eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید کاروان بی بی شریفه گل زهرا نشان بی بی شریفه شدی زیر هجوم تازیانه چنان رنگین کمان بی بی شریفه زمین خوردی و گریان شد برایت حسن در آسمان بی بی شریفه اگر چه دیده ای رأس عمو را به دست این و آن بی بی شریفه شبانه بر روی خار مغیلان شدی گرچه دوان بی بی شریفه گمانم علت جان دادن تو نه این بوده نه آن بی بی شریفه نه از سیلی دشمن جان سپردی نه درد استخوان بی بی شریفه تو را از پا درآورده است بی شک حجاب عمه جان بی بی شریفه شنیدم آستین پاره ای بود حجاب بانوان بی بی شریفه تو حق داری اگر دق کرده باشی از این داغ گران بی بی شریفه میان راه ماندی تا بسازی بهشتی در جهان بی بی شریفه بهشتی که شده رشک تمام ملائک در جنان بی بی شریفه بهشتی که گدا از آن همیشه می آید شادمان بی بی شریفه پذیرا باش ما را هم در آنجا ز خود ما را مران بی بی شریفه تو که مثل امام مجتبایی کریم و مهربان بی بی شریفه به روز حشر تنهامان نزاری کنار ما بمان بی بی شریفه
بگو چرا چنین پر التهاب گریه می کنی چه دیده ای چقدر بی حساب گریه می کنی شبیه مادران بچه مرده آه می کشی شدیدتر ز گریه ی رباب گریه می کنی سه شعبه شیرخواره را به خواب برد و سال هاست عبا به سر همیشه قبل خواب گریه می کنی از آن زمان که دست ساقی حرم بریده شد همین‌که دست می زنی به آب گریه می کنی به یاد پیکری که روی خاک ها سه روز ماند نظر که میکنی به آفتاب گریه می کنی ز مجلس یزید هر زمان سؤال می کنند چرا به جای دادن جواب گریه می کنی چه بر نگاه غیرتت گذشت که مقابلت کنیز اگر کسی شود خطاب گریه میکنی میان خلوتت به کوفیان که فکر می کنی برای غربت ابوتراب گریه می کنی...
می‌شینه پا می‌شه گریه می‌کنه یه جا تنها می‌شه گریه می‌کنه به یاد شلوغی تو قتلگاه هر جا دعوا می‌شه گریه می‌کنه باباشو غریب گیر آوُرده بودن گلو‌شو با خنجر آزرده بودن کار دفن بدنش آسون نبود نانجیبا سرشو بُرده بودن کفنی واسه تن بابا نداشت حتی همراه خودش عبا نداشت دلش اصلا نمی‌خواس اینجوری شه چاره‌ای به غیر بوریا نداشت وقتی یاد اون دقایق می‌کنه حق داره گریه‌ی هق هق می‌کنه صحنه‌هایی رو که آقامون دیده عاشق از شنیدنش دق می‌کنه آرزوش بود که دلی بی‌تاب نشه دست عمه اسیر طناب نشه توی مجلس یزید دعا می‌کرد حرمله روبرو با رباب نشه بغضشو توی گلو فرو می‌کرد با یزید خیلی بگو مگو می‌کرد تو وجود خواهرش ترس و که دید مرگشو از خدا آرزو می‌کرد
در شهر یهودیان به اجبار وارد شده زینب عزادار این بارِ نخستِ اوست والله تا حال نرفته است بازار جای علی اکبر و اباالفضل دور و بر اوست خیل اشرار می داد سلام و سنگ می خورد سنگ است مگر زبان گفتار؟ این مجلس شوم مجلس کیست جمع است در آن چقدر کفتار از حد تصور است بیرون فهمیدن روضه است دشوار ناموس یزید در حجاب و ناموس حسین بین انظار با دختر فاطمه چه کردی! نفرین به تو روزگار بی عار...
  بر کویر سفره‌های سائلان، باران تویی رحمت بی انتهای حضرت منّان تویی آن‌که بوده خاندانش از ازل مسکین، منم آن‌که بوده خاندانش از ازل سلطان، تویی جود و احسان تو را نازم که بین خانه‌ات سائلان هستند صاحب‌خانه و مهمان تویی هر کجا حرف از کریمان دو عالم می‌شود اولین نامی که هر کس می‌کند عنوان تویی ظاهرت هرگز ز مسکین بهتر و برتر نبود آن که قبرش نیز شد با سائلان یکسان، تویی پاسخت بر ناسزای دشمنت لبخند بود خیرخواهِ مهربانِ خیلِ بدخواهان تویی شیر مِیدانی که با یک ضربه در جنگ جمل آن شتربان را زمین انداخت از کوهان، تویی صلح تو فرقی ندارد با نبردت در جمل اتحاد کامل آرامش و طوفان تویی حالِ یک غمدیده را غمدیده می‌فهمد فقط بر دلِ پُر دردِ مادر‌ مُرده‌ها درمان تویی * * * یک نفر فهمیده باشد درد زهرا را اگر آن توهستی! آن توهستی! آن توهستی! آن تویی! بعد از آن کوچه فقط روی لب تو "آه" بود غصه می‌خوردی از اینکه قد تو کوتاه بود
یک یارِ با وفا که شود یاورش، نداشت امّید یاری از طرف همسرش نداشت یوسف ترین عزیز خدا بود و ای دریغ عزت میان مردم دور و برش نداشت ویرانه باد مسجد شهری که هیچ گاه جایی برای سبط نبی منبرش نداشت نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی اندازه‌ی معاویه هم باورش نداشت از کودکی زیاد ز کوچه نمی‌گذشت از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت
چه والاست با او مقام فقیر عجب با شکوه است نام فقیر به آب و غذا، "جود" محدود نیست حسن می‌شود هم‌کلام فقیر فقیر و غنی در نگاهش یکی‌ست بر او واجب است احترام فقیر کریمانه آغوش او باز بود به وقت جوابِ سلامِ فقیر گدایی بهانه‌ست تا لحظه‌ای رسد بوی او بر مشام فقیر همه زندگانی او بوده است به نامِ کریم و به کامِ فقیر عجب نیست گر یار مسکین شود پدر چون علی شد، پسر این شود...
. چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبانِ اشک‌های بی‌صدا گفتم حسین یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین... ماند هَل مِن ناصِرَت بی‌پاسخ اما بارها آمد از کرب‌وبلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه می‌فهمم چرا در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین عاشقی گفت آن‌چه می‌خواهد دل تنگت بگو با دلی غم‌بار گفتم کربلا... گفتم حسین...
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم شروع وعده های اوست پایانی که من دارم
این روزها اگر که دلم غرق ماتم است دلتنگ روزهای نخست محرم است چشمم هنوز خیره به اشعار پرچم است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» اشک آنقدر که باید و شاید نداشتم شرمنده‌ام برای غمش کم گذاشتم قطره بدون عشق به دریا نمی رود پایی که روضه آمده هر جا نمی رود هر کس پیِ غلامی این خانه می رود «هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود» چشمان ما همینکه ز گریه نشان گرفت مثل همیشه فاطمه تحویل‌مان گرفت ای وای اگر که ماه محرم نداشتیم والله بی حسین خدا هم نداشتیم داغش نبود اگر دل خرّم نداشتیم «ای کاش غیر غصه او غم نداشتیم» آیا نظیرش آمده در عالمین؟ نه ما را گدا کنید ولی بی حسین نه بعد از وفات کاش محبت به من کنید جسم مرا محافظت از سوختن کنید با اشک روضه شستشوی این بدن کنید «بر من لباس نوکری ام را کفن کنید» یک لحظه هم مباد زمان را هدر دهید پیش از همه امام رضا را خبر دهید تا خواندمش بدون کلامی قبول کرد دادم به هر طریق سلامی قبول کرد طعنه نزد به من تو کدامی؟ قبول کرد «بی امتحان مرا به غلامی قبول کرد» سجده به خاک او عمل واجب من است ایرانی‌ام امام رضا صاحب من است هنگام مرگ سائل سلطان شدن خوش است چشم انتظار شاه خراسان شدن خوش است مثل خودش غریب و پریشان شدن خوش است در خاک غلط خوردن و گریان شدن خوش است از سوز زهر رنگ رخ او سفید شد آقا شبیه مارگزیده شهید شد صد شکر زخم تیر روی پیکرش نبود هنگام دست و پا زدنش خواهرش نبود چشمی به فکر غارت انگشترش نبود دستی پی کشیدن موی سرش نبود این داغ ها برای حسین است والسلام اوج بلا، بلای حسین است والسلام
چیه ذکر هر گدا نام حسن چیه آرامش ما نام حسن ولی من نمیدونم چه سِرّیه تنهایی عجینه با نام حسن اونی که صبورتر و نجیب تره ماجرای زندگیش عجیب تره توی اولاد علی و فاطمه هر کی نامش حسنه غریب تره یه حسن توی کوچه شهید شده شاهد یه ضربه شدید شده من نمیدونم چرا ولی میگن توی بچگی موهاش سفید شده چی گذشت به آقا قصش درازه هر کسی بجاش باشه جون میبازه خیلی سخته ببینی بابات داره با چوب گهواره تابوت می سازه یه حسن غریب شهر سامراس همونی که نوه امام رضاس توی خونه ی خودش زندونی بود اونی که قبله ی خونه خداس توی ایام جوونی کشتنش خیلی با نامهربونی کشتنش آقامون دل نگرون مهدی بود آخرم با نگرونی کشتنش قربون اون بدن نیمه جونش فدای صاحبْ عزای گریونش پسرش آتیش گرفت وقتی که دید میخوره کاسه آب به دندونش تنشو توو خون میدید چیکار میکرد اگه خیزرون میدید چیکار میکرد اگه باباشو یه روز تو قتلگاه پشت به آسمون میدید چیکار میکرد