eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
941 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
آئینــه‌ی تمــام نمــای خــدای مــن! ای جــاده‌ی عبــادت بــی‌انتهــای مــن ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن ای خاک‌های پای تـو زاینـده‌ی شـکوه ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت افتــاده‌ام بــه پــای قطــار تــو رِیــل‌وار بـاران ندبـه مـی‌چکـد از دیـده سـِیل‌وار هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی فقیـر کـه مـی‌خـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـل‌وار یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیل‌وار بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت ســرمایه‌ام تبــاه شــد آقــا نیامــدی رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه کــم‌کــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت عالیجناب! نیمه‌ی شعبان رسـیده اسـت نم‌نم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـده‌ا‌‌‌‌م دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت  
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است آسمان ها همه بر گَشت و گُذار آمده است شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد گل زیبا به تمنای نگار آمده است حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده دیده این بار به امید قرار آمده است آن چه در سینه ی ما می تپد و پَر گیرد مرغ جان است کنون از پی یار آمده است آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت همه گویند خوشا وقت شکار آمده است آن که جان می دهد از هجر تو ای مهر نهان خسته جانی است که با حال نزار آمده است قلب ها بی تو شکستَه ست بیا ای گل من غصه بر سینه نشستَه ست بیا ای گل من چشم های همه از روز ازل سوی تواند مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا قدسیان بوسه زن خاک کف کویِ تواند لحظه هایی که پر از نور به شام تارند چون ستاره به میان شب گیسوی تواند ذکر لا حَولَ و لا قوَّةَ اِلا بالله ذکر توحید و همه ، نغمه ای از هوی تواند هر چه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت عقل ها معتکفان خَم ابروی تواند نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند همره جمع رسل هر که بیامد به وجود هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان زندگی بی تو گناه است بیا مهدی جان چشم هایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان گر امید تو نباشد همگی می میریم بودن بی تو تباه است بیا مهدی جان لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید تپش سینه گواه است بیا مهدی جان بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان در شب تار فراق تو همه دلگیریم گر نیایی به خدا از غم تو می میریم آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی از فراسوی زمان جانب ما می آیی ما که دوریم ز درگاه خدا امّا تو سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی جمله بیمار فراق تو و هجران توایم سوی بیماری ما بهر شفا می آیی سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی بر تقاص حرمِ چادر آغشته به خاک یا به خونخواهیِ آن دستِ جدا می آیی تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین یعنی از کعبه و از کربُبَلا می آیی ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا گرفتارِ شما هستم که آزادم در این دنیا سرم را عاشقانه می نَهم زیرِ قدومِ تو بده قیمت به این چشمِ تَر و بگذار بر آن پا سلام ای نازدانه... ای گلِ نرگس... گلِ حیدر تمنّا می کند وصلِ تو را در هر نفس زهرا نوشته خالقت بر رویِ بازویِ تو جاءَالحق به زیر افتاده باطل می رود شمشیرتان بالا پیمبر صورتی و مرتضی سیرت یقین دارم... که سربازی کند در لشکرت سردارِ عاشورا دو زانو می نشیند در حضورت شاهِ خوبی ها دعا کرده تو را هر روز و هر شب زینبِ کبری زمین و نُه فَلَک را می زند مالک به نامِ تو چه از این بهتر آقاجان که من هستم غلامِ تو تمامِ انبیا را می شود پیدا کنم با تو تویی آدم تویی نوح و خلیلِ حق تعالی تو یدِ بیضایِ موسایی دَمِ احیاگرِ عیسی جمالِ یوسف و لحنِ خوشِ داوودِ اَسراء تو به شرطِ گامهایِ خِضری اَت دنیا گلستان است سَر از اَیّوب در صبری... به دریا نوح زد با تو زمین با تو زمان با تو سَمَک با تو... سَما با تو شبِ معراج می بردی نبی را تا ثریّا تو نمازِ عاشقی را انبیا پشتِ سرِ احمد... به جا می آورند آقا صَلاتی و مُصَلّا تو تو می آیی که برداری تمامِ بارِ دنیا را کمالِ دینِ خاتم جنةُ الاعلایِ دلها تو تو شرحِ محشری آقا خودِ پیغمبری آقا یقین دارم که سر تا پا سراسر حیدری آقا عجب حالِ خوشی دارم شما تفسیرِ اِکسیری سر از اِکسیری و احیاگرِ قلبِ زمین گیری تو از نسلِ ولیُّ اللهی و تیغِ تو سیفُ الله تو شیرِ خالقِ مَنّانی و رویایِ شمشیری صدایِ کعبه هم درآمده می گوید اَدرکنی بیا ای صاحبِ خانه بگو در خانه تکبیری کلامُ الله را بر منبرِ حیدر تو معنا کن قضایی تو قَدَر هستی شبِ قدری و تقدیری تویی لیلایِ دلهایِ شکسته من شدم مجنون منم دیوانه یِ عشقت منم مجنونِ زنجیری بگو یا اَیُّهاَ العالم اَناَ القائم اَناَ المهدی بگو که انتقامِ کشته یِ لب تشنه می گیری به همراهِ خودت ما را مسافر کن مجاور کن بده عیدیِ نوکر را مرا اِی یار زائر کن زیارت پا به پایِ تو اگر باشد صفا دارد هواخواهم کسی شد که هوایش را خدا دارد به هر کس گوشِه چشمی کرده ای در عرش آقا شد کسی را که تو خواهانی ببین جا تا کجا دارد تو هستی لیلةُ القدرِ دلِ شیدایِ مشتاقان مناجاتِ لبم طعمِ نوایِ سامرا دارد رسیده از سفر دلبر تپیده قلبِ نوکرها در این مجلس هوایم را علی موسیَ الرِّضا دارد به شوقِ دیدنِ رویت دلم مثلِ کبوترها... هوایِ پر زدن در صحنِ شاهِ کربلا دارد برایت روضه می خوانم یقین دارم که می آیی عَلَم بر خاک افتاده حَرم هوُل ُو وَلا دارد چه غوغایی شده در علقمه معنا شده مردی به حقِّ دست و بازویِ بریده کاش برگردی
خورشید هم در آسمان رویت نمی شد دیگر کسی با ماه هم صحبت نمی شد چشم ستاره لحظه ای سو سو نمی زد رنگین کمان در محفلی دعوت نمی شد خاک از وجود تیره ی خود دست می شست باد از سکون خویش بی طاقت نمی شد آتش مجال شعله ور بودن نمی یافت رود از نبود موج ناراحت نمی شد غنچه به خواب مرگ میرفت و پس از آن از خلوت خود وارد جلوت نمی شد ارکان هستی را خدا میزان نمی کرد دار و ندار ما بجز ظلمت نمی شد منظومه ای در کهکشان باقی نمی ماند اصلا خدا آماده ی خلقت نمی شد این سرنوشت شوم ارکان جهان بود عالم اگر که صاحب حجت نمی شد ای کاش در هر محفل انسی که داریم از هیچ کس غیر از شما صحبت نمی شد
ای نگار نازنین ای دلبر ابرو کمان من فقط بر چشم دلجوی تو عادت کرده ام اسم اعظم هستی و رو لبم ذکرت مدام گفته ام نام تو راحض عبادت کرده ام محضر بالا بلند حضرت عباسی ات سمت خال گونه ات خم پشت قامت کرده ام دار دنیا عشق تو دارو ندار من شده دیدگانم تر شده عرض ارادت کرده ام ای به قربان تو و هر نوکر دلداده ات من فقط با نوکران تو رفاقت کرده ام آخرین میخانه دار عرش رحمانی تویی من خدا را در جمال تو زیارت کرده ام خورده ام از دست تو باده به طعم زندگی محضرت مستانه وار تشریح حاجت کرده ام ساقی عاشق کُش دوران خوش عهدی بیا ذکر لبهای تمام عاشقان مهدی بیا...
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب که غرق نور خدا می شود جهان امشب بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه که از ره آمده خورشید آستان امشب چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری ملائکند دمادم گهر فشان امشب هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد به ناتوانی افتادگان توان امشب بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س) شده است در قد و بالای او نهان امشب امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین ببین تلالو انوار بی کران امشب   ... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ... بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب ......... اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم!
وقتی که می خواهد دلم سامان بگیرد باید که چشمانم کمی باران بگیرد مثل همیشه این غزل تا بیت آخر حال و هوایی مبهم و پنهان بگیرد تا اینکه آید ذکر مهدی بر لبانم شاید که بغضی در گلویم جان بگیرد با چشم گریان ندبه می خوانم برایت شاید دعا با دیده ای گریان بگیرد آقا بیا تا در میان قلب شیعه این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد هر جمعه من روی تو را چشم انتظارم تا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
مانند تو به دنیا دیگر نخواهد آمد روز تولد تو فصل بهار عشق است مافوق باوری تو ساقی ساغری تو چشم خمار و مستت آموزگار عشق است زهرا جمالی و بعد حیدر خصالی و بعد ابروی ذوالفقاریت چون ذوالفقار عشق است یک جلوه از خدایی ذات خدا نمایی بوسه به روی پایت هرلحظه کار عشق است خال لب تو کعبه زمزم لب تر تو کعبه به لطف چشمت چون پرده دار عشق است دل تنگ روی ماهت محتاج یک نگاهت زیر قدوم پاکت قول و قرار عشق است ای مقتدای آدم آرام قلب خاتم وقت ظهورت ای گل خوش روزگار عشق است...
غافل از یار شدیم و شبِ میلاد رسید در حقیقت شبِ قدر و شبِ فریاد رسید شبِ احیای عظیم است شبِ نیمه ی ماه فرصت بخشش و عفو است که چون باد رسید شبِ بیدار شدن آمده.. ای منتظران روح بازم به بدن آمده..ای منتظران غفلت از اوست که محروم ز کارش شده ایم انتظارش نکشیدیم و فقط نوڪرِ زارش شده ایم گم شده از نظرِ ما...خبری نیست که نیست وَ نماندیم به یک طُرفه دعایی و نَزارش شده ایم ما چه کردیم برایِ گل زیبایِ رسول منتظر هست فقط حضرت زهرای بتول در شبِ نیمه ی شعبان چه شود فکر کنیم؟ در شبِ مستیِ جانان چه شود فکر کنیم؟ چشم ها مثلِ کویر است ندارد تب و تاب در شبِ بارش باران چه شود فکر کنیم؟ تا به کی غفلت و بیچارگی و چُرت زدن؟ تا به کی حرف و فقط حرف و فقط دادِ سخن؟ این زمینِ دلِ ما،عاطفه را می طلبد شادی شهر..دعایِ همه را می طلبد بی حضورش نرسیدیم به این مطلبِ حق؟ جشنِ میلاد..گلِ فاطمه را می طلبد سالها جشن گرفتیم ولی غافل از او.. کار بسیار نمودیم و لیکن دل از او.. بهتر آن نیست که رجعت بشود سمتِ نگار؟ بهتر آن نیست که همّت بشود محضرِ یار؟ اندکی کاش به مولایِ زمان فکر کنیم بهتر آن نیست که دیده بشود ابرِ بهار؟ شبِ قدر است بخواهیدفقط آمدنش.. پس بخوانید پیاپی دمِ یابن الحسنش...