السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاة✋🏻
سلام بر تو ای چشمه ی حیات
چشم براه شمایم
بسان روزه دار که در انتظار اذان
بسان بیابان که در حسرت باران🌱
بسان تشنه که در جستجوی آب
بسان یتیم که در رویای پدر ...
ای تمام آرزوی من 🧡
ای معنای بودنم
ای تمام هستی من
دلتنگم ...
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت435
✍ #جعفرخدایی
یه چشمم به ساعت بود یه چشمم به عددی که درصد شارژ رو نشون میداد.
استرس داشتم برای همین باعث شده بود کنترلمو تا حدی از دست بدم ، عرق از پیشونیم کف سالن چکیده بود و داشتم نفس نفس میزدم
همینکه صفحه گوشیم روشن شد دیدم پیامک ناصر اومد رو صفحه ، گوشیو گذاشتم رو صندلی و رفتم کنار دفتر فروش بلیط و خودکار و کاغذ ازش گرفتم و برگشتم سمت گوشی
پیامک رو باز کردم و نوشتم
جاده ملارد ، نرسیده به شهرک 110 روبروی پمپ بنزین....
بعد اینکه نوشتم کمی خیالم راحت شد و تونستم نفسی بکشم ، خودکار رو که پس دادم صدای شاگرد شوفر بلند شد
_تهران حرکت تهران حرکت جا نمونی
چقدر منتظر این حرفها بودم ، گوشیو از شارژ در اوردمو سوار اتوبوس شدم
اروم و قرار نداشتم و خداخدا میکردم حرکت بدون تاخیر باشه
خوشبختانه با کمترین تاخیر حرکت کرد و خیالم راحت شد
تو جاده که بودم کارم شده بود با خدا و اهل بیت حرف زدن ، گاهی التماس: خدایا به دادم نرسی میمیرم ، امام علی جان ، شما امیرالمومنینی ، شما پدر امتی ، شما پدر همه امام هایی ، شما رو قسم به حق بچه هات کاری کن خودمو برسونم کربلا ، الان روزهای سختمه خدایا الان به دادم نرسی پس کی میخوای؟؟؟؟
دقیقا تو روزهای سخته که ایمان ادم ها محک میخوره و تازه میفهمیم چند مرده حلاجیم؟
بیشتر مردم تو این بحران ها عیار خودشون رو نشون میدن و میفهمم تا به امروز ایمانشون بخاطر حقانیت خدا و اهل بیت علیه السلام بهشون هست یا فقط بخاطر نیازهای خودمون بهشون میگیم بهشون ایمان داریم
برای همین این مواقع بهترین راه نفوذ افکار شیطانی هست و اونجاست که خدا و اهل بیت باید به دادمون برسن وگرنه ....
منم از این قاعده مستثنا نبودم و شیطان به قلب و عقلم ورود کرد اونم با این حرفها که
*اومدیمو خدا و اهل بیت بهم کمک نکردن اون وقت میخوام چیکار کنم؟اگر صداشون زدم و جوابی نیومد چی؟اگه خدا و توسل به اهل بیت بهم کمک کرد و به خواسته ام رسیدم که هیچ وگرنه دیگه تمومه ، رابطه من با اهل بیت دیگه تمومه ، مگه خودشون نمیگن تو روزهای سخت توسل کنید تا دستتون رو بگیریم؟
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت436
✍ #جعفرخدایی
چه روزی سخت تر از امروز من؟ دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم ، مرگ یکبار شیون یکبار اگر حاجت نگیرم از این به بعد راه خودمو میرم
این فکرا ذهنم درگیر کرده بود با اینکه خودمم میدونستم دارم از روی عصبانیت و ناچاری به این افکار بها میدم، اما کار غیر اخلاقی و بسیار زشتی بود که به بهانه عیبی نداره عصبانیه بزار بگه ،ختم میشد،اما اشتباه اشتباهه و هر کسی تاوان اشتباهش رو باید بده
نزدیکای قزوین بودم که با صدای موبایل رشته افکارم پاره شد و به خودم اومدم ، نگاهی به گوشی کردم که اگر کسی غیر از ناصر باشه رد بدم تا چند درصد شارژی هم که با سلام و صلوات داشتم تموم نشه
از قضا پشت خطی کسی نبود جز ناصر
_سلام هر چی میخوای بگی زود بگو شارژم کمه
_سلام کجایی؟
_ خیلی وقته تاکستان رو رد کردم نزدیک قزوینم ، لطفا حرفتو بگو
_ببین مهدی قرار بود فردا صبح مسافر تکمیل شد حرکت کنیم ولی الان راننده زنگ زد گفت تکمیله و ساعت یازده شب حرکت میکنه ، میتوتی خودتو برسونی؟
نگاهی به ساعت کردم حدودا نه شب بود ، تا خواستم جواب بدم دوباره گوشی خاموش شد...
از شدت ناراحتی دستامو گذاشتم رو شقیقه هام و فشار میدادم ، دندونامو جوری روی هم فشار دادم کم مونده بود فکم بشکنه ، هیچ کاری نمیتونستم بکنم ....
قبل اینکه موبایل ها بیان تو جامعه و بیفتند دست مردم، باز چند شماره تلفن رو حفظ بودیم ولی به برکت موبایل اون یه تیکه حافظه رو هم از دست دادیم و تو اینجور مواقع کارمون لنگ میمونه
به هر حال اتفاقی بود که افتاده و از دست کسی هم چیزی برنمیومد.
یه چشمم به جاده بود یه چشمم به ساعت ، استرس امانم رو بریده بود و درمونده بودم
حدود ساعت ده بود که رسیدم پل فردیس و از ماشین پیاده شدم و وایسادم کنار خیابون تا ماشین بگیرم ، چند دقیقه ای وایسادم تا یه ماشین راضی شد اون مسیر نه چندان طولانی رو دربست ببره
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت437
✍ #جعفرخدایی
کنار پمپ بنزین که رسیدیم کرایه رو گذاشتم رو داشبورت و با عجله درو باز کردم و پرسون پرسون رفتم تا رسیدم دم خونه پدرخانم ناصر
درو که زدم فرشته خانم درو باز کرد و تا منو دید گفت
_سلام اقا مهدی ، ناصر گفت ما ساعت یازده از ترمینال ازادی میریم مهران به اقا مهدی بگو اگر تونست خودشو برسونه
همین که این جمله رو شنیدم بدون اینکه یک کلمه حرف بزنم برگشتم و با سرعت دویدم سمت کمربندی و کنار پمپ بنزین
این همه ماشین تو خیابون نمیدونم عادت همیشگیشون بود یا از بخت بد من که هیچ کدوم راضی نبود حتی دربست بره ترمینال
از یکی از مسافرهایی که مثل من منتظر تاکسی بود ساعت رو پرسیدم گفت ساعت یازدهه و ادامه داد
_اقای محترم از اینجا خیلی سخت ماشین میفته، تاکسی بگیرید تا فردیس و از اونجا برید ترمینال این بهتره
همین کارو کردم و خیلی زود تر از اونچه فکر میکردم رسیدم پل فردیس و کنار اتوبان وایسادم چند دقیقه ای گذشت تا یه سواری نگه داشت و سوار شدم
به ساعت ماشین که نگاه کردم دیدم ساعت یازده و چهل دقیقه بود
طوری حالم گرفته شد انگار یه دیگ اب یخ رو سرم ریختن ، تا اینکه ماشین رسید به ترمینال و پله ها رو دوتا دوتا پایین میرفتم و رسیدم سالن
از یه طرف شروع کردم به خوندن تابلویی که روی پیشخوانها بود و اسم شهرها رو نوشته بود تا ببینم کدوم برای مهران هست ، تا اینکه پیداش کردم
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
3.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپو حتما گوش کنین👆
یه لحظه ادم میتونه کاری کنه که خدا خریدارش بشه😊
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَ🌷
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی
میدونی اولین گناه کبیره چیه‼️
🎙#استادمؤمنی
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَ🌷