eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
420 دنبال‌کننده
15هزار عکس
6.7هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ده‌‌ ـ ‌‌دوازده روز بعد او (رضوانه) را برگرداندند. در این مدت هر دقیقه برایم به ‌هزار سال گذشت. 😔 خیال می‌کردم او را به شهادت رسانده‌اند. ✅ در هر حال ‌بدن نحیف و زجرکشیده او را انداختند داخل سلول و رفتند. مثل یک ‌مرده متحرک. رضوانه‌ام آب شده بود.‌ ‌‌نشستیم به حرف : ❤️ «کجا بودی مادر! حالت چطور است؟ و...» 🌹 رضوانه ‌گفت او را به بیمارستان ارتش برده بودند. در مدتی که آن جا بستری ‌بوده، دست‌هایش به تخت بسته بود و هر روز یک بار دستبند را از ‌دستش باز می‌کردند، تا به دستشویی برود. دست‌هایش را نشانم داد. ‌کبود بود و دستبند روی پوستش جا انداخته بود.‌ @iranjan60 مبارز انقلابی که در ۲۷ آبان ماه سال ۹۵ به ملکوت اعلی پیوست. 🔹 قسمت نهم 🔸 🌷 🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 🌹 محمدحسین به هیئت رفت. پسرم به عزای آل‌الله اهمیت می‌داد. برای عزای اهل‌بیت لباس مشکی می‌پوشید. در ایام در هر دو دهه مشکی می‌پوشید. محرم که از راه می‌رسید انگار فصل بهار زندگی‌اش از راه رسیده باشد. 🔷 همه‌اش می‌گفت دارد محرم می‌آید. بعد از شهادت محمدحسین جوانی که همان شب در هیئت حضرت زهرا (س) با محمدحسین آشنا شده بود به خانه ما آمد و برایم تعریف کرد : 😔 محمدحسین را در هیئت دیدم و همان شب با هم دوست شدیم. سینه زدن‌ها و حال و هوای محمدحسین من را به خودش جذب کرد و شیفته‌اش شدم. لباسش خیس عرق بود. ساعت 11 بود که دیدیم محمدحسین می‌خواهد از هیئت خارج شود، از محمدحسین پرسیدم : فردا شب هم می‌آیی؟ گفت : بله، حتماً، من هیئت حضرت زهرا (س) را ترک نمی‌کنم. 😭 امروز فهمیدم محمدحسین شهید شده است. من در هیئت با محمد دوست شده بودم اما باورکردنی نبود که محمدحسین ظرف چند ساعت بعد از آشنایی‌مان، شهید شده باشد. او با لباس عزای حضرت زهرا (س) از هیئت خارج شد. ✅ میان هیئت از محمدحسین و دوستانش خواسته می‌شود که خودشان را به خیابان برسانند. محمدحسین با همان عرق عزای خانم زهرا (س) که بر جانش نشسته بود، راهی می‌شود و بعد هم که شهادت محمدحسین در نزدیکی‌های اذان صبح اول اسفند ماه رقم می‌خورد... @iranjan60 🔻 قسمت دهم 🔺 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۱۲/۱، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 🌹 ‌‌من و رضوانه مدتی در کنار هم بودیم. چادر او را هم گرفته بودند. ‌تابستان بود و هوا به شدت گرم. تمام مدت که داخل سلول بودیم روی ‌سرمان پتو می‌کشیدیم. 💠 از آن جا که زخم پاهای من و کمرم عفونت کرده ‌بود ناچار بیشتر اوقات سرپا می‌ایستادم یا به دیوار سرد و نمناک سلول ‌تکیه می‌زدم. این در حالی بود که موش‌ها آزادانه در سلول می‌چرخیدند. ❇️ وقتی برای بازجویی می‌رفتیم، پتو با خودمان می‌بردیم. نیمی از پتو روی ‌سر من بود و نیمی دیگر روی سر رضوانه. منوچهری و دوستانش روی ‌هر دو ما اسم گذاشته بودند : «مادر و دختر پتویی» وارد اتاق بازجویی که ‌می‌شدیم، بنا می‌کردند به مسخره کردن و ریچار گفتن.‌ @iranjan60 مبارز انقلابی که در ۲۷ آبان ماه سال ۹۵ به ملکوت اعلی پیوست. 🔹 قسمت دهم 🔸 🌷 🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 💠 از کجا و توسط چه کسی تماس گرفته بودند نمی‌دانم، اما حاج احمد خیلی ناراحت آمد و گفت که مردم از سرما داخل شهر دارند میلرزند، سریع بروید از هر جا می‌تونید چادر تهیه کنید. 🛩 بالگردهای ما به دلیل کوهستانی بودن منطقه و عدم امکان ارتفاع بالای پرواز قادر به پرواز شبانه نبودند، شهید کاظمی‌با توکل بر خدا اجازه پرواز رو دادند. بالگردها شبانه به کرمان رفتند تا چادر بیاورند که برای اولین بار این پرواز در شب رقم خورد تا بتوان عملیات امداد رسانی رو تکمیل کرد. ✅ در مجموع ۶۰۰ سورتی پرواز انجام شد که در طول این مدت خلبان‌ها در محل عملیات امداد و نجات استراحت میکردند و خلبانی تعویض نشد. تمام هم و غمش این بود که فشار از روی مردم با سرعت هرچه بیشتر برداشته شود. 🔷 یک روز شهید کاظمی‌آمد و گفت بچه ها این کنسروها و کمک‌های مردمی‌رو که مردم داده اند، برای این‌هایی است که داخل شهر هستند … امکان نداشت از این کمک‌های مردمی‌ استفاده بکند حتی آب خوردن. یک ماشین وانت رسید برای تخلیه کنسروها، سه یا چهارتا بچه ۴ یا ۵ ساله عقب وانت بودند با صورت‌های خاک آلود. 👤 به راننده وانت گفتم : میشه این بچه‌ها رو بگذارید جلو بخوابند که بتونیم تعداد بیشتری کنسرو رو بار بزنیم. 😔 راننده که پدر یا از بستگان آنها بود با اشاره دست و صورت به ما  گفت : همه شان مرده اند… حاج احمد همین جور که پای بالگرد ایستاده بود صورتش رو گرفت و از اونجا دور شد… لحظات سختی بر او گذشت. روزی که می‌خواستیم از بم خارج بشویم گفت : 🌺 آقا رضا بگردید داخل هواپیما کنسرو یا نان نمانده باشد که متعلق به مردم باشد و امروز که داریم بم را ترک می‌کنیم اینها داخل هواپیما مانده باشد. 🔷 این قدر حساس بود که کمک‌های مردمی‌را فقط مردم زلزله زده استفاده کنند. @iranjan60 🔻 قسمت سی و نهم 🔺 🍃🌸 🌹 📋 خاطره بم : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
❤️ #یا_زهرا راز جبهه‌ها بود و دست‌گیریِ حضرت مادر، که زهرایی‌ها را مادرانه می‌خرید؛ با نشانی بر پهلو، سینه، و گاه بی‌نشان ماندن بر خاک صحرا... @iranjan60
ای #شهید هوای دلم ابری است... موج دلم را  روی امواج عاشقی تنظیم کن باشد خدای مهربان خریدارم شود.. @iranjan60 #شهید_احمد_کاظمی #شهید_سانحه_ی_هوایی
📎 ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید محمدخانی با تکفیری‌ها یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما، سریع بی‌سیم را برداشتم، می‌خواستم بد و بیراه بگویم، عمار (شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن، گفتم پس چی بگم به اینا؟! گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم، این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم، ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم، ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله، هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست ‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجد الاقصی است، بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند، می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» 🌷شهید محمدحسین محمدخانی @iranjan60🕊🌺
💠🔹امام باقر عليه السلام: 👈هيچ طمعى همانند مسابقه دادن براى كسب #مقام، 👈 و هيچ عدالتى همانند #انصاف، 👈و هيچ تجاوزى همانند #ستم كردن، 👈 و هيچ ستمى همانند پيروى از هواى #نفس نيست 🔸لاحِرصَ كَالمُنافَسَةِ فِي الدَّرَجاتِ، ولا عَدلَ كَالإِنصافِ، ولا تَعَدِّيَ كَالجَورِ، ولا جَورَ كَمُوافَقَةِ الهَوى 📚 تحف العقول، صفحه286 @iranjan60
✨﷽✨ ✍توصیه های حاج محمد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه) در خصوص زندگی مومنانه: 1.هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است. 2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود. 3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم. 4.گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه. 5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن. ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@iranjan60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا