eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
346 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سه شعبه خواست تو را هم به ميزبان بدهم از اين به بعد در آغوش آسمان بدهم @hosenih چه خورده بد گره اي دست تير با دستم نمي شود كه علي جان تو را تكان بدهم ميان خيمه نگاهت به چشم من مي گفت اجازه اي بده بابا خودي نشان بدهم تو تشنه تر زعلي اكبري ولي پسرم خودت زبان نگرفتي به تو زبان بدهم @hosenih اگر كه دفن شدي پشت خيمه علت داشت نخواستم كه بهانه به دستشان بدهم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ، ▶️ گرم روز است و تمام خورشید آفتاب است که می‌بارد تیغ نیست آبی که لبی تَر گردد نیست اشکی که زند حلقه به چشمی بی جان گوشه‌یِ خیمه‌ای از بی تابی مادری می‌خواند نغمه‌یِ لالایی شاید اینگونه بخوابد طفلش ولی اینبار چه آرام و ضعیف تشنگی جوهره‌یِ لالایی او را بُرده @hosenih تا که هُرمِ نفسش می‌خورَد بر رُخِ کودک آرام چهره‌ی سوخته‌اش میسوزد مادری چشم به راه گونه‌هایش زخم است رَدِ سرخی است که از ناخنِ طفلش مانده هردو باهم تشنه هردو باهم بی تاب هردو دل داده به آوازِ پدر تا کلامی گوید ساقی از راه رسید باز هم مَشکِ پُر آب چقدر طولانی است انتظارِ رُخِ تاول زده‌ای نَفَسِ سوخته‌ای کمی آنسوتر از او زیرِ یک خیمه‌ی تفدیده‌ و خشک کودکانی جَمعند همگی دلواپس چشم دارند به دلگرمیِ یاسی کوچک دختری پوشیده زیرِ یک چادرِ سبز نازدانه که چنین می‌گوید @hosenih دلتان قرص خیالِ همگی راحت باد به خودم گفته که برمیگردم قول داده به حرم می‌آید دلتان قرص که دریا با اوست ولی انگار در این لحظه شنیدند کسی می‌آید کسی از دور به سمت خیمه او عمو نه خود باباست ولی وای چرا اینگونه قامتش خَم شده است دست دارد به کمر دست دیگر به عمودی که پناهِ حرم است می‌کِشد خیمه‌یِ عباس زمین می‌اُفتد بُهت در جمعِ حرم می‌پیچد بغض‌ها می‌شکند ناله‌ای می‌آید @hosenih گوشها را دگر از قبل سبکتر بکنید عمه در حلقه‌ی ماتم زده‌ی دخترکان گره‌ای بر گره‌ی معجر آنان می‌زد گوئیا سوخت و خاکستر شد خیمه‌ی مادر طفل تازه می‌خواست زبان باز کند تازه می‌خواست که بابا گوید غرق در حال پریشانیِ خود بود که دید پدرش میگوید کودکم را آرید (اصغرم را بدهید) تا که سیرابِ دو کف آبِ گوارا گردد طفل را بابا بُرد باز‌هم در دلِ او نورِ اُمیدی پر زد خواست تشویش بیاید به سراغش اما غم به خود راه نداد گفت اینبار علی سیراب است بازهم چشم به راه به درِ خیمه‌ی خود @hosenih کُند تَر می‌گذرد ثانیه‌ها که سیاهیِ کسی پیدا شد چشم‌هایی که زِ فرطِ عطش تار شده خیره نمود زیرِ لب با خود گفت : پس علی کو؟ چه شده؟ بچه‌ام با او نیست دید باباست ولی چهره‌ی او خونین است گوشه‌هایی زِ عبایش خونرَنگ می‌رود پشتِ خیام سر به زیر است چرا خواست حرفی بزند بُهت وجودش را برد نفسش بند آمد بعد بغضی سوزان رفت دنبال حسین چشمهای تارش دید در پشت حرم گودی قبری را کوچک اما کم عمق دستِ بابا خاکی دید در سینه‌ی آن کودکش خوابیده خنده‌ای بر لب اوست چشمهایش باز است @hosenih زلفهایش خونین بِینِ قنداقه‌ی سرخ مثلِ یک کابوس است سرش انگار به مویی بند است از گلویش خبری نیست ولی خبری نیست از آن حلق سفید گوئیا حنجره‌اش تارهای صوتی همگی سوخته‌اند خبری نیست از آن حَلق سفید جایِ آن تیغه‌یِ یک تیرِ مهیب از سه طرف بیرون است طولِ آن بیشتر از قدِ علی حجم آن بیشتر از حجمِ سرش گوش تا گوش نمانده چیزی حرمله میخندد زانوانش خم شد چشمهای پدر از شرم زمین می‌نگرد دستِ خود بُرد به سمتِ لحد و چید بر آن پنجه بر خاک زد و رویِ مزارش پاشید مُشت خاکی به سرش بعد آهی جانکاه اثر از قبر نبود حال زینب ماند و مادری خاک آلود @hosenih پیرمردی تشنه چه‌کند با این مرد به کدامین برسد ساعتی تلخ گذشت در غروبِ سرخی که حرم شعله‌ور از دستِ غارت شده است خیمه آتش شده است دختران میسوزند همه‌ی هستیشان مثلِ گهواره به غارت رفته چشمِ مجروح رباب دید در پشتِ خیام از همانجا که نشانش کرده در همان نقطه که خاکش کرده گودیِ قبری هست گودیِ کوچکی اما خبر از کودک معصومش نیست سر خود را چرخاند طرفِ طبل زنان طرف هلهله ها نیزه دارانی دید به سرِ نیزه‌ی افراشته‌ی خونین قطور اصغر خود را دید که به او می نگرد حرمله میخندد...... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشمِ بیدارِ من و باز، شبی طولانی باز من بودم و حیرانی و سرگردانی... خسته بودم، دلم از عالم و آدم پُر بود از سیاهیِ دلِ اهلِ زمیـن دلـخور بود... @hosenih میشنیدم همه جا غربت فریادی را... ناگهان از همه سو "گریه ی نوزادی را..." عطـرِ مظـلومیـتش دور و برم می پیچید گریه ی ملتمسش توی سرم می پیچید میشنیدم همه جا غربت فریادش را چشم بستم که زِ خاطر ببرم یادش را چشم بستم "وَ به رویای غریبی رفتم" خواب دیدم که به صحرای غریبی رفتم بوی پیمان شکنی از همه جا می آمد از سراپای زمین بوی بلا می آمد... ناگهان گوشِ دلم پُر شد از آهنگی تلخ خستگی بود و صدای عطش و جنگی تلخ چشمم افتاد ب مردی که دودستش پُر بود مــرد، از دسـتِ اهالیِ زمین دلخور بود... روی دستش پسرش بود ک سربازش بود -آخرین یار پدر- لحظه ی پروازش بود... تیر رقصید که آرام کند کودک را تا ک سیراب کند حنجره ی کوچک را ** بعد از آن تیر سه سر بود و گلویی پاره چشمِ حیران پدر بود و گلویی پاره... گفت: رفتی دل بابای تو تنهاتر شد از همین لحظه که رفتی پدرت بی سر شد کاسه ی عمرِ پدر بی تو به سر می آید ساعتی منتظرم باش... پدر می آید... @hosenih چشم او بسته شد و گریه ی او بند آمد ناگهان بر لبش انگار که لبخند آمد... گریه اش قطع شد اما شده چشمانم تَر چشم وا کردم و گفتم: "مددی یا اصغر" ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آتش از سمت آسمان انگار زیر این آفتاب می آید عطش کودکان فراوان شد ناله ی آب آب می آید ماهی از جنس هاشمی تابان مشک بر دوش عازم میدان چقدر این علم به قامت این پسر بو تراب می آید @hosenih از یلان عرب نسب دارد یا علی یا علی به لب دارد شاید او قصد فتح شب داردکه چنین بی نقاب می آید طفل بی تاب توی گهواره همه را کرده است بیچاره رفته عباس سمت نهر فرات جان مادر بخواب می آید آری عباس غیرت الله است گفته بی آب بر نمی گردم به سکینه چه قولها داده زود با این حساب می آید مشک شرمنده گشت از ساقی چه بگویم بماند الباقی ماه در چنگ عده ای یاغی قد کمان آفتاب می آید طفل بی تاب در عبا پنهان میرود با پدر پسر میدان همه گفتند وارث کوثر از چه رو با کتاب می آید دید صیاد بچه آهو را به زمین تکیه داد زانو را تیرش از چله ی کمان در رفت و عجب با شتاب می آید @hosenih خیمه ها را یکی یکی رد شد با غلاف اندکی زمین را کند جسم اصغر به روی دستش بود وای دارد رباب می آید از تن چاک چاک ثار الله بوی سیب است در فضا اما از گلوی بریده ی اصغر بوی سیب گلاب می آید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ با خود اینبار اصغر آوردی یا یلی مثل اکبر آوردی این غدیر است یا که عاشورا بر سر دست حیدر آوردی @hosenih زاده ی کوثری که اینگونه آیه های منور آوردی چه شد از اوج روضه برگشتی از عقابت فقط پر آوردی به حرم از کمان حرمله ها زخم های مکرر آوردی ** پی هل من معین بابایت جهت پیشکش سر آوردی @hosenih از بلندای نیزه ها بنگر که چه بر روز مادرآوردی میروی پا به پای عباس و بین سرها سری در آوردی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دیده ی خلق جهان باز اگر تر شده است علتش خشکی کام علی اصغر شده است به ، به این کودک شش ماهه که با سن کمش چون علی اکبر و عباس دلاور شده است @hosenih در جواب پدرش لحظه ی هل من ناصر پاسخ او بلی از هر رگ حنجر شده است کینه ی آل علی در کشش زه افتاد که توانایی آن چند برابر شده است ضرب تیری اگر این است خدا رحم کند به حسینی که چنین بی کس و یاور شده است خون اصغر به زمین ریخت ؟ نه والله نریخت قدرت جاذبه آن گونه دیگر شده است @hosenih چشم ارباب به چشمان رباب افتاده و در آغوش پدر اصغر پرپر شده است شده از روی کسی سخت خجالت بکشی و سر افکنده شوی تا دم آخر؟ شده است؟ ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ کشید بار غم و رنج بی حساب رباب و بود تا دم آخر در این عذاب رباب چقدر شعله ور و داغدار میسوزد مگر چه گفته در گوش آفتاب رباب @hosenih مکن شبیه به گهواره دست را که فلک به یک تکان دو دستت شود خراب رباب بس است خواندن لا لا علی علی لا لا به روی نیزه علی تازه رفته خواب رباب عطش چه بر سر شش ماهه کودکش آورد که گشت مرثیه ی روضه های آب رباب @hosenih میان طشت سری ، بین دستها سرها چه ها کشید در آن مجلس شراب رباب برای شعر علی اصغری که بی شیر است ردیف و قافیه ام میشود رباب رباب ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد بد زد آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد @hosenih اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید به سه‌شعبه همه‌یِ حَنجره را زد بد زد دست و پا داشت که می‌زد پدر انداخت عبا آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بد زد اولین بار که چشمش به ربابش اُفتاد اندکی حرف نزد بعد صدا زد بد زد بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده مادرش گفت بگو تیر کجا زد بد زد؟ گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بد زد پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد نیزه برداشت و مانندِ عصا زد بد زد طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بد زد نیزه دارَش زِ سر نیزه سرش را انداخت سَر که اُفتاد زمین ضربه‌یِ پا زد بد زد @hosenih رهگذرهای دَمِ کوچه به هم می‌گفتند حرمله تیر به این بچه چرا زد بد زد سالها بود همین جمله فقط کارِ رباب نانجیب آنهمه لبخند به ما زد....بد زد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم @hosenih تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم @hosenih چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خیمه خیمه با شتاب رفتم علی هرطرف خونه خراب رفتم علی @hosenih هفت دفعه هاجر دوید به آب رسید صد دفعه دنبال آب رفتم علی.. ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشم همه بر دست شما در صف محشر مدد یا علی اصغر @hosenih آقای قیامت بشوی با تن بی سر مدد یا علی اصغر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر خنجر به دست سمت گلو می‌دوید تیر زه را چنان کشید که چون خواهش امام انداخت پشت گوش و هراسان جهید تیر @hosenih قلب امام، یا دل بیچاره‌ی رباب بین مسیر خود به دو راهی رسید تیر رویت سیاه حرمله زیر سر تو بود در امتحان خویش نشد روسفید تیر ساحر! به تیر غیب دچارت کند خدا چندان شتاب داشت که شد ناپدید تیر از بار غصه بود، و یا شدت اثر؟ وقتی رسید بر هدف خود خمید تیر یک کشته هم به خیل شهیدان اضافه شد تا کرد حرف خون خدا را شهید تیر @hosenih در این‌ شهود چشم خداوند بسته شد تا از گلوی نازک طفلش کشید تیر این ماجرا تمام نشد تا به قتلگاه جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih