#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند
تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند
داشت میرفت به میدان قد و بالایی داشت
عمههایش همگی دور سرش چرخیدند
سرو من تشنه به میدان شهادت میرفت
خواهرانش عوض ابر بر او باریدند
پیرمردان همه گفتند رسولالله است
جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند
نمک زندگی من پسرم بود ولی
نمک زندگیام را به زمین پاشیدند
مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش
عوض فاتحهخوانی همگی رقصیدند
هفت بار از جگر سوختهام ناله زدم
مرد و نامرد همه غربت من را دیدند
آمدم جمع کنم زندگیام را از خاک
دستهجمعی به من و گشتن من خندیدند
✍سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#شب_هشتم
سالها در طلب سیم و زر دنیاییم
که خجالت زده از گل پسر زهراییم
"به عمل کار برآید، به سخندانی نیست"
مانع آمدن حضرت حجت ماییم
او حسینیست ولی بی علی اکبر مانده
غافل از فلسفهی مکتب عاشوراییم
حالمان حال یتیمیست که از بی مهری
همه محتاج نوازشگری باباییم
عصر غیبت بهخدا کثرت ما وحدت ماست
تا نیاید خبر از صاحبمان تنهاییم
وعدهی آمدن منجی عالم حتمیست
چشم بر راه، همه منتظر فرداییم
آبرویی هم اگر هست از آقایی اوست
ماهمه نوکر این خانه ولی آقاییم
کاش همراه خود این قافله را هم ببرد
همه در آرزوی دیدن پایینْ پاییم
::
شب هشتم شد و در راه به خود میگفتیم
مجلس ختم حسین بن علی میآییم
منتقم مُطَّلع از ترجمهی "مقراض" است
جهل محضایم همه؛ بی خبر از معناییم
روضهی " لشگر جراحه " پر از ابهام است
سالها منتظر حل معماهاییم
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
عقاب از تو پَرِ پرواز از تو؛ آسمان از من
قدمهای به سمت کوچ از تو؛ نیمهجان از من
به آغوشم بریز از تشنگی از خستگیهایت
گرفته غصهی ثِقلالحَدیدِ تو توان از من
عقیقم از عقیقِ کامِ خشکت بوسه میخواهد
ببوسش؛ تا ندزدیدهست آن را ساربان از من
همینکه نامت آمد؛ ابنملجمها غضب کردند
طلب دارند حیدر را دوباره کوفیان از من
عصای پیریام! قسمت شدی بین عصاداران
شکستن با تبرها از تو؛ درد استخوان از من
سجودت بانی اللهاکبرهای کوفی شد
نمازت را نخوان؛ وقتی که نشنیدی اذان از من
تمام کربلا از ارباً اربای تو سهمی برد
تمام کوفه ثروتمند شد با یک جوان از من
میان سفرهها جسمِ تو را خیرات میکردند
همانان که گرفتند از عمویت آب و نان از من
منای سرخِ ابراهیم را اینجا بنا کردند
خدا میخواست جای او بگیرد امتحان از من
✍ #رضا_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
ممسوس ذات بودهای از صبح خلقتت
نور پیمبر است نمایان به طلعتت
آن آیهای که خوانده شده لحظهی وداع
واژه به واژه داده گواهی به عصمتت
تو رفتی و محاسن بابا سپید شد
چشم اذان نظارهگر قد و قامتت
از سرخی عقیق پدر تشنگی بنوش
وقتی نکرد خوشهی سبزی اجابتت
آه از نهاد قدسی لیلا بلند شد
تا پا نهاد نیزه به صحن قداستت
تقدیر را به دست خودت میزنی رقم
قسمت گریست بر تن قسمت به قسمتت
نزد رواق خون تو، زانو زده است عرش
صورت گذاشت وجه خدا روی صورتت
آرامتر حدیثکسا دست و پا بزن
پاشیده بین دشت، حروف روایتت
تقسیم جسم پاک تو در گوش دشت گفت:
در درک خاک تیره نگنجد نهایتت
ناحیهای مقدسه در بین این عبا است
جمع است در عبا فقرات زیارتت
اعجاز معجر است پدر جان نداده است
جان میسپرد با نفحات مصیبتت
✍ #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید
پدری داغ جوان دید، ملامت نکنید
روی زانو اگر افتاد، شکایت نکنید
چون رمق نیست تکانی بدهد پایش را
پس بگیرید همه زیر بغلهایش را
نکند ناله که زد، طبل برایش بزنید
جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید
آی مردم! جگر سینه زنان غم دارد
غم سنگین شب هشت محرم دارد
غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید
ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید..
ای جوانمرد! جوانمرگ شدی یا نشدی؟
پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی
خندهها بیشتر و جسم تو کمتر شده است
نیستی و همهی دشت، پیمبر شده است
زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا؟!
گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا؟!
داغ سنگین تو را شانهی من تاب نداشت
تشنه بودی، پدر تشنهی تو آب نداشت
نیزه نگذاشت که آه تو به پایان برسد
جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد
ماندهام با تو و اینگونه گرفتار شدن
رشته رشته شدهای مثل عبای تن من
آیهها چیده شد افسوس که کوثر نشده
نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده
زخمهای تنت از موی سرت بیشتر است
بردن پیکر تو، کار هزاران نفر است
چشم زد قامت طوبای تو را چشم حسود
پای جسم تو میافتادم اگر عمه نبود
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا...
همین که غرق به خون دید پهلوانش را
علی، همان که جهان محو در شمایل اوست
ندیده هیچکجا، هیچکس نشانش را
همان که در شب میلاد او پدر فهمید
پیمبر آمده زیبا کند جهانش را
به آنکه تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است
بگو نظاره کند ابروی کمانش را
میان سجده خدا را فقط صدا میزد،
جهان کفر، اگر میشنید اذانش را
::
چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ
خبر دهید جوانان نوحهخوانش را
به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید
خبر دهید ندارد دگر توانش را...
به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست
نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را
✍ #فائزه_زرافشان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است
نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است
سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم
وَرنه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است
مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد
تکّهها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است
خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند
خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است
نیزه بیرون بکشم از بدنت میمیرم
خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است
گر چه چشمم به لبِ توست ولی لختهیِ خون
از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است
تکّههای جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است
بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
ز نیزهای که ز دشمن به پهلویش جا شد
شکست پهلوی اکبر، شبیه زهرا شد
ز کوچهای که به قتلش گشوده شد دیدند
دوباره کوچۀ شهر مدینه پیدا شد
ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود
سرش شکست و شبیه علی اعلا شد
ز بس که نیزه و شمشیر بر تنش آمد
تمام آن بدن پاک، ارباً اربا شد
رسید بانگ «علیک... السّلام» چون به حسین
ز دود آه دلش، تیره آسمانها شد
کنار آن بدن پاره پاره تا که رسید
زبان گریهی او غرق واعلیا شد
میان لشگر دشمن ز گریههای حسین
ز فرط هلهله و خنده، شور بر پا شد
رسید زینب و دید او که محتضر گشته
ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد
پدر که چهره ز رخسارۀ پسر برداشت
به پیش دیدۀ او تار، کُل دنیا شد
فقط تن پسرش را گذاشت روی عبا
برای رفتن خیمه کمی مهیا شد
زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما
فلک به گریۀ اهل حرم همآوا شد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گرفته بر سر دامن سر جوانش را
و داده است ز کف طاقت و توانش را
برای این که پدر را پسر صدا بزند
پدر گرفت دمی خون در دهانش را
صدای خندهشان تا رسید نفرین کرد
ز آه سینهی خود جمع دشمنانش را
خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال
حسین آمد و پس داد امتحانش را
دوباره حرف علی! کوچه باز شد اینبار
کشاند تا وسط دشت عمه جانش را
مردّد است که تا خیمهها که را ببرد
تن جوانش را ... یا قد کمانش را ؟
::
وساعتی پس ازاین روی نیزه خواهدگفت
مؤذن حرم کربلا اذانش را
✍ #محمدحسن_بیات_لو
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گل باغ دل ليلا علي اكبر، علي اكبر
اي به دستت دل بابا، علي اكبر، علي اكبر
زينب آيينه و قرآن به روي دست گرفته...
شده از عشق تو شيدا، علي اكبر، علي اكبر
برو اما پسر من، پيش بابا قدمي زن
اي قدمهات چو زهرا، علي اكبر، علي اكبر
تشنه كامي پسر من ، پدرت تشنهتر از تو
تشنهات نيزهی اعدا، علي اكبر، علي اكبر
لب شمشير چه كرده كه پريشان شده جسمت
پس چه شد آن قد و بالا، علي اكبر؟! علي اكبر
ديده واكن پسر من، سخني با پدرت گو
بي تو بابا شده تنها، علي اكبر ،علي اكبر
دشمنم كف زند و من كف افسوس برايت
در دل من شده غوغا، علي اكبر، علي اكبر
رخ نهاده به رخ تو خواهر خونجگر من
زينبم میكند آوا، علي اكبر، علي اكبر
نظري كن به اباالفضل كه پريشان تو گشته
خون چكان ديدهی سقا، علي اكبر، علي اكبر
✍ #مجتبی_روشن_روان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
آیینه بود و خُرد شد و تکّه تکّه شد
تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد
یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت
یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد
آب فرات لایق نوشیدنش نبود
با جرعهای نگاه، از اینجا روانه شد
عمری به انتظار همین لحظه مانده بود
رفع عطش رسید و برایش بهانه شد
آن گیسویی که باد صبا، صبح شانه کرد
با دستهای گرم پدر، ظهر شانه شد
او یک قصیده بود که در ذهن روزگار
مضمون ناب یک غزل عاشقانه شد
✍ #سیدرضا_جعفری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
تا نشکند دلی به حقیقت، خدای عشق
نور و صفا به جوهر جانش نمیدهد
چون شمع هر که دعوی روشنگری کند
تقدیر غیر اشک روانش نمیدهد...
«هر گل که بیشتر به چمن میدهد صفا
گلچین روزگار، امانش نمیدهد»
آلالهای که داغ ندیدهست، دست غیب
جا در صف شکستهدلانش نمیدهد
هر دل که نیست تشنۀ جام بلا، خدای
سودای عشق و سوز نهانش نمیدهد
وآنکس که دل به آل علی بست، جبرئیل
جز حرف عاشقی به زبانش نمیدهد...
::
در نینوای عشق کسی بهتر از حسین
از جان، رضا به مرگ جوانش نمیدهد...
آنقدر تشنه است که یک بوسۀ وداع
پایان به آتش هیجانش نمیدهد
صد چشمِ انتظار به ره مانده است و اشک
مهلت به دیدۀ نگرانش نمیدهد
پشت سر مسافرش از خیمه آب ریخت
وقتی که دید گریه امانش نمیدهد
زیباتر از علی کسی از اهلبیت وحی
جان در ره امام زمانش نمیدهد...
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
... علي، علي، علي اكبر چه قدّ و بالايي
ميان واقعه چون شير نر نبود كه بود
شجاع بود... خودش يك تنه در آن صحرا
حريف معركهي صد نفر نبود كه بود
كه در دلاورياش، در رشادتش، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود كه بود
و با همان قد رعنا و قامت برنا
حريم امن پدر را سپر نبود كه بود
ولي لبان عطشناك امان بريد از او
حسين، دل كه نه! آن لحظه جان بريد از او
علي به روي زمين و حسين بر سر او
پدر ز داغ پسر، جان به سر نبود كه بود
پدر نه پاي گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهرهي آن رهگذر نبود كه بود
همان كه عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه، تر نبود كه بود
گذشت، رفت پريد و چه روز سختي بود
پدر براي پسر خون جگر نبود كه بود
كسي كه داغ جوان ديده يار ميخواهد
كه داغدار جوان غمگسار ميخواهد
كجاست مادر اكبر كه يار او باشد...
پسر براي همه چون گهر نبود كه بود
پسر، عزيز، پسر، ديدني، پسر ، زيبا
و در ميان همه جلوهگر نبود كه بود
پسر به حُسن ادب، پيش مادر و پدرش
عزيز كرده و صاحب نظر نبود كه بود
كسي كه آن همه خوب و كسي كه آن همه گُل
بهار عمر خودش مختصر نبود كه بود
حسين دست خدا داد ، تشنه ، اكبر را
و وعده داد به او جرعه جرعه كوثر را
✍ #مطهره_عباسیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
خِسخِس سینهات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم! همهی دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر، باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریختهای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگیاش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را
خُنکای جگرم! بیتو نمیخواهم من
به خدا لحظهای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنجتنی ای ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
وقت وداع از حرم، نگاه پدرها
ملتمسانهتر است پشت پسرها
آه، پدرهاي خسته، آه، کمرها
آه، پسرهاي رفته، آه، جگرها
میرود و یک صدا به گریه میافتند
پشت سرش خیمهها به گریه میافتند
باز نمایان شده جلال پیمبر
باز تماشا شده جمال پیمبر
پرده بر انداخته کمال پیمبر
اینکه وصالش بُود وصال پیمبر
سمت عدو نه، علی اکبر خیمه
میرود از خیمهها پیمبر خیمه
حیدر کرار شد، زمان خطر گشت
لشگر کوفه تمام مثل سپر گشت
ریخت بهم دشت را و موقع برگشت
ضرب عمودی که خورد، واقعه برگشت
خون سرش بر روی عقاب چکید و...
راه حرم را ندید و شیهه کشید و...
آن بدنِ از جفا شکستهترین را
آن بدن له شده به عرشهی زین را
برد سوی دیگری، شکسته جبین را
لشگر آماده نیز خواست همین را
وای که شمشیرها محاصره کردند
ازهمه سو تیرها محاصره کردند
بی خبرانه زدند، بی خبر افتاد
خوب که بیحال شد ز پشت سر افتاد
در وسط قتلگاه تا پسر افتاد
درجلوی خیمه گاه هم پدر افتاد
وای گرفتند از دلم ثمرم را
میوه ی باغ مرا، علی، پسرم را
آه از این پیرمرد خسته، شکسته
سمت علی میرود شکسته، شکسته
آمد و دید آن تن خجسته، شکسته
در بدنش نیزه دسته دسته، شکسته
کاش جوانان خیمه زود بیایند
یاری این قامت شکسته نمایند
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
رفتی و غربت این قافله افزونتر شد
رفتی و باغ فدک سوخت و خاکستر شد
بین اصحاب کهن سال سپاه کوفه
جدلی سخت سر رجعت پیغمبر شد
قد و بالای تو را حرملهها چشم زدند!
در حرم ای پسرم! خون به دلِ مادر شد
سر پیری چه به روز جگرم آوردی!
گریهام باعث خندیدن یک لشکر شد
بغلت کردم و یکباره تنت ریخت زمین
چشم بر هم نزده دشت پر از اکبر شد
پسرش را عمر سعد نشانم می داد
طعنههایش به خمیده شدنم منجر شد
زخم پهلو چقدر زود زمینگیرت کرد!
از چنین زخم بدی فاطمه هم پرپر شد
تکههای بدنت را که مرتب چیدم
تازه دیدم بدنت شکل علی اصغر شد
✍️ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
آرام کن اهل حرم را با قدمهایت
با آیهی چشمان خود پیغمبری کن باز
لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!
با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز
از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما
آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن
مویت نمانَد از پَرِ عمامهات بیرون
کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن
خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه
وقتی که خود را ماه من! آماده میکردی
رو میگرفتی از من اما خوب میدانم
دل کندن من از خودت را ساده میکردی
دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من
دل کندن از این نور حق، الحق که مشکل بود
میدانی از حس پدر بودن نمیگویم
عشق است در پرده، تمامش قصهی دل بود
اکبر شبِ سجادهاش روشن تر از روز است
تو خوب میدانی که مست نور ذات است او
خُلق محمد دارد و انوار زهرایی
مثل علی تصویر اسما و صفات است او
با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست
تا روبروی خیمه چون آهو قدم میزد
میدان نرفته، برق چشمانش رجز میخواند
صفهای دشمن را دو ابرویش به هم میزد
بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا...»یی گفت
با ذکر «یا قهار» تیغش را به کار انداخت
میزد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد
پیران میدان را به یاد ذوالفقار انداخت
با «یا علی» هر ضربهاش یک جان دیگر داشت
با «یا حسین» از میسره تا میمنه میرفت
گاهی میان رزم اگر میگفت «یا زهرا»
تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه میرفت
یک عده مبهوت شجاعتهای بی حدش
یک عده مقهور توان و سرعتش بودند
آنقدر زیبا بود این شمشیر زن، حتی
سرهای روی خاک محو صورتش بودند
آمد به سویم با لب خشکیده از میدان
آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت
این بار هم تا رفت این قلب پریشانم
پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت
دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید
حس میکنم «فزت و رب الکربلا» میخواند
چه اتفاقی داشت در آن نقطه میافتاد؟
یا رب! چرا اعضا و رگهایش مرا میخواند؟
در گرد و خاک صحنه اکبر را نمیشد دید
از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد
وقتی که دیدم ناله از هفت آسمان برخاست
فهمیدم آن شه زاده از مرکب فرود آمد
دیدم دلم را «اِرباً اربا» کردهاند انگار
من زودتر از عمه پی بردم به راز تو
اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا
من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو
میخواستم یک بوسه، اما هر چه میگشتم
در پیکرت بابا! دریغ از گوشهای سالم
دیدم توانی نیست در پای من و زینب
گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم
بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم
کم بود آغوشم، عبایی پهن لازم بود
تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت
در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
پيش از اين اي يوسف ليلا نديده ديدهاي
اولين بار است كه پيش پدر خوابيدهاي
من كه از آغاز غصه خوردهام، غم ديدهام،
اولين بار است مرگم را به چشمم ديدهام
پيش چشمم پيكرت را تيرها بوسيدهاند
اولين بار است كه بر اشك من خنديدهاند
تيغ از بالا و پايين رفتن آخر خسته شد
اولين بار است كه با نيزه پلكي بسته شد
با نوك تير و سنان و نيزه و شمشير تيز
اولين بار است اينگونه تني شد ريز ريز
با تماشاي تنت چشمان من مبهوت شد
اولين بار است در ميدان عبا تابوت شد
بر لبان قاتلت ديدم تبسم آمده
اولين بار است زينب بين مردم آمده
✍️ #محسن_عرب_خالقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
دلتنگی همیشۀ بابا علی علی!
سردارِ لشکر من تنها علی علی!
قدری بمان، به دل نگرانهای این حرم
مهلت بده برای تماشا علی علی!
باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد
چشمان بد از این قد و بالا علی علی!
یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است
یک سوی باز مانده دهانها: علی... علی
این گونه پا مکش به زمین، میکُشی مرا
بنگر نفس نفس زدنم را علی علی
از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه... آه
از هم گسست... ارباً... اربا... علی... علی
جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد
بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی
✍ #محمدمهدی_سیار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی ز جای پریدم
دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم
ز خیمه تا سر جسم تو من چگونه رسیدم
ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان
صدای یا أبتای تو را دوباره شنیدم
سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم
کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خون بهات خریدم
بگو به نظم جهان سوز "میثم" این سخن از من
که دست از همه شستم رضای دوست خریدم
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
این اشک حسین بر علیاکبر نیست
بر پیکر صدچاکِ رسولالله است
✍ #راضیه_جعفری
↳ @hosseinieh_net
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
دنبال صدای دلبرم افتادم
با سر به کنار اکبرم افتادم
تا پهلوی نیزه خوردهاش را دیدم
یک لحظه به یاد مادرم افتادم
✍ #سعید_خرازی
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گفت یارب خود تسلای دلی پر آه باش
در کنارم شاهد این لحظهی جانکاه باش
بازهم در جنگِ با شب ماه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
اینکه دارد سوی میدان میرود جان من است
روز عاشورا گمانم عید قربان من است
خوب میدانم که در این رفتنش برگشت نیست
هیچ بویی جز جدایی در هوای دشت نیست
داغ سنگینیست اما چون تو میبینی خوشاست
چون تو میبینی مرا، هر داغ سنگینی خوشاست
تکه تکه میپسندی ساغرم را، ای به چشم
کشته میخواهی ببینی اکبرم را، ای به چشم
اکبرم را میدهم، آب آورم را میدهم
اینکه چیزی نیست؛ حتی اصغرم را میدهم
کیست اینکه مثل زهرا، راه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
بر جبین لشکر کفار چین انداخته
عدهای را با نگاه خود زمین انداخته
عدهای با دیدنش گفتند او پیغمبر است
دیگری فریاد میزد حیدر است این حیدر است
او دلش میخواست باشد پیش بابا سربلند
آن قدر شمشیر زد، شد ضجهی لشکر بلند
خواست در آغوش خود گیرد پیمبر را ولی
نیزه آمد جای پیغمبر در آغوش علی
آه این مرکب چرا گمراه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
با چه حالی میرود حالا پدر بالاسرش
دیده گریان، مو پریشان، قد کمان چون مادرش
ای جوان مگذار با داغ غمت پیرم کنند
خیز از جا قبل از آنی که زمینگیرم کنند
پر پرت کردند ای شاخه گلِ زیبای من
پیکرت پاشیده از هم، خوش قد و بالای من
بی تو دیگر موسم پردهنشینی سر رسید
عاقبت داغت گوهر را از صدف بیرون کشید
عمهای که در تمام عمر خود مستور بود
دیدنش از آرزوهای محال حور بود
دور تا دورش همیشه هالهای از نور بود
چشم خورشید از تماشای جمالش کور بود
حال بنگر سایهی او بر زمین افتاده است
آه زینب پیش این لشکر زمین افتاده است
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
اسم را بنگر و مسما را
حضرت شاهزاده والا را
ما کجا؟! مدحت علی اکبر؟!
نشود صید کرد عنقا را
خَلق و خُلقش چنان رسول الله
جمع کرده است لفظ و معنا را
ذات ممسوس در خداوند است
آینه گشته حق تعالی را
نوری از او به طور سینا خورد
جلوهاش برد هوش موسی را
انبیا بهره برده از نَفَسش
دمِ او داده جان مسیحا را
در سرش بود تا فدا بشود
با پدر گفت این تقاضا را
اذن میدان گرفت و رفت علی
سوی میدان گذاشت تا پا را
نا امیدانه او نگاهش کرد
بست گریه رهِ تماشا را
یا رب از تیر چشمهای حسود
حفظ کن این جوان زیبا را
یا رب از تیغ دشمان عنود
دور کن دست و قدّ و بالا را
نوهی حیدر است و یادآورد
رزم او رزمهای مولا را
هر طرف رفت او عقب میراند
با نگاهش سپاه اعدا را
چشمهایش به یاد میآورد
گوییا خطبههای غرّا را
مدتی جنگ کرد و باز آمد
کیست تا حل کند معمّا را
تشنگی را بهانه کرد علی
تا ببوسد دوباره بابا را
بوسهای زد به کام خشک حسین
که در آن بوسه دید دریا را
رفت میدان و دورهاش کردند
دشمنان آن سوار تنها را
نانجیبی به فرق اکبر زد
تیغ و شمشیر بی محابا را
نیزهای خورد تا به پهلویش
یاد آورد داغ زهرا را
آنقدر تیغ خورد بر بدنش
قطّعوا آن جوان رعنا را
پدرش تا رسید خورد زمین
بر زمین میکشید او پا را
دل اهل حرم به تو خوش بود
چه کند عمه بی تو فردا را؟؟
با عبا هم نشد که جمع کنم
بدنِ گشته ارباً اربا را
العفا بعدک علی الدنیا
خاک بر سر کنند دنیا را
✍ #علی_مقدم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
عشق وقتی نام خود را اوّل دفتر گذاشت
کار هر دلداده را بر عهدهی دلبر گذاشت
صبح خِلقَت هرکسی از خالِقَش نقشی گرفت
در کنار نام ما هم واژهی "نوکر" گذاشت
در گرفتاری به دادم میرسد تنها حسین
تا به بُنبستی رسیدم، پیش پایم در گذاشت
آبرویش خرج شد تا آبرودارم کند
من نکردم هیچ کاری، او برایم سر گذاشت
پای گمراه مرا زهرا به هیئتها کشاند
پرچمش را در مسیر چشم من، مادر گذاشت
استکان چای روضه، جامِ حوض کوثر است
سور و ساتِ بعد مجلس را خود حیدر گذاشت
فرشها را جمع کردم، سفرهاش را پهن کرد
بهترین ظرف غذا را پیشِ این قنبر گذاشت
شستشوی دیگ نذری شستشوی باطن است
زندگیاش را پدر پای همین باور گذاشت
قبر ما با دستمال اشک، روشن میشود
گریهکُن آن را برای لحظهی آخر گذاشت
در قیامت کوچهی سینهزنی وا میکنیم
این قرارِ روضه را باید دمِ محشر گذاشت
خواست تا آیندهی عُشّاق را تضمین کند
دست ما را شاه در دست علی اکبر گذاشت
::
قاب لبخند نبی افتاد و تکّهتکّه شد
سُمِّ مرکب پا روی تصویر پیغمبر گذاشت
داشت بالای سر شهزاده جان میداد شاه...
زینب آمد بین لشگر، دست بر معجر گذاشت
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e