مهشکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعهی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت هفتم شهریورماه 02 الان خیلی خوش
سلام
اتفاقا خوندن از زاویه دید آقایون هم جالبه؛ ولی متاسفانه همسرم چیزی ننوشتن و فکر نکنم وقتش رو داشته باشن😅
چند وقت پیش سر جلسه کلاس جامعهشناسی انقلابات بودیم،
استاد یکی از جلد از مجموعه اسناد لانه جاسوسی رو آوردن سر کلاس، فکر کنم جلد ۸ یا هفت.
گفتن توی هشت جلد این اسناد، هیچ اشارهای به قدرت روحانیت در بسیج مردم و ایجاد انقلاب نشده!
تازه اواخر جلد هشت هست که آمریکاییها احتمال میدن که ممکنه نیروی مذهبی باعث انقلاب بشه، و تا قبلش اصلا روحانیت رو آدم حساب نمیکردن.
یعنی تا قبل از امام خمینی، مذهب و حوزه علمیه قدرت انقلاب نداشت،
توسط سلطنت مهار شده بود و نمیخواست خیلی به حوزه سیاسی و اجتماعی ورود کنه،
بجای دغدغههای بزرگ مثل عدالت اجتماعی و آزادی و آگاهی جامعه و استقلال ملی، سرش به احکام نجاست و طهارت و شک بین رکعت دو و سه گرم بود.
امام خمینی بود که حوزه رو احیا کرد،
قدرت حوزه علمیه و نیروهای مذهبی رو بهشون برگردوند،
تا قبل از امام خمینی اصلا مذهب و عاشورا در معنای اصلی نبودند،
قدرت قیام نداشتند.
امام خمینی بود که تونست قدرت عظیم عاشورا رو آزاد کنه و قیام رقم بزنه...
کتاب «ناگهان انقلاب» اثر چارلز کورزمن رو بخونید، خیلی جالبه.
#امام_خمینی #جامعه_شناسی
تمدن ایران حداقل هفت هزار سال قدمت داره(اگه بیشتر نباشه)،
بیشتر این تاریخ هفت هزار ساله، توی این سرزمین پادشاهی حاکم بوده، از تمدن ایلام گرفته تا امپراتوریهای بزرگ مثل هخامنشی و ساسانی.
و حتی بعد از ورود اسلام هم، با اینکه پادشاهی جایگاهی در اسلام نداره، باز هم الگوی حکومت پادشاهی بوده.
یکی از مهمترین و محوریترین بخش اندیشه ایرانشهری، اینه که پادشاه فرزند خدایانه و خون خدایان در رگ پادشاه جریان داره،
پادشاه نماینده خدا در زمینه و قدرتی فراتر از قانونه،
پادشاه خود قانونه، خود عدالته...
ریشه این تفکر به هزاران سال قبل برمیگرده و نسل به نسل در ایرانیها وجود داشته،
این اندیشه انقدر در ایرانیها قوی بوده و انقدر با روح ایرانی درهم تنیده بوده که سالها باقی مونده، حتی بعد از اسلام هم پادشاهان ظلالله بودند، سایه خدا در زمین و قبله عالم!
و همین تفکر باعث شده ایران سالها پذیرای استبداد و دیکتاتوری باشه.
حالا فکر کن یه طلبه قمی،
بیاد این ریشهدارترین تفکر ایرانی رو،
این عمیقترین باور ایرانی رو،
این محوریترین عنصر تفکر ایرانی رو،
طوری درهم شکستش که مردم بگن «مرگ بر شاه»!
فکر میکنید شعار مرگ بر شاه چیز سادهای بود؟
فکر میکنید مردمی که نسل اندر نسل، از قدیم شاه رو پرستیدن و اون رو نماینده شکستناپذیر خدا میدونستن، راحته که «مرگ بر شاه» بگن؟
فکر میکنید کندن این اندیشه شاهی در ایران چیز راحتیه؟
وقتی تاریخچه اندیشه شاهی در ایران رو بدونید،
اونوقت میفهمید امام خمینی چکار کرد!
من به عنوان دانشجوی جامعهشناسی، امام خمینی رو اینطور شناختم:
امام خمینی با کلام حقش، با ایمان و توکلش،
به هزاران سال استبداد و پادشاهی پایان داد،
و سلطنت رو از ریشه بیرون کشید و ایران رو وارد مرحله جدیدی از تاریخ کرد.
برای همینه که میگیم: خمینی کبیر رحمهالله علیه.
#امام_خمینی #جامعه_شناسی
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعهی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت هفتم شهریورماه 02 الان خیلی خوش
✨هو اللطیف✨
🏰"قلعهی بتنی"
سرگذشت یک پیوند🌱
✍️ فاطمه شکیبا
قسمت هشتم
اسفند 02 (یادداشت آخر سال)
فکر کنم این را گفته بودم که زهرا سادات همیشه به من میگفت دور خودم یک دیوار شیشهای کشیدهام. بعداً که بزرگتر شدم، آن دیوار تبدیل به دیوار بتنیای شد که ارتفاعش تا چهار متر میرسید، و کمکم دورش یک خندق آب پر از تمساح هم درست کردم و روی دیوار سیم خاردار الکتریکی گذاشتم. بعد هم با یک سلاح تکتیرانداز دوربیندار بالای دیوار نشستم و نگهبانی دادم.
قلعه بتنی یک در بزرگ داشت که سالها بود باز نشده بود و پنجرههایی که از طریق آنها با آدمهای اطرافم رابطه برقرار میکردم؛ از جمله مهشکن. من توی قلعه بتنیام خوش بودم، از تنهاییام لذت میبردم.
ابتدای سال 1402، داشتم به این نتیجه میرسیدم که پشت دیوارها چیز خطرناکی وجود ندارد و به امتحانش میارزد که قدمی بیرون از قلعه بگذارم. داشتم به خودم این شجاعت را میدادم که در قلعه را باز کنم، یا حداقل اگر از دوربین قناصه دیدم کسی دارد نزدیک میشود، دستم را روی ماشه نگه دارم و شلیک نکنم، تا ببینم چه میشود.
بهار بود که برق سیمخاردارها را قطع کردم و قناصه را روی حالت ضامن گذاشتم. با شروع تابستان، انرژی زیادی برای باز کردن آن در بزرگ و سنگین فولادی صرف کردم و هنوز باز کردن در به نیمه هم نرسیده بود که آن اتفاق افتاد و فهمیدم دنیای بیرون خطرناکتر از آن است که گمان میکردم.
من، خسته از انرژی زیادی که گذاشته بودم و خشمگین از این که محاسباتم اشتباه از آب درآمده، در فولادی را از جا کندم و حفرهاش را کاملا با بتن مسدود کردم. ارتفاع دیوار را به ده متر افزایش دادم، بعد از خندق میدان مین کار گذاشتم و قلعه را به سامانه پدافندی سوم خرداد و سداد مسلح مجهز کردم. سامانه پدآفندی سوم خرداد برای آسمان قلعه و سداد مسلح برای زمین؛ درواقع کارش این است که هر جنبندهای در اطراف قلعه را شناسایی کند و بعد من با گلولههای بیست میلیمتری، مغزش را از هم میپاشم.
بیشتر سال صفر دو خشمگین بودم و به جرات میتوانم بگویم الان خشم تنها احساسی ست که آن را به خوبی میشناسم. نه غم، نه حسرت، نه پشیمانی، نه تنفر... هیچکدام در من انقدر پررنگ نبودند که خشم بود. خشم من مثل خاکستر و دود یک آتشفشان بود، ظاهراً آرام و بیصدا، اما خطرناک و هشداردهنده. خشمی که در آرامش نفس میکشد و رشد میکند، پشت دیوارهای بتنی قلعه.
البته این چیز بدی نیست. من واقعا بزرگتر شدم، باتجربهتر و واقعبینتر. این که بخواهم مثل بقیه زندگی کنم، یک دندان خراب بود که آن را کندم و از شر بسیاری از خواستهها و انتظارات راحت شدم. الان مطمئن شدهام باید خودم باشم، حتی غلیظتر از قبل باید خودم باشم. یاد گرفتم لازم نیست آدمهای اطرافم را حذف کنم، فقط کافی ست از پشت پنجرهها یک تصویر موجه به آنها نشان بدهم و خودم را پشت خنده و شوخی پنهان کنم؛ یک تصویر معقول، یک تعامل معمولی و سطحی.
من پشت دیوارهای قلعه، سر مراسم صبحگاه و شامگاه، هر روز اتفاقی که امسال افتاد را با خودم مرور میکنم. اجازه نمیدهم با عناوین قشنگی مثل درمان و به آرامش رسیدن و بخشیدن و گذشتن، یا به توصیه آدمهای سادهای مثل مشاورها و روانشناسها، دوباره تخدیر شوم و به حماقت قبلی برگردم. اتفاقا هرروز دقیقتر از قبل مرورش میکنم تا درس عبرت باشد، تا یادم بماند بیرون قلعه خطرناک است و خروج از آن کار آدمهای احمقی ست که گول کتابهای روانشناسی و جملات پر زرق و برق فضای مجازی را میخورند. آدمهایی که با حقیقت ترسناک و خشن دنیا آشنا نیستند.
میخواهم هیچوقت از پشت دیوارهای بتنی بیرون نیایم، تا هیچکس نتواند سوال کند آن کسی که داشتی به پشت دیوار راهش میدادی چی شد. نمیخواهم برای کسی توضیح بدهم که من تمام میلها و ظرفیتهای تازه کشف شدهام، روسری یاسی روشن چیندار و تمام احساسات تازه جوانهزده را دفن کردهام. همه را زنده زنده دفن کردم، جایی پای دیوار بتنی. دادم خاکش را کوبیدند و سطحش را صاف کردند. میخواهم آن قسمت از قلعه، پرورش عقاب راه بیندازم. پرورش عقابهای تنها.
ادامه دارد...
#ازدواج
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعهی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت هشتم اسفند 02 (یادداشت آخر سال)
دقیقا 😶
این قسمت خورشید نیمهشب و دو سه قسمت بعدش رو هم دقیقا شهریور ۰۲ نوشتم و چنین حسی داشتم واقعا.
مرگ فجیع دانیال هم به این قضیه بیربط نبود، شاید اگه اینطوری نمیشد دانیال نمیمرد🙄
مهشکن🇵🇸🇮🇷
✨هو اللطیف✨ 🏰"قلعهی بتنی" سرگذشت یک پیوند🌱 ✍️ فاطمه شکیبا قسمت هشتم اسفند 02 (یادداشت آخر سال)
وقتی تصمیم گرفتم قلعه بتنی رو منتشر کنم، فکرشو نمیکردم انقدر بازخوردهای زیبا و مثبت و همدلانه بگیرم.
و خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا مفید هست یا نه؟
الان خوشحالم که مفید بوده و هرکس از زاویه خودش باهاش همدلی کرده🥲
امیدوارم ادامهش هم مفید باشه