5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استقبال از #شهدای_گمنام تازه تفحص شده
@iranjan60
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂
🌹🍂🌹🍂
🍂🌹🍂
🌹🍂
🍂
🕊 #مادران_شهدا
🌹 امین روحیه بسیجی داشت.
شغل نظامی را دوست داشتم و میخواستم او یک #پاسدار شود. با اینکه در رشته مهندسی قبول شد اما از سال ۸۸ در #سپاه #پاسداران مشغول به خدمت شد و در یگان انصار المهدی فعالیت میکرد.
💠 از جمله وظایفشان محافظت از شخصیتهای نام در سه قوه مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و قوه قضائیه بود. در آخرین ماموریتش با آقای لاریجانی به شیراز رفت.
✅ هر بار که از ماموریت برمیگشت هیچ اطلاعاتی نمیداد و تنها میگفت که فلان شهر ماموریت داشتم. جزئیات را تشریح نمیکرد.
پس از عضویت در #سپاه، درسش را در رشته آی تی دانشگاه یادگار امام شهرری ادامه داد.
😊 در دوران دانشجویی نیز فعالیتهای بسیج و ورزشی خود را با شدت بیشتری دنبال میکرد. با شهیدان دهقان و سیاوشی نیز در همان دورانی که در بسیج فعالیت داشت، آشنا شد.
زمانی که شهدای غواص را تشییع میکردند از صدا و سیما در حال تماشای مراسم بودم و گریه میکردم. امین گفت :
😢 مادر چرا گریه میکنی؟ ببین مادران شهدای #دفاع_مقدس چقدر شجاع بودند، شما هم باید قوی باشید.
یکبار که باهم صحبت می کردیم از امین پرسیدم من اگر بمیرم چه کار می کنی؟ گفت :
❤️ مادر نترس می دانم که قبل از تو شهید می شوم.
🌸 امین به شهدای #دفاع_مقدس ارادت خاصی داشت. بر مزار شهدا و ملاقات #جانبازان میرفت. در تشییع #شهدای_گمنام نیز شرکت میکرد.
@ iranjan60
🍃🌺 #شهید_امین_کریمی
✊ #مدافع_حرم
#دفاع_مقدس
📆 #تاریخ_شهادت : ۹۴/۰۷/۳۰، شب تاسوعا
🎁 آقا امین، داداش سالگرد شهادتت مبارک 🎈
🍂
🌹🍂
🍂🌹🍂
🌹🍂🌹🍂
🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
@iranjan60🕊🌺
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
@iranjan60
🕊🌺
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋