eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را غرق محن کردند اما.. غریبت در وطن کردند اما... غریبانه تو جان دادی، ولیکن تو را غسل و کفن کردند اما... شاعر: @dobeity_robaey
ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یُمن گریه‌ی شب تا به صبح بیدارم به آب می‌نگرم روضه می‌شود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه‌ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم، هنوز می‌بارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه‌ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی‌ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم نرفته از نظرم عمه‌ام زمین می‌خورد نرفته از نظرم گریه‌های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه‌ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه‌ی بازار برده‌ها لرزید بلا کشیده‌ی شام سیاه بازارم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه‌دارِ منا توئی آقا شاهدِ کربلا توئی آقا پیش تو مادرت زمین خورده نوه‌ی مجتبی توئی آقا همره عمه آمدی گودال راویِ ماجرا توئی آقا آنکه دیده گروه‌گروه زدند سنگ و چوب و عصا توئی آقا آنکه دیده به زیرِ چکمه‌ی شمر شاه، زد دست و پا توئی آقا آنکه دیده تمام قرآن شد با لگد جا به جا توئی آقا آنکه دیده ضریح مویِ حسین دستِ یک بی‌حیا توئی آقا آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا رفت بر نیزه‌ها توئی آقا بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه سویِ آل عبا توئی آقا آنکه همراه قافله رفته سویِ شامِ بلا توئی آقا سخت بر تو گذشت آن ساعات بد شکستند حرمت سادات اوج بی غیرتی نشان دادند سنگ در دست این وآن دادند اول شهر عنان مرکب را دست یک مشت بد دهان دادند جای عرضِ سلام، پیرو جوان ناسزاها به کاروان دادند رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد بسکه سر نیزه را تکان دادند دستِ سادات بر سرِ بازار صدقه تکه‌های نان دادند بوسه‌گاهِ رسول خاتم را به دمِ چوبِ خیزران دادند ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پرده‌های خیمه بیرون شدند زن‌ها لطمه‌زنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امامم، یعنی امام سجاد مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمه‌ها را دیدم که بانوان تا، گودال می‌دویدند سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه غلطان به‌خاک دیدم فرزند مصطفا را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک این است عشق‌بازی با بندگان خدا را تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر: عریان کنید اینَک ابدانِ کشته‌ها را! تن‌ها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزه‌ها چو خورشید کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عمه‌اَم بجویید دنبال ماجرا را... 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت‌سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده‌اند بر روح و جان من، غم و غربت چشانده‌اند من را به روی مرکب سمی نشانده‌اند از زهرِ زینِ اسب، ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره‌ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم‌های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده‌ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده‌ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده‌ام این روضه‌هاست گوشه‌ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرامِ شام، نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله‌ور عمه زینبم فریاد می‌کشد جگر مبتلای من من روضه‌خوان غربت عمه رقیه‌ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه‌ام آه... از شب شهادت عمه رقیه‌ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می‌گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه‌توز ماند در زیر آفتابِ بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه‌لب و سر جدای من 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگر می‌شود گریه بسیار کرد... مگر می‌شود دیده خونبار کرد... مگر می‌شود صحبت از خار کرد... مگر می‌شود نقل بازار کرد... ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد! مگر می‌شود خیمه سوزان شود... درآن شعله‌ها عمه حیران شود... کشیده نصیب یتیمان شود... رد دست‌هاشان نمایان شود... ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد مگر‌ می‌شود لشگر نیزه‌دار بیفتد به دنبال یک طفل زار ببینی سر شاه را نی سوار ز داغ رقیه شده بی قرار ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد حرم شد گرفتار رنج و عذاب چه‌ها کرد با دست‌هامان طناب مگر می‌توان روضه خواند آب آب مگر می‌شود حرف زد از رباب ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد شبی که حرم سمت غم‌خانه رفت به مهمانی قصر شاهانه رفت ز شوق پدر طفل دردانه رفت مگر می‌توان گفت ویرانه رفت ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد کنون این من و این دل گریه‌خیز نشستم به بستر مریضِ مریض چه باید کنم با غمش یا عزیز مگر می‌شود گفت حرف از کنیز ولی از غم و غصه‌اش دق نکرد 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم با کاروانی دیده‌گریان، گریه کردم هربار با مویی سپید و قامتی خم عمه صدا می‌زد «حسین جان» گریه کردم یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم دنبال مرکب پا برهنه می‌دویدم دنبال زن‌ها در بیابان گریه کردم دیدم که دسته‌ دسته در گودال رفتند شد شاهِ عالم سنگ‌باران، گریه کردم دیدم یکی زانو زده بر روی سینه گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم دیدم که آبِ مشک را روی زمین ریخت سر می‌بُرید از ذبح عطشان، گریه کردم همبازی‌ام را پیش چشمم ضجر می‌زد گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم با چشم‌هایم کوچه‌های شام دیدم کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار برحال عمه من فراوان گریه کردم دیدم که می‌بندد یکی با خیزرانش لب‌های یک قاریِ قرآن گریه کردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زبانم قاصر است از وصف غم‌هایی که تو دیدی ندیده هیچ‌کس رنج و ستم‌هایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بم‌هایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت‌؛ چه بد شد قاتل جانت- به روی چادر عمه‌‌، قدم‌هایی که تو دیدی به رویِ نيزه‌ها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَم‌هایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترم‌هایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینه‌ی آن بی جنم‌هایی که تو دیدی نهایت‌‌‌‌‌‌‌! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد ساله‌ست غم‌هایی که تو دیدی! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست امروز روز گریه و امشب شب عزاست تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه با صاحب‌الزمان دل ما نیز همنواست داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست... هم وارث تمامی اوصاف حیدر است هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست ای روح آسمانی از این داغ جانگداز فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست ای جان ما فدای غم غربت بقیع قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست... امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم با غربت بقیع، دل شیعه آشناست شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست امشب «خروش»! آن نفسِ حق که تا سحر دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت همیشه از غم بی انتها حکایت داشت قد خمیده‌ی امروز، ارث دیروز است چقدر پیری‌ام از کودکی شکایت داشت اگرچه آتش زهر است در تنم اما نشد حریف دلم هرچقدر قدرت داشت شبیه عمه نشسته نماز شب خواندم نماز خواندن من هم به او شباهت داشت به یاد حمله‌ی بد موقع اراذل بود که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت چگونه می‌رود از خاطرم غروبی که هزارسال برای دلم مصیبت داشت نه هیچ‌کس کمک شاه تشته‌لب می‌کرد نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت پناه رفت و زن و بچه بی پناه شدند به نیزه رفتن او قیمت اسارت داشت خرابه بود که هم‌بازی مرا کشتند همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت همان زمان که تنش را کبود می‌کردند همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت ز داغ آن نَفَس بند آمده ز کتک نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیابان بود و صحرا بود، آنجایی که من بودم هزاران خیمه بر پا بود، آنجایی که من بودم شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما گلاب اشک زهرا بود، آنجایی که من بودم قیام عاشقانِ راست‌ْقامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود، آنجایی که من بودم تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود، آنجایی که من بودم پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی شهادت هم گوارا بود، آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری علم در دست سقا بود، آنجایی که من بودم صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما خلیل‌الله تنها بود، آنجایی که من بودم شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد که ثارالله پیدا بود، آنجایی که من بودم عدالت زیر سم اسب‌ها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود، آنجایی که من بودم شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش تمام دشت زیبا بود، آنجایی که من بودم چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد که چشم‌انداز فردا بود، آنجایی که من بودم چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد مگر پاییز گل‌ها بود، آنجایی که من بودم؟ هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل فقط یک نیزه بالا بود، آنجایی که من بودم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بغضی که پنجه زد گلوی اطهرت را عمری گرفته بود راه حنجرت را شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت پاشیده بودی اشک‌های باورت را تو پنجمین خورشیدِ اهل نور هستی نور خدا کرده احاطه، محورت را خود سوختی بهر نجات اهل ایمان کردی تو خرج خلق، مهر انورت را در بستر بیماری و در هُرمی از تب کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را با خاطرات کربلا و کوفه و شام پُرکرده بودی برگ‌برگِ دفترت را یاد علیِ اکبر و عباس و اصغر آتش فکنده لحظه‌های آخرت را از کربلا جان و دلت می سوخت، ازچه آتش زده زهر ستم بال و پرت را؟ شد بقعه‌ی نوری دگر، خاک مدینه بُردند زیر خاک، وقتی پیکرت را قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلاً برای آمدنش بی قرار نیست گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که "دل" به شوق وصالش دچار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته‌ام این‌گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست همسایه‌ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره‌دار نیست؟! امروز اگر که توبه نکردم، چه می‌کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست :: وای از مزار و غمکده‌ی باقرالعلوم یک سایه‌بان به گستره‌ی آن مزار نیست حجاج، مکه‌اند و به روز شهادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه می‌خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده‌ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر، نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه‌هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت گوشه‌ی حجره‌ تو را سخت به زحمت انداخت داری از درد چه بدحال به خود می‌پیچی مثل لب تشنه‌ی گودال به خود می‌پیچی چه غریبانه کف حجره زمین‌گیر شدی چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی زهرِ ملعون، چه به روزِ جگرت آورده خنده‌ی حرمله را در نظرت آورده خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید زهر نه، گریه‌ی بسیار تو را خواهد کشت روضه‌ی دست علمدار تو را خواهد کشت سال‌ها رفته، ولی خوب به خاطر داری با رقیه دل‌تان سوخته چندین باری مو به مو، طعنه‌ی اغیار به یادت مانده ازدحامِ سر بازار به یادت مانده دل پُر خون تو، از غصه لبالب می‌شد چادری در ملأعام معذب می‌شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده‌ی اشکبار یادش هست آن‌همه قلب زار یادش هست روضه‌ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده  باز تب کرده، مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پرغبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لب‌هایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه‌اش کل سال هیأت بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه‌ی اسارت بود لحظه‌های فرار یادش هست همه‌ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه‌هایش چقدر ترسیدند کوچه‌های شلوغ را دیدند مست‌ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای بقیعِ غم تو کرببلایی دیگر کربلا بود برای تو مِنایی دیکر کوفه تا شام، تو را سعی‌وصفایی دیگر در غریبان، تو غریب الغربایی دیگر غربتت را نسرودم منِ شاعر آری راستی تو چقَدَر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تو را از عمل ما، خاطر بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر گرچه محتاج‌ترینیم به قال الباقر همه‌ی سال پی یک شب تقویم توأیم ما فقط مرثیه‌خوان شب ترحیم توأیم دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا؟ گاهگاهی که رسیدیم، نماندیم چرا؟ پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا؟ باقرالعلم! ز علم تو نخواندیم چرا؟ بگذر از ما که برای تو مؤثر نشدیم نه که بی صحن و رواقی تو، مسافر نشدیم کودکی‌های تو در اوج مصیبت طی شد کودکی‌های تو همراه شهادت طی شد پای آن خیمه که می‌رفت به غارت طی شد زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد طی شده کودکی‌ات گوشه‌ی بین الحرمین گه در آغوش پدر، گاه در آغوش حسین کربلا جلوه‌ی غم بود برایت مادام کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام کربلا بود و امام بن امام بن امام من تو را یک تنه یک کرببلا می‌بینم من تو را در همه‌ی مرثیه‌ها می‌بینم داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو روضه‌خوان باش خودت، روضه‌ی او را تو بگو پرده بردار، بیا راز مگو را تو بگو بوسه‌ی تیغ به رگ‌های گلو را تو بگو تو بنا بود بمانی به امامت برسی روضه‌خوان باشی و هر شب به شهادت برسی 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب از آسمان چشمانت دسته‌دسته ستاره می‌چینم در غزل‌گریۀ زلالت آه سرخی چارپاره می‌بینم زخم‌های دل غریبت را مرهم و التیام آوردم باز از محضر رسول‌الله به حضورت سلام آوردم در شب تار تیره‌فهمی‌ها روشنی را دوباره آوردی آسمان را کسی نمی‌فهمید تا که با خود ستاره آوردی وارثِ آبروی سجاده بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسّم بود چشم تو لحظه‌ای نمی‌آسود همۀ عمر تو محرّم بود دم‌به‌دم ابری است و بارانی از غم تو هوای چشمانم چلچراغی ز گریه روشن کرد ماتمت در منای چشمانم... آه آتشفشان چشمانت دیر سالی‌ست بی‌گدازه نبود همۀ عمر خون دل خوردی داغ‌های دل تو تازه نبود دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی... کاروان بی‌امان رها مانده دل تو روی نیزه‌ها می‌رفت دست‌هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه‌ها؟ هرگز! قاتلت خنده‌های حرمله بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سوغات ما از کربلا درد و محن بود پژمردگی لاله‌های در چمن بود من غصّه‌دار غصّه‌های بی قرینم من کربلا را یادگار آخرینم من یادگار روزهای خاک و خونم من یادگار چهره‌های لاله‌گونم من تشنگی را در حرم احساس کردم یاد دو دست خونی عبّاس کردم من کودکی بودم که آهم را شنیدند دیدم سر جدّ غریبم را بریدند من دیده‌ام در وقت تشییع جنازه اسبان دشمن را که خورده نعل تازه من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه گرچه کنون مسموم از زهر هشامم من کشته‌ی ویرانه‌ای در شهر شامم دیدم که پرپر می‌زند هم‌سنگر من در خاطرم شد زنده داغ مادر من من روضه‌خوانی در منا برپا نمودم خود روضه‌خوان قتل آن مظلوم بودم من سوختم از داغ بانوی مدینه سنگ مدینه می‌زدم هر دم به سینه :: يارب هشام آرامش من را به هم زد او ظلم را در دفتر ظلمت رقم زد زهر عدو خون کرده قلب آتشین را گریان نموده چشم زین العابدین را ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زخمیِّ زهری بود و بر غم مبتلا بود زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود پنجاه سالِ عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او روضه‌دار کوچه‌ها بود تب می‌نمود و یاد مادر گریه می‌کرد او خوب با سردرد و سیلی آشنا بود لب‌تشنه بود و زهر، آتش زد به جانش چون یادگاریِّ حسین و مجتبی بود عادت به «لایَومَ کَیَومُک» داشت حرفش یعنی گریز حرف‌هایش کربلا بود در خاطرش مانده شلوغی‌های گودال جدِّ غریبش را که زیر دست و پا بود جدِّ غریبی که لباسش را ربودند غسل و کفن، زخم زیاد و بوریا بود جدِّ غریبی که سرش منزل به منزل گاهی به نیزه، گاه در طشت طلا بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چقدر خاطره از رنج‌های قافله داری گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر برده‌اند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری، هنوز حوصله داری تویی که کودکیَات را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پی که می‌رود آن دل، دل شکسته و خونت به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری؟! هنوز تیر سه شعبه نرفته است ز یادت هنوز دلهره از خنده‌های حرمله داری به شور و شوق کشیدی به بر هر آنچه بلا را  که گفته است که از درد و داغ‌ها گله داری... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هرآن‌که در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضۀ منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست: «خبر کنید کسی را که دوستش دارید»* خدا کند برسد، این پیام آخِر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به این‌که بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود: این روسیاه، شاعر ماست ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در روایت است که مردی از مسجد گذر کرد، در حالی که امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) نیز در مسجد نشسته بودند. یکی از اصحاب امام باقر(علیه‌السلام) گفت: به خدا قسم من این شخص را دوست می‌دارم. امام فرمود: «اَلا فَأَعْلِمْه فَاِنَّهُ اَبْقی لِلْمَوَدَّهِ وَ خیرٌ فی الأُلفه؛ پس به او خبر بده، چرا که این خبردادن، هم مودّت و دوستی را پایدارتر می‌کند، هم در ایجاد الفت، خوب است». (بحارالأنوار، ج۷۱، ص۱۸۱) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گرچه آتش به دل شعله‌ورم افتاده شرر زهر ستم بر جگرم افتاده یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر انقلابی به دل شعله‌ورم افتاده آه از آن گلشن خونین که به چشمم دیدم گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده ثمری از شجر طیبه هستم؛ امّا آتشی بر همه‌ی برگ و برم افتاده از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی به سوی قتلگه او گذرم افتاده کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم غل و زنجیر به پای پدرم افتاده از همان‌روز که خورشید به نی جلوه نمود سایه‌ای از غم و محنت به سرم افتاده دیده‌ام از اثر ضربت سنگ بیداد ز روی نی سر شمس و قمرم افتاده عمه‌ی کوچک من پیش نگاهم جان داد درد این بار گران بر کمرم افتاده آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده ای «وفایی» همه جا در غم ما گریه کنید لخته‌های دلم از چشم ترم افتاده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیده‌ای هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنه‌لب سوزان‌ترین روز جهان را دیده‌ای روز عاشورا میان خنده‌های کوفیان ناله پیری به بالین جوان را دیده‌ای در تمام عمر اگر می‌سوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده‌ای در میان خیمه‌ها وقت غروب آفتاب لحظه لحظه اضطراب عمه‌جان را دیده‌ای خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب‌ها جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده‌ای از درون خیمه‌هایی که در آتش سوختند گوشواره بردن غارتگران را دیده‌ای وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده‌ای در کنار عمه‌جان، در مجلس نامحرمان بر لب قاری، هجوم خیزران را دیده‌ای داغ‌هایی که شمردم شمه‌ای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e