#باشگاه_نویسندگان_حوزوی_رسا
______________________🍃
🔴چهارمین نشست تخصصی #داستان برگزار شد
📌نشست تخصصی داستان، با موضوع «فضاسازی و پرداخت در داستان» در نگارستان اشراق قم برگزار شد.
🔶این نشست با حضور جمعی از طلاب و علاقمندان نویسندگی و با محوریت حضور محمدرضا شرفیخبوشان برگزار شد.
🔶محمدرضا شرفی خبوشان از نویسندگان جوان و موفق معاصر و خالق چند مجموعه شعر و رمان است. وی با رمان «بیکتابی» موفق به کسب جایزه ادبی جلال آلاحمد شده است.
✍سید محمدحسین آل مجتبی
#داستان
#داستان_نویسی
#بیکتابی
#محمدرضا_شرفی_خبوشان
#فضاسازی
🌐rasanews.ir/002Yxh
🆔 @rasanews_agency
#باشگاه_نویسندگان_حوزوی_رسا
______________________🍃
#یادداشت | چرا باید داستان و رمان بخوانیم؟
🔴از آنجا که همه ما در زندگیمان کشمکشهای بزرگتری داریم که کشمکشهای روایی نمونههای خاصی از آنها هستند روایتها بر ما تاثیر میگذارند و برایمان جاذبه دارند.
🔵قرآن کریم، معتبرترین منبع اسلامی برای سرگذشت پیامبران پیشین است. خداوند متعال در کتب مقدس بسیاری از مفاهیم اخلاقی و اعتقادی را در قالب قصهها بیان نموده است.
🔵ما به داستان از دو نظر علاقه داریم:
۱. گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی و لذت بردن از خیالپردازی. بدون تردید رمان و داستان اولین وظیفه خود را سرگرم کردن مخاطبین و گذران اوقات آنها در یک فضای احساسی خوب میدانند.
۲. کنجکاوی و آرزوی درک کنه واقعیت و به بیانی دیگر دریافت اطلاعات. به این معنا که از این طریق بشر بتواند خود را بیشتر بسازد و بهتر متعالی شود و از زندگی بیشتر بهره ببرد.
🔵فرانسوا موریاک فرانسوی هم میگوید: روی سخن نویسنده باید با کسانی باشد که هنوز تحت تاثیر قرار میگیرند و تغییرپذیرند. نویسنده مایل است رد پایی از خود بر این موم زنده به جا بگذارد و بهترین چیزها را در ذهن کسانی حک کند که پس از او به زندگی ادامه خواهند داد.
✍ مهدی خدایی
#داستان
#رمان
#رمان_و_داستان
#نویسنده
🌐rasanews.ir/002aFv
🆔 @rasanews_agency
نگاه و ذهنیت انسان بر اساس #اطلاعات شکل می گیرد و این اطلاعات می تواند از دریچه های مختلف به ذهن انسان وارد شوند که حواس پنجگانه به ویژه چشم و گوش مبادی ورودی آن هستند.
#موسیقی، #فیلم، #داستان و حکایت، #تبلیغات محیطی و #رسانه ای همه و همه در شکل گیری اطلاعات ما نقش دارند.
این اطلاعات به دو دسته درست و غلط تقسیم بندی می شوند و همواره تاکید می شود که اطلاعات درست شناسایی و فرا گرفته شوند تا بر اساس آن، ذهنیات و تصور درستی از عالم و واقعیت داشته باشیم.
از جمله مهمترین منابع اطلاعاتی ما مسلمانان، #کتاب خداست که می تواند به عنوان مهمترین عامل تغییر نگاه در زندگی بشر محسوب شود.
در واقع یکی از ابزارهای ایجاد نگاه الهی به عالم، #قرآن شریف است؛
چراکه.......
✍️ هادی قطبی
🔻 ادامه مطلب @partosokhan_ir
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
📌 گفته را نِگَر!
✍️محمدجواد محمودی
وقت نهار،
یاسین اومد پیشم و دربارهی مطلبی که استاد
امروز در کلاس گفته بود یه #سوال پرسید...
کمی سؤالش سخت بود و باید فکر میکردم،
امّا به هر زحمتی بود جواب سوال رو پیدا کردم و براش توضیح دادم...
وقتی من و یاسین داشتیم باهم مباحثه میکردیم،
یکی از سال پایینیهای مدرسه که اهل مطالعه هست،
شاهد گفتگوی من و یاسین بود...
🔗 متن کامل...
#علم_آموزی #داستان
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
🔴 درباره ادارات بیخاصیت
✍️ مهدی کرد فیروزجایی، رماننویس حوزوی
دوستانم در مؤسسه افرا برای دورنشینان از مرکز دوره های داستان و پویشهای مطالعاتی برگزار می کنند، فعلا در ده شهرستان در حال برگزاری یا پیگیری برای برگزاری است که بابل خودمان هم جزو آن شهرهاست، برنامه که با همکاری و هماهنگی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و موسسه خانه کتاب و ادبیات برگزار می شود این گونه است: ماهی یکبار استاد از تهران به شهرستان می رود و دو روز با بچه ها کلاس حضوری دارد و هفته ای هم یک جلسه مجازی. اسکان و پذیرایی استاد در شهرستانها با هماهنگی معاونت فرهنگی توسط ادارات ارشاد شهرستانها تأمین می شود، این اتفاق اما در بابل ما نیفتاد، اداره ارشاد علی رغم ابلاغ معاونت می گوید در توان ما نیست که این اسکان و پذیرایی ( ماهی یکبار) را فراهم کنیم.
البته دم بچهها گرم که از مسیری دیگر که ربطی به داستان ندارد تامین کردند.
فقط من ماندم که ارشاد پس در این شهر و استان چه کار میکند؟
پ ن: جا دارد به عنوان اهل ادبیات و داستان هم از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و هم از موسسه خانه کتاب و ادبیات صمیمانه تشکر کنم.
#داستان
#ادبیات
#تساهل_فرهنگی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#داستانک_غم
🔳 سه نمونه از کوتاهترین داستانهای غمانگیز و تراژیک جهان از سه نویسنده بزرگ:
🔸 یک: منسوب به ارنست همینگوی، برنده جایزه نوبل ادبیات:
«برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده»
🔸دو: آلیستر دانیل:
«هیچ حواسم نبود،
دو فنجان ریختم...»
🔸سه: نیما یوشیج:
«دیدمش
گفتم منم
نشناخت او...»
#هایکو
#داستان
#کاریکلماتور
#فلسطین #غره
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
مجید قیصری
کسی که در ادبیات تاریخی صاحب سبک است.
📢 صاحب نام و امضاء و دارای جایگاهی ممتاز در ادبیات تاریخی
🎁 دارنده جایزه جلال آل احمد
انجمن قلم ایران
و نشان درجه یک هنر
🖌نویسنده رمان های تحسین شده« سه کاهن» و «شماس شامی»
او علاوه بر داستان کوتاه و رمان در زمینهی فیلمنامه نویسی هم فعالیت دارد .فیلم نامه ی"یک روز به خصوص" کار اوست.
✈️ برخی آثار او ترجمه و راهی بازارهای بینالمللی کتاب شده است.
🪝داوری مسابقات داستانی و مدرسی داستان نیز از فعالیتهای اوست.
به زودی در دوره آموزشی #ادبیات_تاریخی در ساهور از محضر ایشان استفاده خواهیم کرد.
#رمان
#داستان
#ساهور
#ادبیات_تاریخی
#دانشگاه_باقرالعلوم
#انجمن_علمی_ادبیاتتاریخی_ساهور
#مرکز_آموزشهای_آزاد_دانشگاه_باقرالعلوم
🌐https://eitaa.com/bouath
🔺ادبیات و تاریخ
دکتر طاووسی در چهارمین نشست از سلسله نشستهای دورهی تاریخی:
چطور موضوع مناسب برای رمان انتخاب کنیم؟
موضوع باید از دل محقق بجوشد چه در پژوهش چه در داستان؛ چون به احساس و خیال او هم نیاز دارد. پس با این حساب آیا کار سفارشی نباید انجام داد؟
از آنجا که نویسنده میتواند از موضوع کلان بیرون بیاید و در نهایت آن جزئی را که میخواهد انتخاب کند هیچ اشکالی ندارد.
در برخی از موارد مجموع اطلاعات ما از برخی اشخاص به اندازه یک کف دست است بقیه همه جعل است.
رمان تاریخی هم فرصت و هم تهدید
فرصت است چون مورخین بخش مهمی از کار را آماده کردهاند در حالی که در رمان غیر تاریخی صد در صد کار با نویسنده است. متون تاریخی هم دراماتیک هستند.
مثلا در سیره ابن هشام جزئیات را هم گاه میگوید مانند رنگ لباس اندازه ریش اینها همه فرصت است
تهدید است.
چون آدم تاریخی در دست نویسنده نیست و هر چیزی را نمیتواند به او نسبت بدهد. اگر قدسی باشد حساسیتها بیشتر میشود.
#رمان
#داستان
#ادبیات_تاریخی
#دانشگاه_باقرالعلوم
🔗 انجمن_علمی_ادبیاتتاریخی_ساهور
💎@howzavian | نویسندگان حوزوی
عقاب
✍️ سعید احمدی در قلمدار نوشت:
خورشید کج نشسته بود روی پوست درختهای نیمهجان. بیآنکه ابری در آسمان باشد، گاهی بود و گاهی نبود. هوا بوی نا میداد. مورچهها، جغدها، شبپرهها و جیرجیرکها شب و روز را قاتی کرده بودند. بقیه هم حال و روز بهتری از آنها نداشتند. هر دو پای جنگل لنگ میزد. برگها زردتر، سنگریزهها تیزتر، علفها خشکیدهتر، صدای شکمهای گرسنه هم از قارقار کلاغها بلندتر.
بوزینه، رفت روی بلندترین کاج، دمش را فنری تاب داد. دستها را زد به هم و فریاد کرد: «جنگل رونق میخواد. قانون میخواد. عدالت میخواد». چند جمله از قانون خواند و همان جا لمید روی شاخهای تنومند.
سنجابها فندقها را گذاشتند توی جیب و کف مرتبی زدند. کلاغها یک قارِ ممتد کشیدند. میمونها به هم نگاه کردند؛ بعد سرشان را انداختند پایین.
مار اما، خودش را از میان بوتهها بالا آورد. آنقدر بالا که روی دمش ایستاده بود. انگار میخواست چیزی بگوید؛ ولی حرفش را عین تخم غاز، قورت داد. بوزینه، با چشم نیمهباز خمیازهای کشید. دستش را مثل خرس تنبل دراز کرد. با لحنی ملایم و فریبکارانه، لبخند شیطنتآمیزی زد و رو به جمعیت، اعلام کرد: «آقایون! خانوما! جناب مار، از امروز که نه، از همین الآن، رئیس اقتصاد جنگله».
برخی حیوانات نگاهی انداختند به هم. سمها و پنجههایشان را به علامت «چی بگم!» بالا آوردند. بعد همهمه کردند. صداهایی که بوی تردید و نگرانی میداد. شبیه کسی که فهمیده، لولهی گاز سوراخ شده؛ ولی هنوز بوی گاز به دماغ نرسیده است.
مار که انگار از ایستادن روی دم، خسته شده بود، خودش را پهن کرد روی زمین و آرام و کشدار آمد جلو. پوستش برق میزد. او از همانهایی بود که همیشه با اشتهای باز از «توسعهی اقتصادی» میگفتند. از همانها که مفهوم «توسعه» برایشان فربهشدنِ خود و آبشدن بقیه بود. او ضمن سپاس از جناب بوزینه حرفهایی زد که از آن میان، قسمتهایی رفت روی خط خبری رسانهها: «اقتصاد، قانون داره. قانونش ساده است: هر کی بیشتر داره، باید بیشتر داشته باشه. هر کی کمتر داره... خب! نداشته باشه یا میخواست داشته باشه».
بوزینه، شادمان سر تکان داد: «درود بر تدبیر!».
تدبیر، یعنی گرانی میوهها؛ یعنی مالیات بستن برای سایهی درختها؛ یعنی انبارهایی پر از موز و نارگیل؛ اما برای همانها که همیشه دستشان پر بود. این شاید تلخی مینشاند در کام برخی؛ اما برای عدهای شیرین بود و خیلی هم لذیذ.
سنجابها گاوصندوقهای بیشتر و بزرگتری اضافه کردند، بعد هم کلاغها.
آهوها غمباد گرفته بودند برای سرخابسفیداب. مورچهها تندتر راه میرفتند، بیشتر جستجو میکردند؛ اما دریغ از یک ران ملخ. گاوها، شیر میدادند و پشکل میانداختند؛ ولی نشخوار نمیکردند.
بوزینه، روی همان شاخهی همیشگی، با دم دراز و سیاهش آویزان شد. او سر و ته به همه جا نگریست. شانههایش را بالا انداخت و برای التیام زخم حیوانات گفت: «ما این وضعو تغییر میدیم. راه نجات پیدا میکنیم. باید از جنگلهای دیگه، از رودهای دیگه، از سرزمینهای دیگه، کمک بگیریم».
همینطور که سر و ته، حرفهای بی سر و ته میزد، نگاهش چرخید روی روباه، که در سایهی درخت بید نشسته بود و گلابی گاز میزد و از مالیات سایه هم معاف بود.
«روباه جان! تو مأموری برای مسائل دشوار. برو ببین اون طرفا چه خبره، اون طرف آب رو میگم». این صدای بوزینه بود در گوش روباه.
روباه، مثل همیشه خندید. او لبخندهای مصنوعی را خیلی طبیعی از آبوگل درمیآورد.
«چشم، جناب رئیس! راه نجات، توی جیب منه». صدای روباه بود در گوش بوزینه و صدای پاهایی که نرم اما مصمم میرفت.
امید بازگشته بود با اعزام روباه؛ همانطور که تدبیر، با انتصاب مار.
بخش اول را در صفحه قلمدار بخوانید
https://eitaa.com/ghalamdar/553
ادامه دارد ...
#داستان
#نویسندگان_حوزوی_اصفهان
🆔 @howzavian_isfahan