#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
در همانجا که بزم شور و شراب
داغ های تو را شرر می زد
بغض سنگین اشک چشمانت
به حوالی کوفه پر می زد
به همانجا که دست زنها را
به سر شانه هایشان بستند
و به دستان دختر حیدر
همگی را به ریسمان بستند
کاش آن لحظه آسمان ها را
روی کوفه خراب می کرند
چون اسیران اهل بیتی را
خارج از دین خطاب می کردند
شام مثل فضای کوفه نبود
که علی را حساب می کردند
با سری که به چوب می بستند
خواهری را عذاب می کردند
وای آن لحظه بر شما چه گذشت؟
که کنیز انتخاب می کردند
#رحمان_نوازنی
#حضرت_زینب_س_شهادت
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد
اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید
کمی زخون دل عمه رنگ بردارید
برای موی سفیدم کمی حنا ببرید
به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم
در آفتاب اگر بستر مرا ببرید
کنار بستر من روضه ای بخوانید و
مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید
همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت
مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید
همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد
مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید
مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس
حسین حسین بگویید و کربلا ببرید
شاعر: #رحمان_نوازنی
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
در ربیع شادمانی با خدا
می نویسم شعر لبخند تو را
می نویسم با بهشتی از سرور
با قلم هایی که دارد رنگ نور
ای ربیع آرزوهایم سلام!
برگ سبز گفتگوهایم سلام!
ذکر ما را با حضورت دم بده
مژدگانی های ما را هم بده
مژدگانی هایی از جنس حضور
مژدگانی های ایام سرور
اول از مدح تو می نوشم عسل
کوزه ای از دست کندوی ازل
آب زمزم را تو شیرین کرده ای
کام آدم را تو شیرین کرده ای
آسمان با نور تو تزیین شده
با قدم هایت زمین سنگین شده
ای تپش های زلال آسمان
زندگی بی زوال آسمان
جانشین مطلق آئینه ها
ای امام جمعه ی آدینه ها
بعد بسم الله رحمان رحیم
نام تو برده است موسای کلیم
خلوت سجاده های انبیاء
گرمی حال و هوای انبیاء
می وزی مثل نسیمی کو به کو
با صدای دل نواز هو و هو
می وزی و دشت را پر می کنی
خارها را می بری حر می کنی
راستی روز نهم عید شماست
روز خوشحالی خورشید شماست
تو که خوشحالی! خدا خوشحال تر
فاطمه با مصطفی خوشحال تر
ای ربیع شادمانی ها سلام
عید اهل آسمانی ها سلام
باید این جا سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
سنگ بر پیشانی شیطان بزن
یک قدم در حج مظلومان بزن
آری احساس برائت می کنم
چون ولایت را قرائت می کنم
با تولی می شوم مرغ سحر
با تبری می پرم من بیشتر
با تولی می شوم مثل بلور
با تبری می رسم تا پای نور
با تولی سرمه می سایم به چشم
با تبری خوب می آیم به چشم
گفته بودم سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
من چه گویم که خدا فرموده است
در بیان شأن شان "بل هم ازل"
کیست "شر" جز منکر فضل علی
کیست جز مولای ما خیر العمل!
گندم از گندم بروید جو ز جو
این هم از آوردن ضرب المثل
هر که با آل علی شد رو به رو
زیر و رو شد، زیر و رو شد، زیر و رو ...
#رحمان_نوازنی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
#حاج_قاسم_سلیمانی
هوای تازهای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود
نگو جای زنی در خانهی لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنهی ادراک خالی بود
عروس خانهی نهجالبلاغه، مادر حکمت
بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت
همان که مادری کرده است طفل آفرینش را
همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را
همان نوری که میبخشید بر شبهای دنیا نور
همان صبحی که میتابید تا همسایههای دور
همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد
همان انسیةالحورا که بر انسان شرافت داد
علیمه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا
نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا
شکوه لیلةالقدر است و امالانبیا زهرا
چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا
به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش
شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش
همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده
که این مستورهی معصومه ناموس خدا بوده
تواضع شاخهای پُر بار در باغ نمازش بود
خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود
زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه
که زهرا خانهداری را شرافت داد اینگونه
دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش
به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش
علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد
علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد
علی را کاشفالهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود
علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود
خلاصه! حُسنهای عالم و آدم فقط یکجاست
و آن هم خانهی نور است و نورش حضرت زهراست
چراغ آسمانها چادر شبزندهدارش بود
خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود
اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر میکرد
دوباره چادر شبزندهدارش را به سر میکرد
خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود
خطر جاماندن اندیشهها از صبح صادق بود
اگر گهواره جنبان حسینش میشود سلمان
نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران
اگر که آب و آیینهست، پس روشنگری دارد
اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد
نیافتاد از قنوتش یک نفس «الجار ثم الدار»
که جوشید از قنوت پر قناتش چشمههای ثار
قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود
یکی از میوههای مستجابش حاج قاسم بود
شاعر: #رحمان_نوازنی
.:
(شعر میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها)
هوای تازه ای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم هل اتی از نور اعطیناک روشن بود
نگو جای زنی در خانه لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنه ی ادراک خالی بود
عروس خانه نهج البلاغه ،مادر حکمت
بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت
همان که مادری کرده است طفل آفرینش را
همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را
همان نوری که می بخشید بر شب های دنیا نور
همان صبحی که می تابید تا همسایه های دور
همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد
همان انسیة الحورا که بر انسان شرافت داد
علمیه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا
نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا
شکوه لیلة القدر است و ام الانبیا زهرا
چه گویم از مقاماتش و ما ادراک ما زهرا
به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش
شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش
همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده
که این مستورهی معصومه ناموس خدا بوده
تواضع شاخه ای پر بار در باغ نمازش بود
خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود
زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه
که زهرا خانه داری را شرافت داد اینگونه
دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش
به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش
علی مظلوم اما ظالم از او واهمه دارد
علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد
علی را کاشفالهم کاشف الغم ؛عشق زهرا بود
علی را با هزاران زخم،مرهم؛عشق زهرا بود
خلاصه! حُسن های عالم و آدم فقط یکجاست
و آن هم خانه نور است و نورش حضرت زهراست
چراغ آسمان ها چادر شب زنده دارش بود
خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود
اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر می گرد
دوباره چادر شب زنده دارش را به سر می کرد
خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود
خطر جاماندن اندیشه ها از صبح صادق بود
اگر گهواره جنبان حسینش می شود سلمان
نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران
اگر که آب و آیینهست، پس روشنگری دارد
اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد
نیافتاد از قنوتش یک نفس الجار ثم الدار
که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه های ثار
قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود
یکی از میوه های مستجابش حاج قاسم بود
#رحمان_نوازنی
#شهادت_امام_هادی_علیه_السلام
در همانجا که بزم شور و شراب
داغ های تو را شرر می زد
بغض سنگین اشک چشمانت
به حوالی کوفه پر می زد
به همانجا که دست زنها را
به سر شانه هایشان بستند
و به دستان دختر حیدر
همگی را به ریسمان بستند
کاش آن لحظه آسمان ها را
روی کوفه خراب می کرند
چون اسیران اهل بیتی را
خارج از دین خطاب می کردند
شام مثل فضای کوفه نبود
که علی را حساب می کردند
با سری که به چوب می بستند
خواهری را عذاب می کردند
وای آن لحظه بر شما چه گذشت؟
که کنیز انتخاب می کردند
#رحمان_نوازنی
#حضرت_زینب_س_شهادت
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد
اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید
کمی زخون دل عمه رنگ بردارید
برای موی سفیدم کمی حنا ببرید
به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم
در آفتاب اگر بستر مرا ببرید
کنار بستر من روضه ای بخوانید و
مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید
همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت
مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید
همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد
مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید
مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس
حسین حسین بگویید و کربلا ببرید
شاعر: #رحمان_نوازنی
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
در ربیع شادمانی با خدا
می نویسم شعر لبخند تو را
می نویسم با بهشتی از سرور
با قلم هایی که دارد رنگ نور
ای ربیع آرزوهایم سلام!
برگ سبز گفتگوهایم سلام!
ذکر ما را با حضورت دم بده
مژدگانی های ما را هم بده
مژدگانی هایی از جنس حضور
مژدگانی های ایام سرور
اول از مدح تو می نوشم عسل
کوزه ای از دست کندوی ازل
آب زمزم را تو شیرین کرده ای
کام آدم را تو شیرین کرده ای
آسمان با نور تو تزیین شده
با قدم هایت زمین سنگین شده
ای تپش های زلال آسمان
زندگی بی زوال آسمان
جانشین مطلق آئینه ها
ای امام جمعه ی آدینه ها
بعد بسم الله رحمان رحیم
نام تو برده است موسای کلیم
خلوت سجاده های انبیاء
گرمی حال و هوای انبیاء
می وزی مثل نسیمی کو به کو
با صدای دل نواز هو و هو
می وزی و دشت را پر می کنی
خارها را می بری حر می کنی
راستی روز نهم عید شماست
روز خوشحالی خورشید شماست
تو که خوشحالی! خدا خوشحال تر
فاطمه با مصطفی خوشحال تر
ای ربیع شادمانی ها سلام
عید اهل آسمانی ها سلام
باید این جا سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
سنگ بر پیشانی شیطان بزن
یک قدم در حج مظلومان بزن
آری احساس برائت می کنم
چون ولایت را قرائت می کنم
با تولی می شوم مرغ سحر
با تبری می پرم من بیشتر
با تولی می شوم مثل بلور
با تبری می رسم تا پای نور
با تولی سرمه می سایم به چشم
با تبری خوب می آیم به چشم
گفته بودم سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
من چه گویم که خدا فرموده است
در بیان شأن شان "بل هم ازل"
کیست "شر" جز منکر فضل علی
کیست جز مولای ما خیر العمل!
گندم از گندم بروید جو ز جو
این هم از آوردن ضرب المثل
هر که با آل علی شد رو به رو
زیر و رو شد، زیر و رو شد، زیر و رو ...
#رحمان_نوازنی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
#حاج_قاسم_سلیمانی
هوای تازهای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود
نگو جای زنی در خانهی لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنهی ادراک خالی بود
عروس خانهی نهجالبلاغه، مادر حکمت
بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت
همان که مادری کرده است طفل آفرینش را
همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را
همان نوری که میبخشید بر شبهای دنیا نور
همان صبحی که میتابید تا همسایههای دور
همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد
همان انسیةالحورا که بر انسان شرافت داد
علیمه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا
نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا
شکوه لیلةالقدر است و امالانبیا زهرا
چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا
به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش
شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش
همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده
که این مستورهی معصومه ناموس خدا بوده
تواضع شاخهای پُر بار در باغ نمازش بود
خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود
زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه
که زهرا خانهداری را شرافت داد اینگونه
دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش
به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش
علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد
علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد
علی را کاشفالهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود
علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود
خلاصه! حُسنهای عالم و آدم فقط یکجاست
و آن هم خانهی نور است و نورش حضرت زهراست
چراغ آسمانها چادر شبزندهدارش بود
خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود
اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر میکرد
دوباره چادر شبزندهدارش را به سر میکرد
خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود
خطر جاماندن اندیشهها از صبح صادق بود
اگر گهواره جنبان حسینش میشود سلمان
نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران
اگر که آب و آیینهست، پس روشنگری دارد
اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد
نیافتاد از قنوتش یک نفس «الجار ثم الدار»
که جوشید از قنوت پر قناتش چشمههای ثار
قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود
یکی از میوههای مستجابش حاج قاسم بود
شاعر: #رحمان_نوازنی
.:
(شعر میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها)
هوای تازه ای از عرش، سرشار از وزیدن بود
و چشم هل اتی از نور اعطیناک روشن بود
نگو جای زنی در خانه لولاک خالی بود
که جای آینه در پهنه ی ادراک خالی بود
عروس خانه نهج البلاغه ،مادر حکمت
بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت
همان که مادری کرده است طفل آفرینش را
همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را
همان نوری که می بخشید بر شب های دنیا نور
همان صبحی که می تابید تا همسایه های دور
همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد
همان انسیة الحورا که بر انسان شرافت داد
علمیه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا
نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا
شکوه لیلة القدر است و ام الانبیا زهرا
چه گویم از مقاماتش و ما ادراک ما زهرا
به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش
شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش
همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده
که این مستورهی معصومه ناموس خدا بوده
تواضع شاخه ای پر بار در باغ نمازش بود
خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود
زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد اینگونه
که زهرا خانه داری را شرافت داد اینگونه
دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش
به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش
علی مظلوم اما ظالم از او واهمه دارد
علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد
علی را کاشفالهم کاشف الغم ؛عشق زهرا بود
علی را با هزاران زخم،مرهم؛عشق زهرا بود
خلاصه! حُسن های عالم و آدم فقط یکجاست
و آن هم خانه نور است و نورش حضرت زهراست
چراغ آسمان ها چادر شب زنده دارش بود
خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود
اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر می گرد
دوباره چادر شب زنده دارش را به سر می کرد
خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود
خطر جاماندن اندیشه ها از صبح صادق بود
اگر گهواره جنبان حسینش می شود سلمان
نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران
اگر که آب و آیینهست، پس روشنگری دارد
اگر امالجهاد است این! جهادی حیدری دارد
نیافتاد از قنوتش یک نفس الجار ثم الدار
که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه های ثار
قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود
یکی از میوه های مستجابش حاج قاسم بود
#رحمان_نوازنی
#حضرت_زینب_س_شهادت
و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید
در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد
اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید
کمی زخون دل عمه رنگ بردارید
برای موی سفیدم کمی حنا ببرید
به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم
در آفتاب اگر بستر مرا ببرید
کنار بستر من روضه ای بخوانید و
مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید
همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت
مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید
همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد
مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید
مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس
حسین حسین بگویید و کربلا ببرید
شاعر: #رحمان_نوازنی
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#مثنوی
در ربیع شادمانی با خدا
می نویسم شعر لبخند تو را
می نویسم با بهشتی از سرور
با قلم هایی که دارد رنگ نور
ای ربیع آرزوهایم سلام!
برگ سبز گفتگوهایم سلام!
ذکر ما را با حضورت دم بده
مژدگانی های ما را هم بده
مژدگانی هایی از جنس حضور
مژدگانی های ایام سرور
اول از مدح تو می نوشم عسل
کوزه ای از دست کندوی ازل
آب زمزم را تو شیرین کرده ای
کام آدم را تو شیرین کرده ای
آسمان با نور تو تزیین شده
با قدم هایت زمین سنگین شده
ای تپش های زلال آسمان
زندگی بی زوال آسمان
جانشین مطلق آئینه ها
ای امام جمعه ی آدینه ها
بعد بسم الله رحمان رحیم
نام تو برده است موسای کلیم
خلوت سجاده های انبیاء
گرمی حال و هوای انبیاء
می وزی مثل نسیمی کو به کو
با صدای دل نواز هو و هو
می وزی و دشت را پر می کنی
خارها را می بری حر می کنی
راستی روز نهم عید شماست
روز خوشحالی خورشید شماست
تو که خوشحالی! خدا خوشحال تر
فاطمه با مصطفی خوشحال تر
ای ربیع شادمانی ها سلام
عید اهل آسمانی ها سلام
باید این جا سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
سنگ بر پیشانی شیطان بزن
یک قدم در حج مظلومان بزن
آری احساس برائت می کنم
چون ولایت را قرائت می کنم
با تولی می شوم مرغ سحر
با تبری می پرم من بیشتر
با تولی می شوم مثل بلور
با تبری می رسم تا پای نور
با تولی سرمه می سایم به چشم
با تبری خوب می آیم به چشم
گفته بودم سنگ بردارد غزل
تا بکوبد بر رخ لات و هبل
من چه گویم که خدا فرموده است
در بیان شأن شان "بل هم ازل"
کیست "شر" جز منکر فضل علی
کیست جز مولای ما خیر العمل!
گندم از گندم بروید جو ز جو
این هم از آوردن ضرب المثل
هر که با آل علی شد رو به رو
زیر و رو شد، زیر و رو شد، زیر و رو ...
#رحمان_نوازنی