#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّی هر روزه میکند
«آیینۀ تمامنمای خدا» تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنیست
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند، ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علیست در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریف رابطههای حریم وحی
روح الامین روشن غار حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکّه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو آن زنان که به پاکی زبانزدند
سوگند خوردهاند که خیر النسا تویی
شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به ـ تَضَرُّع ـ بیا! تویی
در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همۀ انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشف همۀ آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی...
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی
باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#حضرت_زهرا_مدح
مَنصورهای که سِرِّ نهانخانهی خُداست
مَستوره کعبهایست که همسنگ مُرتضاست
فرمایش امام به دور از مُبالغه ست
این زن برای آل علی حُجّتِ خُداست
نَفْسِ نَفيسِ حضرت خاتم که حیدر است
او روحِ در میان دو پَهـلـوی مُصطفاست
نـامیـدهاند فاطمه او را؛ چرا که خَلق
درماندهاند از اینکه بُزرگیش تا کجاست؟
تا انتهای عُمرِ جهان حرف ما یکیست
او سَـرور زنـان عَـوالِـم از ابـتداست
نُـه سال با پیمبر و نُـه سال با علی
او فرصتش کم است ولیکن گرانبهاست
«صِدّیقهی مُطهّره ؛ حَوراءِ اِنسـیه»
جُز فاطمه مگو بهزنی؛چونکه نارواست
پا پس نمیکشد پی حفظ امام خویش
با خطّ مَشیِ فاطمه آنکس کهآشناست
ناخواسته رضایِ خدا روزیاش شدهست
هرکسکهشخصفاطمهاز دست او رضاست
این ریشههای چادر او ؛ رمز اتّصال
یا رشتهی نجات بشر در صف جَزاست؟
روزی که رو به عرصهی مَحشر میآورد
پُشت سرش سپاهِ عظیمِ فرشتههاست
اطراف ماست گرچه بلاهای بیـشمـار
از فاطمه بُریده شدن بدترین بلاست
جُز فاطمه؛ مباد به کس اقتدا کنیم
او الـگـوی امام زمان من و شماست
«یافـاطرُ بِفـاطمه عَجّل لَنا ظُهور»
آری دعا برای فرج بهترین دعاست
#محمد_قاسمی
شکوفایی عشق
آمد نسیم عشق از باغ دلبری
میلاد فاطمه ، دیدار رهبری
رونق گرفته جان از عطر روی یار
احیا شده به دل آئین حیدری
میلاد فاطمه میلاد مادر است
دارد یقین به ما احساس مادری
با مهر فاطمه هستیم سر بلند
تابیده سوی ما خورشید سروری
همچون قلندران دادیم دل به او
قدسی مکان شدیم از این قلندری
وقتی که چشم او وا شد به روی ما
ناگه ز عرش حق بگشوده شد دری
درهای آسمان وا شد به روی ما
در سایه سار او داریم برتری
کوثر شکفته شد در باغ مصطفی
باید که خنده زد جای سخنوری
از یُمن فاطمه پیچیده در فضا
عطر محمدی ، عطر صنوبری
هم روز زن بود ، هم روز مادر است
عالم منور است از لطف داوری
«یاسر» ازو گرفت آداب عشق را
هر کس به بزم دل گردیده منبری
**
محمود تاری «یاسر»
٢٢ دی ١۴٠١
#حضرت_زهرا_مدح
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم
گفتیم همیشه ، همه جا فاطمه داریم
ننگ است بکوبیم درِ خانه هر کس
دنبال سرابیم چرا فاطمه داریم
ما ترس نداریم ز سیلاب حوادث
مانند علی بعد خدا فاطمه داریم
ما چشم طمع تا ابدالدهر نداریم
بر ثروت هر بی سر و پا ، فاطمه داریم
رو کن به مسیر دگری ای غم دنیا
بیهوده به این سمت نیا ، فاطمه داریم
زهراست که داده است به ما جرات طوفان
در دل نبُوَد واهمه تا فاطمه داریم
#محمد_حسین_رحیمیان
فاطمه ای مه محور جلالت
ای ز سر تا به پا هیکل متانت
از قدومت جهان گشته باغ رضوان
جان فدای تو ای مادر امامت
اسوه حجب و حیا _ نور دل اهل ولا
ای رخ انور تو _ جلوه گه نور خدا
ای شکوه دوجهان_ جان بفدای قدمت
شرف عالمیان _. جان بفدای قدمت
جان و جانان_ فخر نسوان_ ای به اسپهر حیا اختر تابان
فاطمه جان (۴)
ای گل گلشن باصفای رضوان
از وجود توشد عالمی گلستان
شب میلاد تو موسم سروراست
همه ی ماسوا گشته شادو خندان
شب شورواست صفا_ دل شده از غصه رها
شده از مقدم تو _ رشک جنان دار فنا
تونگار همه ای_ شان ووقار همه ای
ای مه برج حیا_ دارو ندار همه ای
ای گل یاس_ مفخرالناس
کن نظر جانب ما به جان عباس
فاطمه جان (۴)
ترکی
سن او زهراسن ای عرش و فرشه لنگر
حق سنون وصفوه گوندروبدی کوثر
ای مقامی سالان حیرته جهانی
اللروی ئوپوب فخریله پیمبر
یوخ سنه دهریده تای_ ای فلک عزته آی
سنی حق وئردی خانیم_ حضرت پیغمبره پای
ای اولان خیر کثیر _ بنده فرخنده ضمیر
شان و منصبده سنه_ یوخدی بو دنیاده نظیر
وار جلالون _ یوخ زوالون
گلمز ای کان شرف بیرده مثالون
فاطمه جان (۴)
نجه تحلیل ائلییر شانوی ادراک
سنه خاطر یارانوب انجم و افلاک
ای خدای احده بنده ی ممتاز
سنی تعریف ائلییور حدیث لولاک
سن حیا مظهری سن_ رجس و خطادن بری سن
چاتماز هیچ کیمسه سنه _ چونکه علی همسری سن
سن پیمبر قیزیسان _ برج شرف اولدوزوسان
خلقتین سفره سینین_ هم دادی سان هم دوزوسان
نور سرمد_ جان احمد
ای گل یاس گلستان محمد
فاطمه جان (۴)
سبک: یا امام رضا حرموه قربان
#مولودی_حضرت_زهرا (س)
#فارسی_ترکی
یاران بشارت ، مام امامت
دخت رسالت،آمد خوش آمد
.
شمع هدایت، بانوی رحمت
کان کرامت، آمد خوش آمد
.
میلاد زهرا بادا مبارک
بادا مبارک..
از حی داور، ای خصم ابتر
بهر پیمبر، کوثر عطاشد
تنها نه کوثر، تنها نه دختر
هم دختروهم،مادر عطاشد
میلاد زهرا بادا مبارک
بادا مبارک
دنیا گلستان، چون باغ رضوان
گردیده امروز ، از یمن زهرا
دلها خرامان، شادان و خندان
گردیده امروز، از یمن زهرا
میلاد زهرا بادا مبارک
بادا مبارک..
سارا و مریم، همراه و همدم
با شورو شادی، زوار کویش
دلهای عاشق، یاس و شقایق
جمله خلایق، در جستجویش
میلاد زهرا بادا مبارک
بادا مبارک..
#ترکی
زهرا نه زهرا، ختم پیمبر
دنیایه سرور، ئوپدی الیندن
زهرا نه زهرا، ساراو هاجر
یکسر ملکر، ئوپدی الیندن
اولسون مبارک.
زهرا نه زهرا،منصبده تکدی
خدمت گزاری، حورو ملکدی
زهرا نه زهرا،گرد قدومی
رشک فلکدی،دنیاده تکدی
اولسون مبارک
زهرا نه زهرا، نسوانه سرور
ماه منور، برج حیاده
زهرا نه زهرا،خاتون محشر
حشره گلنده، گلمز پیاده
اولسون مبارک
نغمات خاکی
امشب بجهان خُلدِمُخَلّدآمد
آیینه ی حُسنِ عشق ِسَرمدآمد
پرنورکنیدآیِنه هارا امشب
چون فاطمه بَضعه ِمحمد آمد
شفیعی اقدم
#حضرت_زهرا_سرود
چراغونه خونه ی طاها
خنده نشست رو لب مولا
سورهی کوثر شده نازل
فاطمه اومده به دنیا
آرومه تو آغوش بابا
زهرا سلام الله علیها
پیغمبر میخونه فداها..........ابوها
چه دختری ام ابیها
اللهم صل علیها
همهی زندگی مولا..... یازهرا
یازهرا یازهرا یازهرا
حور و ملک محو تماشاست
تو خونهی نبی چه غوغاست
بریم برای عرض تبریک
ولادت حضرت زهراست
بانویی که نداره همتا
فاطمه سیدةالنسا
بهترین مادره تو دنیا.....یازهرا
صدیقة الکبری یازهرا
انسیة الحورا یازهرا
ذکر لب مولا یازهرا........یازهرا.
یازهرا یازهرا یازهرا ۳ یازهرا
نور خدا روی زمینه
بانویی که عرش نشینه
اومده تا بگه به عالم
علی امیرالمومنینه
شفیعه ی شیعه تو محشر
همسر وصی پیمیر
ذکر لب زهرای اطهر ....... یاحیدر
نور و قدر و یاسین و کوثر
برا مرتضی یار و یاور
ضربان قلبش یاحیدر ....یاحیدر
یاحیدر یاحیدر یاحیدر...... یاحیدر
#عبدالزهرا
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازهی آفاق ورق روی هم آورد
میخواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد
صدبار تراشید درختانِ جهان را
صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد
تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را
محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد
ما هیچ نبودیم.. ولی مادریات بود
در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد
این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک
مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک
جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست
پرسید مکرر و مکرر که علی کیست
یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت
هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست
تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان
بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست
برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد...
یعنی که تو را نیست مقدر که علی کیست
فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را
فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست
هرکس که علی گفت از امداد علی گفت
با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت
حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را
گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را
عالم نشنید از لبِ احمد لبِ مولا
جز فاطمهجان ، فاطمهجان فاطمهجان را
پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت
وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را
تو آمدهای قبلِ خودت ، حق بده خاتون
سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را
هربار که جبریل برای تو غزل گفت
میگفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را
هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است
بوسیدن دستان شما واجب عینی است
ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت
ای جاذبهی عمقِ جهان از جبروتت
تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را
گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت
در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت
افلاک شگفت است سرِ شاخهی توتت
تا که بچکد از سر انگشت تو فیضی
یک عمر نشسته است علی پای قنوتت
هرجا که تو هستی همهاش باغ بهشت است
سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت
عشقی ازلی هست اگر هست حجابت
پُر جلوهتر از پردهی کعبه است حجابت
تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم
تا سروری گل به چمن را بنویسیم
بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد
تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم
تا دور شود زندگی از اینهمه آفات
تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم
تو آمدهای بر سر یک سفره نشینیم
تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم
بخشندگیات را به تبارت برسانی
تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم
با خط تو باید بنویسیم که زن کیست
این شأن ولی جای دگر مطمئنن نیست
سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا
سوگند به گلخانه به ریحانه به زهرا
هرکس که نمک خوردهی زهرا و علی شد
هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا
این خاک پُر از یاس ، پُر از لالهی سرخ است
این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا
ویرانه اگر هست فقط خانهی خصم است
مائیم همین همتِ مردانه به زهرا
این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست
مائیم همه مردم یک خانه به زهرا
این خاک سراسر همه تسبیح حسین است
سوگند که ایران همه بینالحرمین است
#حسن_لطفی