eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
714 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دریاب این حال بد دنیای ما را بی تو گرفته دلهره دل های ما را ای کاش هر کس هم نشینت هست امشب خالی کند در محضر تو جای ما را هستیم کمتر یاد تو چون که گرفته بار گناه و معصیت تقوای ما را بی خود به دنبال کس دیگر نباشید کم دارد این عالم فقط آقای ما را یک روز می آید که این عالم ببیند بین الطلوعین شب یلدای ما را ممنونم از این قدر لطفت باز کردی در روضه های فاطمیه پای ما را
علیهاالسلام 🔹یا فاطمه اشفعی لی🔹 می‌بارد از چشم‌هایم باران اشکی که نم‌نم شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم زهرای من بی تو دنیا، غربت‌سرای بزرگی‌ست آبی ندارد به‌جز داغ، نانی ندارد به‌جز غم بر سفرۀ سادۀ ما، جز آب و نان و نمک نیست ای روزی کل هستی، بر خوان لطفت فراهم! ای قدر تو بی‌کرانه، ای جایگاه تو والا در چشمه‌سار احادیث، در نصّ آیات محکم مدیون لطف تو حوّا، مرثیه‌خوان تو هاجر محو دعای تو زینب، چشم‌انتظار تو مریم طعم نگاه تو والتّین، الحمد و طاها و یاسین آب وضوی تو تسنیم، اشک زلال تو زمزم تسبیح و ذکر مدامت، گلواژه‌های کلامت تصویر نوری مداوم، معنای فیضی دمادم... آه ای پرستوی زخمی! بر اهل این خانه رحمی این خانه می‌ریزد از پِی، این جمع می‌پاشد از هم تصویر آن روز کوچه، بگذار در پرده باشد طاقت ندارم بگویم از روضه‌های مجسّم روزی که در یاری از دین، دنبال من می‌دویدی با حال و روزی پریشان، با گام‌های مصمّم :: باید که پنهان بماند، از چشم دنیا مزارت باید که مخفی بماند، قدر تو قدر مسلّم شکر خدا دردمندیم، شکر خدا داغداریم در غربت فاطمیه در روزهای محرّم یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه اشفعی لی یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه در دو عالم
مانند ابری که نمِ باران ندارد مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد دیروز خیلی گریه‌کردن را بلد بود چشمم توانِ قبل را الآن ندارد من با فراقَت دائماً سرگرم هستم این بی‌نوا کاری به این و آن ندارد دست از سر من برنمی دارد غمِ تو داغت رهایَم می کند؟!..، امکان ندارد! بیماری عُشّاق ، زخمی لاعلاج است دردی که هرگز نسخه‌ی درمان ندارد عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد عاشق‌شدن جز باختن تاوان ندارد راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً این مقصد اصلاً جاده ای آسان ندارد من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد هر بار بد کردیم..،تو گردن گرفتی اما به لطف تو کسی اذعان ندارد باید برای این همه اندوهِ تو مُرد باید برایت مُرد..،دور از جان ندارد! دارد اَجَل سر می رسد..،پس کِی میایی! چشم‌انتظارت فرصتی چندان ندارد محتاج احسان توام..، بر من نگاهی فرزند ، بی بابا سر و سامان ندارد جانِ همان‌ پهلو‌شکسته..،زود برگرد جانِ گلی که روح در گلدان ندارد . . طوری لگد زد..،میخ در پهلو فرو رفت... نامردِ بی غیرت مگر وجدان ندارد! در اوج تنهایی ، صدف از دُر جدا شد مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم نماز صبر به محراب طاق ابرویت گمان کنم که شمیم مدینه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غم های مادرت سویت شبیه قامت زهرا شکسته است قدت شبیه زانوی مولا خمیده زانویت به یاد زینبی و گیسوی پریشانش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت
در هــر دمــم هــزاران فریـاد انتظار است یک لحظه بی تو بودن، یک عمر احتضار است وقتــی تــو را نــدارم، بهتر که جان سپارم این زندگی تباهی، ایـن عمـر انتحـار است آنکــو قــرار دارد، کـی عشق یار دارد؟ عاشق بسان طوفان، پیوستـه بی قرار است ای یاس باغ نرگس! باز آ که می‌کنم حس بـی روی تـو زمانـه پاییز بی بهـار است بی جلـوۀ تـو عالم تاریکتر ز گور است وین مهر عالـم افروز شمع سر مزار است عیسی کـه از نبـوت بـر خویشتـن نبالد آرد نمـاز بـا تو، این اوج افتخـار است ما دور کعبه گشتیم با اشک خود نوشتیم ای زائریـن کعبـه! کعبـه جمال یار است از هجـر یــار گفتیـم، از انتظـار گفتیـم کو مرد انتظاری «یابن‌الحسن» شعار است گیرم تـو غمگساری در بیـن مـا نـداری ای نور دیده! ما را کی جز تو غمگسار است؟ میثم به دعوی عشق، مگشای لب که عاشق یـا زیـر تیـغ قاتـل، یــا بر فـراز دار است
داغی به دلش ز ضرب سيلی ست علی بیش از همه مشتاق فرج کیست علی در پیش مزار فاطمه با حسنین مشغول دعا برای مهدیست علی
اشک را از چشمه‌سارِ دیده‌‌ی تر می کِشم دارم از اندوه تو آهِ مکرر می کشم من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام جام زهرِ دوری‌ات را شب به شب سر می کشم خیمه‌ات را در بیابان‌ها تصور می کنم چادر تنهایی ات را بین دفتر می کشم بارها این شهر را گشتم ، کسی فکر تو نیست بار عشقت را خودم بی یار و یاور می کشم نَفْسِ من راه تَنَفُّس‌کردنم را بسته است هرچه دارم می کشم از این ستمگر می کشم معصیت مانندِ من پشت کسی را تا نکرد در جوانی رنج پیری را فراتر می کشم روح تو از دست سهل‌انگاری‌ام آزار دید روی قلبت با همین اعمال ، خنجر می کشم غالباً سردرگمی‌هایم به هیئت می رسند منت ارباب‌ها را مثل نوکر می کشم آرزو دارم ببینم خطبه‌خوانی تو را در خیالاتم تو را بالای منبر می کشم مستمند مهربانی تواَم ، رَدَّم مکن... کاسه‌ی خالی خود را تا دمِ در می کشم اوج خوشحالی من لمس نوازش‌های توست سر که بگذارم به روی شانه ات ، پر می کشم هر زمان بد می شوم ، زهرا درستم می کند در گرفتاری خودم را سمت مادر می کشم حسرت لب‌ های من خرمای نخل مرتضی‌ست سفره‌ام را در میان باغِ حیدر می کشم من خدا را در شبستان نجف حس می کنم رو به ایوانِ طلا الـلّـهُ اکـبـر می کشم کُشته ی عشق حسینم ، کربلا دفنم کنید لااقل بر روی نعشم خاک دلبر می کشم جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در ، بیا... داغ او را در دلم تا روز محشر می کشم . . قنفذِ بی چشم و رو می گفت: ای زهرا ! ببین با طنابم پهلوانِ جنگ خیبر می کشم
دوس دارم نگات کنم،یه بار تودنیا آقاجون چی میشه جمالتو،کنم تماشا آقاجون مگه چیزی کم میشه،یه روسیا نگات کنه؟ بایه جرعه کم نمیشه،آب دریا آقاجون به خوباسرمیزنی،مگه بدا،دل ندارن؟ یه سرم به من بزن،یوسف زهراآقاجون غرق منتّم کن و،یه دستی روسرم بکش تامنم دربیارم،سری توسرها اقاجون به رقیبا گفته ام،هوامنو خیلی داری من بی دست وپارو توبپا هرجا آقاجون به جون حسینی که،هردوتامون دوسش داریم واسه دیدنت نمیشناسم،سرازپاآقاجون میدونم دیوار بین من و تو،دل منه آبادم کن و،خراب کن دل مارا آقاجون میدونم توعاشقی باتو،زیادکم میارم تومدد کن تابشه،عاشقیم امضا آقاجون هرروزی خوشیم به اینه،توروفردا میبینم به خدامُردم ازاین،امروزوفردا آقاجون
بی هیچ معما و سوالی از من یکبار بیا بپرس حالی از من محتاج عصای این و آنم نکنی حالا که گذشته سن و سالی از من
زیباترین گلواژه ی اشعار حیدر ای محرم گنچینه ی اسرار حیدر باران رحمت می‌شد از چشم تو جاری  با عطر یاست می‌شود دنیا بهاری  با چشم کم سویت نگاهم کرده ای تو آشفته بودم روبه راهم کرده ای تو تنها تو کردی اعتنا بر هر کلامم  تنها تو می‌گفتی "علیکم" بر سلامم  یک جای سالم پس چرا در پیکرت نیست ؟ جز دشت آلاله میان بسترت نیست؟ زخم تنت زهرا مداوا میشد ای کاش لولای در شکلی دگر وا میشد ای کش سرچشمه ی باغ پر از احساس هستی  تنها پناهم در عوام الناس هستی برخیز و برکش پرده از رازی دوباره اعجاز کن با چادر ، اعجازی دوباره من بی وضو نام تو را هرگز نبردم وقتی هزاران آیه در وصفت شمردم با این قد تا خورده ، آبم کرده ای باز جارو نکش ، خانه خرابم کرده ای باز دستاس را حرکت درآوردی نفهمم هر بار پیراهن عوض کردی نفهمم این درد بازو در قنوتت حرف دارد طرز نگاه در سکوتت حرف دارد برخیز و برپا کن شکوه آیه ها را لبریز از خیر و دعا همسایه ها را بالاتر از ادراک مردم شد مقامت  هرگزنشد در کوچه حرف از احترامت  قربانی دست حسودان غدیری وقتی که رفتی حق خود را پس بگیری بعد از گذر از کوچه هم رنگ غروبی می خواستی اذعان کنی همواره خوبی چون کشتی بشکسته پهلو میگرفتی من محرمت بودم ولی رو میگرفتی باشد نگو اما حسن دق میکند ...ها شب ها میان خواب هق هق میکند ...ها دیوار و درب کوچه‌ها با من سخن گفت  آه از حسن آه از حسن آه از حسن گفت ازضرب دست مردکی ناپاک می‌گفت  از زیور گوشت به روی خاک می‌گفت  عرش خدا را ضربت سیلی تکان داد  جای سرت را روی دیواری نشان داد سخت است در دنیا بدون یار بودن  بی تو کنار سفره ی افطار بودن  اصلاً نمی‌خواهم که با این سر به زیری  حتی برایم لقمه ی نانی بگیری روز گذشته چاره ای تدبیر کردم لولای درب خانه را تعمییر کردم میخی که شد دردسرت را... کندم ازجا آسیب زد بال و پرت را... ‌کندم از جا خانُم ! بیا جان علی ترک سفر کن از یادگار مُحسنت صرف نظر کن با داغ تو می لرزد ارکان نمازم کز چوب این گهواره تابوتی بسازم حس میکنم دردی که روی دوش داری  وقتی که زینب را تو درآغوش داری برخیز و بر احوال زینب مادری کن فکری به حال لحظه ی بی معجری کن باید بمانی تا رُخ ماهش ببوسی آن دم که چادر سر کند روز عروسی پاک و زلال و صاف تر از رود دجله خوب است دختر را بَرد مادر به حجله دیدم به نقش صورت خود غنچه داری یک پیروهن ، چندین کفن در بقچه داری فکری برای زینبت در کربلا کن سرمایه ای در عصر عاشورا جداکن غم نامه ای دیگر مهیا کن برایش یک معجر و یک روسری تا کن برایش این عهد را از روز اول با تو بستم درقتلگه همراه زینب با تو هستم
بسم الله الرحمن الرحیم دراین دوّار تنها نقطه‌ی پرگارحیدر بود یقینا پس قسیمُ الجَنّة و النار حیدر بود کسی‌که بوده تکرار تمام انبیا،دیگر نخواهد شد در این دنیا ولی تکرار،حیدر بود مکرر حمله بعد از حمله می کرده است یعنی که میان معرکه تنها یل کرار،حیدر بود همان که‌با‌غلامان بر سر یک سفره نان می‌خورد همان‌که‌ بوده با مرد جذامی یار،حیدر بود برای خیل مسکینان و ایتام و اسیران هم همان شاهی که بوده همدم و غمخوار،حیدر بود همان مولا که مِهرش می‌برد بر دار هر دوران هزاران عبد را چون میثم تمّار،حیدر بود همان که بعد زهرا چاه بوده محرم رازش که می شد تکیه گاهش شانه‌ی دیوار،حیدر بود