eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
330 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بنا چه بود ؟ بیاید به او سلام کنند بنا چه بود ؟ که همراهی امام‌ کنند رسید آن همه نامه ، از آن همه لبیک بنا چه بود ؟ که همراه او قیام کنند @hosenih بنا چه بود ؟ بجنگند با فساد یزید که در رکاب ولی کار را تمام کنند حسین با زن و‌ فرزند راه کوفه گرفت بنا چه بود ؟ به ناموسش احترام کنند چه شد ؟ که گفت به عباس و‌ عون زینب را پیاده از سر محمل در آن مقام کنند بنا نبود که از کوفه تا خرابه ی شام نگه به خواهر او از فراز بام کنند بنا نبود به اجبار نیزه و شمشیر ورود ، عائله در مجلس حرام کنند بنا نبود بیاید به قتلگاه ، حسین که دور او‌ ته گودال ازدحام کنند @hosenih بنا نبود که پیران بر او عصا بزنند چنین به زخم‌ قدیم خود التیام کنند بنا نبود ولی شد ، که روضه های لهوف بناست گریه برایش علی الدوام کنند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴 جوان ها مثل پیرمردها عزاداری نکنند... @hosenih
یک مرتبه بین راه پایش لرزید مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید زینب به چه خیره شد که این‌گونه زمین از نالۀ وامحمدایش لرزید؟ شاعر: @dobeity_robaey
دم زد از حق و ناروا کشتند از وفا گفت و از جفا کشتند دعوت از کوفه بود و مهمان را قبل کوفه به نینوا کشتند @hosenih هرکس آمد پی نصیحت شان یا به سنگش زدند یا کشتند خنجر از پشت خوردنش درد است طبق تاریخ از قفا کشتند آه از ازدحام رعیت ها شاه را زیر دست و پا کشتند با وضو، بلکه قربة لله تا که راضی شود خدا کشتند هرکسی هرچه کرد گفت آن روز مزد می خواست، با ریا کشتند گاه با تیر و نیزه و شمشیر گاه با طعن و ناسزا کشتند حوصله خرج شد برای علی اکبرش را هجا هجا کشتند داغ عباس کار خود را کرد کودکش را دگر چرا کشتند؟ @hosenih از سر ظهر تا غروب آن روز ذره ذره حسین را کشتند علقمه…پشت خیمه…در گودال پس نه یک‌ بار، بارها کشتند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه‌ی گودال شد بازهم حق علی زیرلگد پامال شد زخم، زخم کهنه ایست ازسقیفه ماجرای کربلا دنبال شد میزبانی را ببین از دهان میهمان با نیزه استقبال شد @hosenih آه از این دنیای پست بر سر یک شاه بین صد گدا جنجال شد گفته مقتل"قتل صبر" آه یک ساعت برای خواهرش صد سال شد نعل ها تعویض شد مادرش در گوشه‌ی گودالِ خون بی حال شد اسب ها تا آمدند بر تن سبط نبی هنگام استهلال شد تا به خاک افتاد شیر از هجوم گرگ ها صحن حرم اشغال شد سهم او شد لاله زار در عوض دشت بنفشه قسمت اطفال شد @hosenih مادری در خیمه سوخت در عوض آن سوی میدان حرمله خوشحال شد بعد غارت از حرم دختر خولی یقیناً صاحب خلخال شد معجرِ غارت شده...؟؟!! روضه تا اینجا که آمد روضه خوان هم لال شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نافع‌ابن‌هلال نیمه‌ی شب  بر در خیمه‌گاه زینب بود داخل خیمه چشم اربابش  بازهم بر نگاه زینب بود عشق در سینه‌اش تموج داشت غرق نورِ حسین  آئینه با ادب ایستاده عابد شب سر به زیر است دست بر سینه نافع از دور می‌شنید آه و گریه و التهابِ زینب را جگرش پاره پاره شد تا که  می‌شنید اضطراب زینب را @hosenih دل من سوخت ای تک و تنها ظهر فردا چکار خواهی کرد آخرش هم که خواهر خود را  به فراقت دچار خواهی کرد رفت نافع به خیمه‌گاهِ حبیب با دو چشمی که دید گریان است ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم دخترِ مرتضی پریشان است خون به رگهای پیرمرد آمد گفت برخیز نوبتِ ما شد جان ما  هدیه‌ی بنی‌هاشم مثل شیرِ نری مهیا شد همه اصحاب را صَلا دادند رو به شیران و این دلیران کرد حلقه‌ی یاوران که کامل شد  تیغ خود را حبیب عریان کرد حلقه گشتند یاوران باهم عابس و جون و سالم و جندب منجح و حنظله، سعید و سوید وهب و عمرو و قارب  و شوذب همه رفته با خروش و شکوه همه بر گِردِ خیمه‌ی زینب مثل صخره شبیه قله‌ی‌کوه همه بر گردِ خیمه‌ی زینب آمدیم ای عقلیه‌ی عالم تا دلت زخم این و آن نخورد به تو سوگند تا که ما هستیم آب هم در دلت تکان نخورد یک به یک لب به لب رجز خواندند شیرهای قبیله رو به حرم تیغ چرخان و نعره‌ی لبیک رو به سوی عقیله رو به حرم آنچه پیداتر است در این بِین رگ پیشانی علمدار است وای بر حال  آنهمه لشکر که رجزخوانیِ علمدار است لشکرِ شمر را بهم زده است آنکه تا صبحدم قدم زده است شُکر عباس هست و یاوران اما طور دیگر خدا رقم زده است کم کم از شیرها همه رفتند یک به یک کم شدند پای حسین همه در پیش فاطمه خونین همه درهم شدند پای حسین ساعتی بعد بین علقمه هم وای بر من پناه زینب رفت تکیه‌گاه حسین اُفتادو بین خون تکیه‌گاه زینب رفت @hosenih دست‌ها را به روی سر بگذاشت آنچه می‌دید بر سرش آمد دید از روی تل به قربانگاه پدر و جد و مادرش آمد تکیه بر نیمه نیزه‌ای داده شاهِ بی یار از این و آن می‌خورد نامشان را که یک به یک می‌بُرد تنِ یاران همه تکان می‌خورد جمع نامحرمان همه جمع است خواهری می‌دوید در گودال قبل از آنیکه زینبش برسد شمر آمد پرید در گودال... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🏴 به توصیه بزرگان، در شب عاشورا برای سلامتی امام عصر علیه السلام فراموش نشه التماس دعای فرج
در روضه ات نشستم و باور نمیکنم دارد تمام می شود انگار، این دهه شاعر: @dobeity_robaey
یوسف به بوی پیرهنت ، مُرد و زنده شد یعقوب ِ پیر ، از مِحنت ، مُرد و زنده شد آدم شنید مقتل طف را ، همان که بود ... گریه کننده ی ِ کهنت... مُرد و زنده شد @hosenih از روضه ی عطش ، زکریا شکسته گشت یحیی که بود سینه زنت مُرد و زنده شد «یا دَهر ُ اُف ً »... از غم دنیای بی وفا... زینب شنید این سخنت ، مُرد و زنده شد تو زیر تیغ ، بودی و مادر نفس برید ... از طرز دست و پا زدنت ، مُرد و زنده شد آتش گرفت ، خیمه و تو پلک ِ نیمه باز معراج ِ نفس ِ مطمئنت مُرد و زنده شد @hosenih نای ِ تو خوب شد که « اُخَّـی َ ِالَّـی » گفت خواهر برای ِ گم شدنت ، مُرد و زنده شد با بوریا ، شدی کفن و بوریا خودش ... بر داغ ِ جسم بی کفنت ، مُرد و زنده شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می سوخت زیر نور تن زخم دیده اش تاراج گشته پیکر نیزه چشیده اش جاری ست رود سرخ هنوز از گلوی او رد گشته یک سپاه یکایک ز روی او @hosenih بر پهلویش سیاهی یک چکمه مانده است بر جای جای پیکر او صدمه مانده است خالی ست جای سر، به روی این بدن چرا؟ مانده است روی خاک، تنش بی کفن چرا؟ یعنی کدام نیزه سرش را ربوده است قربانی ِ کدام گناهِ نبوده است؟ پس آن عقیق سرخ سلیمانی اش چه شد؟ با ساربان بگو که مسلمانی اش چه شد؟ بیش از هزار شعله ی زخم است بر تنش رد های بوسه مانده به رگ های گردنش از نعل های تازه تنش بی نصیب نیست این پیکر مقطع الاعضا عجیب نیست؟ تا که سرش به نیزه ی دشمن سوار شد دیگر حریم خیمه به غارت دچار شد @hosenih نامحرمان دویده به دنبال خیمه ها نزدیک می شوند به خلخال خیمه ها غیرت نمانده است به مردان این دیار با بچه ها بگو که علیکُنَ بالفرار شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک نور ِ مشترک به دو پیکر ، جدا جدا در روح ، واحدند و به تن ، منتهی جدا عبدند و عابده ، نه از اینها جدا خداست نه این دو عـبد خاص ِ خـدا از خدا جـدا @hosenih خـواهـر بـرادرنـد و نبـودنـد لحظـه ای دور از نـگـاه گـرم هـم از ابتـدا ، جدا در ابتدا به شادی هم ، همسفر شدند از هم شـدند ، آخـر ایـن ماجـرا ، جدا آمد میان خیمه ی باران نشست و گفت از خود نکن ، عزیز دو عالم ، مرا جدا پنجاه سال خواهری ام با خودت گذشت پس می روی و می شوی از من چرا جدا من جـان سـالم از غـم تو در نـمی برم هـرگـز نبـوده ام بـه شـمـا از شمـا جدا @hosenih من با سنان و اشعث و خولی ، بدون تو بـاور نـمی کنـم ، شــوم از کـربـلـا ، جـدا «یاسین»‌ بمیرم آه ، همان یا حسین ماست یعنی«حـ،سین»که ز سرش یک‌هجا جداست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمد به گودال ابتدا بال و پرت را بست نیزه شکسته دور تو دور و برت را بست @hosenih با خنجر کندش سرت را تند می برّید ای کاش میشد چشم های مادرت را بست تا شهر کوفه چند باری شد زمین خوردی این نیزه دارت آنقدر که بد سرت را بست سر نیزه ای پیدا نشد کوچکتر از اینها روی همین سر نیزه رأس اصغرت را بست آنقدر بابا گفت بابا گفت بابا گفت با ضربه ی سیلی دهان دخترت را بست آب آور خیمه کجایی چشم تو روشن نا محرم آمد دست های خواهرت را بست @hosenih هر کار میکردند از نیزه زمین میریخت که دست آخر آمد از پهلو سرت را بست شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e