eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
631 ویدیو
80 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
دارم این کتاب رو می‌خونم. خیلی روان و کاربردی آموزش داده؛ به شدت به علاقمندان نویسندگی پیشنهادش می‌ک
این قسمت از کتاب خیلی به دلم نشست: «هرگز نباید گذاشت شخصیت در داستان خوش و راحت باشد!» 😈😁 من این قسمت رو توی خط قرمز سرلوحه خودم قرار داده بودم و خواهم داد😌 دیگه هم نمی‌تونید بگید شخصیتا رو اذیت نکن، من نمی‌تونم به آموخته‌های کهن داستان‌نویسی پشت کنم🙄😈
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 208 در آپارتمان را تقریباً محکم به هم کوبیدم و با عجله از پله‌ها پایین دویدم. نمی‌دانم عجله‌ام برای چی بود؟ مثلا می‌ترسیدم تلما دنبالم بیاید؟ او نمی‌آمد. لازم نبود برای خودم وانمود کنم که مهمم. حتما داشت توی آپارتمانش نفس راحتی می‌کشید و به این لوس بودنم می‌خندید. شوربختانه می‌دانست برمی‌گردم، خودم هم می‌دانستم. خیلی طاقت نمی‌آوردم و حالا هم داشتم از دست خودم فرار می‌کردم، که حداقل زود برنگردم و خودم را بیش از این مفتضح نکنم. از آپارتمانش که بیرون آمدم و نسیم خنک شب‌های بهار به تنم خورد، یادم آمد سویی‌شرتم را خانه‌اش جا گذاشته‌ام. وسوسه شدم به بهانه سویی‌شرت برگردم؛ ولی به خودم نهیب زدم که: نه ایلیا! حتی اگه شیشه عمرت هم دستش باشه نباید برگردی. یه ذره، فقط یه ذره به فکر غرور لگدمال شده‌ت باش! در هوای گرم آپارتمانش عرق کرده بودم و حالا آن نسیم خنک و ملایم که از مدیترانه برمی‌خاست بدنم را می‌لرزاند. خودم را بغل کردم و بدون این که یادم باشد ماشین را کجا گذاشته‌ام، در بلوار روتشیلد قدم زدم. عصبانی بودم. دوست داشتم دانیال نمرده بود و خودم می‌کشتمش. همه‌چیز تقصیر او بود، این که تلما من را آدم نمی‌دانست تقصیر او بود؛ اصلا غیر از این چه می‌توانست باشد؟ *** وقتی ایلیا در را بهم می‌کوبد، تازه ذهنم به کار می‌افتد و سعی می‌کند از این حرکت غیرمنتظره یک تحلیل منطقی ارائه دهد. چند لحظه همان‌جا می‌ایستم و به این فکر می‌کنم که بحث سر چی بود که به اینجا رسید؟ خب درباره دانیال بود، این که ایلیا شک داشت من کیف پول را از کجا آورده‌ام... و من بخاطر این سوال دعوایش کردم تقریبا. خودم را روی صندلی کارم رها می‌کنم و پیشانی‌ام را روی دستم تکیه می‌دهم. از این قهر مسخره و بی‌موقعش لجم گرفته. اصلا نمی‌فهمد در چه شرایطی هستیم و چقدر کار داریم. فقط می‌خواهد به گذشته من ناخن بزند و بفهمد دانیال کی بود و من با او چه رابطه‌ای داشتم. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرگرم عزاداری بودیم، حواسمون نبود برادرها و خواهرهای مسلمان‌مون توی رفح قتل‌عام شدن...💔😭 اللهم عجل لولیک الفرج...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗓«شما اکنون در طرف درست تاریخ ایستاده‌اید!» 📝متن نامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا به شرح زیر منتشر شد: 👇بسم الله الرّحمن الرّحیم ✏️این نامه را به جوانانی مینویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزّه برانگیخته است. ✏️جوانان عزیز دانشجو در ایالات متّحده‌ی آمریکا! این، پیام همدلی و همبستگی ما با شما است. شما اکنون در طرف درست تاریخ ــ که در حال ورق خوردن است ــ ایستاده‌اید. ✏️شما اکنون بخشی از جبهه‌ی مقاومت را تشکیل داده‌اید، و در زیر فشارِ بی‌رحمانه‌ی دولتتان ــ که آشکارا از رژیم غاصب و بی‌رحم صهیونیست دفاع میکند ــ مبارزه‌ای شرافتمندانه را آغاز کرده‌اید. ✏️جبهه‌ی بزرگ مقاومت در نقطه‌ای دور، با همین ادراک و احساسات امروز شما، سالها است مبارزه میکند. هدف این مبارزه، توقّفِ ظلمِ آشکاری است که یک شبکه‌ی تروریست و بی‌رحم به نام «صهیونیست‌ها»، از سالها پیش بر ملّت فلسطین وارد ساخته و پس از تصرّف کشورشان، آنها را زیر سخت‌ترین فشارها و شکنجه‌ها گذاشته است. نسل‌کشیِ امروز رژیم آپارتاید صهیونیست، ادامه‌ی رفتار بشدّت ظالمانه در ده‌ها سال گذشته است. ✏️فلسطین یک سرزمین مستقل است با ملّتی متشکّل از مسلمان و مسیحی و یهودی، و با سابقه‌ی تاریخی طولانی. سرمایه‌داران شبکه‌ی صهیونیستی پس از جنگ جهانی، با کمک دولت انگلیس، چند هزار تروریست را بتدریج وارد این سرزمین کردند؛ به شهرها و روستاهای آن هجوم بردند؛ ده‌ها هزار نفر را کشتند یا به کشورهای همسایه راندند؛ خانه‌ها و بازارها و مزرعه‌ها را از دست آنان بیرون کشیدند، و در سرزمین غصب‌شده‌ی فلسطین، دولتی به نام اسرائیل تشکیل دادند. ✏️بزرگترین حامی این رژیم غاصب، پس از نخستین کمکهای انگلیسی، دولت ایالات متّحده‌ی آمریکا است که پشتیبانی‌های سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی از آن رژیم را یکسره ادامه داده و حتّی با بی‌احتیاطی غیر قابل بخشش، راه برای تولید سلاح هسته‌ای را به روی او گشوده و به او در این راه کمک کرده است. ✏️رژیم صهیونیست از روز اوّل، سیاست «مشت آهنین» را در برابر مردم بی‌دفاع فلسطین به کار گرفت و بی‌اعتنا به همه‌ی ارزشهای وجدانی و انسانی و دینی، روزبه‌روز بر بی‌رحمی و ترور و سرکوبگری افزود. ✏️دولت آمریکا و شرکایش، حتّی از یک اخم در برابر این تروریسم دولتی و ظلم مستمر، دریغ کردند. امروز هم برخی اظهارات دولت ایالات متّحده در قبال جنایت هولناک غزّه بیش از آنچه واقعی باشد، ریاکارانه است. ✏️«جبهه‌ی مقاومت» از دل این فضای تاریک و یأس‌آلود سر برآورد و تشکیل دولت «جمهوری اسلامی» در ایران، آن را گسترش و توانایی داد. ✏️سردمداران صهیونیسم بین‌المللی که بیشترین بنگاه‌های رسانه‌ای در آمریکا و اروپا متعلّق به آنها یا زیر نفوذ پول و رشوه‌ی آنها است، این مقاومتِ انسانی و شجاعانه را تروریسم معرّفی کردند! آیا ملّتی که در سرزمین متعلّق به خود در برابر جنایتهای اشغالگران صهیونیست از خود دفاع میکند، تروریست است؟ و آیا کمک انسانی به این ملّت و تقویت بازوان او کمک به تروریسم به شمار میرود؟ ✏️سردمداران سلطه‌ی قهرآمیز جهانی، حتّی به مفاهیم بشری هم رحم نمیکنند. رژیم تروریست و بی‌رحم اسرائیل را دفاع‌کننده از خود وانمود میکنند، و مقاومت فلسطین را که از آزادی و امنیّت و حقّ تعیین سرنوشت خود دفاع میکند، «تروریست» مینامند! ✏️من میخواهم به شما اطمینان دهم که امروز وضعیّت در حال تغییر است. سرنوشت دیگری در انتظار منطقه‌ی حسّاس غرب آسیا است. بسیاری از وجدانها در مقیاس جهانی بیدار شده و حقیقت در حال آشکار شدن است. جبهه‌ی مقاومت هم نیرومند شده و نیرومندتر خواهد شد. تاریخ هم در حال ورق خوردن است. ✏️بجز شما دانشجویانِ ده‌ها دانشگاه در ایالات متّحده، در کشورهای دیگر هم دانشگاه‌ها و مردم به پا خاسته‌اند. همراهی و پشتیبانی استادان دانشگاه از شما دانشجویان حادثه‌ی مهم و اثرگذاری است. این میتواند در قبال شدّت عمل پلیسیِ دولت و فشارهایی که بر شما وارد میکنند، تا اندازه‌ای آرامش‌بخش باشد. من نیز با شما جوانان احساس همدردی میکنم و ایستادگی شما را ارج مینهم. ✏️درس قرآن به ما مسلمانان و به همه‌ی مردم جهان، ایستادگی در راه حق است: فَاستَقِم کَما اُمِرت؛ و درس قرآن درباره‌ی ارتباطات بشری این است: نه ستم کنید و نه زیر بار ستم بروید: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون. جبهه‌ی مقاومت با فراگیری و عمل به این دستورها و صدها نظائر آن به پیش میرود و به پیروزی خواهد رسید؛ باذن الله. ✏️توصیه میکنم با قرآن آشنا شوید. 📝سیّدعلی خامنه‌ای - ۱۴۰۳/۳/۵ 🖼 انگلیسی | متن فارسی
شاید برای همینه که انقدر سخت شده نوشتن... ممنون که تحمل می‌کنید، تا یکم خودمو جمع و جور کنم و ذهنم رو متمرکز. شاید بعدها، خیلی وقت بعد، نوشته‌های این روزهام رو منتشر کردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۲۰۵ معلوم نیست موساد این عتیقه را از کجا پیدا کرده. اصلا نمی‌فهمد الان وقت این لوس‌بازی‌ها نیست. وقت این نیست که قهر کند و منتظر بشود من نازش را بکشم. از اول هم مهم نبود که بخواهم دنبالش بروم. برود به جهنم. فکر کرده بدون او نمی‌توانم کار کنم؟ از اول هم روی او حساب نکرده بودم. چشم به صفحه لپ‌تاپ می‌دوزم و اثر انگشت دانیال لعنتی. محض احتیاط می‌خواهم اثر همه ده انگشتش را جعل کنم، بالاخره به درد می‌خورد. دانیال لعنتی. به خطوط نامنظم پوستش نگاه می‌کنم، این فکر از سرم می‌گذرد که با این انگشت‌ها چندنفر را کشته؟ اثر این انگشت‌ها را از چند صحنه قتل پاک کرده؟ خون چندنفر رفته میان این شیارهای روی سرانگشت؟ خشمگین از دانیال و گذشته مسخره‌ای که برایم ساخته، لپ‌تاپ را می‌بندم و هردو آرنج را روی میز می‌گذارم. سرم را میان دستانم پنهان می‌کنم و نفسم را خشمگین بیرون می‌دهم. واقعیت این است که بدون ایلیا نمی‌توانم خیلی کارها را انجام بدهم، یا حداقل به این راحتی‌ها نمی‌توانم. دلم درهم می‌پیچد؛ انگار کسی دارد به شکمم مشت می‌کوبد. ایلیای لعنتی. دانیال لعنتی‌تر! گردنبند حرز عباس را از یقه لباسم بیرون می‌کشم و در مشت می‌فشارم. عباس اعتقاد داشت دعاهای توی این گردنبند می‌توانند محافظ آدم باشند؛ پس چرا کار نمی‌کنند؟ چرا گیر یک بچه‌ی لوس ننر مثل ایلیا افتاده‌ام؟ این مدل رفتارها برای پسرهایی مثل اوست که در پول پدرشان غلت می‌زنند و خیلی راحت در یک سازمان استخدام می‌شوند و تروماهای دوران کودکی‌شان بجای تبدیل شدن به یک کینه عمیق، در مطب‌های شیک روان‌درمان‌گران معروف بالاشهری درمان می‌شود. یکی هم مثل من همیشه برای بقا و اولین نیازهای حیاتی‌اش جنگیده و دیگر حوصله این اداها را ندارد. چشمم می‌افتد به سویی‌شرت ایلیا روی صندلی. نسبت به آدم‌های عادی سرمایی‌تر است که توی این فصل هنوز به سویی‌شرت فکر می‌کند. بوی عطر تندی که به لباسش زده توی خانه پیچیده، بوی عطری ارزان و تند، گرم و شیرین و چندش‌آور. دقیقا مثل خود ایلیا. دیگر واقعا حالت تهوع می‌گیرم. انگار عطر را از یک دستفروش خریده است؛ شاید هم همیشه سلیقه‌اش در انتخاب عطر انقدر افتضاح است. لباس طوری بو می‌دهد که انگار ایلیا آن را ساعت‌ها توی عطر خوابانده. شاید هم از آن آدم‌هایی ست که ترجیح می‌دهند بجای شستن لباس، به آن عطر بزنند. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 206 ایلیا برمی‌گردد... او توی یک تله احساسی گیر کرده؛ تله‌ای که باعث شده این‌همه وقت اخلاق گند من را تحمل کند. بیشتر از دو روز دوام نمی‌آورد، برمی‌گردد و می‌شود همان احمقِ بله‌خانم‌گوی محتاج محبت. این فکر باید حالم را بهتر کند؛ اما دلم همچنان درهم می‌پیچد و باز هم حالت تهوع دارم. دوست دارم لباس ایلیا را از پنجره پرت کنم بیرون، ولی عطر لباس طوری سمج است که حس می‌کنم تا سال‌ها به در و دیوار آپارتمانم می‌چسبد. هوای آپارتمان گرم و دم‌کرده است و حالا که تنها شده‌ام انگار گرما بیشتر جسمم را فشار می‌دهد. ایلیا برمی‌گردد؟ این سوال را هرچه در ذهنم از خودم می‌پرسم و با اطمینان جواب مثبت می‌دهم، آرام نمی‌شوم. وقتی به رفتارم با او فکر می‌کنم، می‌بینم گاهی زیاده‌روی کرده‌ام. هربار خواسته کمی دوستانه‌تر و صمیمانه‌تر برخورد کند، خشن و بی‌رحمانه عقبش رانده‌ام؛ خیلی خشن‌تر از دختری که می‌خواهد میان خودش و مردها خط قرمز بکشد. انگار دارم همه خشمی که سال‌ها در خودم ذخیره کرده‌ام را آرام آرام سر ایلیا خالی می‌کنم؛ حتی خشمم از مردن نابهنگام دانیال را. و به این فکر می‌کنم که هربار دریای مواج احساسات ایلیا را به سختیِ صخره پاسخ داده‌ام، ایلیا با همان خوی دریایی از رو نرفته، بدون این که ناراحت شود، پرشورتر موج زده و با حوصله‌تر. وقتی به تهِ تهِ دلم نگاه می‌کنم، می‌بینم قسمتی از وجودم از ایلیا متنفر نیست و حتی بخاطر رفتارش کمی احساس شرمندگی و پشیمانی می‌کند. همان قسمت، همان گوشه‌ی قلبم دارد می‌گوید باید از ایلیا معذرت بخواهم و با او مهربان‌تر باشم. چه غلط‌ها! نظر مغزم را می‌پرسم و مغزم شانه بالا می‌اندازد که: تو هنوز به ایلیا نیاز داری. از دستش نده. نظر مغز را بیشتر می‌پسندم. به عنوان کسی که برای بقا می‌جنگد، کمی منت‌کشی و زیر پا گذاشتن غرور را هم برای حفظ منافع اشتباه نمی‌دانم. بگذار دل ایلیا خوش شود. نمی‌‌دانم چقدر از رفتنش گذشته و چقدر دور شده. سویی‌شرت را برمی‌دارم تا برای شروع صحبت بهانه‌ای داشته باشم و از خانه بیرون می‌روم. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا