eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
710 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هم غمِ اشک دو خواهر ، دو برادر راکشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هر دو تا داغِ  بزرگیست برای زهرا وای از غصّۀ اولاد که مادر را کشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معصومه بمیرم بی بی غربت تو به خدا شیعۀ حیدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد ؟ ... نه دید زینب که عدو سبط پیمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویران ، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
قم شد مسیر آخرم الحمد لله زخمی نشد بال و پرم الحمد لله قم احترامم حفظ گردیده که دیده من دختر پیغمبرم الحمدلله در کوچه ها راه عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله با ضربه سیلی میان کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در و دیوار با داغی مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد بر چادر من جای پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ما خاطراتی تلخ از بازار داریم باز است ز هر سو معبرم الحمدلله در کوچه تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمد لله بالای نیزه قاری قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرف سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تمام زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از وطن تشییع من چه دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثل رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تن من محترم الحمد لله تا صبح زینب دور قبرش گریه میکرد همراه سر از داغ دختر گریه میکرد
دوباره آمده ام تا به من بها بدهی مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی گره به کار من افتاده ای کلید بهشت خدا کند که به من فرصت دعا بدهی من از زیارت قبلی خراب تر شده ام خداکند به من بی پناه جا بدهی من از زبان رضا با تو درد دل دارم مگر که پاسخ این ((اشفعی لنا))بدهی توآمدی و مقام رضا مشخص شد تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی دلم برای محرم چه زود تنگ شده مگر که باز تو امضای کربلا بدهی هزار عید فدای دو روز ماتم تو اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی... تمام سال برای تو روضه می گیریم هزار مرتبه هم در عزات می میریم
روزهايم همه بي گريه دگر سر نشود چه كنم دوري تو باور خواهر نشود از غم دوري و هجران تو بيمار شدم حال من جز به وصال تو كه بهتر نشود به لبم نام تو و روي دلم نامه تو كه جدا ياد تو يك لحظه زخواهر نشود لااقل بعد وفاتم سرقبرم تو بيا ديدن روي تو حالا كه ميسر نشود خواهري همچو من غمزده اي كاش دگر مبتلا بى غم هجران برادر نشود بي برادر هم اگر گشت دگر چون زينب با تن بي سر او باز برابر نشود غصه خواهر خود را نخوري؛ قصه من خاطرت جمع كه چون زينب مضطر نشود خاطرت جمع برادر كه دراين شهر وفا لحظه اي خاطر معصومه مكدر نشود خاطرت جمع همه مردم قم غيرتي اند گذرم بر سر هر كوچه و معبر نشود خاطرت جمع برادر عوض شاخه گل سنگ از بام نثار من مضطر نشود خاطرت جمع كه رقاصه ندارد اين شهر خنده و هلهله بر دختر حيدر نشود خاطرت جمع دگر حرمله اي اينجا نيست خواهرت روبه رو با شمر ستمگر نشود غصه معجر زينب دل زهرا سوزاند باز تكرار دگر روضه معجر نشود كعب ني پيش پدر بى تن دختر نزنند هم به ني رأس پدر در بر دختر نشود مي گساري در اين شهر حرام است حرام بزم مي جاي نواميس پيمبر نشود دختر فاطمه و ان همه ظلم و بيداد گذر عمه ام اي كاش به قم مي افتاد
حس عجیبی میرسد سویم که گاهی سمت حریمت میشوم باگریه راهی هرگز نخواهم رفت جایی جز حریمت ازین حرم بهتر مگر دارم پناهی؟ با لطف بی اندازه ات دادی نجاتم هروقت میرفتم مسیری اشتباهی کافیست یک لحظه نگاهت را بگیری آنوقت خواهم رفت تا اوج تباهی با اشک میخوانم زیارتنامه ات را شاید کمی کم کرد از این روسیاهی باشم گدای غیراز این خانه؟نه ،هرگز اصلا مگر داریم بیش ازین گناهی من دوست دارم که گدای تو بمانم چشمان خیسم میدهد این را  گواهی مادر به من میگفت این خانم کریمه ست قطعا ضرر کردی که از او کم بخواهی
رسیده ام به نفسهای آخرم دیگر که دستهای خزان کرده پرپرم دیگر   میان سینه ی خود قلب پرپری دارم نه سایه ی پدری نه برادری دارم دو چشمِ من به در اما کسی نمی آید برای دیدنم آیا کسی نمی آید   نشد که حرف دلم را به آشنا گویم به روی بستر مرگم رضا رضا گویم اگر چه داغ برادر شکست خواهر را ولی به نیزه ندیدم سر برادر را   تمام زمزمه ام زینب است در دمِ مرگ که دوخت سوی عزیزش نگاه آخر را دوباره روضه به پا کرده ام در این خانه دوباره می شنوم گریه های مادر را سر پدر به نی و عمه در هجوم سنگ کسی نبود بگیرد دو چشم دختر را میان بزم شراب و کنار نامحرم چو دید چشم ستمگر لبان پرپر را به پیش چشم یتیمان شرر به جان میزد بر آن لبان ترک خورده خیزران میزد
اگر چه سنگ صبور برادرش باشد نشد کنار نفس های اخرش باشد اگر چه همدم دلتنگی برادر بود نشد زمان غم و درد دلبرش باشد رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود سپرد سر به سفر تا کبوترش باشد گذاشت پا به بیابان هجر تا شاید فراق سر برسد تا که در برش باشد تب فراق برادر اگرچه او را کشت نشد که شاهد تاراج پیکرش باشد نکشته پیش نگاهش کسی برادر را ندیده نیزه نشین رأس انورش باشد امام زاده ی موسی ابن جعفر است و ندید نگاه قوم حرامی برابرش باشد نگشته ذوب دلش در حرارت گودال نشد که زائر رگ های حنجرش باشد ندیده خنده ی بی شرم ساربانی را ندیده حرمله ای سایه ی سرش باشد ندیده کوچه ی پر کینه ی یهودی را که با شکنجه نگهبان معجرش باشد
بس در حرم تو سوز و آهم دادند تخفیف به نامۀ گناهم دادند با اذن تو، ای فاطمۀ معصومه در وادی فاطمیه راهم دادند _ از کفش کنِ تو طور موسی پیداست در هیبت تو زینب کبری پیداست ای از حرم تو باز ، باب الزهراء از تربت تو تربت زهرا پیداست ___ کاش از حرمت صدای ما را ببرند پیغام بسوی قبر زهرا ببرند ما عقدۀ بانوی مدینه داریم ما را سرِ قبر مخفی آیا ببرند
هم شكسته ميشود پشت برادر بي برادر هم شود مثل گلي پژمرده خواهر بي برادر از مدينه آمده تنها به عشق ديدن او جان نميخواهد به تن معصومه ديگر بي برادر لحظه لحظه اضطرابش ميشود بيش از مدينه دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بي برادر با برادر كوه غم را مثل كاهي ديده خواهر غصه هايش ميشود چندين برابر بي برادر قم چه استقبال گرمي كرده از معصومه خاتون خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بي برادر روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش او نديده هلهله در بين معبر بي برادر خاطرش جمع است دارد روي پيكر سر برادر همسفر هرگز نشد معصومه با سر بي برادر روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس مي زينب آنجا مانده تنها بي برادر بي برادر
تا کی به تو از دور سلامی برسانم از تو خبری نیست برادر نگرانم در میزند اینبار کسی...از هیجانم شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده حالا به من از سوی رضا نامه رسیده   ای کاش که از تو خبری داشته باشم در آتش عشق تو پری داشته باشم باید به خراسان سفری داشته باشم در راه به قم هم نظری داشته باشم   با خاطر آسوده بمان چشم به راهم یک قافله محرم بخدا هست سپاهم   این جادّه ها چشم به راه قدم ماست این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست انگار که این خاک عراق عجم ماست حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست... شاید که فراموش کنم دلبر خود را باید که بسازم حرم مادر خود را باید نرسیدن به رضا را بپذیرم حالا به شهادت برسم یا که بمیرم وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد قم کار به مهمان عزادار ندارد در کوچه دری هست که مسمار ندارد معصومه ی تو دست به دیوار ندارد اینجا به عیادت همگی آمده باشند آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند بین نظر آن همه با این همه فرق است بین همه در پشت در و همهمه فرق است بین اثر هلهله با زمزمه فرق است مابین غم فاطمه با فاطمه فرق است نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست
گر چه دیدار برادر نرسیدی بانو! بدنی زیر سم اسب ندیدی بانو! خبرِ چند برادر تو شنیدی امّا سرِ نی آیۀ قرآن نشنیدی بانو! داغ مرگ همه اصحاب چشیدی آری درد کعب نی و سیلی نچشیدی بانو! شعلۀ هجر برادر جگرت را سوزاند رأس او را سر بازار ندیدی بانو! عمه ات زینب مظلومه به ویرانه اسیر تو به قم خلوت محراب گزیدی بانو! احترامت همه جا حفظ شد ای بنت رسول! چون نسیمی سوی قم پاک وزیدی بانو! مثل مولای غریبت که به غربت جان داد به غریبانه ترین وجه، شهیدی بانو! صبر تو زینبی و همت تو فاطمی است با همین رتبه به اهداف رسیدی بانو! مکتب فاطمه را خوب که احیا کردی دل ز دنیای پر از غصّه بریدی بانو! نهضت روح خدا را تو ببار آوردی نهضت فاطمه را صبح سپیدی بانو! کربلا را ز مدینه تو به قم آوردی مُلک ری را تو به ایثار خریدی بانو! قمِ تو بارگه نور و قیام و شرف است هم چو خورشید از این شهر دمیدی بانو! قطعه ای از حرم حضرت زهرا حَرمت حرمش را تو به تصویر کشیدی بانو! پرچم علم و عمل را تو کشیدی بر دوش یر این بار گران گر چه خمیدی بانو!
مائیم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می ریزیم در روز عزای حضرت معصومه ** آمد ز مدینه تا که در قم باشد در مملکت امام هشتم باشد یعنی که خدا نخواست تا مرقد او مانند مزار فاطمه گم باشد