eitaa logo
ھـور !'
865 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
586 ویدیو
109 فایل
ـــــــ ــ بِنام‌خدای‌نوروامید؛🤍 رسته‌هور، گوشـه‌ی‌دنجی برای‌برقراری‌حال‌خوب‌دلِ‌شما:).. عکاس‌هور Https://Instagram/Same.graph.Com گوش‌جان @Majnonemadar شروط‌‌وادمین‌تبادل @Hur_Tab @G0NAHKAR به پیام پین شدھ سربزنید* هور:نور،خورشید،روشنایی✨
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا تو قرآن خیلی قشنگ با بنده هاش حرف زده ... یہ آیہ هست که مرهم دلای شڪستہ است میگه : ✨وَ لَقَد نَعلَمُ أنما یَضیقُ صَدرُڪَ بِما یقولون ✨ ✔️وما می دانیم سینہ ات از آنچہ ڪه میگویند تنگ شده 💔 میگه بنده من ، من خبر دارم ڪه با حرفاشون دلت و شڪستن . اما تو غصه نخور من هستم ➿ 🌀دلگرمی از این بیشتر؟؟؟؟ @bezibaeeyekrooya
⌘ مـنم زیبـا ⌘ ڪهـ زیـبا بنــدهـ ام را دوسـت مے دارم تـو بگـشا گــوش دݪ پـروردگــارت با تـو مے گویـد تـو را در بیـڪران دنیـاے تنهایـان رهایـت مـن نخواهـم ڪرد رها ڪـن غیـر مـن آشتے ڪـن با خـداے خـود تـو غیـر مـن چه مے جویے؟ تـو با هرڪس به غیر از مـن چه مے گویے؟ تـو راه بنـدگے طـے ڪـن عزیز مـن ، خدایے خـوب مے دانـم تـو دعـوت ڪن مـرا با خـود به اشڪے ، یا خـدایے میهمـانم ڪـن ڪهـ مـن چشمـان اشڪ آݪوده ات را دوسـت مے دارم طݪـب ڪـن خاݪـق خـود را ، بجـو مـارا تـو خـواهـے یافـت ڪـه عـاشـق مے شـوے بر مـا و عـاشـق مے شـوم بر تـو ڪـه وصـــݪ عـاشـق و معشـوق هـم آهستـه مے گویـم ، خـدایے عــاݪمے دارد🍂🍁
|°• خُدا •°| اَهلِ ‌است:) رَفیقداری وَجوانمَردی روُ دوست دارَد! وخودش بیش ازهمّه اَهلِ رفاقت ومُرُوَّت است...🙃 وقتی باهمه ی ضَعف به یاداوباشی باهَمه قُدرتَش به یادت خواهَدبود:)
••• 🍁 هر‌چقدر‌هم‌ڪه‌خوب‌شدید و ڪارهاۍنیڪ انجام‌دادید.... بازبه‌ بگویید: خدایا‌....♥️ آیا‌بنده‌اۍبدتـــرازمن‌هم‌دارۍ؟! . . ❥ #ʝσɨŋ↓ツ‏ 「 @bezibaeeyekrooya
شب ست... ⊰🖤⊱ میخوام یه از جنس معجزه بھتوݧ بدم . . برید توی یڪ اتاق ، یه شمع باخودتوݧ ببرید و یڪ کتاب باخودتون ببرید.. بخونید و حاجتتون بخونید حاجت اولتوݧ مولا باشه.. "نکته: تنها باشید و اتاق تاریک باشه و باشمع بخونید و تاپایان دعاها کسی وارد اتاق نشود"
•.🕊 •.🌈 •.🌟 چرا •┈••✾❄♥❄✾••┈• فراموش نمیڪنم. آخرین شب ماه رمضان سال ۱۳۷۳ در مسجد الشھداء بودم. به همراه بچه‌های قدیمے به منزل شھید ابراهیم هادی رفتیم.🌙 مراسم براے فوت مادر این شھید بود. منزلشان پشت مسجد، داخل ڪوچه موافق قرار داشت.🌺 حاج حسین الله ڪرم در مورد شھید هادی شروع به صحبت ڪرد.خاطرات ایشان عجیب بود. من تا آن زمان از هیچ‌ڪس شبیه آن را نشنیده بودم!💡 آن شب لطف شامل حال من شد. من ڪه جنگ را ندیده بودم، من ڪه در زمان ایشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یڪے از بندگان خالصش را بشناسم.📿 این صحبت ها سال‌ها ذهن مرا به خود مشغول ڪرد. باورم نمیشد، یڪ این قدر حماسه آفریده باشد و تا این اندازه باشد! عجیب تر آنڪه خودش از خدا خواسته بود ڪه گمنام بماند و با گذشت سال‌ها، هنوز پیڪرش پیدا نشده و مطلبے هم از او نقل نگردیده! و من در همه ڪلاس هاے درس و براے تمام بچه ها از او میگفتم.🎈 هنوز تا صبح فرصت باقے است. خواب از چشمانم پریده. خیلے دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهیم را الگوی اخلاق عملے معرفے ڪرد؟ فرداے آن روز بر سر شیخ حسین زاهد در قبرستان ابن بابویه رفتم.🍃 با دیدن چھره او ڪاملا بر صدق رویایی که دیده بودم اطمینان پیدا ڪردم.دیگر شڪ نداشتم ڪه را در ڪوه‌ها و در پستوخانه‌هاے خانقاه نباید جست، بلڪه آنان در ڪنار ما و از ما هستند.🌷 همان روز به سراغ یڪے از رفقاے شھید هادے رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزدیڪ شھید را از او گرفتم. تصمیم خودم را گرفتم. باید بھتر و ڪامل‌تر از قبل ابراهیم را بشناسم. از خدا هم توفیق خواستم.شاید این رسالتے است ڪه حضرت حق براے شناخته شدن مخلصش بر عھده ما نھاده است.☘ •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
ھـور !'
برای چے راحت حرف نزنم..
اون خانم نمیبینتت... هم نمیبینه؟!
بین من و تو هست..
ھـور !'
•.🕊 #یڪ‌ڪتاب_یڪ‌زندگے •.🌈 #قسمت‌دوم •.🌟 چرا #ابراهیم‌هادي •┈••✾❄♥❄✾••┈• فراموش ن
•.🕊 •.🌈 •.🌟 •┈••✾❄♥❄✾••┈• ابراهیم اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ مصادف با شبھاے قدر ماه مبارڪ ، در محله آیت الله سعیدے، حوالے میدان خراسان دیده به هستے گشود.🍃 او چھارمین فرزند خانواده بود، با این حال پدرش، مشهدے محمد حسین، به او علاقه خاصے داشت. او نیز جایگاه خویش را به درستے شناخته بود. پدرے ڪه با شغل بقالے توانسته بود فرزندانش را به بھترین نحو تربیت ڪند. ابراهیم نوجوان بود ڪه طعم تلخ یتیمے را چشید. از آن روز بود ڪه همچون بزرگ، را پیش برد.🔥 دوران دبستان را به مدرسه طالقانے رفت و دوره دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و ڪریم خان زند گذراند. سال ۱۳۵۵ توانست دیپلم ادبے را دریافت ڪند. از همان سال هاے پایانے دبیرستان، مطالعات غیر درسے را نیز آغاز ڪرد.☔️ حضور در جوانان وحدت اسلامے و همراهے و شاگردے استادے چون علامه محمد تقی جعفرے ، در رشد شخصیت ابراهیم بسیار موثر بود.ابراهیم در دوران پیروزے ، شجاعت هاے بسیارے از خود نشان داد. او همزمان با تحصیل، در بازار تھران ڪار میڪرد. او پس از انقلاب، در سازمان تربیت بدنے فعالیت میڪرد و سپس به آموزش و پرورش منتقل شد.🙃 ابراهیم در آن دوران همچون معلمے به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد.👨‍🏫 او اهل ورزش بود. با ورزش پھلوانان یعنے ورزش باستانے شروع کرد. در والیبال و ڪشتے بے نظیر بود. هرگز در هیچ میدانے پا پس نڪشید و مردانه مے ایستاد.💪 مردانگے او را میتوان در ارتفاعات سر به فلڪ ڪشیده بازے دراز و گیلان غرب تا دشت‌هاے سوزان جنوب مشاهده ڪرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در یاد یاران قدیمے باقے مانده است.🥇 در ، پنج روز به همراه بچه‌هاے گردان‌های و در ڪانال‌‌های فڪه مقاومت ڪردند و تسلیم نشدند. سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه‌هاے باقے مانده به عقب، تنهاے تنها با همراه شد و دیگر ڪسے او را ندید.🚶‍♂ او همیشه از خدا میخواست بماند؛ چرا ڪه گمنامے صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب ڪرد. ابراهیم سال‌هاست ڪه گمنام و غریب در فڪه مانده تا خورشیدے باشد براے .☀️ •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
ھـور !'
•.🕊 #یڪ‌ڪتاب_یڪ‌زندگے •.🌈 #قسمت‌سوم •.🌟 #زندگینامھ •┈••✾❄♥❄✾••┈• ابراهیم اول ارد
•.🕊 •.🌈 •.🌟 •.🕸[راوے: رضا هادے] •┈••✾❄♥❄✾••┈• در خانھ اے ڪوچڪ و اجاره اے در حوالے میدان خراسان تهران زندگے مے ڪردیم. اولین روزهاے اردیبھشت سال ۱۳۳۶ بود. چند روزے بود ڪه از خوشحالے در پوست خود نمے گنجید. در اولین روز این ماھ ، پسرے به او عطا ڪرد. او دائما از خدا تشڪر مے ڪرد.🖇 هرچند در خانھ سھ پسر و یڪ بودیم ، ولے پدر براے این نو رسیده خیلے ذوق مےڪرد. البته حق داشت ، پسر خیلے با نمڪے بود. اسم بچه راهم انتخاب ڪرد:《ابراهیــــم》 پدرمان نام پیامبرے را بر او نھاد ڪه مظھر صبر و قھرمان و توحید بود و این اسم واقعا برازنده او بود.🕯 بستگان و دوستان هروقت او را مےدیدند ، با تعجب مےگفتند: حسین آقا ، تو سھ تا فرزند دیگه هم دارے ، چرا براے این پسر اینقدر خوشحالے مےڪنے؟! پدر با آرامش خاصے جواب مےداد: این پسر حالت عجیبے داره! من مطمئن هستم ڪه ابراهیم من ، بندھ خوب خدا میشه ، این پسر نام من رو هم زندھ مےڪنه!🔎 راست مےگفت. محبت پدرمان به ابراهیم ، محبت عجیبے بود. هرچند بعد از او ، خدا یڪ پسر و یڪ دختر دیگر به خانوادھ ما عطا ڪرد ، اما از محبت پدرم به ابراهیم ، ڪم نشد.❤ ابراهیم دوران دبستان را به مدرسھ طالقانے در خیابان زیبا مےرفت. خاصے داشت. توے همان دوران دبستان نمازش نمےشد. یڪ بار هم در همان سال هاے دبستان به دوستش گفتھ بود: باباے من آدم خیلے خوبیھ. تا حالا چند بار (عج) رو توے خواب دیدھ. وقتے هم ڪه خیلے آرزوے داشته ، (ع) رو توے خواب دیدھ ڪه به دیدنش آمده و با او حرف زده.🦋 زمانے هم ڪه سال آخر دبستان بود ، به دوستانش گفتھ بود: پدرم میگھ آقاے خمینے ڪه شاه ، چند سالھ تبعیدش ڪرده آدم خیلے خوبیھ. حتے بابام میگھ: همه باید به دستورات اون عمل ڪنن. چون مثل دستورات امام زمان (عج) مےمونھ.🕸 دوستانش هم گفتھ بودند: ابراهیم دیگھ این حرف هارو نزن. آقاے ناظـــم بفھمه ، اخراجت مےڪنه. شـــاید براے دوستان ابراهیم شنیدن این حرف ها عجیب بود. ولے او بھ حرف هاے پدر خیلی داشت.💭 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
ھـور !'
•.🕊 #یڪ‌ڪتاب_یڪ‌زندگے •.🌈 #قسمت‌پنجم •.🌟 #روزے‌حلال •.🌀[راوے:خواهر شھید] •┈••✾❄♥❄
•.🕊 •.🌈 •.🌟 .•[راوے:جمعے‌ازدوستان‌شھید] •┈••✾❄♥❄✾••┈• اوایل دوران دبیرستان بود ڪه ابراهیم با ورزش باستانے آشنا شد. او شب‌ها به زورخانھ حاج حسن مےرفت. حاج حسن معــروف به حاج حسن نجار ، عارفے وارستھ بود. او زورخانھ اے نزدیڪ دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یڪے از ورزشڪاران این محیط ورزشے و شد.🔥 حاج حسن ، ورزش را با یڪ یا چند شروع مےڪرد. سپس حدیثے مےگفت و ترجمھ مےڪرد. بیشتر شب‌ها ، ابراهیم را مےفرستاد وسط گود ، او هم در یڪ دور ورزش ، معمولا یڪ سورھ قرآن ، و یا اشعارے درمورد‌ اهل‌بیت مےخواند و به این ترتیب به مرشد هم ڪمڪ مےڪرد.🕊 از جملھ ڪارهاے مھم در این مجموعھ این بود ڪه؛ هر زمان ورزش بچه‌ها به مےرسید ، بچه‌ها ورزش را قطع مےڪردند و داخل همان گود زورخانھ ، پشت سر حاج حسن مےخواندند.🌴 فراموش نمےڪنم ، یڪـبار بچه‌ها پس از ورزش درحال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظے بودند. یڪباره مردے سراسیمھ وارد شد! بچه خردسالے را نیز در بغل داشت.🎀 با رنگے پریدھ و با صدائے لــرزان گفت: حاج حسن ڪمڪم ڪن. بچه‌ام مریضھ دڪترا جوابش ڪردند. داره از دستم مےره. نفس شما حقھ ، تو رو خدا ڪنید. تو رو ... بعد شروع به گریھ ڪرد.🎈 ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض ڪنید و بیائید توے گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یڪ دور ورزش ، دعاے توسل را با بچه‌ها زمزمھ ڪرد. بعد هم از سوزدل براے آن ڪودڪ دعا ڪرد. آن مرد هم با بچه‌اش در گوشه‌اے نشستھ بود و گریھ مےڪرد.🌧 دو هفتھ بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه‌ها روز ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم: ڪجا؟! گفت: بندھ خدائے ڪه با بچه مریض آمده بود ، همان آقا دعوت ڪرده. بعد ادامه داد: الحمدالله مشڪل بچه‌اش برطرف شده. دڪتر هم گفته بچه‌ات خوب شده. براے همین ناهار دعوت ڪرده.⚡ برگشـــتم و ابراهیم را نگاھ ڪردم. مثل ڪسے ڪه چیزے نشنیده ، آماده رفتن مےشد. اما من شڪ نداشتم ، دعاے توسلے ڪه ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند ڪار خودش را ڪرده.🌈 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
ھـور !'
•.🕊 #یڪ‌ڪتاب_یڪ‌زندگے •.🌈 #قسمت‌ششم •.🌟 #ورزش‌باستانے .•[راوے:جمعے‌ازدوستان‌شھید]
•.🕊 •.🌈 •.🌟 •.💎[راوے:جمعے‌ازدوستان‌شھید] •┈••✾❄♥❄✾••┈• بارها مےدیدم ابراهیم ، با بچه‌هایے ڪه نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل بودند مےشد. آن‌ها را جذب ورزش مےڪرد و به مرور به و هیئت مےڪشاند.💡 یڪے از آن‌ها خیلے از بقیھ بدتر بود. همیشھ از خوردن مشروب و ڪارهاے خلافش مےگفت! اصلا چیزے از دین نمےدانست. نه و نه ، به هیچ چیز هم اهمیت نمےداد. حتے مےگفت: تا حالا هیچ جلسه مذهبے یا نرفته‌ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابرام این‌ها ڪے هستند دنبال خودت مےیارے؟! با تعجب پرسید: چطور ، چے شده؟!🔗 گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شــد. بعد هم آمد و ڪنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت مےڪرد. از مظلومیت (ع) و ڪارهاے یزید مےگفت.📎 این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش مےڪرد. وقتے چراغ‌ها خاموش شد. به جاے اینڪه بریزه ، مرتب فحش هاے ناجور به یزید مےداد!!🎭 ابرهیم داشت با تعجب گوش مےڪرد. یڪدفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: عیبـے نداره ، این پسر تا حالا هیئت نرفته و نڪرده. مطمئن باش با امام حسین (ع) ڪه رفیق بشه تغییر مےڪنه. ماهم اگر این بچه هارو مذهبے ڪنیم هنر ڪردیم.⚡ دوستے ابراهیم با این پسر به جایـے رسید ڪه همه ڪارهاے اشتباهش را ڪنار گذاشت. او یڪے از بچه هاے خوب ورزشڪار شد. چندماه بعد و در یڪے از روزهاے عید ، همان پسر را دیدم. بعد از ورزش یڪ جعبه شیرینے خرید و پخش ڪرد. بعد گفت: رفقا من مدیون همه شما هستم ، من میدون آقا ابرام هستم. از خیلے ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان ڪجا بودم و ... .🌧 ما هــم با تعجب نگاهش مےڪردیم. با بچه‌ها آمدیم بیرون ، توے راه به ڪارهاے ابراهیم دقت مےڪردم. چقدر زیبا یڪے یڪے بچه‌ها را جذب ورزش مےڪرد ، بعد هم آن‌ها را به مسجد و هیئت مےڪشاند و به قول خودش مےانداخت تو دامن امام حسین (ع). یاد حدیث پیامبر به (ع) افتادم ڪه فرمودند:《 ، اگر یڪ نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آفتاب بر آن مےتابد بالاتر است》.🎀 از دیگر ڪارهایـے ڪه در مجموعھ ورزش باستانے انجام مےشد این بود ڪه بچه‌ها به صورت گروهے به زورخانه‌هاے دیگر مےرفتند و آنجا ورزش مےڪردند. یڪ شب ماه ما به زورخانه‌اے در ڪرج رفتیم.💭 آن شب را فراموش نمےڪنم. ابراهیم شعر مےخواند. دعا مےخواند و ورزش مےڪرد. مدتے طولانے بود ڪه ابراهیم در ڪنار گود مشغول شناے زورخانه‌اے بود. چند سرے بچه‌هاے داخل گود عوض شدند ، اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به ڪسے توجه نمےڪرد.🥀 پیرمردے در بالاے سڪـو نشسته بود و به ورزش بچه‌ها نگاه مےڪرد. پیش من آمد. ابراهیم را نشان داد و ناراحتے گفت: آقا ، این جوان ڪیه؟! با تعجب گفتم: چطور مگھ؟! گفت:《من ڪه وارد شدم ، ایشان داشت شنا مےرفت. من با تسبیح ، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور رفته یعنے هفتصدتا شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم مےخوره.》 🕸 وقتے ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس خستگے نمے‌ڪرد. انگار نه انگار ڪه چهار ساعت شنا رفته! 🌼 البته ابراهیم ڪارها را براے قوے شدن انجام مےداد. همیشه مےگفت: براے خدمت به خدا و بندگانش ، باید بدنے قوے داشته باشیم. مرتب دعا مےڪرد ڪه: خدایا بدنم را براے خدمت ڪردن به خودت قوے ڪن.💪 ابراهیم در همان ایام یڪ جفت میل و سنگ بسیار سنگین براے خودش تھیه ڪرد. حسابے سرزبان‌ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتے دیگر جلوے بچه‌ها چنین ڪارهایے را انجام نداد! مےگفت: این ڪارها عامل غرور انسان مےشه. مےگفت: مردم به دنبال این هستند ڪه چه ڪســے قوے‌تر از بقیه است. من اگرجلوے دیگران ورزش‌هاے سنگین را انجام دهم باعث ضایع شدن رفقایم مےشوم. در واقع خودم را مطرح ڪرده‌ام و این ڪار اشتباه است.🕊 بعد از آن وقتے میاندار ورزش بود و مےدید ڪه شخصے خسته شده و ڪم آورده ، سریع ورزش را عوض مےڪرد. اما بدن قوے ابراهیم یڪبار قدرتش را نشان دادو آن ، زمانے بود ڪه سید حســین طحامے قھرمان ڪشتے جھــان و یڪے از ارادتمندان حاج حســن به زورخانه آمده بود و با بچه‌ها ورزش مےڪرد.🌙 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya