eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. مناجات مهدوی علیهاالسلام آقا دوباره نوکر تو خون جگر شده در این زمانه صبر و تحمّل، هنر شده در این زمان که فتنه بریده امان ما از قبل، داغ دوری تو بیشتر شده خیلی بدم درست، ولی شاه بی کسم عمرم در انتظار ظهور تو سر شده هر صبح جمعه، شام شد و دیده نوکرت باز انتظار دیدن تو بی ثمر شده آیا مقدّر است ببینم که جمعه ای دل از بهار آمدنت باخبر شده؟؟ صاحب عزا به مجلس ما یک سری بزن وقت مرور روضه و داغی دگر شده مجلس به نام عمّه ی پاکت سکینه است پس آتش شرار دلت شعله ور شده او هم کنار گودی مقتل رسیده است بر روی سینه ی پدرش محتضر شده او هم شنیده امر  ِ عَلَیْکُنَّ بِالْفَرار پس شاهد هجوم هزاران نفر شده تنها برای مردن ما جمله ای بس است با شمر و زجر، عمّه ی تو همسفر شده از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام ناموس اهل بیت، چرا دربه در شده؟ در کوچه های شام، عمو را صدا زده آهش دلیل خنده ی هر رهگذر شده بازار رفته و وسط شامیان مست بر روی نیزه شاهد اشک قمر شده از خیزران  ِ بزم شراب است روضه خوان هر ضربه ای به روی دلش، صد شرر شده او دیده وقت پاشدنش روی پنجه ها با خون،لبان خشک و ترک خورده، تر شده از نسبت کنیزی  ِموسرخ  ِپست  ِشام تا وقت مرگ، عمه ی تو خون جگر شده ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
آهم به گوش سر نرسیده، سری که نیست ازدست‌ رفته خاطره ی پیکری که نیست آتش به جان موی من افتاد، بارها بر باد رفت خوشه ی خاکستری که نیست دیگر سکینه‌ای به دلم نیست بعد تو خشکیده‌است چشمه‌ی چشم تری که نیست آتش گرفت خیمه، تو از دور سوختی از دوری تو سوخته بال‌وپری که نیست خونی که روی خاتم‌تو ریخته گواست بازار شام آمده انگشتری که نیست پوشانده ایم صورت خود را به آستین این غم کجا برم، چه کنم؟ معجری که نیست سوغات برده‌اند اهالی شهر شام اینگونه بود قصه ی هر زیوری که نیست تنها امیدمان به همین بود لااقل عباس هست بعد علی اکبری که نیست بیچاره مادرم که دم خیمه بی‌قرار مانده به انتظار علی‌اصغری نیست
بر دختر خود حسین بس مشتاق است در دانش و فضل، شهره‌ی آفاق است از نور خصائل سکینه پیداست آئینه‌ای از مکارم الاخلاق است
219.1K
زمینه_شهادت حضرت _بی_بی_سکینه_س ✅بنداول ای بانوی جلیله یاد آور مدینه هستی تو دختر اربابم یاحضرته سکینه(س) ای نوه ی شیرخدا دخترشاه کربلا سیدتی مولاتنا در کربلا غوغایی چو زینب کبرایی بی بی سکینه خاتون ✅بنددوم تو مثل عمه زینب(س) کرببلا رو دیدی دیدی شلوغی گودال و روی خارا دویدی طعم اسارت چشیدی چه درد و زجرا کشیدی سر روی نیزه ها دیدی شد گونه هات با سیلی مثل رقیه نیلی بی بی سکینه خاتون ✅بندسوم چون خواهرت رقیه(س) سنگ خوردی از روی بام ریخت رو سرت خاکستر بی بی توی محله ی شام با دله خسته و کباب همراه مادرت رباب(س) رفتی تو مجلس شراب لب بابا رو دیدی چوب جفا رو دیدی بی بی سکینه خاتون
441.1K
حضرت_سکینه_س_مرثیه..روضه خوانی حضرت_سکینه_س_زبان_حال هر کسی گوشش به حرفای منه دیگه از تشنگی فریاد نزنه هر چی مرد تو ماها بود، فدا شده بچه ها بابا دیگه تنها شده بابای ما دیگه سقا نداره بره آب برای ماها بیاره من از این گوشه ی خیمه میدیدم حرفا شو با قوم کافر شنیدم بچه ها دست بابا خونی شده گمونم شش ماه قربونی شده عبا رو طوری رو اصغر کشیده معلومه خیلی خجالت کشیده به خون فرق داداش اکبرمون به تمام گلهای پرپرمون دیگه از خیمه ها بیرون نریزید جلوی چشم بابا اشک نریزید نذارید بابا خجالت بکشه هر چه از دشمن کشیده بسشه شهید_غلامعلی_رجبی 🔹
252.9K
زمینه حضرت سکینه علیها سلام تو سکینه نور دو عین هستی دختر شاه عالمین هستی از تبار آل رسول الله همه ی هستی حسین هستی آه و واویلا آه و واویلا۳ تو گلی از گلشن دین بودی شیعیان را حبل متین بودی بهر داغ کرب و بلا بانو همه ی عمر خود حزین بودی آه و واویلا آه و واویلا۳ همره عمه کربلا دیدی آه و ناله ز خیمه ها دیدی تو ز عمه زینب و کلثومت ناله و گریه بی صدا دیدی آه و واویلا آه و واویلا۳ دیده ای غرق خون تن اکبر آن که باشد شبیه پیغمبر زده آتش به قلب بابایت از جفا دشمن ستم گستر آه و واویلا آه و واویلا۳ دیده ای غربت علی اصغر شد شهید تیر ستم آخر با دستان حرمله ی بی دین تیر کین پاره کرد از او حنجر آه و واویلا آه و واویلا۳ دیدی پرپر شده گلان یاس ریزد اشک تو همچنان الماس دیده ای شد جدا ز پیکر او هر دو دست عموی تو عباس آه و واویلا آه و واویلا۳ دیده ای تو به روز عاشورا غریب عالم بشده تنها از روی زین ذوالجناح پدرت فتاده بین لشکر اعدا آه و واویلا آه و واویلا۳ دیده ای قلب او دریده شده سر بابا ز کین بریده شده دیده ای در کنار پیکر او قامت زینبش خمیده شده آه و واویلا آه و واویلا۳ (سبک: شبایی که دلارو غم میگیره)
وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه ها واجب ترین کار است پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد امشب تمام عرش با آقا عزادار است بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز، روزه... هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتمد شرم و حیا می کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضه ی زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت ها در هر کجا پشت سرش گفتند: "بیمار است..." مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می شود هر بار از دردش... ...پهلو به پهلو می کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامرا بوی مدینه می رسد انگار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینه ی مجروح... ...حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است میخواست تا یک جرعه ی آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علمدار است سر منشأ هر روضه ای از روضه ی زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است شاعر:
قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هرآنکس دید، گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد یازده بار استخاره زد دل من، تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر،الله است، انتهایش بقیه الله است سامرا وعده گاه آخر ماست، جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید، پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد، تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سُرَ مَن رَءا می شد بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود... شاعر:
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است وقت گریز روضه های خیزران باشد شاعر:
ابوالفضل عباسی: چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا سرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا منّتی بود نهادی که خریدی ما را رو سیه برده کجا میل خریدار کجا هر کسی را که پسندی بشود خادم تو خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم شهد دیدار کجا دوریِ از یار کجا به خدا چون دل زهرا نگران است دلم یک شه تشنه لب و لشگر بسیار کجا کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا یاد گیسوی رقیه جگرم می سوزد دست عباس کجا پنجه ی اغیار کجا قاسم نعمتئ
محمود تاری: با تسلیت شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ------------ ای یازدهم امام و رهبر بر خیل جهانیان تو سرور نور تو زلال همچو خورشید جاری ز دو چشم توست کوثر ای عرش ز عطر تو پر از گل ای خاک ز عطر تو معطر گلشن ز تو گشت خاک دائم روشن ز تو آسمان مکرر ماییم به خیمه ی تو ساکن ما را تو مگیر سایه از سر بر زورق دیده ها تو ساحل بر کشتی عاشقان تو لنگر از دُرج دهان من دمادم ریزد به محبت تو گوهر چون ذره به آسمان رود دل گر نور تواَم شود میسر مهتاب دگر ز نسل طاها خورشید دگر ز نسل حیدر ای وای به موسم جوانی از زهر جفا شدی تو پرپر ای کاش دمی نظر نمایی ظلمت کده را سحر نمایی ای یازدهم چراغ هر دل ما را تو بیا بتاب بر دل ظلمت اگرش گرفته باشد از نور تو می شود سحر دل در پیش نظر جنان ببیند در کوی تو گر کند سفر دل از روی تو جان شود گلستان وز چشم تو می شود قمر دل گر مهر تو را به جان سپارم بر جرم و گنه شود سپر دل عمری ست که در وجودم ای گل با عشق تو می دهد ثمر دل از رنج تو گشته سینه سوزان وز داغ تو گشته دیده تر دل از آتش جانگداز اندوه افتاده دوباره در شرر دل امشب به حریم جانگدازت انداخته بر غمت نظر دل از شمع جگر اثر نماند سوزد به مصیبت تو گر دل ما سوختگان سامراییم چون آتش در غم و بلاییم ای یازدهم امام معصوم ای گشته ز زهر کینه مسموم در گلشن آسمانی خویش پرپر شده ای چو لاله ، مظلوم ای بوده دلت همیشه در خون ای بوده دلت هماره مغموم دین از نفس تو جاودانه کافر ز دیانت تو معدوم ای شور تو شور بی قراری ای نور تو نور حی قیوم هر روز شود به روشنایی خورشید ز دیده ی تو معلوم هر جود و سخا ز توست بر جا هر حکم خطا ز توست محکوم ای وای که در حریم خود هم بودی ز حقوق خویش محروم از جانب دشمنان تو بودی در حادثه های دهر مصدوم آورد به سر تو را عدویت هر داغ و شرر که بود مرسوم تو آینه در کلام مایی مظلوم ترین امام مایی ای یازدهم ولی دادار از نور تو دیده هاست سرشار هر صبح به یاد روی ماهت خورشید ز چهره ات پدیدار با قلب شکسته ای که دارد دنبال دوای توست بیمار از نام سراسر از بهارت ویرانه شود همیشه گلزار ای ماه پر از فروغ هستی ای نور امید در شب تار دلداده ی مهدی تو هستیم ما را به عزیز خویش بسپار در گلشن مهر تو منم خاک بر گلبُن عشق تو منم خار بنما نظری که بی فروغت آئينه ی دل گرفت زنگار این سینه ز داغ توست سوزان این دیده ز هجر توست خونبار دیدی ز جفای خصم محنت دیدی ز عدوی خویش آزار خون قلب جهان ز محنت توست روشن دل من ز رحمت توست ** محمود تاری «یاسر»