eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
348 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد @hosenih خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد شده آویخته بر پوست سر کوچک تو گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد @hosenih کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
ای سپه کوفه آفتاب شدید است غنچه‌ی من‌ رنگ‌ آفتاب ندیده است جنگ شما با من است! طفل چکاره‌ است؟! رنگ‌و روی ماه من‌ چقدر پریده‌ست هلهله را بس کنید لرزه گرفته بچه شش‌ماهه هلهله نشنیده‌ست قطره‌ی اشکم‌ چکید زود زبان زد شیر نباشد غذاش اشک چکیده است قول به او داده‌ام که آب بگیرم مادرش از غصه بین خیمه خمیده‌ست دست مرا یک نفر نشانه گرفته فکر کنم‌ موقع شکار رسیده است حرمله رویت سیاه باد! چه کردی؟ حنجره ی نازکش بریده بریده است جز منِ بی کس بگو کدام غریبی؟ از گلوی شیرخوار تیر کشیده است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مگو گریه که این رازی مگو بود چه فریادی بلند از آن گلو بود @hosenih اگرچه تشنه‌لب می‌رفت اما شهادت تشنهٔ‌ لب‌های او بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پدری آب شده تا پسری آب خورد "خون ز پیمانه ی خورشید جهانتاب خورد" @hosenih ماهی تنگ عطش راه به جایی نبرد حنجرش آن قدری نیست به قلاب خورد به لبش آب رسد یا نرسد می میرد نوش دارو ست پس از مرگ که سهراب خورد پلک بر پلک نهاده است در آغوش پدر شاید او خواب ببیند که کمی آب خورد لعنت حق به کسانی که گمان می کردند که به نام پسرش کام پدر آب خورد @hosenih سرخی خون علی شانه به مغرب زده است آسمان سرخی اش از جای دگر آب خورد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ همه گهوارۀ من را به غنیمت ببرید تا ابد معجر زینب به سلامت باشد @hosenih سر من را ببُرید و سر من را ببَرید تا قیامت سر زینب به سلامت باشد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دلامون کبوتره تو آسمون روضه هات آشیونه داره گوشه ای تو خیمه ی عزات خاک هیچ جا مثه تربت تو ارزش نداره اجابت دخیل شده به زیر گنبد طلات @hosenih بعد گریه انگاری تازه به دنیا اومدم گناهام می ریزه وقتی سینه می زنم برات مادرت حق داره گردنم که قبل خلقتم دعا کرده تا بشم سوار کشتی نجات مادرم شبا برام قصه ی کربلا می گفت تا یه روز بیاد بشم نذر شما و بچه هات خدا خیرش بده هرکی عاشقی یادم داده جگرم آتیش گرفته لابه لای خیمه هات چی میشه عطش بگیرم و فقط بگم حسین... یا که تشنه بمیرم خاکم بشه صحن و سرات @hosenih اسمتو بردم و توی آسمون راهم دادن آخرش به خاطر تو می خره منو خدات وقت تشنگی به یاد لب تو آب می خورم یاد سقا و گلوی اصغر و آب فرات ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ این لاله که از تمام هستیش گذشت از کینه ی تیغ وطعنه ی نیش گذشت @hosenih تااینکه نهال دین شکوفا باشد از غنچه ی نا شکفته ی خویش گذشت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ این لاله که از تمام هستیش گذشت از کینه ی تیغ وطعنه ی نیش گذشت @hosenih تااینکه نهال دین شکوفا باشد از غنچه ی نا شکفته ی خویش گذشت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ غروب شد و تو ساحلِ، خشک لبات نشستم تو سایۀ، عطش گرفته ی صدات نشستم بال کوچیکت تو لباس گهواره جا نشد هیچ آغوشی به غیر آسمون برات وا نشد @hosenih اینا کی ان که رو زمین بال هوایی دارن برای بردنت عجب برو بیایی دارن تیرا تو دست مردای چله نشین نشستن و خاکا همزمان رو صفحه ی جبین نشستن نگه نداشتن حرمتِ ضریح حنجرت رو پا ندادن پرواز نو رسیده ی پرت رو بهار آرزوهامو رنگ خزونی کردن فضای سبز قلبمو پر از نشونی کردن اینایی که قدم تویِ راه خدا گذاشتن تو صحن نازک گلوت بی وضو پا گذاشتن تو رفتی و زندگی از وجود من جواب شد تو رفتی و سقف هوا روی سرم خراب شد @hosenih یه گوشۀ عرش خدا برات لالا می خونن تلقین تو فرشته ها همون بالا می خونن مثه نگاه آخرت که رویِ دل نشسته تو غصه کشتی نجاته که به گِل نشسته تو این عطش آبِ پاکی، رو دستای حرم ریخت چشم تو رو نبست و آسمونا رو به هم ریخت با اینکه از داغ تو پُر ز دردن این جماعت اما برات نماز اقامه کردن این جماعت تو این مصیبت کمک روح تن رسول کرد لحد آوردن از بهشتو جبرییل قبول کرد @hosenih پشت تو سینه می زنن تموم لشگر آب آروم برو تو آغوش سوختۀ مادر آب قبر کوچیکت ضریح مدینه ی حسینه تا به ابد پرچم فتح سینه ی حسینه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سه شعبه خواست تو را هم به ميزبان بدهم از اين به بعد در آغوش آسمان بدهم @hosenih چه خورده بد گره اي دست تير با دستم نمي شود كه علي جان تو را تكان بدهم ميان خيمه نگاهت به چشم من مي گفت اجازه اي بده بابا خودي نشان بدهم تو تشنه تر زعلي اكبري ولي پسرم خودت زبان نگرفتي به تو زبان بدهم @hosenih اگر كه دفن شدي پشت خيمه علت داشت نخواستم كه بهانه به دستشان بدهم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ، ▶️ گرم روز است و تمام خورشید آفتاب است که می‌بارد تیغ نیست آبی که لبی تَر گردد نیست اشکی که زند حلقه به چشمی بی جان گوشه‌یِ خیمه‌ای از بی تابی مادری می‌خواند نغمه‌یِ لالایی شاید اینگونه بخوابد طفلش ولی اینبار چه آرام و ضعیف تشنگی جوهره‌یِ لالایی او را بُرده @hosenih تا که هُرمِ نفسش می‌خورَد بر رُخِ کودک آرام چهره‌ی سوخته‌اش میسوزد مادری چشم به راه گونه‌هایش زخم است رَدِ سرخی است که از ناخنِ طفلش مانده هردو باهم تشنه هردو باهم بی تاب هردو دل داده به آوازِ پدر تا کلامی گوید ساقی از راه رسید باز هم مَشکِ پُر آب چقدر طولانی است انتظارِ رُخِ تاول زده‌ای نَفَسِ سوخته‌ای کمی آنسوتر از او زیرِ یک خیمه‌ی تفدیده‌ و خشک کودکانی جَمعند همگی دلواپس چشم دارند به دلگرمیِ یاسی کوچک دختری پوشیده زیرِ یک چادرِ سبز نازدانه که چنین می‌گوید @hosenih دلتان قرص خیالِ همگی راحت باد به خودم گفته که برمیگردم قول داده به حرم می‌آید دلتان قرص که دریا با اوست ولی انگار در این لحظه شنیدند کسی می‌آید کسی از دور به سمت خیمه او عمو نه خود باباست ولی وای چرا اینگونه قامتش خَم شده است دست دارد به کمر دست دیگر به عمودی که پناهِ حرم است می‌کِشد خیمه‌یِ عباس زمین می‌اُفتد بُهت در جمعِ حرم می‌پیچد بغض‌ها می‌شکند ناله‌ای می‌آید @hosenih گوشها را دگر از قبل سبکتر بکنید عمه در حلقه‌ی ماتم زده‌ی دخترکان گره‌ای بر گره‌ی معجر آنان می‌زد گوئیا سوخت و خاکستر شد خیمه‌ی مادر طفل تازه می‌خواست زبان باز کند تازه می‌خواست که بابا گوید غرق در حال پریشانیِ خود بود که دید پدرش میگوید کودکم را آرید (اصغرم را بدهید) تا که سیرابِ دو کف آبِ گوارا گردد طفل را بابا بُرد باز‌هم در دلِ او نورِ اُمیدی پر زد خواست تشویش بیاید به سراغش اما غم به خود راه نداد گفت اینبار علی سیراب است بازهم چشم به راه به درِ خیمه‌ی خود @hosenih کُند تَر می‌گذرد ثانیه‌ها که سیاهیِ کسی پیدا شد چشم‌هایی که زِ فرطِ عطش تار شده خیره نمود زیرِ لب با خود گفت : پس علی کو؟ چه شده؟ بچه‌ام با او نیست دید باباست ولی چهره‌ی او خونین است گوشه‌هایی زِ عبایش خونرَنگ می‌رود پشتِ خیام سر به زیر است چرا خواست حرفی بزند بُهت وجودش را برد نفسش بند آمد بعد بغضی سوزان رفت دنبال حسین چشمهای تارش دید در پشت حرم گودی قبری را کوچک اما کم عمق دستِ بابا خاکی دید در سینه‌ی آن کودکش خوابیده خنده‌ای بر لب اوست چشمهایش باز است @hosenih زلفهایش خونین بِینِ قنداقه‌ی سرخ مثلِ یک کابوس است سرش انگار به مویی بند است از گلویش خبری نیست ولی خبری نیست از آن حلق سفید گوئیا حنجره‌اش تارهای صوتی همگی سوخته‌اند خبری نیست از آن حَلق سفید جایِ آن تیغه‌یِ یک تیرِ مهیب از سه طرف بیرون است طولِ آن بیشتر از قدِ علی حجم آن بیشتر از حجمِ سرش گوش تا گوش نمانده چیزی حرمله میخندد زانوانش خم شد چشمهای پدر از شرم زمین می‌نگرد دستِ خود بُرد به سمتِ لحد و چید بر آن پنجه بر خاک زد و رویِ مزارش پاشید مُشت خاکی به سرش بعد آهی جانکاه اثر از قبر نبود حال زینب ماند و مادری خاک آلود @hosenih پیرمردی تشنه چه‌کند با این مرد به کدامین برسد ساعتی تلخ گذشت در غروبِ سرخی که حرم شعله‌ور از دستِ غارت شده است خیمه آتش شده است دختران میسوزند همه‌ی هستیشان مثلِ گهواره به غارت رفته چشمِ مجروح رباب دید در پشتِ خیام از همانجا که نشانش کرده در همان نقطه که خاکش کرده گودیِ قبری هست گودیِ کوچکی اما خبر از کودک معصومش نیست سر خود را چرخاند طرفِ طبل زنان طرف هلهله ها نیزه دارانی دید به سرِ نیزه‌ی افراشته‌ی خونین قطور اصغر خود را دید که به او می نگرد حرمله میخندد...... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمِ بیدارِ من و باز، شبی طولانی باز من بودم و حیرانی و سرگردانی... خسته بودم، دلم از عالم و آدم پُر بود از سیاهیِ دلِ اهلِ زمیـن دلـخور بود... @hosenih میشنیدم همه جا غربت فریادی را... ناگهان از همه سو "گریه ی نوزادی را..." عطـرِ مظـلومیـتش دور و برم می پیچید گریه ی ملتمسش توی سرم می پیچید میشنیدم همه جا غربت فریادش را چشم بستم که زِ خاطر ببرم یادش را چشم بستم "وَ به رویای غریبی رفتم" خواب دیدم که به صحرای غریبی رفتم بوی پیمان شکنی از همه جا می آمد از سراپای زمین بوی بلا می آمد... ناگهان گوشِ دلم پُر شد از آهنگی تلخ خستگی بود و صدای عطش و جنگی تلخ چشمم افتاد ب مردی که دودستش پُر بود مــرد، از دسـتِ اهالیِ زمین دلخور بود... روی دستش پسرش بود ک سربازش بود -آخرین یار پدر- لحظه ی پروازش بود... تیر رقصید که آرام کند کودک را تا ک سیراب کند حنجره ی کوچک را ** بعد از آن تیر سه سر بود و گلویی پاره چشمِ حیران پدر بود و گلویی پاره... گفت: رفتی دل بابای تو تنهاتر شد از همین لحظه که رفتی پدرت بی سر شد کاسه ی عمرِ پدر بی تو به سر می آید ساعتی منتظرم باش... پدر می آید... @hosenih چشم او بسته شد و گریه ی او بند آمد ناگهان بر لبش انگار که لبخند آمد... گریه اش قطع شد اما شده چشمانم تَر چشم وا کردم و گفتم: "مددی یا اصغر" ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih