eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
628 ویدیو
80 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸ولادت حضرت شمس الشموس و انیس النفوس علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء تبریک و تهنیت🌸 ✅ کارگروه حائز رتبه برتر و دریافت نشان ملی مسابقه ملی دانشجویی"روایت حقایق " 🔶کارگروه " نگاه " دانشگاه بوعلی همدان با موضوع تبیین حقیقت کارآمدی انقلاب اسلامی در قالب پیج اینستاگرامی با نام نگاه ✅ کارگروه های حائز رتبه و دریافت تندیس مسابقه " ملی دانشجویی روایت حقایق " ۱. کارگروه " شهدای گمنام " دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران با موضوع تبیین حقیقت رژیم پهلوی در قالب پیج اینستاگرامی با نام فرچه ۲. کارگروه " روایان پیشرفت " دانشگاه تهران با موضوع تبیین حقیقت کارآمدی انقلاب اسلامی در قالب فیلم مستند ۳. کارگروه " زن روز " دانشگاه الزهرا سلام الله علیها با موضوع تبیین حقیقت رژیم پهلوی با تاکید بر جایگاه زن در قالب عکس نوشت و پیج اینستاگرامی با نام زن روز ۴. کارگروه " عمود الحق " دانشگاه بوعلی همدان با موضوع حقیقت امام خمینی و مکتب او در قالب نشریه ۵. کارگروه " نویسندگان مه شکن " دانشگاه اصفهان با موضوع تبیین حقیقت انقلاب اسلامی حوادث آن در قالب رُمان ۶. کارگروه " مطالبه گران تمدن ساز " دانشگاه زابل با موضوع تبیین حقیقت عدالت خواهی آرمان خواهی و مطالبه گری در قالب عکس نوشت ۷. کارگروه " تبیان " دانشگاه زابل با موضوع تبیین حقیقت رژیم پهلوی در قالب کرسی آزاد اندیشی و انعکاس در کانال و پیج اینستاگرامی 🌐 حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان hoi_hodat
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🌸ولادت حضرت شمس الشموس و انیس النفوس علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء تبریک و تهنیت🌸 ✅
گروه مه‌شکن هم با رمان رفیق و داستان گروهیِ «بازگشت‌گاه» در این مسابقه شرکت کردند و الحمدلله نتیجه خوبی حاصل شد. تبریک به اعضای مه‌شکن ✨🌷 به ویژه خانم‌ها صدرزاده و اروند که در نوشتن داستان بازگشت‌گاه همکاری داشتند. 🌱
سلام واقعا همین بوده حتی ارزون تر. بله متاسفانه الان قیمت کتاب اون قدری سر به فلک کشیده که برای افراد اهل کتاب یه دغدغه شده. به نظرم تا گرون تر نشده هرچی هست بخریم.
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۹۳
✨ 📙رمان امنیتی سیاسی ✍🏻به قلم قسمت۹۴ به اداره که می‌رسم مستقیم به سمت اتاقم می‌روم. کتاب را باز می‌کنم اولین چیزی که توجهم را جلب می‌کند مقدمه کتاب است. مضمون جذابی دارد: «آسیب شناسی». شروع به خواندن کتاب می‌کنم. داستان پردازی‌ها و خیالات نویسنده... انگشت اتهامشان به سمت مقامات ارشد کشور است و زمین و زمان را مقصر کرده‌اند. در اتاق باز می‌شود. بالاجبار سر بلند می‌کنم. عماد با پرونده‌ای روبه‌رویم می‌ایستد. چشمانم را کمی ماساژ می‌دهم. عماد می‌گوید: _اعترافات موسوی را خوندی؟ متعحب نگاهی به او می‌اندازم و می‌گویم: _حرف جدیدی زده؟ یا بازم حرف‌های تکراری؟ پرونده را روی میز می‌گذارد و خودش را روی صندلی می‌اندازد و می‌گوید: _بخون ببین چی گفته. پرونده را بر می‌دارم و نگاهی به نوشته‌های موسوی می‌کنم. خواندن دست خطش برایم مشکل است. همه حرف‌هایش همان چیزهایی است که از قبل گفته بود؛ به جز خط آخرش. با خواندنش سرم سوت می‌کشد. پرونده را می‌بندم و به گوشه‌ای می‌اندازم. سرم را میان دو دستم می‌گیرم. صدای عماد می‌آید: _دیدی ناکس چی گفته؟ این پسر انگار قصد کرده هر بار بیاید و کمی ذهنم را مشوش کند. نفس‌های کشداری می‌کشم. موسوی در اعترافاتش گفته از مهدی دستور می‌گرفته است. فکر کردن به او هم خنده دار است آخر چه کسی قبول می‌کند مهدی مقصر همه این ماجراها باشد. صدای در می‌آید و این نشان از رفتن عماد می‌دهد. دستم را روی کتاب می‌گذارم. پیدایش می‌کنم، از زیر سنگ هم شده عالیجناب خاکستری واقعی را پیدایش می‌کنم. پرونده را بر می‌دارم به همراه کتاب نصفه خوانده شده. به سمت اتاق حاج کاظم راه می‌افتم باید اصل ماجرا را بفهمم. 🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/istadegi/4522 💭ارتباط با نویسنده👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ⚠️ ⚠️ 🖋 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام متاسفانه شرایطش فراهم نبوده... خوش به سعادتتون... دعا کنید قسمت ما هم بشه.
سلام عید شما هم مبارک. خیلی ممنون از این که رمان‌ها رو مطالعه کردید و نظرتون رو فرستادید برای ما. ان‌شاءالله اگر پیرنگ خوبی به ذهنم رسید می‌نویسم.
سلام بله، قراره تغییراتی داده بشه ان‌شاءالله. برای شاخه زیتون کلیپ ساخته شده. خیر، نمی‌رفتم. بستگی به خود فرد داره؛ به علاقه و استعدادش. معمولا قبلش اعضای مه‌شکن می‌خونن؛ اما نه همیشه.
سلام به طور ثابت جای خاصی تدریس نمی‌کنم؛ بنا به درخواست موسسات فرهنگی، موقتی در این موسسات تدریس دارم.
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۹۴
✨ 📙رمان امنیتی سیاسی ✍🏻به قلم قسمت۹۵ هرچه دسته در اتاق حاج کاظم را بالا و پایین می‌کنم در باز نمی‌شود. سعید چای به دست از آشپزخانه بیرون می‌آید. می‌گویم: _حاجی رو ندیدیش؟ همان‌طور که لیوان چایی‌اش را فوت می‌کند، می‌گوید: _نمی‌دونم. با عجله رفتن بیرون. روبه‌رویم می‌ایستد و می‌پرسد: _اتفاقی افتاده؟ سرم را بالا می‌اندازم. دلم مانند سیر و سرکه می‌جوشد. دستی به شانه‌ام می‌زند و می‌گوید: _بیا بریم تو اتاق من. راه کج می‌کند به سمت اتاقش من هم پشت سرش راه می‌افتم. وارد اتاق می‌شوم و بر روی صندلی می‌نشینم. قندی در دهانش می‌گذارد و چایی‌اش را یک ضرب بالا می‌دهد. دستی به دهانش می‌کشد و می‌گوید: _پرونده توی دستت چیه. نگاهی به پرونده می‌اندازم و روی صندلی کناری‌ام می‌گذارم. آن‌قدر روی میز شلوغ است که شتر با بارش در آن گم می‌شود. می‌گویم: _اعترافات موسویه. ابرویی بلا می‌اندازد و به سمتم می‌آید پرونده را بر می‌دارد و می‌خواندش. به آخرش که می‌رسد چشمانش را ریز می‌کند و می‌گوید: _مطمعنی اینو موسوی نوشته؟ کمی سر می‌کشم تا ببینم چه چیز عجیبی در آن دست خط پیچیده پیدا کرده است. در همان حال می‌گویم: _آره، آخه گفته‌هاش هموناست جز خط آخرش. پرونده را پایین می‌گیرد و چند بار انگشتش را بر روی خطوط آخر می‌زند و می‌گوید: _منم خط آخرش منظورمه. ببین! هرچه پایین و بالایش می‌کنم هیچ چیز از آن متوجه نمی‌شوم. گیج و متعجب به سعید نگاه می‌کنم. بی توجه به نگاه متعجبم به سمت میزش می‌رود و با عجله کشوهایش را زیر و رو می‌کند زیر لب می‌گوید: _معلوم نیست کجاست؟ 🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻 https://eitaa.com/istadegi/4522 💭ارتباط با نویسنده👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16467617947882 ⚠️ ⚠️ 🖋 https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا