eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
416 دنبال‌کننده
15هزار عکس
6.7هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 صادق از دوران نوجوانی فردی واقع بین، ظلم ستیز، یاری رسان مستمندان بود، اما در کنار اینها احترام به بزرگان از ویژگی های بارز صادق بود. ✅ روزی من متوجه شدم که صادق و دوستانش تیمی را تشکیل داده اند و با مبالغ ناچیز خوار و بار تهیه می کنند و شبانه به حاشیه نشینان شهر آذوقه می رساندند، 👈 این کار نشان از آن داشت که واقعا به درس هایی که از امام علی (ع) گرفته بودند عمل می کردند، آنطور نبود که بشنود و عمل نکند. @iranjan60 : ، پدر شهید 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت سی و ششم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 #سبقت_صادق ✨ فرهنگ #پاسداری اولین اولویت و سر مشق خانواده ما بود و صادق هم با این فرهنگ مانوس شده و به همین علت خودش علاقه داشت که وارد #سپاه شود. ✅ با اینکه شرایط کاری در عرصه های دیگر هم فراهم بود. معمولا صالح و صادق را در اردوهایی که سالانه برای سپاهیان برگزار می شد، همراه خود می بردم تا بیشتر با این حال و هوا آشنا شوند؛ تا اینکه صادق به دانشکده افسری وارد شد و با افتخار لباس سبز #پاسداری را بر تن کرد. @iranjan60 ✍ #راوی : #شهید_حاج_رضا_عدالت_اکبری ؛ #جانباز #جانباز_شیمیایی و پدر شهید 🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری ✊ #مدافع_حرم 🔻قسمت سی و نهم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ✨ در حدود بیست ماه توفیق حضور در جنگ را داشتم و از رزمندگان قرارگاه رمضان بودم. ✅ اکثرا در ماموریتهای برون مرزی و محرمانه تحت عنوان نیروهای شناسایی و اطلاعات شرکت می کردم. 😊 البته من اخیرأ متوجه شدم که پسرم نیز همانند خودم در سوریه مامور اطلاعاتی بوده است و چندین عملیات را شناسی کرده و باعث اضمحلال توطئه های دشمن شده است. @iranjan60 : ، و پدر صادق 🍃🌹 🔻قسمت چهل و یکم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 صادق به حدی از پاکدامنی رسیده بود که ضمن اینکه بیت المال و حرام و حلال را تشخیص می داد، بدان عمل هم می کرد. ✅ یعنی این شهدایی که قدم در راه شهادت می گذارند اگر احساس کنند که کوچکترین  دینی به گردن دارند به این سادگی به استقبال مرگ نمی روند. 👈 کسانی از مرگ می ترسند که حسابشان پاک نیست. 💖 صادق ذره ای به مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات بود که معاش عادی زندگی اش را تامین کند و تا لحظه ی مرگ مادیات نتوانست صادق را به سمت خود بکشاند. @iranjan60 : ، و پدر صادق 🍃🌹 🔻قسمت چهل و دوم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ❤️ صادق کلا عاشق بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن جنازه های تفحص شده ی شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران فعالیت کند و استخوان های پاک و مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه ها بپیچند و به خانواده ها تحویل دهند. ✅ تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه ها را از فرودگاه ها تحویل می گرفت و کفن و دفن  آنها را خودشان انجام می دادند. @iranjan60 : ، و پدر صادق 🍃🌹 🔻قسمت چهل و سوم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🔴 فقط گفتن از امام حسین (ع) و زینب (س) ارزشی ندارد. دفاع از انقلاب، رهبر و حریم اسلام هزینه دارد و با شعار دادن کاری از پیش نمی رود. ✅ وقتی نامه ی صالح برای اعزام به سوریه آمد، هنوز مجوز صادق صادر نشده بود. در مدت ده روزی که در اعزام صادق فاصله افتاد، این بچه بشدت افسرده و دلگیر بود. منتها وقتی نامه ی اعزامش رسید، سر از پا نمی شناخت... @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🔻قسمت چهل و هفتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌺 من این جمله را از حضرت امام (ره) به یادگار نگه داشته بودم که در بین جمعی از روحانیون گفته بود : "من می ترسم از آن روزی که مردم عادی به گفته های  ما عمل کنند و ما از قافله عقب بمانیم" 😔 من به عنوان مربی اجتماعی برای جوانان مردم سخنرانی کرده ام و غبطه می خورم که به حرف هایی که خودم گفته ام جوان  ها عمل کنند و من خود در غفلت و خسران بمانم! 🍂 این حسرت بزرگی است که پسرم در طی دو ماه راهی را پیدا کرد که من در طول 30 سال پیدا نکرده بودم، من 20 ماه در جبهه ها بودم حتی خون از دماغ من نیامد اما پسرم در دو ماه به آرمان هایش رسید! 💠 این فرهنگ در خانه ما مشق شده است که سرنوشت همه انسان ها در دست خداست، و همین جمله است که می تواند به ما آرامش دهد : برگی از درخت بر زمین نمی افتد مگر به اذن خدا! @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🔻قسمت چهل و نهم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 جوانان با برخی از جلوه های دنیوی مانوس می شوند به خرید ماشین منزل و لباس...علاقه نشان می دهند اما صادق کاملا از مادیات بریده بود و از کارهایی که برای رضای خدا انجام می داد لذت می برد. ✅ تا اینکه ما در این اواخر متوجه شدیم که دنیا برایش همانند قفسی شده است. 😭 ❤️ صادق به مرحله ای رسیده بود که  می خواست با خدا ارتباط برقرار کند و راه انبیا و معصومین را پیش بگیرد؛ وقتی به عراق یا سوریه می رفت یتیمان آنجا را دور خود جمع می کرد و با دادن بادکنک، عروسک و... دلهایشان را شاد می کرد. 🌷 چون صادق قربانی راه خدا شده ما صبر و تحمل داریم، وگرنه اگر جوانمان با مرگ عادی در این سن فوت می کرد که تحمل مرگش را نداشتیم. ✨ امیدواریم که خدا این قربانی را از خانواده ما پذیرا باشد. @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🔻قسمت پنجاهم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 💠 دو روز از اتمام ماموریت صادق در سوریه باقی مانده بود، چه بسا اگر او خود در پیشاپیش رزمندگان قرار نمی گرفت و در حاشیه می ماند، می توانست به سلامت برگردد. ⚠️ اما آن شناختی که از صادق داریم به ما می گوید اگر سالم می ماند باز هم به سوریه باز می گشت. ✅ اگر جنگ سوریه تمام می شد به عراق، لبنان، یمن یا فلسطین می رفت. 🌹 صادق مصداق بارز شعری است که می گوید : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست چون صادق این آرمان جهادی اش را به تأسی از امام حسین و مطابق حرف حضرت امام (ره) که فرموده بودند : ✨ انقلاب اسلامی مان را به اقصی نقاط کشور های اسلامی جهان اسلام صادر می کنیم. 👈 پیش می رفت؛ اگر صادق جانش را تقدیم نظام، انقلاب و اسلام نمی کرد آرام نمی گرفت. @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🔻قسمت پنجاه و یکم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 ما هر دو پسرمان را با در نظر گرفتن شهادتشان راهی این سفر کرده بودیم، ولی جسارت صادق بیشتر بود و در هر کاری حضور فعالی داشت چنانچه دوستانش نیز تعریف می کنند آنجا در همه کارها داوطلبانه شرکت می کرده است. 💠 اگر الان هم در مقابل جنازه پسرم سجده شکر کردم صرفا به این دلیل بوده که در جامعه کنونی که فضای مسمومی بر آن حاکم شده است فرزندم در راه خدا قدم گذاشته و جوان مورد پسند الهی شده است. ❤️ من هم همیشه در خلوت خود این نگرانی را داشتم که اگر اتفاقی برای صالح اتفاق بیفتد مسئولیت دو فرزند کوچکش را چگونه عهده دار خواهم شد، اگر برای صادق اتفاقی بیفتد فرزندی ندارد که با درآغوش کشیدن آن آرام شوم. 😔 آنقدر با خود کلنجار می رفتم که در آخر می گفتم خدایا هر چه را خودت صلاح بدانی ما پذیراییم و اگر گله ای می کنم بخاطر فشار روحی است و گرنه راضی ام به رضایتت! @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت پنجاه و چهارم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 😔 چند روز قبل از شهادت صادق دچار دلتنگی عجیبی شده بودم. از همان ابتدا من به صادق تاکید کرده بودم که وقتی با ایران تماس می گیری به همسرت زنگ بزن که هم دلتنگی او رفع شود و هم وقتت را تلف نکنیم ما هم خبر سلامتی تو را از او جویا می شویم. 🕊 خبر شهادت صادق را فردای شهادتش به من اطلاع دادند، هیچ کسی نمی دانست چگونه حامل این پیام باشد، به همین دلیل شخصی که سابقه نداشت با من تماس بگیرد، زنگ زد و جویای حالم شد. ✅ بعد هم اصرار کرد که می خواهم شما را در منزل ببینم. من هم گفتم که اگر اتفاقی افتاده به خود من بگویید نیازی نیست که به خانه برویم، من از وقتی که صادق را راهی کرده ام آماده ی هر خبری هستم. ⚠️ اما من هرچه قدر اصرار کردم چیزی به من نگفت و ادعا کرد که با من کار شخصی دارد و گفتم من با شما کار خاصی ندارم حرفت را در تلفن بگو. اگر تو نمی گویی من خواهم گفت ودر آن لحظه گفتم : "انا لله و انا الیه راجعون" 😢 آن شخص پشت تلفن گریه کرد، به جای اینکه او به من خبر شهادت دهد من به او خبر دادم. سریعا به حاج خانم زنگ زدم و فقط در یک کلام گفتم که پسرت به آرزویش رسید و آماده شو که به خانه بریم چون رفت و آمد خواهد شد. @iranjan60 : ، پدر شهید، 🍃🌹 🔻قسمت پنجاه و پنجم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌸🍃🌸🍃🌸 در فتنه ۸۸ که در تبریز هم جریان پیدا کرده بود، پدرش به عنوان فرمانده ناحیه تبریز فعالیت داشت و مأموریت هایی را به بسیجیان و محول می کرد. 💠 یک مرتبه پدر صادق به خودش می گوید : 🤔 «آقا رضا تو که به این سادگی جوانان مردم را به مأموریت می فرستی که احتمال هرگونه خطری برای شان وجود دارد، چرا پسر خودت را نمی فرستی؟!» ✅ وقتی این جرقه در ذهنش زده می شود صادق را صدا می زند و می گوید : «آماده شو و تیمی که برای مأموریت اعزام می کنم را همراهی کن.» ☺️ صادق با ادب و احترام کامل و بدون اینکه اعتراضی به خواسته پدرش داشته باشد، دستش را بر روی چشمانش گذاشته می گوید : «چشم بابا!» 🌹 صادق چهار شانه و تنومند بود، وقتی پدر بدرقه اش می کرد یاد بدرقه امام حسین (ع) افتاد که پسرش را با دعا راهی میدان جنگ کرده بود و او نیز به تأسی از امام حسین (ع) در دلش دعا زمزمه می کند؛ حتی یک آن این فکر به ذهنش می آمد : 😔 «من که پسرم را با این شور و شوق راهی اش می کنم شاید زخمی برگردد!» ولی می گوید چاره ای نیست، وقتی فردی مأموریتی را می پذیرد تبعاتش نیز برایش نوش است، اما در دل نگرانی داشت و با صلوات به ائمه متوسل شد. ⏰ چند ساعت بعد خبر مجروحیت صادق را آوردند و در آن لحظه فقط می گوید : «خدایا رضایتم در رضایت توست و به آنچه امر می کنی تسلیم هستم.» بعد می پرسید که از چه ناحیه ای مجروح شده است؟ گفتند : «کمی دستش زخمی شده است.» چند ساعت بعد با دستی باند پیچی شده آوردنش. به پدرش می گوید : 😊 بابا چیزی نشده فقط کمی دستم خراش برداشته. پدرش نمی خواهد که زیاد به عمق قضیه وارد شود و معذبش کند.... 😔 بعد از چند هفته پدرش متوجه می شود که دستش باد کرده وضعیت مساعدی ندارد، با یکی از همکاران راهی بیمارستانش می کند و عکسبرداری کرده و متوجه می شوند که تاندون یکی از انگشتانش قطع شده و نیاز به عمل دارد، هزینه عمل هم که ۴۰ هزار تومان شده بود، پرداخت کرد. 💠 بعد از چهار، پنج ماه یک روز پدرش سرکار در اتاقش بوده که همکارش وارد می شود و می گوید : «امروز صادق هزینه عملی را که خرج دستش کرده بودیم را در پاکتی آورده و گفته که این پول را به بیت المال برگردانید، چون من نمی خواهم مدیون بیت المال باشم.» @iranjan60 🕊 : ، پدر صادق ۸۸ توسط داعش داخلی توسط داعش خارجی 🌸🍃🌸🍃🌸