید
بر روی نیزه باد به زلفت که می وزید
از آن به بعد موی پریشان به ما رسید
@hosenih
با گریه گفت رقیه ، به جای ناز
بابا ببین که خار مغیلان به ما رسید
حتی برای مرکبشان سایه بان زدند!
گرمای ظهر گوشه ی ویران به ما رسید
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#زیارت_کربلا
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
درگیرم این ایام با سودای رفتن
شوق دویدنها و امّاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
@hosenih
"ماندن"؟،نه اصلاً اسم "ماندن" را نیاور
ماندن چرا؟، وقتی پرم از پای رفتن
تنها دلیل "بودن" یک رود این است :
فانیشدن در موج، در دریای رفتن
@hosenih
دل دل نباید کرد، باید زد به جاده
همراه باید گشت با غوغای رفتن
آغوش گرمش کار خود را کرد آخر...
آتش گرفته جانم از گرمای رفتن
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#استکبار_ستیزی
#مرگ_بر_آمریکا
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
همواره میــان "حقّ" و "باطل" جنگ است
بی بغض عـدو ، پایهی ایمان لنـگ است
@hosenih
مصداق "یزیـد" عصــر ما "آمریکا"ست
با "دشمن اهل بیت"، "سازش" ننگ است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حماسه_ی_نهم_دی_ماه
#حماسه_ی_حسینی_ع
#بصیرت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
ما که پروانهصفت دور شما سوختهایم
آتشی در دل انس و ملک افروختهایم
همگی سینهزن مکتب عظمای توأیم
ما بصیرت ز شهیدان تو آموختهایم
@hosenih
در جهان گریه و مرثیه و دم ثروت ماست
مابقی را به سر زلف تو بفروختهایم
ما مسلمان شمائیم و به دستور شما
چشم خود بر دو لب نائبتان دوختهایم
@hosenih
نُه دی جلوهای از روضهی پر فیض تو بود
با غم عشق تو طومار ستم سوختهایم
"عمر ما رفت، ولی شکر که یک کرب و بلا
توشه بهر سفر آخرت اندوختهایم"
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا_در_نیمه_ماه_مبارک
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
نیمی از فرصت تقریب به دلدار گذشت
چشم بر هم زدم و این همه اسحار گذشت
شب به شب آمدن و ناله زدن بر در دوست
چون نسیم سحری آمد و ناچار گذشت
@hosenih
گر چه کالای من غمزده بازار نداشت
کسب و کارم همه با لطف خریدار گذشت
چه خداوند رحیمی است که با قطره ای اشک
از سر معصیت بی حد و بسیار گذشت
گذر هر نفس آلوده به این دیر افتاد
شامل عفو خدا گشت و سبکبار گذشت
زودتر باید از این مائده کامی ببریم
نیمی از سفره ی مهمانی غفار گذشت
نیمی از ماه گذشت و مه من جلوه نکرد
چه کنم نیمه ای از فرجه ی دیدار گذشت
نیمه ای رفت ولی نیم دگر در پیش است
ای خوش آن کس که از این ماه، سزاوار گذشت
هر شب اینجا دل من مضطرب بانویی است
محملش از وسط کوچه و بازار گذشت
@hosenih
سنگ می آمد و بر روی برادر می خورد
خواهر غمزده با دیده ی خونبار گذشت
پیش چشمان پدر، دخترکش سیلی خورد
عمر کوتاه گلش در غم و آزار گذشت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مناجات
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
قطار می رود و می دود به دنبالش
دلی که سخت پریشان شدهست احوالش
@hosenih
چه میشد اینکه برای کبوتری جا داشت
کبوتری که نماندهست چیزی از بالش
نشست گوشهای و سفرهی دلش وا شد
که وا نشد گرهی، باز هم از اقبالش
قرار بود که فردا به "او" سلام کند
نه اینکه باز دوباره به سوی تمثالش!
نگاه کرد به ظرفی که توی کیفش بود
به ظرف خالی سهم نبات یک سالش
"به لب رسید مرا جان و بر نیامد کام"
گرفت فالی و این بود حاصل فالش...
قطار می رود و باد میوزد هر سو
به باد میدهد انگار باز آمالش
نگاه کرد به پشت سرش، تعجب کرد!
چه بیشمار... ، زمین ماندگان امثالش
@hosenih
قطار میرود و ایستگاه می گرید
قطار می رود و می دوند دنبالش...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
دختر است و بلندی مویش
می رسد تا حدود زانویش
از پدر صبح و شام دل برده
با همین پیچ و تاب گیسویش
چقَدَر روی زانوان عمو
ناز کرده، نشسته پهلویش
سر خود را به خاک صحرا؟…نه!
تکیه می داده روی بازویش
دم ظهری میان خیمه کمی
خواب آمد به چشم جادویش
با خیال خوشِ پدر خوابید
زیر لب شد کمی دعا گویش
عمه اش چادرِ نمازش را
با لطافت کشید بر رویش
خاطرِ جمع، چشم خود را بست
که کنارش دوباره بابا هست
@hosenih
خواب می دید، خواب اینکه پدر
باز گشته ز راه دور سفر
سهم دختر از این سفر شده است
چادر و جانماز و یک گل سر
...چادرش را همین که بر سر کرد
همه گفتند آمده مادر!
چقدر ذوق می کند بابا
از نگاه به قامت دختر
...دختر چادری مراقب باش
بالاخص پشت در، میان گذر
ناگهان گر اسیر شعله شدی
چادرت را بگیر بالاتر
جان بابا بیا در آغوشم
چقَدَر ناز داری ای دلبر
خواب دختر که رو به پایان شد
…سر بابا به نیزه مهمان شد!
@hosenih
دیده وا کرد، خیمه غوغا بود
خیمه ها غرق دود و آوا بود
جای مردان خیمه بر نیزه
وسط شعله جای زن ها بود
یک طرف تازیانه و یک سو
بر سر گوشواره دعوا بود
پشت سر خار بود و آتش بود
پیش رو سنگ های خارا بود
عمه جان چادر مرا بردند
چادرم یادگارِ بابا بود
بر تن بد قواره ی مردی
جامه ی دست دوز زهرا بود
به عمویم بگو که برگردد
سایه اش روی خیمه ها تا بود
خاطر اهل خیمه راحت بود
کی کسی در خیال غارت بود؟
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#مصطفی_هاشمی_نسب
▶️
درگیرم این ایام با سودای رفتن
شوق دویدنها و امّاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
@hosenih
"ماندن"؟،نه اصلاً اسم "ماندن" را نیاور
ماندن چرا؟، وقتی پرم از پای رفتن
تنها دلیل "بودن" یک رود این است :
فانیشدن در موج، در دریای رفتن
@hosenih
دل دل نباید کرد، باید زد به جاده
همراه باید گشت با غوغای رفتن
آغوش گرمش کار خود را کرد آخر...
آتش گرفته جانم از گرمای رفتن
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_سجاد_ع_مصائب
مثل ابــر بهــار میگرید
دائـمـــاً زار زار میگرید
رهبر انقلاب گریهکنــان
با دلی داغــدار میگرید
@hosenih
گریهاش کاخ ظلم را لرزاند
بس که با اقتدار میگرید
تــا درخت قیـــام بر بـدهد
میشود جویبار، میگرید
هر امامی رســالتی دارد
به همین اعتبــار میگرید
با سلاح بکـاء و دست دعا
در یمین و یســار میگرید
وارث زخمهای عاشــورا
در غم یک تبـــار میگرید
آب افطار او مضــاف شده
بس که این روزهدار میگرید
تا که طفـل رضیــع میبیند
در غــم شیـــرخوار میگرید
صبح تا شــام یاد غصهی شام
بی حد و بیشمـار میگرید
شادی اهل شـام را غم کرد
چه قــدر گریــهدار میگرید
یــاد تـاراج روســـریها و
غــارت گوشـــوار میگرید
@hosenih
یک طرف چشم هرزه و یک سو
بــانـوی بـاوقــــار، میگرید
تا میافتد سری ز نی، او از
خنـدهی نیـــزهدار میگرید
شاعر: #مصطفی_هاشمی_نسب
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_شب_عاشورا
#شب_عاشورا
ای وای من که دلبرم از دست می رود
این دلخوشی آخرم از دست می رود
@hosenih
پیراهنش عجیب بوی سیب می دهد
این یادگار مادرم از دست می رود
امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می رود
زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه های پرپرم از دست می رود
عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می رود
با من مگو ز صبر که بی تاب می شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می رود
همراه خود قبیله به گودال می بری
مادر، پدر، برادرم از دست می رود
@hosenih
باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایهء سرم از دست می رود
شاعر: #مصطفي_هاشمي_نسب
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_خدا در #نیمه_دوم #ماه_مبارک_رمضان؛ #حضرت_زینب_س_اسارت
نیمی از فرصت تقریب به دلدار گذشت
چشم بر هم زدم و این همه اسحار گذشت
شب به شب آمدن و ناله زدن بر در دوست
چون نسیم سحری آمد و ناچار گذشت
گر چه کالای من غمزده بازار نداشت
کسب و کارم همه با لطف خریدار گذشت
چه خداوند رحیمیست که با قطرهای اشک
از سر معصیت بی حد و بسیار گذشت
گذر هر نَفَسْآلوده به این دِیر افتاد
شامل عفو خدا گشت و سبکبار گذشت
زودتر باید از این مائده کامی ببریم
نیمی از سفرهی مهمانی غفار گذشت
نیمی از ماه گذشت و مه من جلوه نکرد
چه کنم نیمهای از فُرجهی دیدار گذشت
نیمهای رفت ولی نیم دگر در پیش است
ای خوش آن کس که از این ماه، سزاوار گذشت
**
هر شب اینجا دل من مضطربِ بانوییست
محملش از وسطِ کوچه و بازار گذشت
سنگ میآمد و بر روی برادر میخورد
خواهر غمزده با دیدهی خونبار گذشت
پیش چشمان پدر، دخترکش سیلی خورد
عمر کوتاهِ گُلش در غم و آزار گذشت
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_جمعه
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم
بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم
هرکس وسیله داشت برای هدایتش
ما با نســیم روضـهی تو با خــدا شدیم
وقتی که جاه و مال و هوس راهمان گرفت
با رمز "یا حسین" ز شیطان جدا شدیم
ذکر "حسین" اشرف اذکار عالم است
گفتیــم و همـدم همهی انبیــا شدیم
مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد
با کیمیـای مهر شمــا پُر بها شدیم
اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست
تأثیـر گریـه است اگـر بـا حیــا شدیم
ما را خدا برای غمت برگزیده است
با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم
شبهای جمعه مادرتان روضهخوان ماست
با نالههای دل شکنش هم نوا شدیم
شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست
با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
ماه خوب عاشقی دارد به پایان میرسد
لحظهی تودیع مهماندار و مهمان میرسد
آسمان چشمهای عاشقان ابری شده
مثل این سی شب، دوباره بوی باران میرسد
پشت پایش از دو چشمم رودی از خون میرود
از هراس دوریاش دارد به لب جان میرسد
گوئیا دیروز بود این سفره را انداختند
طرفة العینی گذشت و وقت هجران میرسد
با مجیر و با ابوحمزه چه حالی داشتیم
زود دارد افتتاح ما به پایان میرسد
بی سر و پا آمدم، حالا سراپا ثروتم
آری آری بر فقیران لطف سلطان میرسد
مثل من بی آبرویی را به کویش راه داد
این فقط از خُلق نیکوی کریمان میرسد
آنقَدَر بخشید از خیل گناه آلودهگان
تا که آوای فغان از بند شیطان میرسد
تا به قدر ذرهای مژگان من نمناک شد
دیدم از دریای رحمت، موج غفران میرسد
تا که گفتم "بالحسین العفو"، دستم را گرفت
لطف او بر ما پس از ذکر "حسین جان" میرسد
هرشب اینجا پا به پای ما، خدا هم روضه خواند
نالهی واویلتا از عرش رحمان میرسد
::
در میان نهری از خون، جان زینب بی سلاح
چکمه پوشی سنگ دل با تیغ برّان میرسد
عطر سیب پیکرش گودال را پُر کرد و بعد
بویی از پیراهن یوسف به کنعان میرسد
::
وعدهی ما اربعین، پای پیاده از نجف
کربلا! آغوش خود بگشا! که مهمان میرسد
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_سوم
شکر خدا که فیض فراوان به ما رسید
یعنی عزای شاه شهیدان به ما رسید
ما وارثان مکتب حفظ شعائریم
وقتی اقامهی غم جانان به ما رسید
روز الست، موقع تقسیم رزقها
منت گذاشت، دیدهی گریان به ما رسید
::
گریه برای ماتم تو اصل دین ماست
با اشک در عزای تو ایمان به ما رسید
دنبال وعدههای دروغین نمیرویم
تا زیر خیمههای تو عرفان به ما رسید
محتاج هیچ کسی به غیر از تو نیستیم
از سفرههای پاک شما نان به ما رسید
بر روی نیزه باد به زلفت که میوزید
از آن به بعد موی پریشان به ما رسید
::
با گریه گفت رقیه، به جای ناز
بابا ببین که خار مغیلان به ما رسید
حتی برای مرکبشان سایهبان زدند!
گرمای ظهر گوشهی ویران به ما رسید
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
غرق غفلت، غرق امواج گناهان آمدم
با امید شستشو در بحر غفران آمدم
تا که شاید با غم عشق تو سودایی کنم
گرچه آهی در بساطم نیست، نالان آمدم
بعد یکسال آزگار این سو و آن سو رو زدن
با سری پائین و با شرمی فراوان آمدم
خسته از دنیایم ای ارباب! تحویلم بگیر
چکمههایم روی دوش است و پشیمان آمدم
مثل طفل خانه گم کرده میان کوچهها
تا به پرچم خورد چشمانم، هراسان آمدم
ای پناه روزهای سخت و سرد زندگی!
باز کن آغوش گرمت را که لرزان آمدم
دست خالی مرا بین محبانت بگیر
رو سیاهی در میان رو سپیدان آمدم
با نیابت از شهیدی هر شب اینجا میرسم
من به امید دعاهای شهیدان آمدم
تا صدای مادرت پیچید بین آسمان:
«یا بُنَيَّ یا بُنَيَّ» من پریشان آمدم
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
غرق غفلت، غرق امواج گناهان آمدم
با امید شستشو در بحر غفران آمدم
تا که شاید با غم عشق تو سودایی کنم
گرچه آهی در بساطم نیست، نالان آمدم
بعد یکسال آزگار این سو و آن سو رو زدن
با سری پائین و با شرمی فراوان آمدم
خسته از دنیایم ای ارباب! تحویلم بگیر
چکمههایم روی دوش است و پشیمان آمدم
مثل طفل خانه گم کرده میان کوچهها
تا به پرچم خورد چشمانم، هراسان آمدم
ای پناه روزهای سخت و سرد زندگی!
باز کن آغوش گرمت را که لرزان آمدم
دست خالی مرا بین محبانت بگیر
رو سیاهی در میان رو سپیدان آمدم
با نیابت از شهیدی هر شب اینجا میرسم
من به امید دعاهای شهیدان آمدم
تا صدای مادرت پیچید بین آسمان:
«یا بُنَيَّ یا بُنَيَّ» من پریشان آمدم
#مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
گوشهی خیمه شور و حالی داشت
دیدهاش اشک لایزالی داشت
دائماً از خودش سؤالی داشت:
دیشب او مژدهی وصالی داشت
پس چرا راهِ رفتنم سد شد؟
التماس پریدنم رد شد؟
من که از عاشقان او هستم
دست پروردهی عمو هستم
حال که غرق آرزو هستم
تشنهی جنگ با عدو هستم
کاش میشد مرا خطاب کند
روی جانبازیام حساب کند
کنج بستر که جای ماندن نیست
میزنم پَر که جای ماندن نیست
خیمه دیگر که جای ماندن نیست
بعد اکبر که جای ماندن نیست
گر بمانم ز غصه میمیرم
آخر اذن جهاد میگیرم
دست خطی اگر که رو بشود...
از برادر که گفت و گو بشود...
ذکر مادر که پیش او بشود...
زیر و رو سینهی عمو بشود
آه، انگار پَر در آوردم
من هم از عشق سر درآوردم
وقت، وقت فدا شدن شده است
نوبتِ جنگِ تن به تن شده است
وقت رزم یلِ حسن شده است
دشمن انگشت بر دهن شده است
جای جوشن به تن کفن دارم
ارث بسیار از حسن دارم
گفته بابا به من که قاسم جان
گرچه من نیستم ولی تو بمان
پیش پای عمو برو میدان
جان خود کن برای او قربان
سینهات را سپر برایش کن
هرچه را داشتی فدایش کن
گفت اگر نیزه خورد پهلویت
زیر سمها شکست ابرویت
یا اگر خون گرفت گیسویت
جان که دیگر نداشت زانویت
زیر لب روضهی مدینه بخوان
روضهای از شکستهسینه بخوان
آه عمو! وقت خواهش آمده است
تیغ و نیزه به بارش آمده است
لحظههای نوازش آمده است
مست "احلی من العسل" هستم
تشنهی جرعهای بغل هستم
نالهاش در هوارها گم شد
بین گرد و غبارها گم شد
وسط نیزهدارها گم شد
زیر سمّ سوارها گم شد
مقتلش روضهی مگو شده است
قدش اندازهی عمو شده است
نیزهها بر تنش مقیم شدند
سبب روضهای عظیم شدند
همه از سفرهاش سهیم شدند
قاتل زادهی کریم شدند
پیکرش دشت را معطر کرد
کربلا را بقیعِ دیگر کرد
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_جمعه
ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم
بــا راه بندگـی خـدا آشــنا شدیم
هرکس وسیله داشت برای هدایتش
ما با نســیم روضـهی تو با خــدا شدیم
وقتی که جاه و مال و هوس راهمان گرفت
با رمز "یا حسین" ز شیطان جدا شدیم
ذکر "حسین" اشرف اذکار عالم است
گفتیــم و همـدم همهی انبیــا شدیم
مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد
با کیمیـای مهر شمــا پُر بها شدیم
اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست
تأثیـر گریـه است اگـر بـا حیــا شدیم
ما را خدا برای غمت برگزیده است
با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم
شبهای جمعه مادرتان روضهخوان ماست
با نالههای دل شکنش هم نوا شدیم
شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست
با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#زیارت_اربعین
درگیرم این ایام با سودای رفتن
شوق دویدنها و امّاهای رفتن
از صبح تا شب در خیالات رسیدن
شب تا سحر مدهوش از رؤیای رفتن
"ماندن"؟،نه اصلاً اسم "ماندن" را نیاور
ماندن چرا؟، وقتی پُرم از پای رفتن
تنها دلیل "بودن" یک رود این است :
فانیشدن در موج، در دریای رفتن
دل دل نباید کرد، باید زد به جاده
همراه باید گشت با غوغای رفتن
آغوش گرمش کار خود را کرد آخر...
آتش گرفته جانم از گرمای رفتن
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_سوم
شکر خدا که فیض فراوان به ما رسید
یعنی عزای شاه شهیدان به ما رسید
ما وارثان مکتب حفظ شعائریم
وقتی اقامهی غم جانان به ما رسید
روز الست، موقع تقسیم رزقها
منت گذاشت، دیدهی گریان به ما رسید
::
گریه برای ماتم تو اصل دین ماست
با اشک در عزای تو ایمان به ما رسید
دنبال وعدههای دروغین نمیرویم
تا زیر خیمههای تو عرفان به ما رسید
محتاج هیچ کسی به غیر از تو نیستیم
از سفرههای پاک شما نان به ما رسید
بر روی نیزه باد به زلفت که میوزید
از آن به بعد موی پریشان به ما رسید
::
با گریه گفت رقیه، به جای ناز
بابا ببین که خار مغیلان به ما رسید
حتی برای مرکبشان سایهبان زدند!
گرمای ظهر گوشهی ویران به ما رسید
✍ #مصطفی_هاشمی_نسب
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e