❃﷽❃
#مناجات_باخدا
#شب_قدر
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
قرآن به سر می گیرم و شب زنده دارم
با دستهـــایــی خــالی از هــر اعتـــبارم
بر می گزینــــم ســــرپنـاه محکمـــی را
وقتی ســرم را زیر قــــران می گــذارم
قرآن به سر می گیرم و تقـدیر خود را
دست نبـــی و اهل بیتش می سپـارم
ده بار می گویم بِکَ یا حضــرت عشق
غیـر از ظهــــور از تو تمنـــــایی ندارم
ده بــار بـر در مــی زنــم بـا استـــغاثه
تا رحمتت شــــامل شـود بر حال زارم
ده بار می گویم ببخـــشا جــان مــولا
از این همـــه بار گنـــاهان شرمـــسارم
ده بار نه بلـــکه هـــزار اســـم خدا را
بـا صــد امیـــد و آرزو بر لب میـــارم
من آمـدم با واســـطه با چــارده نــور
تا وا شــود صــدها گـره از کار و بارم
جــا دارد امشــب بین اسمـــاء الهـــی
از غــربت صاحب زمانم ، خون ببارم
با آیهٔ "أَمَّن یُجیـبُ المُضـــطر" امشب
دل می رود از دستم و در اضـطرارم
بی تابم امشب یا غیـاثَ المُستـغیثین
دستم بگیــر ، آرامشــم ده ، بیقـــرارم
گفتی بیا ، "لاتَقتُـطوا مِن رحمــةِ الله"
پس آمــدم بر رحمتــــت امیــــدوارم
مستم کن امشب ازشراب ناب عرفان
در حسرت آن مِی ، پریشان و خمارم
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۲/۱/۲۲
─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
بسم رب الحسین(۱۵)
#نوحه_زمزمه #هفتمین_روز_شهادت_امام_حسین_ع
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک: به سمت گودال از خیمه دویدم من...
─═༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═─
هفـت روزه کــه داداش تو رو ندیدم من
تو غـــربت کـــوفه چـــه ها کشیــدم من
نبــــوده یک روز هـــم ازت جـــدا باشم
تـــوی مصیبتـــها غـــریب و تنهــــا شم
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
غریب حسینم وای(۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
نرفتـــه از یــادم وقتـــی توی گــودال
سینــهٔ ســـوزانت چگـــونه شــد پامال
وقتی که رأسـت شـــد همسفـــر زینب
ســـایه شـــدی بر نِـی روی ســرِ زینب
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
غریب خواهــر وای (۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
طعنـــه و دشنـام از کوفـــه شنیـدم من
تشت طــلا دیــدم نـالــه کشـــیدم من
خمیـــدم از داغت گرچه صبــورم من
انگاری هفت ســاله که از تو دورم من
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
غریب خواهــر وای (۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بس که کتــک خوردم کبــوده بازویـم
شبیـــه زهــــرای شکســـته پهلــویـم
تیـــربلا رد شــــد از جگــرم هــــر بار
ســرت به نی دیدم با چشای خونبــار
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
امــان از این غــربت (۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گرچه قدش خــم شد عزت و معنا کرد
پرچــم و بالا برد غیـــرت و معــنا کرد
شعــار زینب شد عـــزت و جــانبــازی
پیــروِ این نهضــت ، داره ســرافـرازی
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
ســلام یا زینب (۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
کـرب و بلا بر جــاست با عَلَــمِ زینب
غیــرت عباسیــست در حــــرم زینب
پیـــام عاشـــورا در حرمش جاریست
مدافـــع زینب کــارش علمــــداریست
آخــر این نهضت شکست دیوان است
وقت ظهـــــور یار در دلِ باران است
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بیــا ابا صــالح (۴)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۱/۵/۲۲
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
(بسم رب الحسین)
#آغاز_ماه_صفر
#اسارت_حضرت_زینب_علیهاسلام
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
همیشه ماه محـــرم شروع یک سفر است
سفر به مقصد شام و به غربت صفر است
سفـــر به بغــض نهــان ستـــاره ها سرِ نِی
سفر به خیمــهٔ باران به چشمهای تر است
صفــر نگـــاه پر از دردِ یک علمـــدار است
به خواهـــری که ز بزم شراب،خونجگر است
صفر اشــارهٔ سنگیـــن دست زجـــر بر آن
کبوتری که به سنگ جفا شکسته پر است
صفـــر جواب غریبی ست در میان طبـق
به دختــری که شبانه در انتظار سر است
سری که گاه به نیزه ست و گاه در دل تشت
سری که با لب خونین مقابل نظـر است
سری که گاه تنــوری، شکفـــته از نورش
سری که راهبی از آن دلش پر از شرر است
سری که سنگ جفا از یهودیان خورده ست
سری که بر سر بازارِ شام در گذر است
سفر به این همه غـــربت چقدر سنگین است
کمان قامت زینب نشان از این سفر است
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۵/۲۷
اول صفر۱۴۴۵
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
❀﷽❀
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─━⊰••❃❀❃••⊱━─
در غـمِ خورشیــدِ پشتِ ابر ، باران می گریست
ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست
در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت
از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست
کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا غــرقِ طوفـــانِ بلا
بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست
در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش
در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست
هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت
از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست
جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی
بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست
روزه داری که میـــانِ سفــرهٔ افـــطارِ او
ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست
روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت
یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست
ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید"
زیرِ لب می خواند و با حالی پریشان می گریست
روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود
از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست
با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش
روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست
شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید
گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست
کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد
پای نیــزه دختـری با آه سوزان می گریست
در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست
"کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست
─━⊰••❃❀❃••⊱━─
رقیه سعیدی(کیمیا)
❃﷽❃
#مربع_ترکیب
#مدح_مرثیه
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
_________________
وقتی که محبــوبِ دلِ مــردی امین باشی
وقتی که تنهــا یار ختــم المرسلیــن باشی
با مال و جانت ، حـامی قرآن و دین باشی
بیــن زنـان ، تنهـــا تو اُمُّ المومنیـــن باشی
والا مقـــامی می شـــوی که خالق سبحان
شخصــاً سلامت می دهـد بانوی با ایمـان!
ای دست تو جود و سخاوت داده دریا را
ای مهـــر تو بخشــیده نور ، آفاق دنیـا را
از عشـق تو ، حق پر نموده قلب طاها را
فــرش قدمهــــای تو کرده آســـمان ها را
تو آمدی دنیــای احمـــد با تو زیبــا شد
قلب محمـــد مَحـــرم بانوی بطـحا شد
از نور ایمـــان ، قلب پاک تو منـــور شد
با ذکـر هر أَشهَـد ، گل جانت معطــر شد
تاج مسلمـــانی برایت فخـــر دیگــر شد
دامــان تو شایســـتهٔ زهـرای اطهـــر شد
شد جایگاهت در زمین و آسمان ، معلوم
مــــادر بزرگ بی بدیــل یازده معصــــوم
در اوج سختیها شــدی همـــراه پیغمبر
آگــاه بــودی بر مقــــام و جـــاه پیغمبر
دیدی ســـعادت را فقــط در راه پیغمبر
اعجــــاز دیـــدی در کتـــاب الله پیغمبر
پر شد وجودت از شراب ناب عرفانی
بردی مقـام اولیــــن را در مسلـــمانی
در رنجـــها تو یاد دادی استـــقامت را
در همســری همراه بودن را حمـایت را
درس وفــاداری، حیا ، روح نجابت را
معنا نمودی واژه های عشق و عفت را
با این مقامات انتخاب مصطـفا هستی
فخـــر زنان و مادر خَیر النـــسا هستی
دست اجل افسوس! زود آمد سراغ تو
رنگ خـزان پاشیده شد بر عمـر باغ تو
خاموش شد در سال غم، نور چراغ تو
زخمـــی دگر زد بر پیمــبر سوز داغ تو
شد سال عام الحزن ، سال سخت پیغمبر
می سوخت از داغ عمو و هجــرت همسر
می دید پیغمبر که یار و یاورش می رفت
همسنـگری مثل خدیجه از بَـرَش می رفت
با رفتنــش آه از نهـاد دختـــرش می رفت
همــراه مادر جان او از پیکــرش می رفت
چشمان مادر همچـــنان دنبال زهـــــرا بود
چون باخبـر از غربت و احوال زهــــرا بود
در لحظه های آخرش ، در فکر دختر بود
در فکـــر نامردان و فکــر آتش و در بود
می دید زهرا را که مثــلِ یاسِ پر پر بود
یا آن طنــابی را که بر دستان حیدر بود
می رفت اما زیر لب می گفت یا زهـــرا
می خواند همــراه پیمــبر ، روضهٔ در را
_______________
رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۲/۱/۱۱
(هوالعلــــــی)
#مربع_ترکیب
#روضه_ترکی
#شهادت_حضرت_علی_علیه_السلام
#ماه_رمضان
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═┅🏴𑁍🏴┅═┅─
بویاندی قانینه محراب ایچینده شیر خدا
دایاندی آنینا شمشیر و فرقی اولدی دوتا
سالیبدی لرزیه ارکان عرشی ســـوزِ صـدا
نمـــازی پلهٔ معـــراج اولوبدی میــر هُـدیٰ
خدای کعبه یه آند ایچدی رستگار اولدی
فراقــی دؤندی ، زمان وصــال یار اولدی
ندا وئریبــدی گـؤی اهلینه جبــرئیل امین
عزایه دؤشــدی علی ماتمینده عرش برین
یتیم اولوبدی بو غمــدن تمام اهــل زمین
خبریتیشدی خانم زینب اولدی زارو غمین
بابا باشینا دولاندیقجا سسلِیور آناسین
تؤکؤر یاشین یؤزه هر دم گؤرنده باش یاراسین
بابا ! بویور دِه گؤروم کیم سنی بوحاله سالیب
بو یاره ، سینه می اودلاندیریبدی صبریم آلیب
بیر اَل باشیمدا بیر اَل قلبیمین باشیندا قالیب
دئمه کی آخرِ عمروندی فرصتون آزالیب
هنوز آنا قراسین من باشیمنان آچمامیشام
هنوز او داغ و مصیباتی باشدان آتمامیشام
بهار عمریوی دشـــمن ، خزانه دؤندردی
اؤرگیمــین داغین آتشفــشانه دؤندردی
فلک دوباره صــدامی ، فغــانه دؤندردی
یارالی قلبیـمی یاندیردی قانه دؤندردی
نقدری عمروم اُولا من بو داغه آغلیارام
بابا ! آنام عوضیـــندن یاراوی باغلیارام
بویوردی زینبه ، مولا ، دیزون قوجاقلاما چوخ
یارالی سینه می آخر نفسده داغلاما چوخ
مصیبتیمده سرشکون عذاره باغلاما چوخ
قاباغدا کرب وبلا وار بو داغه آغلاما چوخ
او غملی کرب و بلاده حسینه غمخوار اول
اسیر اولان بالالارینا سن پرستار اول
─┅═┅🏴𑁍🏴┅═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۳/۱/۱۱
«بسم الله النور»
#شهیدخدمت
#شهیدجمهور
#ایران_عزیز_تسلیت 🖤
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
________________
تسلیت ، ایران من ! این بار هم باران گرفت
پر هیاهو شد زمین در آسمان توفان گرفت
بار دیگــــر داغ تازه بر دل مــردم نشست
شعله ای جانسوزتر بر دامن ایران گرفت
موج گردابی به پا شد بر دل کشتی نشست
راه بر دریا دلان و مرد کشتیبان گرفت
سوخت ابراهیم این بار از هجوم شعله ها
لاله باران شد گلستان و دل بستان گرفت
تا کنـــد آباد این خــاک نیــاز آلـــوده را
مقصدش افلاک شد در آسمانها جان گرفت
بال پروازش شکست و آسمان در خون نشست
وَرزقان شرمنده گشت و قلب کوهستان گرفت
بار غم ، از بس که سنگین بود روی شانه اش
خواب خوش را از نگاه یار محرومان گرفت
جمعه هایش هم برایش رنگ تعطیلی نداشت
عاقبت این جمعه ها با خستگی پایان گرفت
خسته بود و شاهد این خستگی بود آسمان
این چنین شد پیکرش را کوه در دامان گرفت
مرد میدان بود او هم مثل سردار شهید
باز هم دست اجل ، مردی از این میدان گرفت
در شب میلاد خورشید خراسان ، بی امان
خادمش خط امان از حضرت سلطان گرفت
او که عمری بوده پای روضهٔ یابن الشبیب
عاقبت رخت شهادت از شَهِ خوبان گرفت
#رقیه_سعیدی_کیمیا
۱۴۰۳/۲/۳۱
#رئیسجمهور
#شهیدجمهور
#شهیدخدمت 😭
#خادم_مردم
«بسم رب الشهداء و الصدیقین»
#خادم_الرضا
#شهیدآیت_الله_رئیسی
#مهمان_حاج_قاسم_سلیمانی
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
برخیز حــاجی ، باز مهمان داری امشب
مهـــمانی از جنس شهیدان داری امشب
آغـــوش خود وا کن تو ای ســردار دلها
یاری عزیز از کوی ســـلمان داری امشب
فرشــی به زیر پای یار خستــــه وا کن
چون خادم از دربار سلطان داری امشب
شــد نام ابراهیـــم نقـــش خاتم این بار
مهــمانی از سوی سلیـمان داری امشب
من از فـــراق و داغ می گریـــم ولـی تو
از شوق وصلش رویِ خندان داری امشب
امروز دیدم قــاب عکست گشتـــه کـامــل
وقتی کنــــارت مرد میــــدان داری امشب
امشب تمـــام میهـــمانانت عـــزیـزند
وقتی شهیدانی از ایران داری امشب
امشب گذشت از آتش ، ابراهیم دیگر
گلهای پرپر از گلستان داری امشب
ای آســــمان تو شــــاهد پــرواز بودی
از این جهت اینگونه باران داری امشب؟
ای کوه آذربایجان ، بشکن ، بریز اشک
در سینه ات ردّی ز یاران داری امشب
ای مِه ، بر آنان بســـتری از ابر وا کن
حتی اگر میلـــی به توفان داری امشب
ای دل ، بنـــال از داغ سرخ لاله هامان
در سوگشان ناله ، فـــراوان داری امشب
امشب ملائک ، عشـق را بر شانه بردند
ای عشق ، تفسیری از ایمان داری امشب
باران ! ببار و مرهمی بر شانه اش باش
بر جسم خسته روح درمان داری امشب
#رقیه_سعیدی_کیمیا
۱۴۰۳/۲/۳۱
┄┅✵﷽✵┅┄
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
شب جمعه حرمت ، عشق مُجَسّـم شده است
کربلا ، کعبهٔ جان ، مرکز عالم شده است
ذکر روی لب هـــر زائر بیـــن الحرمیــن
نوحــه و مرثیه بر وارث آدم شده است
بس که این جنت الاعلای شما محترم است
آسمان دورِ سر گنبدتان خم شده است
از همـــان روز که شد خانهٔ دل ، مرکز عشق
رشته ای بین من و نام تو محکم شده است
حرمت امن و پناه دل هر معتکفی است
هر که شد مُحرِمِ درگاه تو ، مَحرَم شده است
در نگــــاه همــــهٔ ملتـــمسان حَــــرَمـــت
ابر احساس پر از بارش نم نم شده است
محفل روضه مهیاست خوش آن چشمی که
لایق اشک بر این روضه و این غم شده است
تشنه لب بین دو دریا به جهان فهماندی
کوثر لطف تو سرچشمهٔ زمزم شده است
رزق هر کس که شده عشق حسین بن علی
مَحرَمِ خیــــمهٔ ایام مُحـــرّم شده است
✍رقیه سعیدی(ڪیمیا)
─┅═༅࿇༅❖༅࿇༅═┅─
#نوحه_زمزمه
#اربعین
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:قدم قدم با یه علم.....
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
قدم قدم تو جاده ها
راه افتادن مسـافرای کربلا
"حُبُّ الحُسین یَجمَــعُـنا"
شـــده شـــعار زائـرای کربلا
تو جــاده خیلِ مشکی پوشه
عشــقه که تو دلا می جوشه
قلباشون بی تابه هر لحــظه
واســهٔ دیدن شــش گوشــه
اربعیـن شـــور و حالی داره
اشک شوق از چشا می باره
حک شده روی سربنداشون
"یــا ثــاراللــهُ و ابــنَ ثــارِه"
قدم قدم تو جاده ها
راه افتادن مسـافرای کربلا
"حُبُّ الحُسین یَجمَــعُـنا"
شـــده شـــعار زائـرای کربلا
بیداره روز و شب ، موکبــدار
می ریزه چای و شربت هر بار
می پیـــچه توی گـــوش زائـر
هر لحــظه "هَله بیـکُـــم" زُوّار
هــر کــس با کوله ای تو راهــه
بر چشــم و دلش اشک و آهــه
ثــابت کرده بــدون تــردید
شیـــدای ابـــی عبـــداللهــه
قدم قدم تو جاده ها
راه افتادن مسـافرای کربلا
"حُبُّ الحُسین یَجمَــعُـنا"
شـــده شـــعار زائـرای کربلا
پای این علم و این نهضـت
باید ماند تا ابــد با عــــزت
باید هر لحظه اینجا آموخت
درسِ هَیـــــهاتُ مِنّـــا الذلّة
باید با دل و جـــانــی آگــاه
باشیم ثابت قدم تو این راه
این یعنی که نمونده چیزی
تـــا ظهــــورِ بقیــة اللــــه
قدم قدم تو جاده ها
راه افتادن مسـافرای کربلا
"حُبُّ الحُسین یَجمَــعُـنا"
شـــده شـــعار زائـرای کربلا
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
#رقیه_سعیدی_ڪیمیا
۱۴۰۳/۵/۳۰
┄┅✵﷽✵┅┄
السلام علیکِ یا فاطمه معصومه
#مدح
#حضرت_معصومه_علیهاسلام
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═─
اگر دلتنگ دیدار خدا هستـــی بیا اینجا
بزن دست توسل را به دریا بی ریا اینجا
بیــا و پله پله تا ملاقات خدا طــی کن
به سمت آسمان باز است راهی تا خدا اینجا
دلت را دست موج معرفت بسپار و شاهد باش
که هر صاحبدلی را می برد تا کبریا اینجا
نمی گردد به دنبال بهشت و روضهٔ رضوان
کسی که دیده فردوس برین را برملا اینجا
به هنگام اذان ، وصل است دل تا آسمان، وقتی
صدای عشق می پیچد از آن گلدسته ها اینجا
عجب قرب و مقامی دارد این بانو که می خوانند
زیارتنــــامهٔ او را تمـــــام اولیـــــا اینجا
اگر قصـــد زیارت کردن زهرا به سر داری
ببین پیچـیده عطرِ تربت خیرالنسا اینجا
دلی بیمار اگر داری دوای درد اگر خواهی
شفا می گیرد آن دل که بگردد مبتلا اینجا
میان صحن آیینه ، جلا می گیرد آن قلبی
که می شوید غبار از سینه با آب شِفا اینجا
به استقبال مهمانان ، ملائک روی لبهاشان
دعای خیر دارند و هــزاران مرحبـــا اینجا
نصیب هر که باشد دیدن صحن و سرای او
یقیناً با عنایت می شود حاجت روا اینجا
کسی با کاسهٔ خالی از اینجا بر نمی گردد
که بی اندازه می بخشد به هر شاه و گدا اینجا
توسل بر نگاه دختر باب الحوائج کن
به مِهرش می خورد مُهرِ اجابت بر دعا اینجا
همان بانو که بابایش"فِداها"گفته و دیده
به تعظیم اند از روی ارادت، ماسِوا اینجا
حریم قدسی اش اما دلم را برد تا مشهد
به چشم زائر سلطان چقدر است آشنا اینجا
شنیدم می شود امضا به دست بانوی باران
جواز مشهد سلطان و اذن کربلا اینجا
به زیر پای بانوی کریمه ، خاک باید بود
که می سازند از خاک قدومش "کیمیا" اینجا
#رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁
#غزل_مرثیه
#وفات_حضرت_ام_کلثوم_علیها_سلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
هدیه به روح مطهر حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها
┄┄┅┅✾┅┅┄┄
اُمّ کلثــومی و این نام ، ز طاها داری
عفّـت و پاکی و زهـراییِ زهــرا داری
زینـب ثانیِ زهرا و علــی ! بی تردیـد
صبر ، اِرثیست که از زینب کبرا داری
گرچه کمتر ز مقامات شما گفته شده
لیک در قلب محبــان خودت جا داری
غـصّـــــهٔ دشـتِ بلا بر دلـت آوار شده
مثل زینــب به دلت ماتمِ عظمـا داری
ســرِ هفــده مَهِ تابان به سرِ نِیْ دیدی
داغِ هفتاد و دو پیکر روی صحرا داری
بوده ای همنفــس زینب و همراهِ حرم
جسم رنجور و قدِ خَم ، دلِ شیدا داری
غربتی بیشتر از این که اسارت دیدی؟
قلبِ خونبــار زِ نامَحــرم و اَعـدا داری
همهٔ عمــرِ تو با اشک و غم و آه گذشت
گرچه در صبــر و تحمل ، دلِ دریا داری
روضهٔ ظهرِ عطش ، مرثیهٔ محفل توست
بزمِ غـم در دلِ خود ، یک تنه بر پا داری
بارِ سنـگیـــنِ غمِ کرب و بلا بر دوشـت
کربــلا نه ، به دلـت کرب و بلاها داری
خـواهـــرِ هفــت بــرادر! چقَــدَر تنهایی
از حسینـــت دمِ آخـر چه تمنـــا داری؟
مثل زینب دمِ جان دادن خود چشم به در
حســرتِ دیــدنِ مـــاهِ رخِ سقـــا داری
کیمیا ! فصلِ غمِ زینب دیگر شده است
باز ، آهنــــگِ عــزای گلِ زهــــــرا داری
#رقیه سعیدی(کیمیا)