eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🌱 یه دفعه صدای خانم رادمهر به گوشم رسید. - شما همیشه مأموریت‌ها رو به شوخی می‌گیرید؟ خانم خسروی با آرنج به بازوش کوبید و گفت:«مگه شما خودت تو همه‌ی مأموریت‌ها اینطوری نیستی؟» با این حرف، همه‌مون با نیش‌های باز به خانم رادمهر نگاه کردیم که سرش و پایین انداخت. کارمون تموم شده بود. غذا‌ها رو، روی میز گذاشتیم تا بیان کوفت کنن. خنده‌م گرفت و لب گزیدم. شرمنده، میل کنن. داشتم با غذام بازی می‌کردم. لب به غذا نزده بودم چون با ریختن دارو‌ها، همه‌ی غذا‌ها آلوده شده بود. با سوال نازنین، به چشم‌هاش خیره شدم. - چرا نمی‌خوری؟ خیلی خوشمزه‌اس. اگه نخوری از دستت رفته. لبخند ملایمی زدم و گفتم:«من گشنه نیستم، انقدر خوراکی خوردم که جا برای غذا نیست.» نازنین باشه‌ای گفت و مشغول خوردن غذاش شد. تقریباً یه ساعتی گذشته بود که دارو‌ها کم‌کم داشت اثر می‌کرد؛ انگار که خیلی قوی بودن که در عرض چند ثانیه، کم‌کم همگی داشتن بیهوش می‌شدن. به طرف پنجره رفتم که نگاهم به مردی افتاد که داشت با تلفن حرف می‌زد. - آره، فکر کنم نقشه باشه. سریع بادیگارد‌ها رو بفرستید عمارت. فقط سریع که همه دارن بیهوش می‌شن. اوه! اوضاع خراب بود. سریع به طرف بچه‌ها رفتم. - بهتره هر چه سریع‌تر اسلحه‌ها رو از اتاق خارج کنیم. در خواست نیروی کمکی کردن. با آقا محمد برای فرستادن نیرو هماهنگ کنید. آقای قادری سری تکون داد و به آقا محمد زنگ زد. به طرف طبقه بالا رفتیم و بعد از چند دقیقه تجسس، بالاخره اسلحه‌ها رو پیدا کردیم. آقای نادری هم با آمبولانس هماهنگ کرد. یه دفعه در عمارت شکسته شد و بادیگارد‌ها مثل مور و ملخ توی عمارت ریختند. با اشاره‌ی آقای قادری، شلیک‌هامون شروع شد. چند نفر زخمی شده بودن اما از بچه‌های خودمون، همه سالم بودن. با داد یاسی سرم و به عقب برگردوندم. - پشت سرت. با شلیک آقای قادری، ترسیده به مرد روبه روم خیره بودم. خداروشکر به خیر گذشته بود. باید حتماً یه تشکر از آقای قادری می‌کردم. با صدای آخ یه تفر، دنبال منبع صدا گشتیم که دیدیم پای راست آقای محمودی تیر خورده. کمی ترسیده بودم آخه خون زیادی ازشون می‌رفت. با شنیدن صدای آمبولانس و نیرو‌های کمکی، نفسم رو آسوده بیرون دادم. واقعاً به موقع اومده بودن. زخمی‌ها رو به بیمارستان منتقل کردن و بقیه رو به ستاد بردن. به عنوان همراه، کسی باید با آقای محمودی می‌رفت اما همه‌ی آقایون درگیر بودن. آقای قادری خیلی دوست داشت بره اما هنوز کار‌های مونده بود که باید انجام می‌دادیم؛ بنابراین به سارگل پیشنهاد دادم تا به عنوان همراه با آمبولانس بره. همگی پخش شدیم و هر کسی به سمت اتاقی رفت تا بررسی کنه. من و آقای قادری در حال بررسی اتاق بودیم که یاد کاری که آقای قادری انجام داد افتادم. لبخندی روی لبم نقش بست. آروم صداش زدم‌. - آقای قادری. به سمتم برگشت. - بله؟ کمی لبخندم عمیق‌تر شد، گفتم:«خیلی ازتون ممنونم. اگه شما نبودید معلوم نبود چه اتفاقی برای من می‌افتاد.» دستی به گردنش کشید و کمی سرخ شد. لبخندی زد و آروم جواب داد. - خواهش می‌کنم، وظیفه بود. امیدوارم هر چه زودتر حال رسول هم خوب بشه. - انشالله. چیز خاصی پیدا نکردیم از اتاق بیرون اومدیم. منو آقای اکبری و آقای نادری داشتیم یه اتاق رو می‌گشتیم. مشخص بود خیلی نگران آقای محمودی هستن. طبیعی بود چون که دوستشون تیر خورده بود. یه گاوصندوق گوشه اتاق پیدا کردم. - بیاین. اینجا یه گاوصندوق هست. عجیب این بود که درش باز بود. یه جعبه و چند تا برگه توش بود. از اونجایی که کنجکاو تشریف داشتم جعبه رو اول از همه برداشتم. آقای اکبری یه تای ابروش رو بالا انداخت. - بهتر نیست اول برگه‌ها رو بخونیم وقت زیادی هم نداریم. اون جعبه هم به نظر نمیاد چیزی مهمی توش باشه. - ما که داریم بررسی می کنیم. بذارید بازش کنم. آقای نادری: - باز کنید خانوم خسروی. بازش کردم اما همین که باز شد یه سوسک بزرگ از توش بیرون پرید. جیغی کشیدم که صدای خنده‌ی آقایون به هوا رفت. اخم‌هام رو توی هم کشیدم و جدی گفتم:«دقیقاً چرا می‌خندید؟» با حرفی که زدم، خنده‌ی آقای اکبری قطع شد اما آقای نادری همچنان داشت می‌خندید. در با حالت شتاب باز شد. فاطمه و آقای قادری با نگرانی داخل اتاق شدن. آقای قادری پرسید. - خانوم خسروی مشکلی پیش اومده؟ فاطمه با نگرانی نگاهم کرد و گفت:«یاسی چیزی شده؟ چرا جیغ زدی عزیزم؟» من که هنوز شکه شده بودم با دیدن قیافه‌ی نگران و سفید شده‌شون، خندم گرفته بود. آقای نادری براشون قضیه رو تعریف کرد که همه پوکر فیس بهم نگاه کردن. تک سرفه‌ای کردم. - اهم... بیاید برگه‌ها رو ببینیم. برگه‌ها رو برداشتم . با دیدن اطلاعات برگه، خوشحال شدم و رو به همگی با ذوق گفتم:«ببینید چی پیدا کردم. این همون آدرسیِ که تو عراق قراره اطلاعات رو به رابط‌شون تحویل بدن. اقای اکبری متفکر شد. - ما که الان دستگیرشون کردیم .
فاطمه جدی جواب داد. - نه، موقعی که رحمتی با من و نازنین غلامی حرف می زد گفتش چند نفر در مهمونی حضور نداشتن و فردا طبق برنامه به سمت عراق می‌رن. آقای قادری خیره به فاطمه گفت:«شما می‌خواید برید؟» فاطمه سری تکون داد و گفت:«اگه آقا محمد قبول کنن چرا که نه.» نگران شدم. ممکن بود بلایی سر فاطمه بیاد. با نگرانی و ترس بهش نگاه کردم. - فاطمه خیلی خطرناکه. لبخندی زد و گفت:«هنوز که چیزی مشخص نیست. الان هم بهتره دیگه بریم.» با تموم شدن حرف فاطمه، از اتاق بیرون اومدیم. @RRR138 https://harfeto.timefriend.net/16482226879608 منتطر‌نظرات‌زیا‌دبعدچند‌روززز😂😂😂🌱
هدایت شده از پشت‌صحنه‌گاندو😎
•••🌸••• 🌿 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
•••🌸••• 🚶🏿‍♂ •┈••✾•✨♥️✨•✾•• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
•••🌸••• ☘ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
•••🌸••• 🌸 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
بسم الله الرحمن الرحیم مهم ترین رسته های سپاه پاسدارن ❤️ ♦️نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به‌اختصار: نزسا) یکی از ۵ نیروی زیرمجموعه سپاه پاسداران است، که با در اختیار داشتن بیش از ۱۰۰ هزار نفر نیروی فعال، پیکره اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهد.[پیشینه شکل‌گیری این نیرو به سال ۱۳۶۱ و تشکیل قوای زمینی سپاه بازمی‌گردد. نیروی زمینی سپاه پاسداران به‌طور رسمی فعالیت خود را از شهریورماه ۱۳۶۴ در خلال جنگ ایران و عراق آغاز کرد و نخستین فرمانده آن یحیی رحیم‌صفوی بود. هم‌اکنون سرتیپ پاسدار محمد پاکپور فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده دارد ♦️نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به‌اختصار: ندسا) از نیروهای زیرمجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، که وظیفه حفاظت از آب‌های سرزمینی ایران در خلیج فارس را برعهده دارد و نیروی دریایی ارتش نیز در دریای عمان و دریای خزر مستقر می‌باشدنیروی دریایی سپاه پاسداران فعالیت خود را از سال ۱۳۶۴ در خلال جنگ ایران و عراق آغاز کرد و هم‌اکنون دارای ۵ منطقه دریایی در بندرعباس، بوشهر، ماهشهر، عسلویه و بندرلنگه می‌باشد و ستاد فرماندهی آن در سرخه حصار، تهران قرار دارد. هم‌اکنون دریادار پاسدار علیرضا تنگسیری فرماندهی ندسا را برعهده دارد. ♦️نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به‌اختصار: نهسا) شاخه‌ای از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، که در سال ۱۳۸۸ با ادغام نیروی هوایی سپاه پاسداران و بخش فضایی (موشکی و فضایی) به آن، تشکیل شد. این سازمان علاوه بر وظایف نیروی هوایی، مأموریت‌های موشکی و فضایی سپاه پاسداران را نیز برعهده دارد. فرماندهی این نیرو از زمان تأسیس تاکنون، برعهده سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجی‌زاده است. ♦️نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا سپاه قدس یکی از نیروهای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است که مسئولیت فعالیت‌های نظامی برون‌مرزی را برعهده دارد. این نیرو در جریان جنگ ایران و عراق تأسیس شد و هدف آن عملیات در خاک عراق بود. برخی منابع نفرات این نیرو را تا ۵۰٬۰۰۰ تن تخمین زده‌اند. فرمانده این نیرو، تا ۱۳ دی ۱۳۹۸ قاسم سلیمانی بود که پس از ترور سلیمانی در حمله ۲۰۲۰ به فرودگاه بین‌المللی بغداد، از سوی سید علی خامنه‌ای به اسماعیل قاآنی واگذار شد ♦️سپاه حفاظت انصار المهدی از سپاه‌های زیرمجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، که در زمینه حفاظت فیزیکی از شخصیت‌ها و مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، همچنین حفاظت هواپیمایی فعالیت می‌کند. سپاه حفاظت در سال ۱۳۵۸ توسط سپاه پاسداران شکل گرفت و در سال ۱۳۶۸ در پی تفکیک سپاه حفاظت ولی‌امر از این یگان، سپاه انصارالمهدی تشکیل شد. ♦️سپاه حفاظت ولی‌امر از یگان‌های نظامی ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، که مسئولیت حفاظت فیزیکی از رهبر جمهوری اسلامی ایران را برعهده دارد. سپاه ولی‌امر با آغاز رهبری سید علی خامنه‌ای در سال ۱۳۶۸ و تفکیک بخشی از سپاه حفاظت انصارالمهدی، تأسیس شد. هم‌اکنون سرتیپ پاسدار ابراهیم جباری فرماندهی سپاه حفاظت ولی‌امر را برعهده دارد. ♦️یگان تکاور صابرین یا یگان نیرو مخصوص صابرین مجموعه‌ای از گردان‌های تکاوری نیروی زمینی سپاه پاسداران است، که نیروی انسانی آن به منظور انجام عملیات‌های ویژه آموزش داده می‌شوند. این یگان در سال ۱۳۷۹ توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منظور مبارزه با تروریسم شکل گرفت و در ابتدای شکل‌گیری، نیروهای آن توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران آموزش داده می‌شدند ♦️نیروهای ویژه دریایی سپاه (مخفف انگلیسی: S.N.S.F)  در اواخر سال ۸۶ به دستور فرماندهی کل قوا و فرماندهی دریادار محمد ناظری با هدف حضور در خلیج عدن و ایجاد نیرویی که قدرت برخورد و انهدام داشته باشد، تشکیل شد. پایگاه کنونی این سازمان در جزیره فارور مستقر می‌باشد. افراد این یگان قابلیت مقابله و هجوم از راه دریا، خشکی و هوا را دارند. یعنی هر نیرو آموزش‌های از قبیل: غواصی ، چتربازی ، زندگی در شرایط سخت ، کار در ارتفاع ، بقا ، انواع تیراندازی ،حفاظت از شناورتصرف ساحل ، تسخیر شناور ، رهایی گروگان ، جنگ شهری ، تک تیراندازی ، تخریب را فرا می‌گیرند. ♦️امنیت : یکی از رسته های نیرو زمینی سپاه پاسدارن هست ، رسته امنیت دو سال هست که وارد سپاه پاسدارن شده کار اصلی شون ضد شورش هست ، در اصل آرام سازی شهر کمک میکنن ، در داخل دانشگاه امام حسین آموزش میبنن وقتی هم شورش یا اغتشاشات نیست ، آموزش به بسیجی ها میدن یا اردو جهادی میرن «🚨‌⃟¦🚔¦↬ «🚨‌⃟¦🚔¦↬ # @RRR138
نکات تکميلی از مراحلات؛ 🔻🔻شايد در مراحلات استخدام نکاتی باشد که بهتر است بدانيد؛ 🔷️1...افراد معتاد ميتوانند با کنار گزاشتن يک تا دو هفته از عمليگريشان از تست اعتياد عبور کنند 🔷️2...رابطه جنسی پس از گذشتن بيش از دو تا سه هفته قابل تشخيص نيست 🔷️3...ظاهر انقلابی و مذهبی در گزينش يک امتياز است 🔷️4...خود ارضايی موجب رد شدن داوطلبان نمیشود 🔷️5...دوست جنس مخالف داشتن موجب رد شدن نميشود 🔷️6...فقط خط های به نام خودتان برای عدم ارتباط با گروهک ها چک ميشود 🔷️7...تعيين رسته در گزينش يک عمل نمادين و پيشنهادی است 🔷️8...جز تست قرآن و احکام بقيه ی مصاحبات فرماليته ميباشد 🔷️9...فقط مصاحبه دوم مهم ميباشد 🔷️10...خدمت کرده ها در اولويت هستند 🔷️12...معدل نهايی بالا و رشته ی نظری يک امتياز است 🔷️13...متاهل ها در آخر ليست پذيرش هستند 🔷️14...امتحان درجه داری فرماليته و فقط يک امتياز است 🔷️15...زيبا بودن خانم ها در گزينش امتياز منفی دارد البته خانم زيبا سمت نظام نمی آيد 🔷️16...دماغ عملی ها به هيچ وجه حق ورود به نظام را ندارند 🔸️💠در کل آشنا و پارتی داشتن در گزينش و ستاد صد در صد تاثير دارد و ميتوان بسياری از قوانين را با آن دور زد - 🚨‌⃟🚔¦↬ گفتم شاید بخواید بدونید:))🌿 @RRR138
🔥⚫️مدارک اجباری برای بانوان⚫️🔥 ♨️دانشکده پلیس زنان کوثردر سال۹۷ از کنکور سراسری جدا شده و مانند سایر دانشگاه های نظام آزمون مستقل برگزار می کند♨️ 🔰۱...بیشتر بانوان با مدرک دیپلم و پیش دانشگاهی پذیرش می شوند 🔰۲...مدرک گواهینامه برای درجه داری الزامی می باشد 🔰۳...مدرک گواهینامه در افسری امتیاز می باشد 🔰۴...مدرکicdlبرای درجه الزامی می باشد 🔰۵...مدرک icdlبرای افسری امتیاز می باشد 🔰۶...عضویت فعال در بسیج برای درجه داری و افسری امتیاز می باشد 🔰۷...داشتن مقام های کشوری و ... برای هر دو مقطع امتیاز می باشد 🔰۸...جذب افسری فقط رشته نظری و حداقل معدل کل دیپلم ۱۴(با داشتن بسیج فعال ۱تا ۱و نیم نمره ارفاق میگردد) 🔰۹...جذب درجه داری مدرک تحصیلی پیش دانشگاهی می باشد 🔰توجه🔰 💢گواهی نامه رانندگی و icdl برای دانشگاه کوثر الزامی نيست💢 - 🚔‌⃟🚨¦↬ 🙂🙂🙂🙂 @RRR138 🌿
♨️ گاندو ۲ بهترین سریال نوروز ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ شد 🔹 به گزارش FTD ، در این نظرسنجی ۴۰ سریال به رقابت پرداختند و در نهایت فصل دوم سریال گاندو رتبه نخست را بدست آورد 🔸 در مرحله نهایی این نظرسنجی که در تلگرام و روبیکا برگزار شد بیش از ۵ هزار رای ثبت شد 😍😍😍😍😍 @RRR138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🌸••• 🌸. ❥ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🌸••• 🌸. ❥ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❥ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
پروفایل‌پسرونہ🌱 ❥ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
پروفایل‌دخترونه🌱 ❥ •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈• @RRR138 •┈••✾•✨♥️✨•✾••┈•
بریم‌واسه‌۳تاپارت‌‌طولانییییی😍😍
♥️🌱 یه دفعه صدای خانم رادمهر به گوشم رسید. - شما همیشه مأموریت‌ها رو به شوخی می‌گیرید؟ خانم خسروی با آرنج به بازوش کوبید و گفت:«مگه شما خودت تو همه‌ی مأموریت‌ها اینطوری نیستی؟» با این حرف، همه‌مون با نیش‌های باز به خانم رادمهر نگاه کردیم که سرش و پایین انداخت. کارمون تموم شده بود. غذا‌ها رو، روی میز گذاشتیم تا بیان کوفت کنن. خنده‌م گرفت و لب گزیدم. شرمنده، میل کنن. داشتم با غذام بازی می‌کردم. لب به غذا نزده بودم چون با ریختن دارو‌ها، همه‌ی غذا‌ها آلوده شده بود. با سوال نازنین، به چشم‌هاش خیره شدم. - چرا نمی‌خوری؟ خیلی خوشمزه‌اس. اگه نخوری از دستت رفته. لبخند ملایمی زدم و گفتم:«من گشنه نیستم، انقدر خوراکی خوردم که جا برای غذا نیست.» نازنین باشه‌ای گفت و مشغول خوردن غذاش شد. تقریباً یه ساعتی گذشته بود که دارو‌ها کم‌کم داشت اثر می‌کرد؛ انگار که خیلی قوی بودن که در عرض چند ثانیه، کم‌کم همگی داشتن بیهوش می‌شدن. به طرف پنجره رفتم که نگاهم به مردی افتاد که داشت با تلفن حرف می‌زد. - آره، فکر کنم نقشه باشه. سریع بادیگارد‌ها رو بفرستید عمارت. فقط سریع که همه دارن بیهوش می‌شن. اوه! اوضاع خراب بود. سریع به طرف بچه‌ها رفتم. - بهتره هر چه سریع‌تر اسلحه‌ها رو از اتاق خارج کنیم. در خواست نیروی کمکی کردن. با آقا محمد برای فرستادن نیرو هماهنگ کنید. آقای قادری سری تکون داد و به آقا محمد زنگ زد. به طرف طبقه بالا رفتیم و بعد از چند دقیقه تجسس، بالاخره اسلحه‌ها رو پیدا کردیم. آقای نادری هم با آمبولانس هماهنگ کرد. یه دفعه در عمارت شکسته شد و بادیگارد‌ها مثل مور و ملخ توی عمارت ریختند. با اشاره‌ی آقای قادری، شلیک‌هامون شروع شد. چند نفر زخمی شده بودن اما از بچه‌های خودمون، همه سالم بودن. با داد یاسی سرم و به عقب برگردوندم. - پشت سرت. با شلیک آقای قادری، ترسیده به مرد روبه روم خیره بودم. خداروشکر به خیر گذشته بود. باید حتماً یه تشکر از آقای قادری می‌کردم. با صدای آخ یه تفر، دنبال منبع صدا گشتیم که دیدیم پای راست آقای محمودی تیر خورده. کمی ترسیده بودم آخه خون زیادی ازشون می‌رفت. با شنیدن صدای آمبولانس و نیرو‌های کمکی، نفسم رو آسوده بیرون دادم. واقعاً به موقع اومده بودن. زخمی‌ها رو به بیمارستان منتقل کردن و بقیه رو به ستاد بردن. به عنوان همراه، کسی باید با آقای محمودی می‌رفت اما همه‌ی آقایون درگیر بودن. آقای قادری خیلی دوست داشت بره اما هنوز کار‌های مونده بود که باید انجام می‌دادیم؛ بنابراین به سارگل پیشنهاد دادم تا به عنوان همراه با آمبولانس بره. همگی پخش شدیم و هر کسی به سمت اتاقی رفت تا بررسی کنه. من و آقای قادری در حال بررسی اتاق بودیم که یاد کاری که آقای قادری انجام داد افتادم. لبخندی روی لبم نقش بست. آروم صداش زدم‌. - آقای قادری. به سمتم برگشت. - بله؟ کمی لبخندم عمیق‌تر شد، گفتم:«خیلی ازتون ممنونم. اگه شما نبودید معلوم نبود چه اتفاقی برای من می‌افتاد.» دستی به گردنش کشید و کمی سرخ شد. لبخندی زد و آروم جواب داد. - خواهش می‌کنم، وظیفه بود. امیدوارم هر چه زودتر حال رسول هم خوب بشه. - انشالله. چیز خاصی پیدا نکردیم از اتاق بیرون اومدیم. منو آقای اکبری و آقای نادری داشتیم یه اتاق رو می‌گشتیم. مشخص بود خیلی نگران آقای محمودی هستن. طبیعی بود چون که دوستشون تیر خورده بود. یه گاوصندوق گوشه اتاق پیدا کردم. - بیاین. اینجا یه گاوصندوق هست. عجیب این بود که درش باز بود. یه جعبه و چند تا برگه توش بود. از اونجایی که کنجکاو تشریف داشتم جعبه رو اول از همه برداشتم. آقای اکبری یه تای ابروش رو بالا انداخت. - بهتر نیست اول برگه‌ها رو بخونیم وقت زیادی هم نداریم. اون جعبه هم به نظر نمیاد چیزی مهمی توش باشه. - ما که داریم بررسی می کنیم. بذارید بازش کنم. آقای نادری: - باز کنید خانوم خسروی. بازش کردم اما همین که باز شد یه سوسک بزرگ از توش بیرون پرید. جیغی کشیدم که صدای خنده‌ی آقایون به هوا رفت. اخم‌هام رو توی هم کشیدم و جدی گفتم:«دقیقاً چرا می‌خندید؟» با حرفی که زدم، خنده‌ی آقای اکبری قطع شد اما آقای نادری همچنان داشت می‌خندید. در با حالت شتاب باز شد. فاطمه و آقای قادری با نگرانی داخل اتاق شدن. آقای قادری پرسید. - خانوم خسروی مشکلی پیش اومده؟ فاطمه با نگرانی نگاهم کرد و گفت:«یاسی چیزی شده؟ چرا جیغ زدی عزیزم؟» من که هنوز شکه شده بودم با دیدن قیافه‌ی نگران و سفید شده‌شون، خندم گرفته بود. آقای نادری براشون قضیه رو تعریف کرد که همه پوکر فیس بهم نگاه کردن. تک سرفه‌ای کردم. - اهم... بیاید برگه‌ها رو ببینیم. برگه‌ها رو برداشتم . با دیدن اطلاعات برگه، خوشحال شدم و رو به همگی با ذوق گفتم:«ببینید چی پیدا کردم. این همون آدرسیِ که تو عراق قراره اطلاعات رو به رابط‌شون تحویل بدن. اقای اکبری متفکر شد. - ما که الان دستگیرشون کردیم .