عظمت اولین پنجشنبه ماه رجب فراتر از تصویر مادی هست که برای آن القا کردهاند.
بقول آیت الله بهالدینی وقتی خداوند خیر بندهای را بخواهد میل و رغبت دلش را عوض میکند.
لیله الرغائب شب قرارگرفتن در مسیر میل و رغبت الهی ست نه مشغول شدن به آرزوهای خود.
🔴 رَغائب به معنای آرزو نیست!
بلکه شب رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینهسازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
#لیله_الرغائب
#ماه_رجب
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت94
هاجر میپرسد: از این که بمیری نترسیدی؟
-چرا؛ ولی بیشتر از این میترسیدم که نتونم انتقام بگیرم.
هاجر یک طرف پتو را روی سرم میاندازد و با فشارهای دورانی دستش روی موهایم، سعی میکند موهایم را خشک کند.
-خب، دیگه آریل مُرده. تو الان واقعا سلمایی.
آریل، آریلِ بلاتکلیف، آریلی که بازیچه موساد بود، آریلِ احمق، آریلِ قاتل، حالا در دریا غرق شده و مُرده؛ و عباس سلما را از دریا نجات داده است.
مسعود حرف هاجر را کامل میکند.
-دادههای ژنتیکی و بیومتریکت از پایگاههای داده اسرائیلیها حذف شدن. دیگه خیالت راحت باشه.
جمله آخرش، مانند یک ضربه آرام چکش بر سطح نازک یخ روی دریاچه، روی بغضم ترک میاندازد. بغض ترک میخورد و قطرات اشک، چهرهی یخزدهام را گرم میکنند. من آزادم. از دست موساد آزاد شدهام. انگار که تازه بار سنگینی از ترس را روی زمین گذاشته باشم و یادم افتاده باشد میتوانم گریه کنم.
هقهق.
بلند.
هاجر در آغوشم میگیرد؛ ولی حریف لرزش شانههایم نمیشود. از پشت پرده اشک، چهره بهتزده مسعود را میبینم که از هاجر میپرسد: دیگه چرا گریه میکنه؟
و هاجر جواب میدهد: چیزی نیست... کاریش نداشته باشین.
قایق همچنان روی موجها بالا و پایین میرود، باران به تندی میبارد و دریا توفانی ست؛ من اما آرامم. مطمئنم عباس من را به ساحل میرساند. حالا فقط منتظرم تا ببینم مقصد بعدیای که عباس برایم در نظر گرفته کجاست؟
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
سلام
بجای تربیت مسعود داشتم عباسو ادب میکردم😁
ولی واقعا ربطی به مسعود نداره، عباس هم اگر بود همین سوال رو میپرسید. چون درک مردها از گریه خیلی متفاوته. برخلاف خانمها که گریه براشون معانی متفاوت داره، آقایون گریه رو کاملا خطی تفسیر میکنند: گریه یعنی ناراحته! همین.
🙂🌱