بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
منظورِ بندگان خدایی هنوز هم
ای اسم خاص! بر لب مایی هنوز هم
آموزگار این همه شاگرد عاشقی
درگیر عشق آل عبایی هنوز هم
@hosenih
پرچم به روی گنبد تو روبه کربلاست
در بند سید الشهدایی هنوز هم
روز نخست قبله ی دلها حسین بود
با این حساب قبله نمایی هنوز هم
قلبید و بین سینه ی عالم نشسته اید
گرم تپیدنید دو تایی هنوز هم
کوه از غمت شنید و به زانوی خود نشست
با چشم دیدی و سرِپایی هنوز هم
ای جاودان! مقرّب درگاه جز تو کیست؟
در جستجوی جام بلایی هنوز هم:
@hosenih
نامت مدافعان حرم را به صف کشید
تعیین کننده ی شهدایی هنوز هم...
**
"آیا کسی نمانده که یاری کند مرا؟"
می آید از دمشق صدایی هنوز هم...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حسن_اسحاقی
▶️
با فرض اینکه غصه ی دختر نباشد
با فرض اینکه خاطرات در نباشد
اصلا همینکه حضرت مادر نباشد
کافیست تا جان در تن حیدر نباشد
همصحبتش چاه است یعنی محرمی نیست
او حجت ا... است، این غم کم غمی نیست
@hosenih
دردی که دارد در گلویش ناتمام است
غرق سکوتست و به فکر انتقام است
میداند و چشم انتظار یک امام است
این قصه تا مهدی(عج) نیاید نا تمام است
سخت است حیدر باشی و ساکت بمانی
توفان خیبر باشی و ساکت بمانی
با اینکه بعد از مصطفی بابای دنیاست
با اینکه شاهدهاش می دانند مولاست
از صبح پای نخل و شب با چاه تنهاست
بیتاب عاشوراست یعنی فکر فرداست
وقتی حسین اندیشه ی یعسوب دین شد
قرعه به نام حضرت ام البنین شد
حق پهلوانی در خور پیکار میخواست
جنگ آوری که حیدر کرار میخواست
دلدار دلبرها سپاهش یار میخواست
یعنی امیر عشق پرچمدار میخواست
زهرا دعا کرد و علی حاجت روا شد
در قصه پای حضرت عباس وا شد
@hosenih
اول به قلب کودکش تفسیر آموخت
در سجده هایش ناله ی شبگیر آموخت
کم کم به چشم نافذش تاثیر آموخت
آخر به دستش کار با شمشیر آموخت
این دستها با دست عالم فرق دارد
عشق حسین آدم به آدم فرق دارد
از کودکی مولا صدا میکرد او را
هر لحظه و هرجا صدا میکرد او را
خم میشد و آقا صدا میکرد او را
در خلوتش لیلا صدا میکرد او را
مجنون که باشی غیر از این کاری نداری
جز شوق لیلا منطقی داری؟...نداری!
محراب دلخون بود، شاه لا فتی رفت
شهر کرامت زیرو رو شد، مجتبی رفت
شمشیر شک در سینه ها تا انتها رفت
پس دست حق سمت امام کربلا رفت
خورشید رفت و غم به قلب ماه افتاد
عباس همراه امامش راه افتاد
آواره و مجنون صحرای حسین است
تشنه ست با این حال سقای حسین است
عمریست میداند که دل جای حسین است
راه ظهور از رد پاهای حسین است
قربان چشمانی که در توفان بصیرند
این چشمها، این دستها خیر کثیرند
قامت بلند کاروان صاحب لوا شد
در راه پیش کودکان صد بار تا شد
همبازی و همراه دختربچه ها شد
در اوج بازی بر زمین افتاد و پا شد
لبخند کودکها به افتادن می ارزد
این منطق عشق است: جان دادن می ارزد
نقطه سر خط، شب شده...شش ماهه خواب است
تاریک شد خیمه...زمان انتخاب است
چشمان مومن سمت چشم ماهتاب است
او دست بر سینه ست، او پا در رکاب است
عباس ماند و اقتدا کردند یاران
از پیش، جانها را فدا کردند یاران
@hosenih
فردا شد و شد آنچه شد ...خورشید تنهاست
تنها که نه...با ماه خود غرق تماشاست
غرق تماشای علی ها بین صحراست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست
پس آبرویش را به روی دوش انداخت
او که یمین میباخت اما دین نمیباخت...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
هر دلی در پی آنست که ویران بشود
جای شک نیست اگر ملک سلیمان بشود
هر کسی غم شده دارایی عمرش، امروز
لمس لبخند تو کافیست که سلمان بشود...
@hosenih
باز لبخند بزن آب شود سینه ی کوه
باز لبخند بزن سنگ مسلمان بشود
تو که لبخند به لب پا به زمین بگذاری
عشق سرمایه ی هر ذره ی بی جان بشود
کودکان وقت گذر راه تو را می بندند
تا که همبازیِشان حضرت باران بشود
@hosenih
(شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای)
خواستی ثروتشان وسعت ایمان بشود
آمدی مهر تو بالا ببرد "دختر" را...
آمدی معنیِ "زن" واژه ی انسان بشود
آمدی تا برود راه جهنم از یاد
آمدی بنده ی دلتنگ فراوان بشود
@hosenih
سنگ دندان تو را...آه، چه آمد به سرت
تا مگر یک نفر از جهل پشیمان بشود
باز لبخند بزن ای که به یک لبخندت
غم صد ساله ی عالم همه جبران بشود
آنچه گفتیم و نگفتیم و تو خود میدانی
باز لبخند بزن قسمت ما آن بشود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
پس صحبت از شفاعت محشر شروع شد
روزی که کار ساقی و ساغر شروع شد
جنت نبود، نار نبود و زمین نبود
دل بود و دلربایی دلبر شروع شد
@hosenih
تا شاهدی نظاره گر ماجرا شود
خلقت ز چشم های پیمبر شروع شد
آیینه ای مقابل رویش گرفت و بعد
ترسیم روی حضرت حیدر شروع شد
آنگاه در میانه ی آن دو به خط نور
مادر نوشت و قصه ی مادر شروع شد
@hosenih
نور انعکاس کرد و از آیینه ها گذشت
تکثیر نور بین دو گوهر شروع شد
در عرش پنج پیکره ی نور قد کشید
پس خلقت خلائق دیگر شروع شد
گل کرد حب فاطمه و بغض فاطمه(س)
از آن به بعد رحمت و کیفر شروع شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#مناجات_با_خدا، #ماه_رمضان
#حسن_اسحاقی
▶️
دستی که بالا آمده کارش گداییست
کار تو آیا با گدا بی اعتناییست؟
تو بی نیاز بی نیاز بی نیازی
این اشکها دار و ندار بینواییست
@hosenih
خیلی غریبم با تو خیلی دورم از تو
برگشته ام... دیگر زمان آشناییست
آنقدر می بخشی که دیگر شک ندارم
با نا امیدی توبه کردن بی خداییست
هی قول دادم توبه هایم توبه باشند
بس که صبوری، عادت من بی وفاییست
تاریکی قلبم دو چشمم را گرفته
ای نور بی پایان که یادت روشناییست
باید تو را با هر نفس دید و پرستید
من دیدمت دیدم - خدای من- خداییست...
دوزخ نشینم کن ولی رو بر نگردان
چون سوختن آسان تر از درد جداییست
@hosenih
وقتی تمام خواهشم بخشیدن توست
بی شک "غلط کردم" شروع هر دعاییست
این دست را خالی به سینه برنگردان
دستی که بالا آمده دست گداییست
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_معصومه_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
میتوانند گرفتار و پریشان باشند
بی رمق، خسته دل و بی سر و سامان باشند
میتوانند بیابان به بیابان بروند
از سرابی به سرابی پی باران باشند
@hosenih
میتوانند به سرگرمی دنیا برسند
غرق دلشورهی میدان و خیابان باشند
میتوانند پس از دلزدگی های زیاد
سوی قم آمده و دست به دامان باشند
دست هایی که به دیوار حرم رو بزنند
چه کلیمی چه مسیحی چه مسلمان باشند-
در کرمخانهی بانوی کرم ممکن نیست
بتوانند گرفتار و پریشان باشند
در حرم راه برو، عشق تنفس کن و نور
تا ملائک همه انگشت به دندان باشند
ناگزیرند به خاک قدمش سجده کنند
عالمانی که پی قلهی عرفان باشند
او عقیله ست، کریمه ست، شفیعه ست و رواست
بر درش خوب و بدِ خلق فراوان باشند
قم نشان داد به دنیا که وجودِ همه را
عشق، آباد کند گرچه بیابان باشند
@hosenih
عشق میخواست که شمس و قمر از مشهد و قم
سایهی روی سر مردم ایران باشند
در حرم حرف بزن، او که نگاهی بکند
در و دیوار و زمین گوش به فرمان باشند...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#حسن_اسحاقی
▶️
هم ریختن خون خدا را دیدی
هم آتشِ بین خیمه ها را دیدی
@hosenih
یک عمر به هر سو که نگاهت افتاد
یک گوشه ی داغ ماجرا را دیدی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#محکومیت_آل_سعود #شجرة_الملعونه - به بهانه سالروز #شهادت_شهدای_منا
#حسن_اسحاقی
▶️
حرف از پایان شد و در ابتدا ماندیم ما
مبتلا بودیم عمری مبتلا ماندیم ما
چشممان وا شد، زیارتنامه را از بَر شدیم
گرم ذکر"یا علی موسی الرضا" ماندیم ما
@hosenih
وقت روضه سایه ی معشوق را حس کرده و
زیر دِینِ چادر خیر النسا ماندیم ما
روضه ی مادر دل ما را به آن کوچه کشاند
بعد از آن دلپاره ی آل کسا ماندیم ما
پایمان هرچند آمد، پشت دیوار بقیع
روبروی چار وجه الله جا ماندیم ما
در سلوکی چند روزه بال معنا باز شد
مست عطر ربنا یا ربنا ماندیم ما
مُحرم نامش شدیم و مَحرم جامش شدیم
خانه را دیدیم و لختی در منا ماندیم ما
"ازدحام پشت در...مادر..."تداعی شد، سپس
-وای مادر، وای مادر- زیر پا ماندیم ما
@hosenih
تشنگی...گرما...نفس ها حبس...دنیا تار شد
سوختیم و در هوای کربلا ماندیم ما
"ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود"
مبتلا بودیم عمری،مبتلا ماندیم ما
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
#حسن_اسحاقی
▶️
میخواست که روی نام او خط نکشد
برگشت که کارش به قیامت نکشد
@hosenih
با دیدن او حسین در دل میگفت:
باید چه کنم که حُر خجالت نکشد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
منظورِ بندگان خدایی هنوز هم
ای اسم خاص! بر لب مایی هنوز هم
آموزگار این همه شاگرد عاشقی
درگیر عشق آل عبایی هنوز هم
@hosenih
پرچم به روی گنبد تو روبه کربلاست
در بند سید الشهدایی هنوز هم
روز نخست قبله ی دلها حسین بود
با این حساب قبله نمایی هنوز هم
قلبید و بین سینه ی عالم نشسته اید
گرم تپیدنید دو تایی هنوز هم
کوه از غمت شنید و به زانوی خود نشست
با چشم دیدی و سرِپایی هنوز هم
ای جاودان! مقرّب درگاه جز تو کیست؟
در جستجوی جام بلایی هنوز هم:
@hosenih
نامت مدافعان حرم را به صف کشید
تعیین کننده ی شهدایی هنوز هم...
**
"آیا کسی نمانده که یاری کند مرا؟"
می آید از دمشق صدایی هنوز هم...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حسن_اسحاقی
▶️
با فرض اینکه غصه ی دختر نباشد
با فرض اینکه خاطرات در نباشد
اصلا همینکه حضرت مادر نباشد
کافیست تا جان در تن حیدر نباشد
همصحبتش چاه است یعنی محرمی نیست
او حجت ا... است، این غم کم غمی نیست
@hosenih
دردی که دارد در گلویش ناتمام است
غرق سکوتست و به فکر انتقام است
میداند و چشم انتظار یک امام است
این قصه تا مهدی(عج) نیاید نا تمام است
سخت است حیدر باشی و ساکت بمانی
توفان خیبر باشی و ساکت بمانی
با اینکه بعد از مصطفی بابای دنیاست
با اینکه شاهدهاش می دانند مولاست
از صبح پای نخل و شب با چاه تنهاست
بیتاب عاشوراست یعنی فکر فرداست
وقتی حسین اندیشه ی یعسوب دین شد
قرعه به نام حضرت ام البنین شد
حق پهلوانی در خور پیکار میخواست
جنگ آوری که حیدر کرار میخواست
دلدار دلبرها سپاهش یار میخواست
یعنی امیر عشق پرچمدار میخواست
زهرا دعا کرد و علی حاجت روا شد
در قصه پای حضرت عباس وا شد
@hosenih
اول به قلب کودکش تفسیر آموخت
در سجده هایش ناله ی شبگیر آموخت
کم کم به چشم نافذش تاثیر آموخت
آخر به دستش کار با شمشیر آموخت
این دستها با دست عالم فرق دارد
عشق حسین آدم به آدم فرق دارد
از کودکی مولا صدا میکرد او را
هر لحظه و هرجا صدا میکرد او را
خم میشد و آقا صدا میکرد او را
در خلوتش لیلا صدا میکرد او را
مجنون که باشی غیر از این کاری نداری
جز شوق لیلا منطقی داری؟...نداری!
محراب دلخون بود، شاه لا فتی رفت
شهر کرامت زیرو رو شد، مجتبی رفت
شمشیر شک در سینه ها تا انتها رفت
پس دست حق سمت امام کربلا رفت
خورشید رفت و غم به قلب ماه افتاد
عباس همراه امامش راه افتاد
آواره و مجنون صحرای حسین است
تشنه ست با این حال سقای حسین است
عمریست میداند که دل جای حسین است
راه ظهور از رد پاهای حسین است
قربان چشمانی که در توفان بصیرند
این چشمها، این دستها خیر کثیرند
قامت بلند کاروان صاحب لوا شد
در راه پیش کودکان صد بار تا شد
همبازی و همراه دختربچه ها شد
در اوج بازی بر زمین افتاد و پا شد
لبخند کودکها به افتادن می ارزد
این منطق عشق است: جان دادن می ارزد
نقطه سر خط، شب شده...شش ماهه خواب است
تاریک شد خیمه...زمان انتخاب است
چشمان مومن سمت چشم ماهتاب است
او دست بر سینه ست، او پا در رکاب است
عباس ماند و اقتدا کردند یاران
از پیش، جانها را فدا کردند یاران
@hosenih
فردا شد و شد آنچه شد ...خورشید تنهاست
تنها که نه...با ماه خود غرق تماشاست
غرق تماشای علی ها بین صحراست
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست
پس آبرویش را به روی دوش انداخت
او که یمین میباخت اما دین نمیباخت...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
هر دلی در پی آنست که ویران بشود
جای شک نیست اگر ملک سلیمان بشود
هر کسی غم شده دارایی عمرش، امروز
لمس لبخند تو کافیست که سلمان بشود...
@hosenih
باز لبخند بزن آب شود سینه ی کوه
باز لبخند بزن سنگ مسلمان بشود
تو که لبخند به لب پا به زمین بگذاری
عشق سرمایه ی هر ذره ی بی جان بشود
کودکان وقت گذر راه تو را می بندند
تا که همبازیِشان حضرت باران بشود
@hosenih
(شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای)
خواستی ثروتشان وسعت ایمان بشود
آمدی مهر تو بالا ببرد "دختر" را...
آمدی معنیِ "زن" واژه ی انسان بشود
آمدی تا برود راه جهنم از یاد
آمدی بنده ی دلتنگ فراوان بشود
@hosenih
سنگ دندان تو را...آه، چه آمد به سرت
تا مگر یک نفر از جهل پشیمان بشود
باز لبخند بزن ای که به یک لبخندت
غم صد ساله ی عالم همه جبران بشود
آنچه گفتیم و نگفتیم و تو خود میدانی
باز لبخند بزن قسمت ما آن بشود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
پس صحبت از شفاعت محشر شروع شد
روزی که کار ساقی و ساغر شروع شد
جنت نبود، نار نبود و زمین نبود
دل بود و دلربایی دلبر شروع شد
@hosenih
تا شاهدی نظاره گر ماجرا شود
خلقت ز چشم های پیمبر شروع شد
آیینه ای مقابل رویش گرفت و بعد
ترسیم روی حضرت حیدر شروع شد
آنگاه در میانه ی آن دو به خط نور
مادر نوشت و قصه ی مادر شروع شد
@hosenih
نور انعکاس کرد و از آیینه ها گذشت
تکثیر نور بین دو گوهر شروع شد
در عرش پنج پیکره ی نور قد کشید
پس خلقت خلائق دیگر شروع شد
گل کرد حب فاطمه و بغض فاطمه(س)
از آن به بعد رحمت و کیفر شروع شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
رگ خواب بهار دست علیست
گردش روزگار دست علیست
چینش خوشه های انگور و
دانه های انار دست علیست
@hosenih
ماه دور زمین نمی چرخید
شک ندارم مدار دست علیست
عشق را اهل راز می فهمند
نیمه شب زلف یار دست علیست
دست بالای دست بسیارست
دست پروردگار دست علیست
عالمان را بگو سوال کنند
مخفی و آشکار دست علیست
دشمنان را بگو که مرگ و حیات
لحظه ی کارزار دست علیست
کیست مرد نبرد تا وقتی
چرخش ذوالفقار دست علیست
به نجف رفته هاش میدانند
در جهان کار و بار دست علیست
دل سپردن در این حرم جبر است
بعد از آن اختیار دست علیست
اختیار من و تو که سهلست
کوهها چون غبار دست علیست
@hosenih
هر کجا خواست میبرد ما را
این دل بی قرار دست علیست
دست ما سمت دیگری نرود
روز محشر که کار دست علیست
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح
#حسن_اسحاقی
▶️
آغاز دل سپردن بی ابتدا علی
پایان عاشقانهی بی انتها علی
مبدا علی مسیر علی رهنما علی
ده روز عمر ما ز علی بود تا علی
@hosenih
آدم چگونه محرم حق شد؟ به یا علی
آرام جان نوح میان بلا علی
مردی که بت شکست صنم داشت با علی
در شعله نیز گفت پس از ربنا علی
ذکر مسیح چیست برای شفا؟ علی
ورد کلیم چیست به گوش عصا؟ علی
آنکه به عرش رفت علی بود یا رسول
آنکس که لب گشود خدا بود یا علی؟
بالا بلند روح، امیر کلام و علم
افتاده روی خاک برای خدا علی
حبل المتین علیست و خیرالعمل علی
همتای بی قرینهی خیرالنساء علی
قتالة العرب، قمر المصطفی علی
تصویر حق به آینهی لا فتی علی
غرق نبرد بود و به یاد یتیمها
تفسیر آیه آیهی خوف و رجاء علی
@hosenih
رحمان خدا، حلیم خدا، مقتدر خدا
آیینهی تمام نمای خدا علی
هر سو نگاه کردم علی بود و فاطمه
یا مظهر العجائب یا مرتضی علی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
🌹 #امام_حسین_ع_مناجات
شاعر: #حسن_اسحاقی
تا دلم را در غمت یاری کنم
آستین بالا زدم کاری کنم
سینه ام آماده شد تا زودتر
زخمهای عشق را کاری کنم
کوله ام بر شانه هایم سر گذاشت
تا که با همراهی اش زاری کنم
خواستم ای حضرت دریا، به اشک
روح خود را سوی تو جاری کنم
راه افتادم به یاد علقمه
بین عاشقها علمداری کنم
خواستم همچون سه ساله بین راه
خسته و زخمی عزاداری کنم
تاول پاها اگر دیوانگیست
از جنون باید هواداری کنم
مانده ام بعد از نسیم وصل تو
با دلم باید چه رفتاری کنم؟
میشود چشمم به گنبد وا شود؟!
میتوانم با تو دیداری کنم؟!
بشنود دنیا: مسلمانم ولی
باید اینجا ساده اقراری کنم:
دین بدون حب تو لا مذهبیست
قصد دارم باز دینداری کنم...
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
#حسن_اسحاقی
▶️
شاهان به هر دلبند گوهر هدیه دادند
اشراف به محبوب خود زر هدیه دادند
بین فقیران نیز هر کس دلبری کرد
او را ز گلهای معطر هدیه دادند
@hosenih
مردم همه ناز پسر را می خریدند...
آنجا به یک دلتنگ، دختر هدیه دادند
لبخند زد...از شوق، بغض وحی وا شد:
با او به قرآن نیز کوثر هدیه دادند
آنگاه «من حبل الوریدش» را به عاشق...
«امن یجیبش» را به مضطر هدیه دادند
خورشید را تمدید کرد و از نگاهش
نوری به عالمهای دیگر هدیه دادند
با دیدن آن نور، هجده سال نوری-
جن و ملک «الله اکبر» هدیه دادند
آیینه ها را روبروی هم نهادند
وقتی که کوثر را به حیدر هدیه دادند
نورٌ علی نورِ علی نورٌ علی نور
تاریخ را بیتی منور هدیه دادند
...
از او به ما عشق حسینش را رساندند
حق شفاعت را به مادر هدیه دادند
@hosenih
چشمانمان را خیس کرد و سوختیم و
او را به ما در روز محشر هدیه دادند
...
در مطلع این شعر خودکارم کم آورد
بی شک به این ابیات جوهر هدیه دادند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#حسن_اسحاقی
▶️
"از خاک عطر نم نم باران بلند شد
از جای خود به شوق فراوان بلند شد
یک مشت آب هدیه برای رباب برد
کم کم صدای خنده ی طفلان بلند شد
@hosenih
بابا رسید و بوسه به دستان او گذاشت"
این خواب دختریست که یک آن بلند شد-
و دید خیمه ها همه آتشفشان شده
فریاد زد به سمت بیابان بلند شد
از پشت خارها که به آنسو نگاه کرد
خورشید سربرهنه پریشان بلند شد
باور نکرد و بغض خودش را به باد داد
این شد که دست مرد نگهبان بلند شد
شب بود...آیه آیه زمین خورد والضحی
از نی صدای حضرت قرآن بلند شد
@hosenih
دختر گرفته بود دلش را که ناگهان
از خانه های کوفه بوی نان بلند شد
وارد شدند خسته و شلاق کافری
از جا به احترام یتیمان بلند شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حسن_اسحاقی
▶️
دریای زخم بودی و مرهم نداشتی
چیزی کم از عزای مُحرم نداشتی
@hosenih
تنها تر از تو کیست که در خانه ی خودت
غرق سکوت بودی و مَحرم نداشتی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#دیر_راهب
علی بن ابی طالب دلش سوخت
امامِ از نظر غایب دلش سوخت
مسلمانان کجا سرگرم بودید؟
که از این داغ یک راهب دلش سوخت
شاعر: #حسن_اسحاقی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_باقر_ع_شهادت
هم ریختن خون خدا را دیدی
هم آتشِ بین خیمه ها را دیدی
یک عمر به هر سو که نگاهت افتاد
یک گوشه ی داغ ماجرا را دیدی
شاعر: #حسن_اسحاقی
@dobeity_robaey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
گزینههای خودت را به روی میز بچین
و چند لحظه خودت را میان جنگ ببین
شروع کن به شمردن...، شهاب تا سجیل
هجوم حادثهها، آسمانِ اسرائیل...
✍ #حسن_اسحاقی
@hosenih
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
آن خانه که آتش زده بودند درش را
آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را
چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را
پس داد پس از این همه ماتم جگرش را
از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت
تن شعله کشید و همهی پیرهنش سوخت
تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت
فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت
پس گفت به او علت چشمان ترش را
شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم
آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم
در شعلهی غم تشنه دویدند و شنیدیم
بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم
بخشید علی از تن خود بیشترش را
مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد
قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد
چون تیر که بیطاقت از آغوش کمان شد
دانست که هنگام سپر کردن جان شد
تغییر ندادند نظرها نظرش را
مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست
شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست
پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست
با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست
آورد به یاد همه رزم پدرش را
بگذار نپرسم چه شده در دل میدان
بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان
بگذار نگویم که حسین است پریشان
شیر حسنش مانده و انبوه شغالان
رد میشوم از آنچه به هم ریخت سرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که علمدار
هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار:
هی تیر پس از تیر سپس نیزهی بسیار...
بی دست زمین خورده و در خندهی اغیار
سکان سماوات گرفته کمرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که شتابان
شمشیر به دستند همه نامه نویسان
آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان
سوغات برای همه آورده به میدان
دست و سر و پا و تن ایثارگرش را
ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد
در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد
وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد
با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد
تقدیم عمو کرد تمام جگرش را
آن حور نظر کرد تن بی کفنی را
سلطان زمین خوردهی دور از وطنی را
در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را
بی سر تن سادات حسینی حسنی را
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را
با نالهی جانسوز صدا زد پسرش را
ای کاش کسی آب بریزد جگرش را
پایان بدهد منتقم او سفرش را
باید که بیارند به زودی خبرش را...
✍ #حسن_اسحاقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
بر زمین میایستی... از ماه کمتر نیستی
کیستی ای "نام" در ابعاد دفتر نیستی؟
کیستی با هیچ مضمونی برابر نیستی؟
کیستی گر معنی الله اکبر نیستی؟
شعر نازل شد ولی دفتر به شک افتاده است
مینویسم اکبر و جوهر به شک افتاده است
آسمان، خورشید، ماه، اختر به شک افتاده است
در میان معرکه لشکر به شک افتاده است
کیستی تکبیر میگویی؟ پیمبر نیستی؟
مرگ دارد با دم تیغت تفاهم میکند
مرد جنگی با نگاهت دست و پا گم میکند
جسم خود را بر زمین بی جان تجسم میکند
ای که با هر اخم تو لشکر تلاطم میکند
کیستی هو میکشی؟ ای مرد! حیدر نیستی؟!
آمدی و وحشت تکرار دارند از علی
انتظار ضربتی دشوار دارند از علی
خاطراتی زخمی و خونبار دارند از علی
این جماعت کینهی بسیار دارند از علی
کاش میگفتی امیر بدر و خیبر نیستی...
در نبردت یک نفر با قصد قربت آمده
یک نفر در حسرت مشتی غنیمت آمده
یک نفر دنبال اثبات شجاعت آمده
یک نفر هم از سر بغض و حسادت آمده
آمده ثابت کند آنقدر محشر نیستی
تاختی و دست و پا از تن جدا کردی و بعد
هر کس آمد تیغ را در سینه جا کردی و بعد
پشت هم صد جسم را بی جان رها کردی و بعد
پیش چشم کورشان محشر به پا کردی و بعد
بر دهانش زد هر آنکس گفت حیدر نیستی
باد زد در دشت... کاغذهای دفتر شد تنت
جای ثبت یادگاریهای لشکر شد تنت
چند لحظه طی شد و یک شکل دیگر شد تنت
کم شد و هی کم شدو...آنقدر کمتر شد تنت-
من به شک افتادهام آیا تو اصغر نیستی؟
✍ #حسن_اسحاقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مدح
فرعون تا به حضرت موسی اشاره کرد
موسی فقط به گوشهی دریا اشاره کرد
مردم که حرف پشت سر آسمان زدند
مریم به گاهوارهی عیسی اشاره کرد
دین نا تمام بود خدا یک امام خواست
دست نبی به قامت مولا اشاره کرد
از علت وجودِ دو عالم سؤال شد
دست خدا به ام ابیها اشاره کرد
مادر زمان رفتن خود با دو دخترش
از روز درد گفت و به فردا اشاره کرد
مولا زمان رفتن خود از امیر عشق-
گفت و سپس به کودک رعنا اشاره کرد
روز نبرد آمد و دیدند تیغ او
صد کشته داد چونکه به هر جا اشاره کرد
یکجا هزار دست، کمان را کشید و بعد
یکجا هزار دست به سقا اشاره کرد
جبریل، چشمهای خودش را گرفته بود
با چشمهای بسته به آنجا اشاره کرد-
که یک زن از بلندی دیوانهوار عشق
بر روی خاکها به بدنها اشاره کرد
از او سوال شد: زن تنها چه میکشی؟!
مابین دردهاش چه زیبا اشاره کرد:
غیر از جمیل هیچ ندیدم همین و بس
با چشمهای خسته به بالا اشاره کرد
✍ #حسن_اسحاقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e