#شعر_آئینی
#مربع_ترکیب
#ولادت_حضرت_زهرا_س
وسعت ( اُمُّ القُرى ) آنشب بسيط نور بود
شوق در سعى صفا، كعبه محيط شور بود
از طلوع مِهر ايمان چشم شيطان كور بود
چشم بد از خانه بى بى خديجه دور بود
همنفس با شب پيمبر تا سحر احيا گرفت
كوثر تسبيح را از دست ( اعطينا ) گرفت
راز هستى تا در آغوش پيمبر پا نهاد
نقش صد گلبوسه بر باغ لبش طاها نهاد
داغ حسرت بر دل ( عاص بن وائل ) ها نهاد
حضرت حق نام اين مولود را زهرا نهاد
قدسيان در وجد و حال اين نام را نجوا كنند
اين معما را بگو تا اهل دل معنا كنند
كيست زهرا كوثر فياض رب العالمين
كيست زهرا عصمتِ الله در روى زمين
كيست زهرا رشته هاى چادرش حبل المتين
كيست زهرا خلوت آراى اميرالمؤمنين
آفرينش جلوه اى از يك نگاه فاطمه است
روز محشر خلق عالم در پناه فاطمه است
كيست زهرا هل اتى و قدر را شأن نزول
كيست زهرا طاهره انسية الحورا بتول
كيست زهرا خيره بر اوج مقام او عقول
كيست زهرا آنكه شد ام ابيهاى رسول
مصطفى مأمور تكريم مقام فاطمه
پيش پا برخاست بر عرض سلام فاطمه
كيست زهرا آنكه شمع عشق را پروانه بود
كيست زهرا آنكه او را از بلا پروا نبود
كيست زهرا آنكه بر باغ نبى ريحانه بود
كيست زهرا آنكه جان وحى را جانانه بود
جبرئيل افتاده بر خاك در او با سلام
شعر خلقت راست حسن مطلع و حسن ختام
ياس پيغمبر كه عطرش در فضا پيچيده است
مصطفى از شوق جنت سينه اش بوئيده است
دست او را مثل قرآن بارها بوسيده است
ليلة القدر است و قدرش بر همه پوشيده است
قدر او را مصطفى و مرتضى دانند و بس
نور او شد انبيا را در بلا فرياد رس
فاطمه آمد امير المومنين را يار شد
حجم فريادش به فرق تيرگى آوار شد
نور او تكثير شد يعنى نبى تكرار شد
در دفاع از عشق مجروح در و ديوار شد
پشت در فرياد يا حيدر شعار فاطمه است
شيعه تا روز قيامت وامدار فاطمه است
#کمیل_کاشانی
#شعر_آئینی
#حضرت_جواد_الائمه_ع
در هواى سينه سودائيم
شد كبوتر اين دل هرجائيم
يك مدينه مستى و شيدائيم
مست مست از كوثر زهرائيم
كوثر امشب غيرت دريا شده
ضامن آهو مگر بابا شده
آسمان گرديده امشب خاكبوس
مىتراود عطر شادى از نفوس
در اجابت غرق شد شمس الشموس
شد شكوفا جلوه ی سلطان طوس
باز شد بر روى دل باب المراد
كور چشم ابتران ، آمد جواد
اين پسر سر تا به پا پيغمبر است
اين پسر آئينه دار حيدر است
اين پسر سرّ خداى اكبر است
سلسله جنبان روز محشر است
اين پسر ملك ولايت را ولى است
در نگاه او محمد منجلى است
او كه ايثار و كرم آئين اوست
دلنوازى عادت ديرين اوست
دشت و اقيانوسها مسكين اوست
دام دلها گيسوى مشكين اوست
كهكشانها و زمين آواره اش
كعبه ی خيل ملك گهواره اش
روى ماهش معنى الله و نور
خال رويش محشر يوم النشور
مىبرد دل يك نگاه او ز حور
چشم بد از حسن وجه الله دور
جبرئيل امشب بخواند ان يكاد
دود كرد اسپند در پاى جواد
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#امام_موسی_بن_جعفر_ع
در کنج قفس با دل خون بار بمیرم
چون بسمل در بند ، گرفتار بمیرم
یک لحظه نشد باز برویم در زندان
دور از وطن و دلبر و دلدار بمیرم
دلواپس معصومه و دیدار رضایم
سخت است که در حسرت دیدار بمیرم
با سیلی و شلاق کنار آمده ام لیک
از زخم زبان ، طعنه ی اغیار بمیرم
جان کندن دائم شده کارم که به غربت
با هر نفس تب زده صد بار بمیرم
ای درد رهایم کن و ای غم دم آخر
بگذر ز من خسته و بگذار بمیرم
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#موسی_بن_جعفر_ع
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود
بر هفت شهر كشور امكان امير بود
حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول
جودش هماره جلوه ی خير كثير بود
زنجير همنواى غريبانه هاى او
از صبر جان خسته ی او ناگزير بود
مى خواست وقت ناب مناجات با خدا
زندان براى خلوت او دلپذير بود
اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد
عجل وفاتى اش به لب ، از عمر سير بود
كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس
وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#امام_موسی_بن_جعفر_ع
در کنج قفس با دل خون بار بمیرم
چون بسمل در بند ، گرفتار بمیرم
یک لحظه نشد باز برویم در زندان
دور از وطن و دلبر و دلدار بمیرم
دلواپس معصومه و دیدار رضایم
سخت است که در حسرت دیدار بمیرم
با سیلی و شلاق کنار آمده ام لیک
از زخم زبان ، طعنه ی اغیار بمیرم
جان کندن دائم شده کارم که به غربت
با هر نفس تب زده صد بار بمیرم
ای درد رهایم کن و ای غم دم آخر
بگذر ز من خسته و بگذار بمیرم
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#موسی_بن_جعفر_ع
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود
بر هفت شهر كشور امكان امير بود
حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول
جودش هماره جلوه ی خير كثير بود
زنجير همنواى غريبانه هاى او
از صبر جان خسته ی او ناگزير بود
مى خواست وقت ناب مناجات با خدا
زندان براى خلوت او دلپذير بود
اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد
عجل وفاتى اش به لب ، از عمر سير بود
كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس
وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#امام_موسی_بن_جعفر_ع
در کنج قفس با دل خون بار بمیرم
چون بسمل در بند ، گرفتار بمیرم
یک لحظه نشد باز برویم در زندان
دور از وطن و دلبر و دلدار بمیرم
دلواپس معصومه و دیدار رضایم
سخت است که در حسرت دیدار بمیرم
با سیلی و شلاق کنار آمده ام لیک
از زخم زبان ، طعنه ی اغیار بمیرم
جان کندن دائم شده کارم که به غربت
با هر نفس تب زده صد بار بمیرم
ای درد رهایم کن و ای غم دم آخر
بگذر ز من خسته و بگذار بمیرم
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#غزل
#موسی_بن_جعفر_ع
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود
بر هفت شهر كشور امكان امير بود
حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول
جودش هماره جلوه ی خير كثير بود
زنجير همنواى غريبانه هاى او
از صبر جان خسته ی او ناگزير بود
مى خواست وقت ناب مناجات با خدا
زندان براى خلوت او دلپذير بود
اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد
عجل وفاتى اش به لب ، از عمر سير بود
كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس
وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود
کمیل کاشانی
#غزل
#شعر_آئینی
#حضرت_زهرا_س_
شکوه معرفت از پای تا سری زهرا
به رتبه از همه افلاکیان سری زهرا
مقام قدر تو را فهم خاک نشناسد
ز مرز باور انسان فراتری زهرا
بهشت خانه ی تو جبرئیل باران است
خدای مهر و حیا را پیمبری زهرا
نشان بوسه ی گرمش به دست و رو داری
که از برای پدر مثل مادری زهرا
ز سینه ی تو پیمبر بهشت می بوئید
که از شمیم کرامت معطری زهرا
تو آن حقیقت نابی که در تموج نور
دل از ملائکة الله می بری زهرا
حطیم و خیف و مقام و منا و حجر و حجر
مطاف و سعی صفا مروه مشعری زهرا
بتول و فاضله صدیقه بضعه ی احمد
زکیه طاهره مرضیه کوثری زهرا
به هودجی ز جلال و جمال بنشینی
که روز واقعه خاتون محشری زهرا
در آستان خدا مادرانه می آیی
و آبروی من از لطف می خری زهرا
نمی رسد به بلندای مدح تو غزلم
ز آنچه گفته و ناگفته برتری زهرا
حدیث کوچه و دیوار و در شهادت داد
که چون امیر حماسه دلاوری زهرا
شکسته پهلوی پاک تو را نفهمیدند
که در خزانه ی لولاک گوهری زهرا
شکفت بغض علی در نگاه ابری و گفت :
مرو مرو که مرا یار و یاوری زهرا
چگونه با پر و بال شکسته و خسته
کبوترانه از این خانه می پری زهرا
"کمیل" در حرم لطف توست بی بی جان
که بر زمین و زمان سایه گستری زهرا ...
کمیل کاشانی
#شعر_آئینی
#احراق_البیت
قصه میگم یه قصه ی قدیمی
با یه زبون ساده و صمیمی
قصه ی من شنیدنش دل می خواد
دل مثِ دریای بی ساحل میخواد
دلی که وقتی بشنوه بشکنه
دلی که نشکس بخدا آهنه
قصه ی من قصه ی یک غریبی است
قصه ی تنهایی و بی حبیبی است
قصه ی تنهایی یک مرد مرد
تُو مدینه وسعت اندوه و درد
تُو شهری که هوای پاییز داره
کوچه هایی سرد و غم انگیز داره
قصه ی من شروعش از یه روزه
یه روز پر حادثه و مرموزه
تُو مدینه یه خونواده بودن
مردمونی بزرگ زاده بودن
فاطمه و علی حسن با حسین
زینت خونواده شون زینبین
این خونواده داغ دیده بودن
به زیر بار غم خمیده بودن
در و دیوار خونه شون سیا بود
دل اونا سیاپوش عزا بود
تُو مدینه رسم عجیبی دارن
به جای دسته گل هیزم میارن
داغ دیده رو تُو مدینه می زنن
به صورت و دست و سینه می زنن
پشت درِ خونه چه غوغایی شد
باور کنین محشر کبرایی شد
توی خونه دست خدا رو بستن
با یه لگد آئینه شو شکستن
تو بهتر از من میدونی مدینه
نداره طاقت لگد آئینه
آی مدینه صورت گل کبوده
مگر که باغبون با او نبوده
یکی داره با سیلی گل می چینه
خدا کنه باغبونش نبینه
بازوی گل تازیونه نمی خواد
گل ، چیدن وحشیونه نمی خواد
قصه ی من اگر چه ناتمومه
دلی که نشکسته بگو کدومه
ﮐﻤﯿﻞ کاشانی -
#شعر_آئینی
#مربع_ترکیب
#ولادت_حضرت_زهرا_س
وسعت ( اُمُّ القُرى ) آنشب بسيط نور بود
شوق در سعى صفا، كعبه محيط شور بود
از طلوع مِهر ايمان چشم شيطان كور بود
چشم بد از خانه بى بى خديجه دور بود
همنفس با شب پيمبر تا سحر احيا گرفت
كوثر تسبيح را از دست ( اعطينا ) گرفت
راز هستى تا در آغوش پيمبر پا نهاد
نقش صد گلبوسه بر باغ لبش طاها نهاد
داغ حسرت بر دل ( عاص بن وائل ) ها نهاد
حضرت حق نام اين مولود را زهرا نهاد
قدسيان در وجد و حال اين نام را نجوا كنند
اين معما را بگو تا اهل دل معنا كنند
كيست زهرا كوثر فياض رب العالمين
كيست زهرا عصمتِ الله در روى زمين
كيست زهرا رشته هاى چادرش حبل المتين
كيست زهرا خلوت آراى اميرالمؤمنين
آفرينش جلوه اى از يك نگاه فاطمه است
روز محشر خلق عالم در پناه فاطمه است
كيست زهرا هل اتى و قدر را شأن نزول
كيست زهرا طاهره انسية الحورا بتول
كيست زهرا خيره بر اوج مقام او عقول
كيست زهرا آنكه شد ام ابيهاى رسول
مصطفى مأمور تكريم مقام فاطمه
پيش پا برخاست بر عرض سلام فاطمه
كيست زهرا آنكه شمع عشق را پروانه بود
كيست زهرا آنكه او را از بلا پروا نبود
كيست زهرا آنكه بر باغ نبى ريحانه بود
كيست زهرا آنكه جان وحى را جانانه بود
جبرئيل افتاده بر خاك در او با سلام
شعر خلقت راست حسن مطلع و حسن ختام
ياس پيغمبر كه عطرش در فضا پيچيده است
مصطفى از شوق جنت سينه اش بوئيده است
دست او را مثل قرآن بارها بوسيده است
ليلة القدر است و قدرش بر همه پوشيده است
قدر او را مصطفى و مرتضى دانند و بس
نور او شد انبيا را در بلا فرياد رس
فاطمه آمد امير المومنين را يار شد
حجم فريادش به فرق تيرگى آوار شد
نور او تكثير شد يعنى نبى تكرار شد
در دفاع از عشق مجروح در و ديوار شد
پشت در فرياد يا حيدر شعار فاطمه است
شيعه تا روز قيامت وامدار فاطمه است
#کمیل_کاشانی
#شعر_آئینی
#حضرت_جواد_الائمه_ع
در هواى سينه سودائيم
شد كبوتر اين دل هرجائيم
يك مدينه مستى و شيدائيم
مست مست از كوثر زهرائيم
كوثر امشب غيرت دريا شده
ضامن آهو مگر بابا شده
آسمان گرديده امشب خاكبوس
مىتراود عطر شادى از نفوس
در اجابت غرق شد شمس الشموس
شد شكوفا جلوه ی سلطان طوس
باز شد بر روى دل باب المراد
كور چشم ابتران ، آمد جواد
اين پسر سر تا به پا پيغمبر است
اين پسر آئينه دار حيدر است
اين پسر سرّ خداى اكبر است
سلسله جنبان روز محشر است
اين پسر ملك ولايت را ولى است
در نگاه او محمد منجلى است
او كه ايثار و كرم آئين اوست
دلنوازى عادت ديرين اوست
دشت و اقيانوسها مسكين اوست
دام دلها گيسوى مشكين اوست
كهكشانها و زمين آواره اش
كعبه ی خيل ملك گهواره اش
روى ماهش معنى الله و نور
خال رويش محشر يوم النشور
مىبرد دل يك نگاه او ز حور
چشم بد از حسن وجه الله دور
جبرئيل امشب بخواند ان يكاد
دود كرد اسپند در پاى جواد
کمیل کاشانی