eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه غریبی تو را شاید دهَم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان تشنه ات اما به روی خاک های داغِ صحرا پیکرت را نه اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛ به دختر بچه ها طرز نگاه دخترت را نه نبودی و به شهر شام بی انصاف ها بردند زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش سرم را میدهم اما نخی از معجرت را نه! عاطفی
بر پای خسته میدهد تاب و توان تا کربلا موکب به موکب میرود با زائران تا کربلا با گریه حسرت میخورم بر آنکه هر سال اربعین شد همقدم با حضرتِ صاحب-زمان(عج) تا کربلا بر پرچم سبزش نوشته یا لَثارات الحُسین(ع) چون از عمو عباس ِ(ع) خود دارد نشان تا کربلا یاد علی اکبر(ع) می افتد تا که می بیند جوان بیتاب؛ گریه میکند با هر اذان تا کربلا تا بر گلوی طفل شش ماهه می افتد چشم او با اشک؛ خیره میشود بر آسمان تا کربلا یادِ رقیه(س)، یادِ آن دردانۂ بی آب و نان بر دست های کودکان داده ست نان تا کربلا هر لحظه یادِ شام حالش میشود آشوب تر از داغ عمّه زینبش(س) شد روضه خوان تا کربلا از داغ تلّ و مقتل و گودال دارد میرود- غرق عطش با هروله بر سر زنان تا کربلا بر خاک می نشیند و می خوانَد از خدّالتریب با هر فرازِ «ناحیه» داده ست جان تا کربلا! عاطفی
خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت که مانند علی داغی در عمقِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لبها به کبودی رفت به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب؛ موجِ گریه راه انداخت سحر شد ... آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت اگر چه عسکری، اما حسن بود و دمِ آخرگمانم ذکر «لا یومَ کَیومکْ» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد جدّ مظلومش دم آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پدر پیش پسر در سامرا ... در کربلا امّا؛ پسر پیش پدر جان داد! سر بر زانوانش داشت! عاطفی
بسم الله الرحمن الرحيم چون آتش عشقی و جهان شعله ورت شد در سامره ای! جای گدا پشت درت شد لنگر زده پهلوی تو کشتی هدایت؛ وقتی پدرت هادی (ع) و مهدی (عج) پسرت شد! عاطفی
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه غریبی تو را شاید دهَم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان تشنه ات اما به روی خاک های داغِ صحرا پیکرت را نه اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛ به دختر بچه ها طرز نگاه دخترت را نه نبودی و به شهر شام بی انصاف ها بردند زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش سرم را میدهم اما نخی از معجرت را نه! عاطفی
بر پای خسته میدهد تاب و توان تا کربلا موکب به موکب میرود با زائران تا کربلا با گریه حسرت میخورم بر آنکه هر سال اربعین شد همقدم با حضرتِ صاحب-زمان(عج) تا کربلا بر پرچم سبزش نوشته یا لَثارات الحُسین(ع) چون از عمو عباس ِ(ع) خود دارد نشان تا کربلا یاد علی اکبر(ع) می افتد تا که می بیند جوان بیتاب؛ گریه میکند با هر اذان تا کربلا تا بر گلوی طفل شش ماهه می افتد چشم او با اشک؛ خیره میشود بر آسمان تا کربلا یادِ رقیه(س)، یادِ آن دردانۂ بی آب و نان بر دست های کودکان داده ست نان تا کربلا هر لحظه یادِ شام حالش میشود آشوب تر از داغ عمّه زینبش(س) شد روضه خوان تا کربلا از داغ تلّ و مقتل و گودال دارد میرود- غرق عطش با هروله بر سر زنان تا کربلا بر خاک می نشیند و می خوانَد از خدّالتریب با هر فرازِ «ناحیه» داده ست جان تا کربلا! عاطفی
خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت که مانند علی داغی در عمقِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لبها به کبودی رفت به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب؛ موجِ گریه راه انداخت سحر شد ... آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت اگر چه عسکری، اما حسن بود و دمِ آخرگمانم ذکر «لا یومَ کَیومکْ» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد جدّ مظلومش دم آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پدر پیش پسر در سامرا ... در کربلا امّا؛ پسر پیش پدر جان داد! سر بر زانوانش داشت! عاطفی
بسم الله الرحمن الرحيم چون آتش عشقی و جهان شعله ورت شد در سامره ای! جای گدا پشت درت شد لنگر زده پهلوی تو کشتی هدایت؛ وقتی پدرت هادی (ع) و مهدی (عج) پسرت شد! عاطفی
یارِ امروزِ من و یاورِ فردا؛ مادر پدرم شد علی(ع) و حضرت زهرا(س) مادر آبروی همه عالم، شده مهریه اش آب هست بی شک به خدا معنیِ دریا مادر عزتم داده، همه عمر نمک گیرم کرد شأنِ ناچیزِ مرا برده به بالا مادر گرۂ کور نیفتاده به کارم هرگز قدر یک ثانیه شد واسطه هر جا مادر شده ذریۂ من فاطمی از روزی که شد برای پدرم أم أبیها مادر مادرم هست کنیزش! به من از اول گفت: فاطمه(س) هست برای همۂ ما مادر ذکر خیر شهدا این شده که هست فقط- باعث و بانیِ گمنام شدن ها مادر دوست دارم وسطِ روضه بپرسم که مرا- دوست داری؟! باب میلت شدم آیا مادر؟! جانِ حیدر؛ پدرِ خاک بیا و نگذار در دلِ خاک، بمانم تک و تنها مادر کم کن از وحشتم و زود خودت را برسان میگذارند همینکه لحدم را مادر! عاطفی
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه غریبی تو را شاید دهَم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان تشنه ات اما به روی خاک های داغِ صحرا پیکرت را نه اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛ به دختر بچه ها طرز نگاه دخترت را نه نبودی و به شهر شام بی انصاف ها بردند زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش سرم را میدهم اما نخی از معجرت را نه! عاطفی