eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که از لجّه‌ی غم جرعه مکرر نخورد روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی هیچ شاه دگری غصه‌ی نوکر نخورد چوب هم باشی و وقفش نشوی باخته‌ای هیزم است آنچه به درد تن منبر نخورد گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد :: شدنی نیست که بی یار شود خون خدا به غرور نوه‌ی شیرخدا بر نخورد اول روضه‌ی شش ماهه به خود گفت کسی: کاش این مرتبه آن تیر به اصغر نخورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این کوفیان تصمیم با تزویر می‌گیرند شش ماهه را از شیر، با یک تیر می‌گیرند شش ماهه را با یک سر از پوست آویزان در بُهت چشم مادرش از شیر می‌گیرند داغ دلت را تازه می‌خواهند تا گودال این تیرها از میخِ در تأثیر می‌گیرند با کار امروزش، برای حرمله فردا در شام چندین مجلس تقدیر می‌گیرند در کوفه رسم میزبانی آب دادن نیست! زیر گلوی میهمان شمشیر می‌گیرند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قلب سنگ از اشک خیمه آب شد تیر سمت آسمان پرتاب شد در حرم می‌گفت چشمی اشکبار رحم کن ای تیر! بر این شیرخوار نیست غیر از تشنگی تقصیر او رحم کن بر مادر بی شیر او تیری اما، زخم تو چون خنجر است آن گلو از برگ گل نازکتر است گر ننوشد آب، پر می‌گیرد او گر بنوشد آب هم می‌میرد او مرگ می‌گردد پی گهواره‌اش مانده مادر... تا چه سازد چاره‌اش جای لب بر هم زدن این ماه وش گر زبانی داشت می‌گفت العطش... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دارد نظری سمت کجا تیر سه شعبه؟ آمد به سراغ تو چرا تیر سه شعبه؟ آغوش تو امن است ولی حیف، کجا برد، امنیت آغوش تو را تیر سه شعبه؟ آیینه‌ی اکبر به روی دست تو بود و برداشت ترک آینه با تیر سه شعبه فرزند تو آن است که تا حرمله را دید لبخند زد و گفت: بیا تیر سه شعبه! بی اذن تو برگی به زمین، نه نمی‌افتد با اذن تو گشته‌ست رها تیر سه شعبه در حسرت دیدار تو ماندیم و‌ نمردیم ای کاش که می‌خورد به ما تیر سه شعبه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوثر علی‌اصغر امشب به مستان می‌دهد ساغر علی‌اصغر غوغا به پا کرده آیینه‌ی کوچک‌تر حیدر علی‌اصغر ارباب می‌خندد بر سینه‌اش تا می‌گذارد سر علی‌اصغر با سن‌و‌سال کم در جنگ برپا می‌کند محشر علی‌اصغر "هل من معین" آمد طاقت ندارد در حرم دیگر علی‌اصغر تیر سه‌پر خورده پس شد علی‌اصغر، علی‌اصغر، علی‌اصغر هم اکبر آورده هم روی دستانش علیِ اصغر آورده از باغ خود انگار زیر عبا سیب گلاب نوبر آورده در کربلا ارباب یک‌ساقی و هفتاد و اندی ساغر آورده بر روی دستانش انگار حیدر را به روی منبر آورده تیر سه‌شعبه، آه! اشک مرا این جمله هردفعه در آورده پیش عمو بر نی شش‌ماهه حالا بین سرها سر درآورده هربار جان می‌داد تا روی نیزه اصغر خود را نشان می‌داد تا دق کند مادر هی حرمله گهواره‌ی او را تکان می‌داد مثل علی‌اکبر جنگاوری می‌شد اگر دنیا امان می‌‌داد مثل عمو می‌شد تیر سه‌شعبه چندسالی گر زمان می‌داد آن وقت مادر هم داماد خود را هی نشان این و آن می‌داد باید رباب امروز شش‌ماه درس عاشقی را امتحان می‌داد دنیای شش‌ماهه شد تیره تا خشکیده شد لب‌های شش‌ماهه رو زد برای آب " مُنّوا عَلَیَّ " بر لب بابای شش‌ماهه اُف بر تو ای دنیا خالی‌ست در آغوش مادر جای شش‌ماهه حالا رباب است و لالایی و گهواره و رویای شش‌ماهه تنها امید ماست کوچک‌ترین باب‌المراد، آقای شش‌ماهه هرکس حسینی شد پای براتش می‌خورد امضای شش‌ماهه ✍شعر از گروه ادبی دفتر شعر و ادب آیینی شهرستان بروجرد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
قراره زندگی‌هامون همش دور و برت باشه تموم زندگیم روضه‌س تا حرف اصغرت باشه صدا پیچیده تو خیمه صدای اصغره انگار رباب از غصه دلخونه بازم اصغر شده بیدار ببخش ای کودکم، مادر نداره قطره‌ی شیری تو که حال منو دیدی چرا آروم نمی‌گیری بابات تنها توو مِیدونه دلش پُر غُصه و درده صدات‌و بشنوه ای‌کاش صداش کن بلکه برگرده اجابت شد دعام، بابات نشد گریَه‌ت فراموشِش می‌خواد آبِت بده مادر! بخواب آروم توو آغوشِش چه سخته، روضه سنگینه حسین با کودکش اومد برای قطره‌ی آبی حسین به دشمنش رو زد چی شد اصغر شده خاموش چرا توو دشت غوغا شد گلوش خشکیده بود اما با تیر حرمله وا شد حسین و اضطرار ای وای چرا حیرونه توو این دشت اومد سمت حرم اما چرا هی اومد و برگشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در گلوی تشنه‌اش وقتی عطش جان می‌گرفت رود از شرمندگی راه بیابان می‌گرفت او خودش باب الحوائج بود مانند عمو لب اگر آن‌روز تَر می‌کرد، باران می‌گرفت حیدر شش‌ماهه بین گاهوار انگار داشت با تلظی کردن خود اذن میدان می‌گرفت باورم این است اگر او از میان خیمه‌گاه زودتر بیرون می‌آمد جنگ پایان می‌گرفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از تمام لاله‌های کاروان غنچه‌ای لب تشنه ماند و باغبان غنچه‌ای که برگ او خشکیده بود نسخه‌اش را تشنگی پیچیده بود زخم می‌شد روی او با گریه‌اش شعله می‌زد خیمه‌ها را گریه‌اش دست بر دست همه اهل حرم نغمه لالایی‌اش آوای غم دوش تا وقت سحر از قحط آب دست و پا می‌زد در آغوش رباب هر طرف بر پیکرش با دست باد چون گل پژمرده رأسش می‌فتاد مثل هاجر هفت نه، هفتادبار رفت مادر خیمه خیمه بی قرار قطره‌ی آبی ولی پیدا نشد چشمه‌ای از پای طفلش پا نشد ماند اسماعیل او در انتظار تا به قربانگه شود قربان یار سر به روی شانه‌ی بابا گذاشت نای گریه نیز نای او نداشت مثل ماهی لب به هم می‌زد مدام در تلظی بود بر دست امام تا که بالا رفت بر دستان او سرعقب افتاد و پیدا شد گلو حرمله حلق سپیدش را که دید تیر را در چله تا آخر کشید چشم او بر چشم بابا خیره بود ناگهان شد چشم‌های او کبود از فشار تیر بر طفل رباب گل میان دست بابا شد گلاب دید بیت آرزوی ویران شده برگ گل از شاخه آویزان شده زود بابا بین آغوشش فشرد دست را زیر سرش آرام برد روی دست باغبان پرپر که شد نوبت تشییع آن بی سر که شد شعله زد این غم به جان عالمین حرمله خندید بر اشک حسین ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید :: بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آب آوَرد از فراتِ اشک، سقایی که نیست زنده ماندم باز، با هوی مسیحایی که نیست باز هم پیراهنِ دامادی‌اش را دوختم دل‌خوشم هر روز با رؤیای فردایی که نیست آه ای گهواره‌ی خالی!، صبوری کن کمی طفلکم خوابیده روی دستِ بابایی که نیست خنده‌هایش، گریه‌اش، آهنگِ بابا گفتن‌اش باز گوشم شد طلبکارِ صداهایی که نیست باز هم باران گرفت و مشک‌ِ چشمم پاره شد از عطش می‌ترسم، از روزِ مبادایی که نیست رودِ خشکِ اشک، دارد ماهی‌ام را می‌کُشد می‌سپارم این تَلَظّی را به دریایی که نیست قبرِ این بی‌شیرخوار این‌جاست، جای خالی‌اش قتلگاهم بی‌علی آن‌جاست، هر جایی که نیست مُرده در دنیای مقتل‌هام، دنیایی که هست زنده‌ در دنیای رؤیاهام، دنیایی که نیست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مظلوم‌ترین، تشنه‌ترین طفل شهیدی در خون خودت مثل علمدار تپیدی می‌خواستی آرام بخوابی گل مادر با قهقهه‌ی حرمله از خواب پریدی گفتی که گلویم سپر غربت باباست آخر مگر از غربت بابا چه شنیدی این تیر برای تو بزرگ است عزیزم شش ماهه‌ی من! زود به معراج رسیدی این تیر تو را یک شبه از شیر گرفته.. مادر به فدایت چِقَدَر درد کشیدی ای حرمله از زندگی‌ات خیر نبینی من زنده بمانم پس از این با چه امیدی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی دیدی به جز او سایه‌ای بر سر نداری برگشته‌ای؟ این را کسی باور نمی‌کرد برگشته‌ای؟ این را خودت باور نداری می‌خواهی از بغض گلوگیرت بگویی از لای لایی واژه‌ای بهتر نداری هر بار یاد غربت مولا می‌افتی می‌سوزی و دیگر علی اصغر نداری هر شب در این گهواره طفلی بی‌قرار است «سخت است این غم، سخت‌تر از هر نداری» ما پای این گهواره عمری گریه کردیم یک وقت دست از لای لایی برنداری ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به روی دست خود یک ماهپاره گرفت و گفت این شیرخواره به صورت از عطش نه رنگ دارد نه با کس کودک من جنگ دارد اگر این ناله تأثیری ندارد دگر شش ماهه تقصیری ندارد که ناگه غنچه‌اش پرپر شد ای وای دو چشم باغبانش تر شد ای وای گلش را خون حلقش سیر کرد و... سه شعبه در گلویش گیر کرد و... برای لحظه‌ای شد مات و حیران سپس زیر عبایش کرد پنهان کمی ناز و نوازش کرد او را و پشت خیمه‌ها آورد او را چو خم شد بوسه بر رویش گذارد و قبل از آنکه در خاکش سپارد صدا آمد که یک لحظه حسینم تحمل کن ببینم نور عینم.. بده گل بوسه از رویش بچینم برای آخرین بارش ببینم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این نی‌نوای روضه‌به‌لب، این صدای کیست؟ این تکّه‌های کرب‌و‌بلا ردّ پای کیست؟ این چادرِ کبود، که بی‌سایه و عمود آتش به آسمان زده، ماتم‌سرای کیست؟ این چهره‌ای که شب شده از هُرمِ آفتاب رختِ سیاه کرده به تن، در عزای کیست؟ انگار مادرِ همه‌ی شیرخواره‌هاست این آرزوی سوخته، این لای‌لای کیست؟ هر کس که می‌شناخت، بَدَل شد به روضه‌ای این مقتلِ غریبِ وطن، آشنای کیست؟ کافر نبیند آنچه مرا پیر کرد و کشت! یارب چه دیده است مگر، این دعای کیست؟ آغوشِ او هنوز پُر از بوی اصغر است دیگر نپرس این همه لالا برای کیست! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آب هستم، آب هستم، آب پاک جاری‌ام از آسمان تا قلب خاک گاه ابر و گاه باران می‌‏شوم گاه از یک چشمه جوشان می‌شوم‏ گاه از یک کوه می‌‏آیم فرود آبشار پر غرورم، گاه رود گاه قطره، گاه دریا می‌شوم گاه در یک کاسه پیدا می‏‌شوم‏ روز و شب هر گوشه کاری می‏‌کنم باغ‌ها را آبیاری می‏‌کنم‏.. گرچه آبم، روزی اما سوختم قطره تا دریا، سراپا سوختم‏ تشنه‌‏ای آمد لبش را تر کند چارهٔ لب‌تشنه‏‌ای دیگر کند تشنه‌ای آمد که سیرابش کنم مشک خالی داد تا آبش کنم‏ تشنهٔ آن روزِ من عبّاس بود پاسدار خیمه‌های یاس بود خون عباس علمدار رشید قطره‌قطره در درون من چکید.. ‏چشم‌‏هایم خواب، موجم خفته باد آبی آرامشم، آشفته باد!.. وای بر من، وای بر من، وای دل مانده در مرداب حسرت پای دل‏ پیچ و تاب رودم از درد دل است برکه از اندوه دل پا در گل است‏ چشمه از غم روز و شب نالان شده ابر هم از رنج من گریان شده‏ گریهٔ من شرشر باران شده غصه‏‌ام در گریه‏‌ها پنهان شده‏ دود داغم ابرها را تیره کرد آسمان‌ها را سراپا تیره کرد آب اگر شد اشک چشم، از شرم شد از خجالت شور و تلخ و گرم شد.. حال، از اکبر خجالت می‌کشم از علی‌اصغر خجالت می‌کشم‏‏ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زخم را این‌بار بر قلب پدر می‌خواستند مادر بی تاب را بی تاب‌تر می‌خواستند این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت که برایش تیر انداز قَدَر می‌خواستند دشمن نام علی بودند... ورنه چله‌ها تیرشان تک شعبه هم میشد اگر می‌خواستند تیغ‌های ظالم بی رحم، خون می‌ریختند نیزه‌های وحشی خونخوار، سر می‌خواستند از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد گرچه او را کودکی بی بال و پر می‌خواستند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رباب بود و غمی که سرش خراب شده صدای گریه‌ی اصغر غم رباب شده خراب کودک او عالم است و یک‌ لحظه رباب خیر ندید از همین خراب شده زن است و دلخوشی‌اش نغمه نغمه لالایی رباب نغمه‌ی لالایی‌اش عذاب شده حسین کودک خود را گرفت از مادر شتافت سمت فراتی که خود سراب شده برای قطره‌ی آبی به دشمنش رو زد گرفت آب ؟ نه اما حسین آب شده حسین ماند و غمی نونهال در آغوش چه غنچه‌ای‌ست در آغوش گل گلاب شده کدام صفحه‌ی تاریخ را رقم زد تیر کدام پرسش تاریخ را جواب شده حسین یاد غم داغ پشت در افتاد دوباره کشتن شش ماهه فتح باب شده‌ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگه من مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟ قربون دندونای شیریت برم که کشتنت هنوزم بعضی شبا خواب می‌بینم شیر می‌خوری هنوزم نمی‌شینه تو باورم که کشتنت هی می‌گفتم به خودم، عصای دستم اصغره پیر شدم، منو سر مزار جدّش می‌بره کاش می‌شد یه‌بار دیگه موی تو رو شونه کنم می‌میرم اگه یه شب گونه‌هاتو بو نکنم الهی هیشکی تو آغوش باباش شهید نشه الهی هیچ مادری تو دنیا ناامید نشه شما که به برق سکه‌های کوفه دل‌خوشین خودتون بچه ندارین مگه؟ بچه می‌کشین؟ هی می‌گن گریه نکن، داره می‌سوزه جیگرم هیشکی حالمو نمی‌فهمه، بابا یه مادرم هرکی خواست بخونه از من توی روضه یا کتاب اولش آه بکشه، بعد بگه بیچاره رُباب حرمله، غذای من یه عمره خونِ جیگره من نمی‌گذرم ازت، خدا هم از تو نگذره ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی، چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... بُرید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون آلوده پیغامی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فرازی از یک لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! این گریه‌های بی‌حدِ كودک برای چیست؟ این گریه‌ها، ز جنس تقاضای آب نیست! این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور رفتن ز مرز حادثه تا قله‌های نور «ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می‌رود» «این طفل، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود» این بار، گوش بر سخن هیچ‌کس مکن گهواره را برای شهادت قفس مکن.. این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن! حیف است او به خیمه بماند، قبول کن! برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن.. بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شده‌ست گویا ز رازهای خدا، با خبر شده‌ست وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد.. گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان «از آب هم مضایقه کردند کوفیان».. كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد! می‌دانم از دل تو شكوفید این امید آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید! امّا كسی نمانده به آقا توان دهد! یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد! حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است مشغولِ دفنِ پیكر خورشید‌زاده است لبریز ابر می‌شود و تار، آسمان در خاک دفن می‌شود انگار، آسمان بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت آن ماه‌پاره زیر سُم اسب‌ها نرفت بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است! زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟! آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!.. بگذار از این حکایت خون‌بار بگذریم نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب حالا حسین مانده و این خیل بی‌حساب! تنها به سمت معرکه باید سفر کند زینب کجاست دختر او را خبر کند؟ این لاله لاله باغ مگر وا نهادنی‌ست؟ این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنی‌ست؟.. حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب! كم‌كم سکوت، ساحلِ فریاد می‌شود آبِ فرات بر همه آزاد می‌شود آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست! زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست! این آب، شیر می‌شود و سنگ می‌شود یعنی دلت برای علی، تنگ می‌شود!.. :: لختی بیا به سایهٔ این نخل‌ها رباب! سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب! مهمانِ سفره‌های فراهم نمی‌شوی؟ عیسی شده‌ست طفل تو، مریم نمی‌شوی؟ غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است آید به انتقام کسی از تبارتان «عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بیندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به‌یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقا توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی لب از لب باز کن ای آخرین سرباز ثارالله که مادر جان به لب شد تا که شاید لب بجنبانی گرفتی با دمِ لالایی تیر و کمان سامان پس از داغ تو مادر را نه سر ماند و نه سامانی میان رفتن و ماندن چقدر این پا و آن پا کرد پس از داغ تو بابا مانده و یک دشت حیرانی نشد زیر عبا پنهان کند این شرمساری را تو آن بغضی که بین خاک هم پنهان نمی‌مانی رقیه در دلش مانده که کِی باشد در آغوشش کمی بازی کند با تو که تو او را بخندانی شگفتا که شگفت‌آورترین نوزاد تاریخی دریغ از عمر کوتاهت، شگفت از بغض طولانی دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و میگویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی گدای کربلا بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین در این خانه که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی و چه احسانی، چه روزی فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت چیست؟ پایان دل‌انگیز پریشانی ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فکر کن تشنگی به دنیا نیست... خیمه‌ی ما کنار دریا نیست فکر کن در مدینه‌ایم اصلاً... خبر از آفتاب صحرا نیست فکر کن شیر می‌خوری راحت... مادرت شرمسار بابا نیست فکر کن مشک‌ها پر از آب است غصه‌ای در وجود سقا نیست فکر کن حرمله نیامده است... تیرها با کمانش اینجا نیست فکر کن تختِ تخت خوابیدی همه‌اش واقعی ست رؤیا نیست آه دیگر بس است فکر و خیال پسرم جا برای حاشا نیست به خدا مادر تو صد دفعه... رفت دنبال آب، اما نیست! بین آغوش من بمان امن است جای دیگر به غیر بلوا نیست تو حواست فقط به بابات است چاره‌ات خواب نیست لالا نیست پسرم حرمله کمان دارد تیرهایش یکی و دوتا نیست تیر مردانه می‌زنند به تو ذره‌ای رحم بین این‌ها نیست تیر آمد...درست سمت سرت سر روی پیکر تو حالا نیست بین میدان و خیمه مانده حسین راه دیگر برای آقا نیست ختم تو پشت خیمه برپا شد! عفو کن مجلس تو غوغا نیست ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش آتش گرفت چون جگرِ آب‌آورش از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش “بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید” اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش رفت و «پدر» نگفت علی‌اصغر آخرش خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟ طوری حسین کودک خود را فدا نمود حتی نریخت روی زمین خون اطهرش ✍️سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای کاش کمی عذاب نازل می‌شد! بر دشمن بوتراب نازل می‌شد! ای کاش برای اصغر شش‌ماهه قدرِ کف دست، آب نازل می‌شد! (محفل ادبی_مهدوی ) ↳ @dobeity_robaey