eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
940 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که در سلسله سر سلسله‌ی اهل خدایی شمع این حلقه و سر حلقه‌ی جمع اُسرایی نه علیلی که دلیلی نه مریضی که طبیبی نه طبیبی که دوایی نه دوایی که شفایی تو کریم ابن کریم ابن کریم آیت حقّی تو علی این حسین ابن علی نور خدایی پسر مکه و حلّ و حرم و مشعر و میقات قمر چارم منظومه‌ی والشمس ضُحایی پسر دختر شاهنشه ایرانی و الحق که سزاوار ولیعهدی شاه شهدایی لقبت سید ساجد ، شرف مردم عابد که به زوّار مشاهد ادب آموز دعایی زآنچه در  کرب و بلا رفت به ما نیز خبر ده ای که پروانه‌ی پر سوخته‌ی شمع هُدایی تو چه دیدی که همه عمر تو با گریه سر آمد هر کسی دید تو را ، دید که در حال بُکایی مثل آن شمع که از سوختن‌اش چاره نباشد همه تن سوخته از داغی زنجیر جفایی به فدای تن تب‌دار تو ای لاله‌ی زهرا که دل افروخته‌ی داغ ذبیحاً بِقَفایی مگر از فاطمه آموخته‌ای خطبه‌ی سوزان کآتش انداخته در مجلس اِبنُ الطُّلَقایی به "یتیم" از سر احسان چه شود دست بگیری تو که گیرنده‌ی دست همه از شاه و گدایی
تو آشنایِ عالمیانی، غریب هم بیمار دردِ آدمیانی، طبیب هم بر لب به جز رضاً برضائِک نداشتی حتی به زیر خنجر آن نانجیب هم در راه حق ز اصغر و اکبر گذشته‌ای از هر فراز رد شدی، از هر نشیب هم از خاک نینوا و به خونِ گلوی خویش خدالتریب گشتی و شیب الخضیب هم از سنگ و تیر و نیزه و شمشیر بی دریغ عضوی نماند در بدنت بی نصیب هم داغ عطش‌ به کام و دهان تو بس نبود داغ جوان به جان و دلت زد لهیب هم هم‌ بر گلوی نیزه شکوفا شدی چو گل بستی گلوی ناله‌‌ی هر عندلیب هم آن شب که شمع بزم کلیسائیان شدی ناقوس گریه کرد برایت، صلیب هم نی یازده امام و نبی زائر توأند عیسی حواری آرد و موسی نقیب هم تنها دل "یتیم" نسوزد برای تو آتش کشیده‌ای به دل هر ادیب هم
آتشی بر جگر شعله ورش بود حسن شاهد آتش دل چشم ترش بود حسن نفسش تنگ میآمد ز رمق می افتاد اگر از کوچه ی تنگی گذرش بود حسن داغ او را نه دوا بود به عالم نه طبیب که فقط زهر ، شفای جگرش بود حسن مادر و کوچه و سیلی نرود از نظرش عمری آن منظره پیش نظرش بود حسن گاهی از درد کسی جان به لبش میاید داشت دردی که از آن جان به سرش بود حسن مثل مادر که تمنای اجل داشت و بس ز خدا مرگ، دعای سحرش بود حسن زیر بار فقرا پینه زد و گشت کبود هر دو کتف اش ،  که شبیه پدرش بود حسن فخر دارد که دو سرباز حسین است ازو زانکه عبداله و قاسم پسرش بود حسن دیدن صورت زیبای اباالفضل و حسین خوشتر از دیدن شمس و قمرش بود حسن کام او تلخ شد از جرعه ی آلوده به زهر آن شب تلخ که وقت سفرش بود حسن بر غم و محنت آن سوخته جان سنگ صبور خواهرش بود که نور بصرش بود حسن صبر میکرد به هر زخم زبان تا چه کند عبد راضی به قضا و قدرش بود حسن قاتل مادر خود دیدن و دم بر نزدن بدتر از زهر به کام و جگرش بود حسن ز یتیمان و فقیران و مساکین همه جا هر کسی بود همه زیر پرش بود حسن بارها آمد اجل دور سرش گشت و گذشت به سراغش همه جا در به درش بود حسن چه دوا بود بمیرم که یکی جرعه ی  زهر آب بر آتش داغ جگرش بود حسن گر چه بسیار رثا گفت غریبانه "یتیم" ناظر مرثیه در هر اثرش بود حسن
آتشی بر جگر شعله ورش بود حسن شاهد آتش دل چشم ترش بود حسن نفسش تنگ میآمد ز رمق می افتاد اگر از کوچه ی تنگی گذرش بود حسن داغ او را نه دوا بود به عالم نه طبیب که فقط زهر ، شفای جگرش بود حسن مادر و کوچه و سیلی نرود از نظرش عمری آن منظره پیش نظرش بود حسن گاهی از درد کسی جان به لبش میاید داشت دردی که از آن جان به سرش بود حسن مثل مادر که تمنای اجل داشت و بس ز خدا مرگ، دعای سحرش بود حسن زیر بار فقرا پینه زد و گشت کبود هر دو کتف اش ،  که شبیه پدرش بود حسن فخر دارد که دو سرباز حسین است ازو زانکه عبداله و قاسم پسرش بود حسن دیدن صورت زیبای اباالفضل و حسین خوشتر از دیدن شمس و قمرش بود حسن کام او تلخ شد از جرعه ی آلوده به زهر آن شب تلخ که وقت سفرش بود حسن بر غم و محنت آن سوخته جان سنگ صبور خواهرش بود که نور بصرش بود حسن صبر میکرد به هر زخم زبان تا چه کند عبد راضی به قضا و قدرش بود حسن قاتل مادر خود دیدن و دم بر نزدن بدتر از زهر به کام و جگرش بود حسن ز یتیمان و فقیران و مساکین همه جا هر کسی بود همه زیر پرش بود حسن بارها آمد اجل دور سرش گشت و گذشت به سراغش همه جا در به درش بود حسن چه دوا بود بمیرم که یکی جرعه ی  زهر آب بر آتش داغ جگرش بود حسن گر چه بسیار رثا گفت غریبانه "یتیم" ناظر مرثیه در هر اثرش بود حسن
شادم که بند بند دلم پاره میشود این دل رها ز داغ جگر خواره میشود زهر آمد از دلم غم زهرا برون کند گاهی به زخم زخم دگر چاره میشود از زهر مهلکی جگرم پاره پاره شد کان را به سنگ اگر بزنی پاره میشود یارب به جز محبت و خوبی ز من چه دید آن همسری که قاتل و مکاره میشود با نرم تر از آب دلی چون دل حسن قلبی چگونه سخت تر از خاره میشود باور نکن ز قتل حسن خصم شد خلاص از نو به فکر ظلم دگر باره میشود از تیر خوردن تن من در کفن عدو بر بام رفته سرخوش نظاره میشود از تیرهای فتنه ی فتانه ای تنم خونین کفن ز خصم ستمکاره میشود خواهند اگر به جنب نبی مدفنم شود دشمن به جنگ' دست به غداره میشود بر روی دوش هاشمیان هر طرف روان این پیکر من است که آواره میشود هر مرثیت به رنگ غزل درنیآمده است مرثیت "یتیم" غزلواره میشود
بر آستان تو جانی در آستین دارم اگر قبول کنی یا نه من همین دارم ز حج عمره‌ی مقبول کی برد حاجی تمتعی که من از حج اربعین دارم اگر به دور تو گردم به جای کعبه رواست که تو عزیزتر از کعبه‌ای ، یقین دارم در آسمان نکنم با بهشت بی تو عوض من این بهشت که پیش تو در زمین دارم زیارت تو که خون خدایی ای ارباب تقرّبیست که بر رب العالمین دارم مباد حلقه‌ی آلودگی به گردن من که اسم پاک تو را نقش بر نگین دارم نماز من به قبول خدا چرا نرسد منی که داغ ولای تو بر جبین دارم مرا مران ز در خود که من به سینه دلی شریک درد و غم زینب حزین دارم به گریه‌ای که کنم از برای زینب تو بسا امید که بر زینب آفرین دارم ستاره‌های تو را چون هلال در بر داشت چه گریه‌ها که بر آن ماه بی قرین دارم پناه اول و آخر همیشه زینب بود چه ناله‌ها که بر آن خواهر حزین دارم "یتیم" هر که به نوعی به دین رسیده و من به صبر خواهر خون خداست دین دارم
آتشی بر جگر شعله ورش بود حسن شاهد آتش دل چشم ترش بود حسن نفسش تنگ میآمد ز رمق می افتاد اگر از کوچه ی تنگی گذرش بود حسن داغ او را نه دوا بود به عالم نه طبیب که فقط زهر ، شفای جگرش بود حسن مادر و کوچه و سیلی نرود از نظرش عمری آن منظره پیش نظرش بود حسن گاهی از درد کسی جان به لبش میاید داشت دردی که از آن جان به سرش بود حسن مثل مادر که تمنای اجل داشت و بس ز خدا مرگ، دعای سحرش بود حسن زیر بار فقرا پینه زد و گشت کبود هر دو کتف اش ،  که شبیه پدرش بود حسن فخر دارد که دو سرباز حسین است ازو زانکه عبداله و قاسم پسرش بود حسن دیدن صورت زیبای اباالفضل و حسین خوشتر از دیدن شمس و قمرش بود حسن کام او تلخ شد از جرعه ی آلوده به زهر آن شب تلخ که وقت سفرش بود حسن بر غم و محنت آن سوخته جان سنگ صبور خواهرش بود که نور بصرش بود حسن صبر میکرد به هر زخم زبان تا چه کند عبد راضی به قضا و قدرش بود حسن قاتل مادر خود دیدن و دم بر نزدن بدتر از زهر به کام و جگرش بود حسن ز یتیمان و فقیران و مساکین همه جا هر کسی بود همه زیر پرش بود حسن بارها آمد اجل دور سرش گشت و گذشت به سراغش همه جا در به درش بود حسن چه دوا بود بمیرم که یکی جرعه ی  زهر آب بر آتش داغ جگرش بود حسن گر چه بسیار رثا گفت غریبانه "یتیم" ناظر مرثیه در هر اثرش بود حسن
آتشی بر جگر شعله ورش بود حسن شاهد آتش دل چشم ترش بود حسن نفسش تنگ میآمد ز رمق می افتاد اگر از کوچه ی تنگی گذرش بود حسن داغ او را نه دوا بود به عالم نه طبیب که فقط زهر ، شفای جگرش بود حسن مادر و کوچه و سیلی نرود از نظرش عمری آن منظره پیش نظرش بود حسن گاهی از درد کسی جان به لبش میاید داشت دردی که از آن جان به سرش بود حسن مثل مادر که تمنای اجل داشت و بس ز خدا مرگ، دعای سحرش بود حسن زیر بار فقرا پینه زد و گشت کبود هر دو کتف اش ،  که شبیه پدرش بود حسن فخر دارد که دو سرباز حسین است ازو زانکه عبداله و قاسم پسرش بود حسن دیدن صورت زیبای اباالفضل و حسین خوشتر از دیدن شمس و قمرش بود حسن کام او تلخ شد از جرعه ی آلوده به زهر آن شب تلخ که وقت سفرش بود حسن بر غم و محنت آن سوخته جان سنگ صبور خواهرش بود که نور بصرش بود حسن صبر میکرد به هر زخم زبان تا چه کند عبد راضی به قضا و قدرش بود حسن قاتل مادر خود دیدن و دم بر نزدن بدتر از زهر به کام و جگرش بود حسن ز یتیمان و فقیران و مساکین همه جا هر کسی بود همه زیر پرش بود حسن بارها آمد اجل دور سرش گشت و گذشت به سراغش همه جا در به درش بود حسن چه دوا بود بمیرم که یکی جرعه ی  زهر آب بر آتش داغ جگرش بود حسن گر چه بسیار رثا گفت غریبانه "یتیم" ناظر مرثیه در هر اثرش بود حسن
شادم که بند بند دلم پاره میشود این دل رها ز داغ جگر خواره میشود زهر آمد از دلم غم زهرا برون کند گاهی به زخم زخم دگر چاره میشود از زهر مهلکی جگرم پاره پاره شد کان را به سنگ اگر بزنی پاره میشود یارب به جز محبت و خوبی ز من چه دید آن همسری که قاتل و مکاره میشود با نرم تر از آب دلی چون دل حسن قلبی چگونه سخت تر از خاره میشود باور نکن ز قتل حسن خصم شد خلاص از نو به فکر ظلم دگر باره میشود از تیر خوردن تن من در کفن عدو بر بام رفته سرخوش نظاره میشود از تیرهای فتنه ی فتانه ای تنم خونین کفن ز خصم ستمکاره میشود خواهند اگر به جنب نبی مدفنم شود دشمن به جنگ' دست به غداره میشود بر روی دوش هاشمیان هر طرف روان این پیکر من است که آواره میشود هر مرثیت به رنگ غزل درنیآمده است مرثیت "یتیم" غزلواره میشود